شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

فرهنگ خون و اشک


فرهنگ خون و اشک

گفتاری در آسیب شناسی فرهنگ شیعه

خون یادآور مبارزه با ظلم و طغیان تا سرحد جانفشانی است و اشک تاکیدی است بر ادامه مبارزه و حفظ خون های ریخته شده. خون پیوندی است میان مجاهد عاشق با معبود خود که در راه او جان می بازد و اشک پیوندی است میان بازماندگان با شهید که با خون او پیمان می بندند که راهش را ادامه داده و خون بهایش را بستانند.

فرهنگ تشیع از دیرباز متصف به مقومات و نمادهایی بوده که از یک سو بقای آن را رقم زده و از سوی دیگر آن را از سایر فرهنگ ها متمایز ساخته است. از جمله این نمادها دو قطره ارزشمند است: یکی «خون» و دیگری «اشک» که هر دو منشا تحولات و حماسه سازی های مهم در طول تاریخ تشیع بوده است.

خون یادآور مبارزه با ظلم و طغیان تا سرحد جانفشانی است و اشک تاکیدی است بر ادامه مبارزه و حفظ خون های ریخته شده. خون پیوندی است میان مجاهد عاشق با معبود خود که در راه او جان می بازد و اشک پیوندی است میان بازماندگان با شهید که با خون او پیمان می بندند که راهش را ادامه داده و خون بهایش را بستانند. این است که فرهنگ انتقام در شیعه جایگاه خاصی دارد و واژه «ثارالله» که در زیارت عاشورا آمده تداعی گر احقاق خون ریخته شده در کربلاست و در دعای ندبه هم آمده: این الطالب بدم المقتول بکربلاء.

در باب بکاء(گریستن) و ابکاء(گریاندن) و حتی تباکی(خود را به گریه زدن) به ویژه بر سالار شهیدان کربلا، آثار و روایات فراوانی از شیعه نقل شده است و این فرهنگ نسل به نسل ادامه یافته است.

در واکاوی این فرهنگ و نمادهای آن همچون خون و اشک، سخن بسیار گفته شده و انقلاب اسلامی ایران در برهه های مختلف خصوصا مرحله پیروزی و دوران جنگ تحمیلی عملا این نمادها را زنده کرده است.

سخن ما در این نوشتار پیرامون شبهاتی است که به فرهنگ تشیع از سر عناد و یا نقد وارد شده و گاه آن را به خشونت و ستیزه گری و فناجویی متهم ساخته و زمانی آن را به یک جانبه نگری و غفلت از مقتضیات زمان و مکان موسوم نموده است.

به دیگر عبارت، کسانی از سر ناآگاهی یا عداوت به تخطئه فرهنگ تشیع پرداخته و آن را قرین خشونت و خونریزی و شورش قلمداد کرده اند و چنین القا می کنند که گویی این فرهنگ پیامی جز مرگ و اندوه و ستیز برای پیروان خود ندارد. یعنی گاه پیروان را به مبارزه و دادن خون و مرگ اختیاری(استشهاد) فرامی خواند و اگر میسور نباشد به گریه و عزا و انتقام جویی در فرصت مقتضی دعوت می کند. به اعتقاد این گروه، گویی شیعه با دنیا و زندگانی آرام و توام با رفاه سر ستیزه دارد و اشک و ماتم و بحران و درگیری و مرگ را ترجیح می دهد.

این اتهامات عمدتا از سوی کسانی وارد می شود که خود را طرف مقابل فرهنگ شیعه می بینند، یعنی کسانی که یا در صف ستمگران و طاغوتیان قرار دارند و یا کسانی که مشی سازش و تسامح را در پیش گرفته و خواری زندگی سازشکارانه را برعزت برخاسته از خون و اشک ترجیح می دهند.

بخشی از مخالفین این فرهنگ هم برآمده از سلک های مذهبی مخالف همچون سلفی گری و وهابیت هستند که شیعه را متهم به غلو و شرک کرده و عزاداری و اشک و زیارت و توسل و شفاعت را زیر سوال می برند.

اما گروهی هم هستند که از در نقد وارد شده و در واقع به آسیب شناسی فرهنگ تشیع در طول تاریخ پرداخته اند. مهمترین نقد این گروه متوجه آسیب های تاریخی و درون فکری شیعه است که می توان آن را در محورهای ذیل خلاصه کرد:

۱) تاثیرات تاریخی: افکار و فرهنگ شیعه برخاسته و متاثر از تحولات تاریخی و فراز و نشیب های این مذهب است. شیعه در بستر تاریخی خود، گروهی اقلیت و تحت ستم بوده است و این زندگانی به طور طبیعی ویژگی های خاصی را به دنبال داشته است که از تقیه و بدبینی آغاز شده و در مقاطعی در اعتراض و مبارزه نمود یافته است. در مقاطعی نیز شیعه متاثر از مکاتب و فرهنگ های دیگر همچون ریاضت هندو و بوداییسم و یا رهبانیت مسیحی گردیده و به خاطر همگونی و یا تاثرات تاریخی و جغرافیایی، آن را با آموزه های خود درآمیخته است. رشد تشیع در ایران نیز به نحوی به آن صبغه ایرانی داده تا جایی که برخی معتقدند شیعه فرقه ای از اسلام است که ساخته و پرداخته ایرانیان است.

به عبارت دیگر شیعیان در مقاطعی، زندگی غیر طبیعی و توام با دشواری های زیادی داشته اند و در نتیجه اندیشه آن ها تصویری محدود و انحصاری از اوضاع زمانه را رقم زده است. کسی که در حال فشار و چالش با دشمنان است، به لحاظ اعتقادی رویکردی سیاه و سفید یا دیجیتالی می یابد، بدین معنا که همواره خود را سفید و بر حق می بیند و دشمن را سیاه و باطل، و طبعا مجالی برای تسامح و تعامل مسالمت آمیز نمی یابد.

شاید گفته شود اقتضای شرایط مبارزه و درگیری چیزی جز این نیست و نگاه سیاه و سفید لازمه مبارزه است، وگرنه انگیزه ای برای دادن خون و پس از آن اشک و انتقام باقی نمی ماند. بی اعتنایی به دنیا و زهد و ریاضت هم که به نحوی قرین فرهنگ شیعه شده، از همین بستر پدید می آید، چون شرایط بحران و درگیری و خارج بودن از حاکمیت، مجالی برای دل بستن به دنیا و حتی پرداختن مشروع و طبیعی به آن را فراهم نمی آورد.

لازم به ذکر است که نقد ناقدان در این باب جنبه ارزشی ندارد، یعنی نمی خواهند بگویند این رویکرد درست است یا نه، بلکه سخن آن است که شیعه به طور طبیعی و تاریخی با چنین فرهنگی بار آمده است و این فرهنگ جزئی از افکار و اعتقادات او شده است.

۲) غفلت از زمان و مکان: ناقدان می پرسند آیا فرهنگ خون قابل تعمیم و تسری به همه زمان ها و مکان ها می باشد؟ یا این که در مواردی باید سکوت و تقیه و حتی سازش کرد؟ در برخی زمان ها و مکان ها ممکن است حاکم ستمگر نباشد. آیا این جا تکلیف فرق می کند و آیا در چنین شرایطی اساسا نیازی به خون و اشک وجود دارد؟

اگر فرهنگ خون و اشک در بستر مبارزه و درگیری با ستمگران شکل می گیرد، سوال آن است که اگر میدانی برای مبارزه نباشد تکلیف چیست؟ آیا اگر مجالی برای دادن خون نیست باید همچنان به اشک روی آورد و یاد مبارزات تاریخی و یا مبارزات احتمالی آینده را زنده نگاه داشت؟

ظاهرا شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» چنین مفهومی را به ذهن متبادر می سازد. اما سخن ناقدان آن است که آیا چه حجمی از آموزه های اسلام و قرآن متوجه جهاد و شهادت و خون و اشک است؟ و آیا قیام ابی عبدالله الحسین(ع) در سال ۶۱ هجری در قیاس با سیره سایر ائمه، یک استثنا بود یا قاعده؟ و آیا مباحث دنیوی که احکام و آموزه های آن در شریعت به وفور یافت می شود، چه زمانی باید مورد اهتمام قرار گیرد؟

یک پاسخ از سوی فرهنگ شیعه آن است که این احکام متفرع و متاخر از جهاد و مبارزه است، یعنی ابتدا باید با با ستمگران مبارزه کرد و با پیروزی بر آنان، زمینه ایجاد حکومت و اجرای احکام شریعت را فراهم آورد و شیعه در باب احکام شریعت آرا و فتاوای فراوان دارد. البته همه شیعیان قائل به تشکیل حکومت نیستند و حتی گروهی مبارزه در زمان غیبت را جایز نمی شمرند و در عین حالی که به فرهنگ خون و اشک پای بندند، اما تحقق نهایی آن را به زمان ظهور امام عصر(ع) موکول کرده و در زمان غیبت برای خود تکلیفی قائل نیستند.

۳) دور شدن از محتوا(آسیب مربوط به دوران حکومت): نقد ناقدان به طیف انقلابیون شیعه که قائل به مبارزه و تشکیل حکومت هستند از همین نقطه شروع می شود. سوال آن است که فرهنگ خون و اشک تا کجا ادامه دارد؟ آیا منحصر به دوران مبارزه است و یا پس از پیروزی و در مرحله حکومت هم امتداد می یابد؟ امام حسین(ع) زمانی قیام کرد که شرایط این قیام مهیا بود و سایر ائمه چون این شرایط را نداشتند دست به قیام نزدند و برخی از آنان همچون امام علی(ع) به شکل مسالمت آمیز تشکیل حکومت دادند و یا امام حسن مجتبی(ع) با معاویه پیمان صلح بست. پس فرهنگ خون دارای محدودیت زمانی و منوط به شرایط خاص تاریخی است و به عبارتی یک استثنا در برابر قاعده محسوب می شود.

پاسخ شیعه آن است که فرهنگ خون و شهادت به طور طبیعی در دوران و شرایط مبارزه کارآیی دارد، اما اشک محدودیت زمانی ندارد و تا قیام امام عصر(عج) ادامه دارد، چون مبارزه اصلی با ستمگران و انتقام واقعی توسط ایشان صورت می گیرد. اما بحث آن است که گریه تا زمانی که موجب عبرت و تذکر گردد، مفید است، اما گاه گریستن حالت عادت می یابد و «باکی» نمی داند برای چه می گرید و این همان نقدی است که مولانا در مثنوی، متوجه عزاداران امام حسین(ع) در شهر حلب می کند:

پس عزا بر خـــود کنیــــد ای مردگان

زان که بد مرگی است این خواب گران

این ها کسانی هستند که از واقعه عاشورا تنها به «فاجعه» آن می نگرند و ابعاد بی شمار دیگر آن را نادیده می گیرند و گاه متاثر از نفوذ فرهنگ مسیحیت هستند که می گویند عیسی کشته شد تا گناهان مسیحیان را ببخشاید.(۱)

بنابراین می توان گفت آسیب شناسی فرهنگ شیعی بیشتر متوجه دوران پس از قیام و مرحله تشکیل حکومت است. در دوران صفویه که حکومت رسمی شیعی تشکیل شد، برای مبارزه با عثمانی ها که دشمن صفویه محسوب می شدند از عنصر مذهب بهره برداری شد، در حالی که ریشه اختلاف با عثمانی بیش از آن که مذهبی و ستیزه شیعه و سنی باشد، یک نزاع سیاسی و رقابت دو قدرت امپراطوری بود.

حکام صفویه به ویژه شاه اسماعیل صفوی از فرهنگ خون و مبارزه در میان علویان و شیعیان به خوبی آگاه بودند و آن را پتانسیل قدرتمندی در مقابل دشمنان خود یافتند و حتی خود که از اهل سنت بودند به سلک مذهب شیعه درآمده و پرچم تشیع را برافراشتند. در این دوره نمادهای عاشورا برجسته شد و علمای شیعه رشد یافتند و کتب حدیث و مقتل فراوانی نوشته شد تا جایی که نویسندگان از تحریف و دروغ پردازی نسبت به وقایع کربلا دریغ نورزیدند، چون هدف ایجاد شور و گریه در میان عزاداران بود.

در همین دوره بود که سنت های غلط و خرافی مربوط به عزاداری همچون قمه زنی ابداع شد که گفته می شود بیش از همه متاثر از آیین و سنن مسیحیت بوده است. به تدریج عزاداری و روضه خوانی از محتوای خود خارج شده و حالتی صوری و عادت گونه یافت. شاید به همین دلیل بود که در زمان حمله محمود افغان به اصفهان، این فرهنگ عزت مدار، گرهی از کار شاه سلطان حسین و پیروان مقهور او نگشود!

صرف نظر از آن که صفویه به احیای تشیع و ارزش ها و علمای آن پرداخت، مورخان ناقد بر این نکته تاکید دارند که آیا بهره برداری سیاسی و استفاده ابزاری از مذهب توجیه پذیر است؟ و آیا پیامدهای این کار از جمله ایجاد قطب بندی مذهبی در جهان اسلام که آثار آن تاکنون ادامه دارد، قابل اغماض می باشد؟

نمونه دیگر انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی بر اساس آموزه های تشیع است. انقلاب اسلامی، اسلام شیعی را احیا کرد اما شعارهای آن فرامذهبی بود و رهبر این انقلاب، امام خمینی(ره) بیش از هر چیز بر عزت و استقلال همه مسلمانان و بلکه مستضعفان جهان تاکید داشت.

آسیب شناسی انقلاب اسلامی از منظر فرهنگ شیعی به دوران بعد از تشکیل جمهوری اسلامی بازمی گردد. اگر دوران پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی از فرهنگ خون بهره گرفت، دوران کنونی چه سهمی از این فرهنگ دارد؟ ناقدان می گویند نظام اسلامی ایران تمایل زیادی به حفظ این فرهنگ دارد و در داخل هر چند نبرد و مبارزه ای نیست، اما ادبیات سیاسی با رویکردی برونی، مشحون از نمادهای این فرهنگ است و برای مثال همواره از استکبار و توطئه های آن سخن گفته می شود و حتی مخالفان سیاسی داخلی با نگاهی سیاه و سفید، عوامل استکبار خوانده می شوند.

بنابراین آسیب درونی این فرهنگ آن است که به نظر می آید از فرهنگ خون و گریه استفاده ابزاری می شود، خصوصا آن که شعار دهندگان حکام هستند نه مردم. این شعارها شاید همراهی همه آحاد جامعه را در پی نداشته باشد، هر چند به لحاظ تاریخی مردم ایران با این فرهنگ خو گرفته اند و به طور طبیعی متاثر از این شعارها می شوند و این جاست که فرهنگ شیعی در فرآیند حکومت، حالتی «پوپولیستی» به خود می گیرد.

به تعبیر دیگر فرهنگ شیعی در این حالت در چنبره تئوری «توهم توطئه» قرار می گیرد که با تصویر و بزرگنمایی دشمنان هر چند فرضی و لزوم مبارزه با آن ها، در واقع ادامه حاکمیت را میسر می سازد و ناکارآمدی های آن را به نحوی پوشش می دهد.

۴) غفلت از ماهیت و کارکرد حکومت: یکی دیگر از شبهات آن است که وظیفه و کارکرد حکومت اداره امور داخلی مردم است و مهمترین خواسته از حکومت، کارآمدی خصوصا در بعد توسعه اقتصادی است. آیا فرهنگ خون و اشک کمکی به این کارآمدی می کند؟ و یا اساسا در این مرحله نیازی به ادامه این فرهنگ وجود دارد؟ شاید گفته شود این فرهنگ در بعد معنوی و ایجاد روحیه تلاش و امیدواری، یاریگر شیعه در دوران حکومت می باشد. اما ناقدان می گویند فرهنگ خون و اشک بیش از آن که به دنیا و توسعه معیشت نظر داشته باشد به فنا و آخرت می اندیشد. از سویی بسیاری از ملت ها و حکومت هایی که فاقد این فرهنگ هستند به پیشرفت های شگرفی دست یافته و چه بسا امید و روحیه شان بیشتر از شیعه باشد.

در هر حال به نظر می رسد جمع میان حکومت و فرهنگ مبارزه کار دشواری است، چون حکام باید میان دو قلمروی واقع گرایی و آرمان گرایی با نوسان حرکت کنند. نتیجه عملی آن است که حاکمان در عمل، غالبا واقع گرا و پراگماتیست می شوند چون ناچارند به اقتضائات حکمرانی و سیاست تن دهند، اما در شعار و اعلام رسمی آرمان گرا جلوه می کنند که این خودنوعی دوگانگی پدید می آورد که می تواند به هر دو رویکرد(واقع گرایی و آرمان گرایی) آسیب وارد سازد.(۲)

۵) داعیه های بزرگ و مقدس: شبهه دیگر آن است که فرهنگ شیعی داعیه جهانی و حتی آسمانی دارد. اگر این فرهنگ در حد آرمان و مختص به دوران مبارزه باشد بحثی نیست، چون مبارزان معمولا آرمان ها و اهداف بلندی در سر دارند. در دوران مبارزه مجاهدان معمولا نیاز به پاسخگویی ندارند و همه چیز با توجه به شرایط درگیری قابل توجیه است. اما دوران حکومت داری چنین نیست. حکومت متضمن پاسخگویی حکام به رعیت است و بیش از هر چیز تدبیر و درایت و سیاست می طلبد. شاید بتوان برای مبارزه، صبغه ای آسمانی و مقدس فرض کرد، اما حکومت صرفا یک مقوله زمینی و غیرمقدس است.(۳)

حال اگر پس از تشکیل حکومت قرار باشد شیعه بر اساس فرهنگ ایدئولوژیک و آرمان های فرازمینی خود با جهان تعامل و یا به تعبیری ستیزه کند، چه تبعاتی در برخواهد داشت؟ و آیا فرهنگ شیعه با شاخصه های تاریخی آن پذیرفتنی خواهد بود؟ این گونه تعامل ستیزه جویانه حاکی از آن است که فرهنگ خون محدودیت زمانی ندارد و به عنوان یک اصل در برابر استثنا درآمده است. با این فرهنگ به همه عرصه ها با نگاه سیاه و سفید نگریسته می شود و همواره شعار مبارزه و «هیهات منا الذلة» سرداده می شود.

شاید گفته شود این فرهنگ دربردارنده پیام مبارزه با ستم در هر عصر و مصری است و با توجه به فرهنگ «انتظار» و عقیده «مهدویت» تا زمان ظهور منجی عالم، باید کمر به مبارزه و خونفشانی بست. اما ناقدان می پرسند محدوده تکلیف مبارزه با ظلم تا کجاست؟ آیا مثلا اگر در ایران با طاغوت مبارزه کرده و آن را سرنگون کردیم، باید به دنبال طواغیت دیگر باشیم؟(همانند شعارهای دوران جنگ که گفته می شد باید کربلا و قدس را آزاد کنیم). این گونه نگاه ها و شعارها آرمانی و معمولا دست نایافتنی است و در قلمروی مناسبات و قوانین بین المللی نامقبول و بلکه خرق قانون تلقی می شود.(۴)

مگر آن که به این موضوع در چهارچوب صدور انقلاب بنگریم که البته آن گونه که امام راحل تاکید داشت صدور انقلاب یک مقوله نرم افزاری و فرهنگی است، نه توسعه طلبی و لشکرکشی.

آسیب برونی این رویکرد آن است که معمولا نوعی افراطی گری و تنگ نظری و عدم تساهل و تسامح و حتی خشونت و توسعه طلبی از آن بر می خیزد و در نتیجه به قطب بندی وصف بندی های مذهبی و سیاسی دامن زده و راه هر گونه سازش و مسالمت را حتی در برابر خودی های معارض می بندد.

۶) ایجاد بستر استبداد: نقد دیگر آن است که فرهنگ تشیع که ماهیتی ضد استبداد و ستم دارد، پس از ورود در عرصه قدرت و حاکمیت، به گونه ای بستر استبداد و طغیان را فراهم می سازد، چون به دنبال تشکیل حکومت و در گیرودار مقابله با دشمن، هر چند در ابعاد غیر نظامی، مهمترین مساله وحدت و تبعیت از حاکمیت و رهبر کاریزما است و کمتر مجالی برای تضارب آرا و آزادی بیان به وجود می آید.

بحث رهبری کاریزماتیک از و یژگی های تشیع است و امامت ائمه معصومین طلیعه چنین رویکردی را تشکیل می دهد. این رویکرد گاه حالت افراطی یافته و یا دچار سوء تعبیر شده است، تا جایی که شیعه از سوی مخالفان متهم به غلو در باره ائمه خود شده است.

پس از آن نوبت به علما و فقهای شیعه می رسد که نقش رهبری کاریزماتیک را ایفا کنند و قائلان به اصل ولایت فقیه این نقش را در فقیه جامع الشرایط جست و جو می کنند که حکومت دینی تشکیل می دهد و همان شئون و اختیارات ائمه را دارا می باشد.

منتقدان می گویند اولا اصل ولایت مطلقه فقیه مورد توافق همه علمای شیعه اعم از متقدمین و متاخرین نیست و ثانیا ولی فقیه همانند امام معصوم از ملکه عصمت برخوردار نمی باشد، لذا نمی توان شئون پیامبری و امامت را برای او قائل شد و اگر حاکمیت او مطلقه باشد و تحدید نشود به نوعی اتوکراسی و استبداد دینی منجر خواهد شد. گروهی از این منتقدان حتی حاکمیت پیامبر اکرم(ص)وائمه را هم مطلقه نمی دانند.

ناقدان بر این نکته تاکید دارند که امام حسین(ع) برای مقابله با ستم و استبداد یزید مبارزه کرد و به شهادت رسید، پس پیام مهم سالار کربلا مبارزه با ظلم و استبداد است و سوء استفاده از این فرهنگ جهت تحکیم پایه های استبداد هر چند از نوع دینی و شیعی جایز نیست. اگر قرار باشد این فرهنگ در چرخه تاریخ تکرار شود، چه بسا انقلابیون دیروز و مستبدان امروز باید در معرض قیامی نوین از سوی انقلابیون فردا قرار گیرند!

۷) عدم انحصار فرهنگ خون به شیعه: نقد دیگر آن است که ادعای انحصار فرهنگ خون به تشیع، چندان مقرون به صواب نیست. در تاریخ بسیاری از ملت ها، صحنه های حماسی از خون و جانفشانی به چشم می خورد و در راه آزادی وطن و یا رهایی از حکام جور و استبداد، مبارزات طاقت فرسایی را متحمل شده اند و قربانیان بسیار داده اند.

شاید شیعه با نگاه سیاه و سفید خود، به این گونه مبارزات و فداکاری ها وقعی ننهد و برای آن حداقل ارزش اخروی قائل نباشد، چون آن را فی سبیل الله نمی داند و یا تهی از عنصر «ولایت» می شمرد. اما در هر حال این مبارزات و خون ها برای ملت های آنان بسیار ارزشمند بوده و در حد اسطوره و نمادهای مقدس تاریخی محسوب می شود.

در حال حاضر در جهان اسلام غیر شیعی‏‏‎، فرهنگ خون نمودهای برجسته ای یافته است و گروه های سلفی و وهابی همچون القاعده، حتی در راه تحقق اهداف خود(مثلا مبازه با اشغالگران) با طیب خاطر و به سودای بهشت، تن به عملیات انتحاری می دهند. آنان نیز الگوهای تاریخی صدر اسلام را مد نظر دارند و اگر شیعه به کربلا و عاشورا تاسی می کند، سنی ها و سلفی ها به بدر و احزاب و حنین تمسک می جویند و از مجاهدان صدر اسلام الهام می گیرند. جالب آن است که سلفی ها هم شعارهای آرمانی و آسمانی سرمی دهند و به احیای حکومت و خلافت اسلامی و اجرای احکام شریعت در سرتاسر جهان فرامی خوانند.

خلاصه سخن آن که فرهنگ خون و اشک، فرهنگی ریشه دار و الهام بخش در طول تاریخ بوده است. این فرهنگ هر چند در میان سایر ملل و اقوام حتی پیش از شیعه وجود داشته است، اما در تشیع تجلی خاصی دارد و مهمترین دلیل آن واقعه تاریخی کربلا و قیام ابی عبدالله الحسین(ع) است.

تا زمانی که این فرهنگ در قلمروی مبارزه، الگوی مبارزان و انقلابیون قرار گرفته است، آثار و برکات فراوانی در پی داشته است، اما زمانی که به عرصه حکومت و سیاست می رسد، معمولا حالتی صوری و تهی از محتوا می یابد و گاه مورد استفاده ابزاری قرار گرفته و در نتیجه دچار آسیب هایی می گردد. این آسیب ها عمدتا ناشی از غفلت از عنصر زمان و مکان است، بدین معنا که انقلابیون تلاش دارند این فرهنگ را به همه زمان ها و مکان ها تعمیم دهند و یا حداقل برای دستیابی به برخی اهداف خود، شعار آن را سر دهند.(۵)

نویسنده: فرزان - شهیدی

ارسال کننده: فرزان شهیدی

پاورقی ها

۱) افزون بر نگاه های خرافی به حادثه کربلا، نسبت به ماهیت قیام امام حسین(ع) دو قرائت متفاوت وجود دارد: برخی آن را یک امر خارق العاده و فراجهانی و یک سیر مقدّر(بر اساس رویای امام که پیامبر به او فرمود ان الله شاء ان یراک قتیلا) می دانند. اما گروهی دیگر به این پدیده به دیده زمینی می نگرند و قیام امام را یک حرکت عادی و تابع شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن دوران تفسیر می کنند. انتشار دو کتاب «شهید جاوید» و پاسخ آن«شهید آگاه» حاکی از این دو رویکرد در میان شیعه است. طبعا هر یک از رویکرد می تواند نتایج و آثار متفاوتی در الهام از قیام کربلا به دست دهد.

۲)منشا اصلی چالش ایران با غرب(وبه ویژه ایالات متحده آمریکا) در همین موضوع نهفته است. کیسینجر سیاستمدار و استراتژیست مشهور آمریکایی گفته است: حاکمان ایران هنوز تکلیف خودشان را معلوم نکرده اند که آیا می خواهند کشورداری کنند و یا انقلاب خود را ادامه دهند! این جمله کلیدی بدان معناست که ایران دوران انقلاب و مبارزه را پشت سر گذارده و اکنون باید وارد مرحله دولت سازی شود. البته نظر غرب آن است که ایران باید با آرمان های انقلابی وداع کند و دست از ستیزه با دشمنان خود برداشته و با با جامعه بین الملل همسو شود. آرمان گرایان قائل به ادامه مبارزه و احیای ارزش های انقلابی هستند، اما واقع گرایان به دولت سازی و فاصله گرفتن از فضای انقلاب و مبارزه فرامی خوانند(مراجعه کنید به مقاله آرمان گرایی و واقع گرایی از نویسنده).

۳) روشنفکران دینی با نقد حاکمیت دینی و مقوله ولایت فقیه بر این نکته تاکید دارند که قداست بخشی و آسمانی کردن این حاکمیت از سویی آن را به نوعی اتوکراسی و استبداد دینی تبدیل می کند و از دیگر سو آن را از وظایف زمینی خود بازداشته و از کارآمدی آن می کاهد . حکومت مقدس طبعا آرمان های مقدسی دارد و توقعات از آن بالا می رود. به عقیده این روشنفکران منتقد، چالش ها و تعارضات داخلی و خارجی برخاسته از این رویکرد بوده و راه رهایی از آن، تنزل از آرمان های بلند و دست نایافتنی و نهایتا گام نهادن در مسیر حکومت عرفی و سکولاریستی می باشد.

۴) موضع حمایت از آرمان فلسطین نیز در همین راستا قابل بحث است. بر اساس فرهنگ شیعه و با رویکرد آرمانی، دفاع از ملت فلسطین و مبارزه با اسراییل غاصب امری ضروری است و حتی حزب الله که پرچمدار این فرهنگ در لبنان است اعلام می دارد پس از آزادی اراضی لبنان، به آزادی بیت المقدس و اراضی فلسطین اقدام خواهد نمود.

اما بحث آن است که این ایده تا چه حد عملی و دست یافتنی است و آیا زمانی که اتخاذ چنین موضعی موجب تبعات منفی و یا آسیب دیدن منافع ملی شود، تکلیف چیست؟ جمهوری اسلامی ایران از این ایده و آرمان عقب نشینی اصولی نکرده است چون آن را به عنوان یک استراتژی پذیرفته است، اما برای رهایی از تبعات مذکور، در تاکتیک ها و مواضع اعلامی خود تغییراتی به وجود آورده است از جمله اعلام این که ایران به طور رسمی جهت نابودی اسراییل اقدامی نمی کند و یا پیشنهاد برگزاری همه پرسی در اراضی اشغالی که توسط رهبر انقلاب مطرح شد. با این حال پس از ظهور دولت نهم و تکرار مجدد شعار نابودی اسراییل و یا بحث هولوکاست توسط رییس جمهور، تنش ها و فشارها علیه ایران افزایش یافت خصوصا آن که پرونده هسته ای هم به نحوی با این موضوع گره خورده است.

۵) شایان ذکر است بیان این موارد در حد طرح موضوع بوده و به مفهوم ارزیابی و یا پذیرش کامل آن از سوی راقم این سطور نمی باشد. اگر محققان و اندیشمندان منت نهاده و در این زمینه نقطه نظرات خود را بیان کنند، بهره خواهم برد و در تنقیح بحث تلاش بیشتری روا خواهم داشت.