دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

روزنامه نگاری «شغل» یا «نفرین»


روزنامه نگاری «شغل» یا «نفرین»

مطبوعات قانون دارد؛ هم نوشته، هم نانوشته. نوشته اش زاده دموکراسی خواهان است، هم تاریخ تولد دارد و هم بلوغ. نانوشته اش اما برآمده از «ترس» است و بلوغش تمام آنچه روزنامه نگاران …

مطبوعات قانون دارد؛ هم نوشته، هم نانوشته. نوشته اش زاده دموکراسی خواهان است، هم تاریخ تولد دارد و هم بلوغ. نانوشته اش اما برآمده از «ترس» است و بلوغش تمام آنچه روزنامه نگاران برای حیات خود و روزنامه شان آموخته اند. نوشته اش آنقدر بند و تبصره و تفسیر دارد که هر وقت اراده کنی می توانی دگمه خاموش را فشار بدهی. اما نانوشته اش هم بیشتر است و هم بیشتر به کار می آید. اما اخیراً یک قانون دیگر به نانوشته ها اضافه شده است.چند سال پیش تلویزیون سریالی خارجی را پخش می کرد که در آن شخصیت اصلی فیلم هر روز صبح به جای روزنامه همان روز، روزنامه روز بعد را دریافت می کرد و با مطالعه حوادث و رویدادهای ناخوشایند جلوی وقوع آنها را می گرفت. آن روزها که پای تماشای این فیلم می نشستم نه گذرم به مطبوعات افتاده بود و نه می دانستم قصه روزنامه در ایران زمین تا آسمان با آنچه دیدم فرق می کند، که اگر در آن فیلم بازیگر نقش اول از وقایعی که فردا در روزنامه چاپ خواهد شد باخبر بود در این سو گردانندگان روزنامه از بلایی که فردا یا همین یک ساعت بعد نه در خیابان ها که بر سر خودشان خواهد آمد بی خبرند. آنهایی که دستی در آتش مطبوعات دارند حتماً شنیده اند که روزنامه چی ها از مطبوعات به عنوان «دنیا» یاد می کنند و هر وقت بخواهند جمله یی بگویند که ربطی به روزنامه داشته باشد از عنوان دهان پرکن «دنیای مطبوعات» و «عالم مطبوعات» یاد می کنند تا دل خوش کنند در پایتختی که حتی در پیاده روهایش در ترافیک گیر می کنی دنیایی دارند علیحده. اما همین ها بهتر از هر کس دیگری می دانند این دنیا از سیاره کوچک داستان معروف آنتوان سنت اگزوپری کوچک تر است که اگر در آن داستان شازده کوچولو با یک صندلی عوض کردن به تماشای غروب می نشست روزنامه نگاران امروز در یک چشم به هم زدن نظاره گر غروب می شوند. غروب های دیروز غروب روزنامه ها بود. تا می آمدی خو کنی به جایی، تا می آمدی پا بگیری می دیدی خبری، خطی، خبطی ریشه ات را از خاک درآورده و اگر هم ریشه می دادی سایه «توقیف» مثل عذاب وجدان بر کلمه کلمه نوشته ات سنگینی می کرد. دیروز دردمان این بود که نکند به روزنامه که برسی اخطاری، خط و نشانی، جوابیه یی، زنگ خطر برای حیات روزنامه را به صدا درآورده و چشم مان به روزهایی بود که هیات نظارت بر مطبوعات جلسه داشت. و اگر دل مان از نشستن روی صندلی ها می گرفت از این بود که می دیدیم مثل کودکان در بازی موزیک و صندلی روی صندلی نشسته ایم که می توانست جای بهتر از ما باشد یا موزیک بعدی که آغاز شود باید بلند شویم و در بازی نه چندان خوشایند، دور صندلی هایی که کم بودند و کمتر هم می شدند بچرخیم.اما گویا ناسپاسی کردیم و امروز به بهای همین ناسپاسی روی صندلی هایمان که می نشینیم یاد کسانی می افتیم که نه تنها صندلی بلکه این روزها حتی آزادی هم ندارند. مطبوعات قانون دارد. هم نوشته، هم نانوشته. نوشته اش آنقدر بند و تبصره و تفسیر دارد که هر وقت اراده کنی می توانی دگمه خاموش را فشار دهی. اما نانوشته اش بیشتر است و بیشتر هم به کار می آید. هم برای آنان که می خواهند بمانند هم برای آنان که می خواهند ببندند. اما اخیراً یک قانون به آن اضافه شده است. روزنامه نگاران دیگر نه تنها باید امنیت اقتصادی را در خواب ببینند بلکه دیگر «آزادی» هم بیش از آنکه «حق» باشد «لطف» است. دنیای مطبوعات کوچک است. بی روزنامه نگاران و خبرنگارانی که این روزها میان مان نیستند کوچک تر هم می شود. اگر کسی می خواهد قانونی بنویسد، اصلاحی انجام دهد، فقط کاری کند که روزنامه نگاری برایمان همان کار «سخت» بماند نه کار «تلخ»، که بعد از این هم روزنامه نگاری را «شغل» بدانیم نه «نفرین».

فرناز حسنعلی زاده