چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

برای او که همچون شمع در ولای اهل بیت می سوخت


برای او که همچون شمع در ولای اهل بیت می سوخت

به مناسبت اولین سالگرد رحلت فقیه وارسته حضرت آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی

امروز (پنج شنبه) ۲۷ شوال در مسجد اعظم قم مراسم سالگرد رحلت فقیه وارسته حضرت آیت الله میرزا جواد تبریزی برگزار می شود. ایشان در سال ۱۳۰۵ شمسی مطابق با ۱۳۴۵ هجری قمری در شهر تبریز چشم به جهان گشودند و پس از طی مراحل ابتدایی، در سن ۱۹ سالگی به قم نقل مکان کرده و در محضر آیات عظام حجت کوه کمره ای، رضی زنوزی تبریزی، خراسانی و بروجردی کسب فیض می نمایند و در سال ۱۳۷۱ هجری قمری به نجف اشرف عزیمت می کنند. ایشان در سال ۱۳۵۴ شمسی در یورش عمّال رژیم منحوط بعث به نجف اشرف دستگیر و روانه زندان شدند. حضرت آیت الله تبریزی بعد از دو روز از زندان آزاد شدند و دولت بعث یک هفته به ایشان مهلت داد تا خاک عراق را ترک نمایند. پس از بازگشت به ایران به حوزه علمیه قم عزیمت کردند و تا آذر ۱۳۸۵ شمسی به تدریس اصول فقه پرداختند.

آخرین لحظات با فقیه راحل مرحوم میرزا جواد تبریزی (ره) ساعت ده شب در حالی که سکوت همه جا را فرا گرفته بود بر بالینشان حاضر شدم، در حالی که نور وجودش را فراگرفته بود آرام در حال ذکر بود، آخرین لحظات خود را می گذراند، من غافل بودم، امیدم از بهبودی ایشان هنوز ناامید نشده بود، او داشت خود را مهیای لقاء می کرد،آخرین الفاظ را صرف نام مبارک اهل بیت(علیهم السلام) می نمود، دستهایش را فشردم، از اعماق وجود با صدای لرزان گفتم که حالشان رو به بهبودی است او داشت وداع می کرد در حالی که من امید به حیاتش داشتم، او به ملاقات آنان که تمام وجود خود را وقفشان کرده بود می رفت، آرام در بستر جای گرفته بود و لبهای مبارکشان در حال زمزمه بود و با تمام وجود سعی می کرد نام اهل بیت(علیهم السلام) را به زبان آورد و از صورتشان می توانستی نفس مطمئنه را بیابی. (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی) آرام نفس می کشید و صورت ملکوتیشان هر بیننده ای را متوجه می کرد، دست راستش را بر سینه ام نهادم، نوازشش کردم، در حالی که دست مبارکشان در دستم بود به فکر فرو رفتم، هشتاد سال تلاش در راه ترویج علوم آل محمد(ص)، هشتاد سال کوشش در تثبیت کلمه حقه، او کسی بود که می گفت: من از زمانی که خود را یافتم استراحت را احساس نکرده ام، او تمام وقت خود را صرف معارف اهل بیت(علیهم السلام) کرده بود می خواست کمی استراحت کند، لذا روزهای آخر می فرمودند: دیگر از دنیا خسته شده ام، می خواهم کمی در قبر استراحت کنم. تا بود تمام وقت خود را صرف مطالعه، نوشتن، درس و جواب دادن به استفتائات می کرد. و استراحت برایش معنا نداشت، حتی هنگامی که برای تغییر آب و هوا به روستای فردو درچند فرسنگی قم می رفت مشغول کار علمی بودند، قلم به دست ساعت ها می نوشت که ثمره آن را می توان در تألیفاتشان یافت.

در آخرین لحظات بر بالینشان بودم، که ناگهان صدای خطر دستگاه ضربان قلب طنین افکن شــد، گاه چشمان خود را باز کرده و گاه می بستند، آنقدر آرام بود که باور نمی کردم او در حال وداع اسـت. کسانی که در بخش بــودند نمی خواستنـد واقعیت را بگویند، آرامش و نورانیت این پیر ولاء آنگونه بود که نمی شد تشخیص داد که در حال خداحافظی از دنیا است، قبل از انتقال به بیمارستان با آنکه می دانست جسم مبارکشان در حال تحلیل است، و روزهای آخر عمر مبارکشان می باشد، لکن سعی می کردند هر روز تمام نیروی خود را جمع کرده و جهت پاسخگویی به مسائل شرعی مردم، در مجلس استفتاء حاضر شود، صدایش لرزان بود لکن مطالب دقیق و پرمحتوا اداء می شد، او ضعیف شده بود اماآن قدر مسلط به مبانی فقهی و اصولی بودند که با فشـار به خود و غلبه بر ضعف جواب مسائـل را می داد.هر روز با شوق و ذوق علی رغم دردی که می کشید از همه زودتر در اتاق بحث حاضر می شد و منتظر بودکه به هر شکـل ممکن، بتوانند پاسخگوی مسائل مردم باشند.

او خود را وقف مردم کرده بود و با دقت به خواسته های آنها پاسخ می گفت. به دفاع مستمر وشجاعانه از مبانی و مسلمات مذهب، (علی رغم بی مهری که در دفاع از صدیقه شهیده فاطمه زهرا(س) از طرف برخی روبرو شد) می پرداخت و عمرپربرکت خویش را صرف اعتلای کلمه حقه نمود. او می دانست اگر به بیمارستان منتقـل شود دیگر بازگشتی برای آن مجالس نورانی نخواهد بود و شاهد بر آن گذاشتن دو دستـمال در کفـن خود قبـل از انتقال به بیمارستان بود. (مرحوم میرزا(ره) دو دستمال سیـاه داشتنـد که در مصائب اهل بیت(علیهم السلام) اشک های خود را با آن پاک می کرد و بارها و بارها به فرزندان خود می گفتند این دو دستمال را در کفن من قرار دهید، که ذخیره قبر و قیامتم باشد)، فرزند مرحوم میرزا(ره) می گوید: بعد از غسل به دنبال دستمالها گشتیم تا آنها را در کفن قرار دهیم بعد از ناامید شدن از یافتن دستمالها، کفنی که سالها از آن محافظت می کردند را باز کردیم دیدیم خود آقا دو دستمال را در کفن قرار داده اند زیرا که آن مرد الهی می دانست دیگر بازگشتی نخواهد بود و در بیمارستان به ملکوت اعلی خواهد پیوست. او همچون شمع در ولای اهل بیت(علیهم السلام) می سوخت. آنگاه که شنیدند عده ای در قضیه حمله و تجاوز و هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) شبهه می کنند، صورت ملکوتیشان بر افروخته شد، اشک از گونه های مبارکشـان سرازیـر شد و فرمـودند: مگر این دخـت رسول خـدا چه گنـاهی کرده که باید این همه ظلمها را تحمل کند، مگر آن ظلمها که درزمان حیات مبارکش بر سرشان آمد کافی نبود.آنگاه برای دفاع از مظلومیت حضرت فاطمه زهرا(س) با هیأت عزاداری با جمعی از فضلاء و طلاب و مخلصین درگاه ولایت در سالروز شهادت آن حضرت در حالی که پا برهنه در گرمای سوزان حرکت می کردند جهت عرض ادب و تسلیت به کریمه اهل بیت حضرت معصومه(س) از دفتر به سوی حرم مشرف شدند. اهالی قم و طلاب آگاهند که ایام فاطمیه مجالس در قم بسیار محدود بود لکن با حرکت این فقیه مقدس(ره) فاطمیه به عاشورای دیگر تبدیل شد و این از یادگارهای این مخلص درگاه اهل بیت (علیهم السلام) است که تا ابد در تاریخ ثبت شد. فراموش نمی کنم آن روزی که ایشان در حالی که گرمای زمین شدید بود با پای برهنه جهت تعظیم شعائر و عرض ادب به صدیقه شهیده(س) و دفاع از مظلومیتش حرکت می کرد به ایشان گفتم زمین گرم است اجازه دهید که کفش مبارکتان را بیاورم. ایشان در حالی که اشک می ریخت می فرمود: بگذار برای مظلومیت حضرت بسوزد این سوزش، أمان است روز قیامت، من تا عمر دارم می خواهم با تمام وجود از مسلمات مذهب و حریم اهل بیت(علیهم السلام) دفاع کنم و هیچ چیز مرا متوقف نخواهد کرد، من از ابتدا با آنان پیمان بسته ام و تا آخرین نفس بر آن پایبندم. امروز با پای برهنـه خارج شده ام تا از مظلومه صدیقه شهیده(س) دفاع کنم، مگر نمی دانند خداوند غضب می کند به غضب فاطمه و خشنود می شود به خشنودی فاطمه (ان الله تبارک و تعالی یغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها)، هرکس به هر نحو ممکن به این خاندان(علیهم السلام) خدمت کند سعادت دنیا و آخرت را کسب خواهد کرد و خدا توفیق دهد که ما به وظیفه خود به درستی عمل کنیم، که فردا پاسخگو خواهیم بود. چگونه با شوق و ذوق بر کرسی درس می نشست و با آن دقت علمی بالا و تسلط و فهم دقیق مطالب را بیان می کرد، شب و روز در حال مطالعه و نوشتن بود. گـویا دنیا برایش کوچک بود، می خواست از تمام لحظات استفاده کند، من در آخرین لحظات بر بالینـش بودم با نگاه به صورت ملکوتیش، تمـام لحظات حیات او برایم مجسم شده بود، دستگاه تنفس آژیر خطر می کشید. مرحوم میرزا(ره) در حال وداع بود. هاله ای از نور صورت مبارکشان را فرا گرفته بود، گویا منتظر بود، انتظار یار، آنان که سالها به خاطر عشق و محبت به آنان شبانه روز فعالیت می کرد. بدن با آنکه لاغر شده بود و پوست به استخوان چسبیده بود، لیکن نورانیت صورت و لطافت آن حاکی از قرب جایگاه او ومقامات عالیه ای بود که او در انتظارش بود. مرحوم میرزا(ره) در آخرین لحظات نیم لبخندی به لب داشت، لحظه وداع نزدیک می شد، او آرام گرفته بود. ناگهان نگاه مبارکشان به سمت راست دوخته شد و در حالی که اشک از چشمانشان سرازیر می شد، ضربان قلبشان ایستاد، انا لله و انا الیه راجعون. میرزا(ره) به ملکوت اعلی پیوست، زندگی دنیا را پایان داد و به سعادت اخروی نائل شد. آن سعادتی که از ابتدای طلبگی به آن قسم خورده بود که تا آخرین لحظات جهت دفاع از کیان تشیع و تقویت مذهب تلاش کند. او بارها می گفت: اگر خدا توفیق دهد می خواهم به حوزه امام صادق(ع) خدمت نمایم. مرحوم میرزا (ره) تمام اهداف و منویات خود را محقق ساخت و با قلبی مطمئن از دنیا رفت و گواه بر آن شاگردان، تألیفات و موضع گیری شجاعانه ایشان است. آن قدر آرام و آسوده رخت از دنیا بست که اگر به صورت مبارکشان نظر می کردی، گمان می کردی در خواب خوش و عمیقی رفته است.



همچنین مشاهده کنید