چهارشنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 19 March, 2025
مجله ویستا

حقوق جنگ


حقوق جنگ

جنگ یكی از جلوه های بارز «توسل به زور» است فرهنگ اصطلاحات حقوق بین الملل توسل به زور را به دو صورت مضیق و موسع تعریف كرده است

● بخش اول : مفهوم جنگ از دیدگاه حقوق بین الملل

۱) جنگ و توسل به زور

جنگ یكی از جلوه های بارز «توسل به زور» است. فرهنگ اصطلاحات حقوق بین الملل توسل به زور را به دو صورت مضیق و موسع تعریف كرده است.

توسل به زور در مفهوم نخست، عبارت است از هرگونه عمل قهرآمیزی كه نتوان آن را اقدامی نظامی قلمداد نمود. اما در مفهوم دوم، كلیه تدابیر و عملیات نظامی، از جمله جنگ را شامل میشود.

۲) تعریف جنگ

«جنگ یك پدیده آسیب شناسی اجتماعی و عامل تغییر شكل سیاسی است كه میتوان آن را از لحاظ تاریخی،سیاسی، اقتصادی، نظامی، جامعه شناسی و غیره مورد مطالعه و برسی قرار داد».

این نوع ملاحظات از دیدگاه حقوقدانی كه نظرش باید معطوف و محدود به مفهوم حقوقی جنگ باشد، مورد توجه نیست. در حقوق بین الملل، جنگ شیوه اجبار همراه با اعمال قدرت و زور است كه میتوان آن را از نظر حقوقی چنین تعریف نمود: جنگ به عنوان «ابزار سیاست ملی»، مجموعه عملیات و اقدامات قهرآمیز مسلحانهای است كه در چهارچوب مناسبات كشورها (دو یا چند كشور) روی میدهد و موجب اجرای قواعد خاصی در كل مناسبات آنها با یكدیگر و همچنین با كشورهای ثالث میشود. در این جهت، حداقل یكی از طرفین مخاصمه در صدد تحمیل نقطا نظرهای سیاسی خویش بر دیگری است. به این ترتیب، عملیات قهرآمیز مسلحانه وسیله و هدف تحمیل اراده مهاجم میباشد. از تعریف ارائه شده میتوان چنین نتیجه گرفت كه مفهوم حقوقی جنگ شامل چهار عنصر یا ركن اساسی است: عنصر تشكیلاتی و سازمانی (كشورها)، عنصر مادی (اعمال قدرت مسلحانه)، عنصر معنوی یا روانشناسی (قصد و نیت جنگ) و سرانجام هدفدار بودن جنگ (منافع و مصالح ملی).

۳) عناصر سازنده مفهوم حقوقی جنگ

▪ عنصر تشكیلاتی و سازمان (ارگانیك):

یكی از عناصر اساسی سازنده مفهوم جنگ، عنصر تشكیلاتی و سازمانی یعنی «كشورها» میباشد. جنگ مستلزم نبرد نیروهای مسلح كشورها با یكدیگر است؛ از این رو، جنگ به عنوان نوعی رابطه كشور با كشور تلقی میشود.

این عقیده مخصوصا از سوی «ژان ژاك روسو» در كتاب «قرارداد اجتماعی» (۱۷۶۲) ابراز شده است: «جنگ به هیچ وجه رابطه انسان با انسان نیست؛ بلكه رابطه كشور با كشور است كه در آن افراد، نه به عنوان انسان و یا حتی به عنوان تبعه، بلكه به مثابه شهروندان و مدافعان و تنها بر حسب تصادف و اتفاق با یكدیگر دشمن شده اند . »

نتیجتا جنگ داخلی – حداقل تا زمانی كه مسئله «شناسائی به عنوان متخاصم» .

پیش نیامده باشد- جنگ به مفهوم خاص كلمه نیست. رد منازعات داخلی، علی الاصول قواعد حقوق داخلی حاكم است؛ با این حال، عهدنامههای ۱۹۴۹ ژنو و پروتكلهای الحاقی آنها در ۱۹۷۷، اجرای برخی قواعد حقوق جنگ را كه دیدگاه هائی بشردوستانه دارند، برای جنگهای داخلی كه در قلمرو كشورهای متعاهد بروز میكند، پذیرفتهاند. بعدا در مورد این عهدنامه ها گفتگو خواهیم كرد.

▪ عنصر مادی (اعمال قدرت مسلحانه):

عنصر دیگر جنگ، عنصر مادی ایست و آن اعمال قدرت یا خشونت مسلحانه واقعی و عملی میباشد. به عبارت دیگر. جنگ همواره با عملیات و اقدامات قهرآمیز مسلحانه همراه است كه توسط نیروهای مسلح كشورهای متخاصم و تحت فرماندهی، اقتدار و مسئولیت آنها صورت میگیرد. «بدون استفاده از نیروی اسلحه، جنگ معنی و مفهوم حقوقی ندارد. اصطلاح «جنگ سرد» كه حالات گوناگون برخوردهای عقیدتی میان شرق و غرب را پس از جنگ جهانی دوم نشان میدهد، فاقد مفهوم جنگ است. حقوق بین الملل مشخص نمیكند كه عملیات قهرآمیز مسلحانه باید در چه سطحی باشد تا جنگ تلقی شود؛ ولی بطور كلی و از حیث حقوقی، جنگ زمانی آغاز میشود كه توسل مؤثر و واقعی به اسلحه صورت گرفته باشد. جنگ با آتش بس ( كه متاركه موقت یا دائمی جنگ را موجب می شود) خاتمه نمی پذیرد . آتش بس پایان عملیات جنگی است نه پایان خود جنگ پایان قطعی جنگ هنگامی است كه با انعقاد معاهده ای صلح میان متخاصمان برقرار باشد. (۴)

▪ عنصر معنوی یا روانشناسی ( قصد و نیت جنگ) :

«عنصر سوم جنگ، عنصری معنوی یا روانشناسی است و آن اراده قطعی یكی از طرفین متخاصم است؛ زیرا جنگ بدون قصد و نیت، معنی و مفهومی ندارد. در كنفرانسهای لاهه (۱۹۷۰)، كشورهای امضا كننده معاهدات، اعلام صریح اراده را جهت مبادرت به جنگ ضروری دانستند. طبق عهدنامه سوم مربوط به شروع مخاصمات مورخ ۱۸ اكتبر ۱۹۰۷، جنگ قانونا زمانی آغاز میشود كه اخطار صریح قبلی به صورت اعلامیه جنگ بدون قید و شرط تلقی میشود، صورت گرفته باشد. هرگاه یكی از كشورهای متعاهد عهدنامه سوم، مخاصمات را بدون اعلام قبلی آغاز كند. از عهدات خود عدول كرده و مرتكب جرم بین المللی شده است. الزام به اعلام قبلی جنگ یك قاعده قراردادی نیست كه فقط نسبت به متعاهدان مجری باشد؛ بلكه یك اصل شناخته شده عرفی است كه عمومیت جهانی دارد. بنابراین، شركت كنندگان در مذاكرات لاهه، قاعده جدیدی وضع نكردند و تنها قاعده عرفی موجود را مدون ساختند. این قاعده در گذشته در جوامع یونانی، رومی و در قرن وسطی نیز وجود داشته است».

ـ هدفدار بودن جنگ (منافع و مصالح ملی):

عنصر چهارم جنگ، مشخص بودن جهت و غایت جنگ است. یعنی كشور آغازگر جنگ هدفی معین و نهائی دارد كه همواره در صدد پیگیری و نیل به آن است. این هدف معمولا تحمیل یا قبولاندن یك نقطه نظر سیاسی و یا به عبارت روشیتر یك منظور و هدف ملی میباشد. در واقع، كشور مهاجم مدعی است جنگی كه آغاز كرده براساس «منافع و مصالح ملی» بوده است. اما اینكه «منافع و مصالح ملی» كدام است و بر چه پایهای استوار میباشد، از مباحث علوم سیاسی و خارج از حوصله این مقاله است.

طرفداران مكتب حقوق عینی از جمله «ژرژسل» با در نظر داشتن همین عنصر از تعریف، جنگ را «توسل به نیروی مادی بمنظور تغییر دادن نظامهای حكومتی در جامعه بین المللی».

بهرحال، هنگامی كه جنگ فاقد خصیصه ملی باشد و به عنوان «ابزار سیاست ملی» تلقی نگردد، دیگر واجد مفهوم خاص خود نیست. فرضاً عملیات نظامی معروف به «عملیات پلیسی» را كه در اساسنامه برخی سازمانهای بین المللی از جمله سازمان ملل متحد پیش بینی شده است، نمیتوان جنگ نامید.

● بخش دوم : مفهوم حقوق جنگ

۱) تعریف حقوق جنگ

«جنگ یك وضعیت استثنائی است و طبعا قواعد مربوط به آن نیز به نام حقوق جنگ، قواعدی استثنائی میباشد. حقوق جنگ شامل مجموعه اصول و قواعدی است كه حاكم بر روابط میان كشورهای متخاصم با یكدیگر و یا میان كشورهای متخاصم با كشورهای بیطرف میباشد. بمحض آغاز جنگ، بدون توجه به چگونگی شروع آن، كشورهای متخاصم دیگر تابع حقوق زمان صلح نیستند، بلكه از حقوق جنگ تبعیت خواهند نمود؛ چه این حقوق عرفی باشد، چه قراردادی. كشورهای ثالث (یعنی كشورهائی كه در مخاصمه شركت ندارند)، خواه حقوق جنگ را مراعات نمایند یا خیر ، روابط خود را با کشورهای متخاصم تابع حقوق زمان صلح نمیسازند؛ بلكه از آن پس از حقوق بیطرفی تبعیت مینمایند».

۲) ضرورت وجود حقوق جنگ

حقوق جنگ همواره موجب یك جدال عقیدتی بین صاحبنظران بوده و هست. اختلاف نظر در این باب بعضا بحدی است كه حتی موجودیت واقعی آن را مورد سوال قرار میدهد. برخی از دانشمندان، حقوق جنگ را قبول ندارند و ضرورت وجود آن را مورد انكار قرار میدهند. این گروه در مخالفت با حقوق جنگ به دلایل مهم و اساسی استناد میكنند كه از آن جمله است:

۱) جنگ یك جنایت است و جنایت را نبایستی تحت قاعده درآورد. برای جنایت یا باید مجازات تعیین كرد و یا از وقوع آن جلوگیری نمود.

۲)حقوق جنگ، حقوقی بیفایده و غیرمفید است؛ زیرا همیشه اجرای آن موخر بر وقوع جنگ میباشد.

۳) حقوق جنگ براساس تجربیات جنگهای گذشته وضع شده و در جنگهای آینده، به دلیل پیشرفتهای سریع علمی و فنی كه در این فاصله صورت گرفته است، غیرقابل اجرا میباشد.

۴) تا زمانی كه مسئولیت كیفری فرد در حقوق بین الملل كاملا شناخته نشده و ضمانت اجراهای موثر علیه اعمال فردی ناقض حقوق جنگ بوجود نیامده است، این حقوق عملا اثری نسبت به متخاصمانی كه همواره آن را در طول بمخاصمات نقض میكنند، نخواهد داشت.

۵) گرچه مجازات جنایتكاران جنگ دوم جهانی پس از جنگ اهمیت خاص خود را دارد، منتها باید آن را یك رویداد استثنائی تلقی نمود.

۶) قانونگذار بین المللی مرجحا بایستی تمامی فعالیت خود را وقف بهتر نمودن و غنی ساختن حقوق صلح نماید تا حقوق جنگ.

برغم مخالفتهای یاد شده، توجه به ضرورت حقوق جنگ اهمیتی ویژه دارد؛ زیرا واقعیتها خود پاسخگوی مخالفتها است. متاسفانه جنگ بطور قطعی و كامل از صحنه زندگی بینالمللی رخت برنبسته است. براحتی میتوان پذیرفت كه امكان وقوع جنگ در هر لحظه، به دلیل نقض تعهدات مربوط از جانب هر یك از كشورها باقی است. بنابراین لازم است حداقل جریان جنگ را تابع مقررات حقوقی نمود و تا آنجا كه بتوان، خطرات و خسارات ناشی از آن را محدود ساخت.

از سوی دیگر، همیشه این اعتراض وجود داشته و دارد كه قوانین جنگ نقض شده و خواهد شد. «اما مطالعه و بررسی جنگهای گذشته، از جمله جنگهای جهانی اول و دوم، خلاق این ادعا را به اثبات میرساند. در جنگ جهانی اول، حقوق جنگ به آن حدی كه ادعا شده است، نقض نگردید و چنین ادعائی مسلما از روی عدم اطلاع و آگاهی است.

این عده اطلاعی از نظریه انگلیسی-امریكائی در مورد جنگ نداشتند زیرا به عنوان نمونه از دید انگلیسیها جنگ اقتصادی مشروعیت دارد و یا نمی دانستند كه هیچ قاعده موضوعه ای تا آن زمان جنگ شیمیائی را منع نكرده بود. . اینان اعلامیه لندن (۱۹۰۹) (در مورد جنگ دریائی) را جزء حقوق موضوعه قلمداد میكنند؛ در حالیكه این اعلامیه اساساًبه مرحله اجرا درنیامد. بالاخره اینگونه افراد نمیدانستند كه عهدنامه های ۱۹۰۷ لاهه براساس شرط متقابل برای تعدادی از كشورهای متخاصم مثل روسیه، ایتالیا و تركیه به عنوان قرارداد الزامآور نبود؛ زیرا این كشورها آنها را امضا نكرده بودند، جنگ جهانی دوم سیر قهقرائی قابل ملاحظه حقوق جنگ را نشان میدهد. در حالیكه فرانسه همواره حقوق جنگ را دقیقا رعایت میكرد، آلمان برعكس آشكارا حقوق قراردادی اشغال را نقض كرده بود. در مقابل، متفقین نیز به خاطر استفاده از بمب اتمی مورد سرزنش قرار گرفتند. از جهت دیگر، طرفین متخاصم بدون توجه و رعایت وضعیت غیر نظامیان، به یك جنگ هوائی بیرحمانه مبادرت ورزیدند. با این حال نبایستی نتیجه گرفت كه حقوق جنگ متروك ماند؛ زیرا در موارد بیشماری از جمله در مورد رفتار با زندانیان نظامی جنگی، ازب سوی اكثریت كشورهای متخاصم رعایت گردید».-

«البته و با تمام این اوصاف، تضاد موجود میان ممنوعیت جنگ از نظر حقوق بین الملل و به عنوان یك اصل را با اجرای مقررات حقوق جنگ، نمیتوان نادیده گرفت. بعلاوه بایستی به عدم كارائی حقوق پیشگیری كننده جنگ نیز اعتراف نمود؛ حقوقی كه با پریده جنگ كه یك نهاد غیرقانونی ولی واقعی است، هم ارز بوده و در كنار یكدیگر قرار دارند . »

۳) منابع حقوق جنگ

▪ ملاحظات كلی:

اساسا بایستی بین مقررات حقوق جنگ و مقررا ت حقوق پیشگیری كننده جنگ قائل به تفكیك شد.

درگذشته حقوق جنگ دارای جایگاه خاصن بود و مقررات بین المللی مدونی در این زمینه وجود داشت؛ اما امروزه وضع تغییر كرده و حقوق بین الملل كمتر به تدوین مقررات مربوط به جنگ میپردازد، بلكه مقررات مربوط به پیشگیری از آن را مور د عنایت بیشتری قرار میدهد. در نتیجه همین روند، حقوق پیشگیری كننده جنگ توسعه زیادی یافته، ولی به حقوق جنگ توجه چندانی نشده است؛ از این رو در مجموع، قواعد و موضوعاتی كه حقوق جنگ را تشكیل میدهد بسیار اندك است.

▪ طبقه بندی منابع :

منابع حقوق جنگ بطور كلی جدا از منابع حقوق بین الملل نیست؛ مخصوصا منابعی چون عرف، اصول كلی حقوقی و قراردادهای بین المللی، جایگاه خاص خود را در حقوق جنگ دارا میباشند.

الف) عرف:

از آنجا كه همیشه مناسبات دوستانه و مسالمت آمیز یا بالعكس مناسبات خصمانه و غیر مسالمت آمیز، بتناوب میان ملتها وجود داشته است، بنابراین حقوق جنگ، همچون حقوق دیپلماتیك و كنسولی، پیشینه دیرین دارد كه بطور كلی از عرف مایه میگیرد. به این ترتیب، عرف جایگاهی بسیار مهم و اساسی در حقوق جنگ دارد. منابع عرف متعدد و گوناگون است؛ به عنوان مثال میتوان حتی در اسنادی كه توسط حكومتها و خطاب به نیروهای مسلح آنها است نیز منبع عرفی غنی و سرشاری ملاحظه كرد، مانند دستورالعملهای دریائی دولت فرانسه مورخ ۳۱ دسامبر ۱۹۶۴.

از سوی دیگر، این حقوق عرفی است كه میتواند كمبودهای موجود در حقوق قراردادی یا موضوعه را رفع نماید؛ زیرا قواعد عرفی جنگ، تنها قواعد قابل اجرائی است كه در صورت عدم وجود حقوق قراردادی، قادر است كشورهای متخاصم را به یكدیگر پیوند دهد.

ب) اصول كلی حقوقی:

«در حقوق جنگ به اصول كلی حقوقی، نسبت به سایر منابع، كمتر بها داده شده است؛ بطوری كه معمولا بخطا حقوق جنگ را، تنها «رسوم و قوانین جنگی» میدانند؛ اما در واقع اصول كلی حقوقی در حقوق جنگ، نقشی تقریبا به همان اندازه مهم ایفا میكند كه در حقوق صلح. از سوی دیگر، عرف و قراردادهای مربوط به حالت جنگ، همیشه بر اصول كلی حقوقی مبتنی میباشد. از جمله این اصول، اصل حسن نیت است كه پایه و اساس روابط بین المللی را تشكیل داده و زیربنای حقوق جنگ نیز محسوب میشود».

منابع :

۱- جنگ –بلافاصله پس از شروع- كلیه روابط میان متخاصمان با یكدیگر و یا با كشورهای ثالث (یا بیطرف) را دگرگون میسازد. از جمله این آثار ممكن است قصع روابط دیپلماتیك و كنسولی میان متخاصمان، مصادره و ضبط اموال دولتی دشمن، اخراج اتباع كشور دشمن از سوی طرف دیگر مخاصمه، و لغو تعلیق قراردادهای بینالمللی زمان صلح از جانب كشورهای متخاصم باشد.

۲- جنگ، به افراد عادی كشورهای متخاصم نیز از جهات مختلف صدمه وارد میكند. البته شخص آنان و اموالشان كه در قلمرو طرف مخاصم واقع باشد، از هرگونه تعرض مصون است و تحت حمایت حقوقی خواهد بود، اما تجارت با دشمن ممنوع بوده و ممكن است قراردادهای خصوصی فی مابین اتباع نیز لغو و از درجه اعتبار ساقط گردد.

۳- جنگ داخلی ممكن است در شرایطی مفهوم خاص جنگ را بیابد از جمله در وضعیتی كه حكومت قانونی یا كشور ثالث مخاصمه (جنگ داخلی) را به عنوان جنگ برسمیت بشناسد. البته چنین شناسائی، مخاصمه را به جنگ بین المللی تبدیل نمینماید، مگر نسبت به كشورهائی كه آن را جنگ بین المللی شناخته باشند. در رویه عمومی بین المللی، این نوع شناسائی، اختیاری است.

۴. N. Quoc Dinh: Droit International public, L.G.D.J., ۲ ed., P. ۸۵۵ et ۸۵۶.

۵. L.Delbez: Les Principes Generaux Du Droit Internatoinal public, L.G.Dj., s ed,. ۱۹۶۴. P. ۵۱۰ et ۵۱۱.

۶. G. Secelle: R.G. ۱۹۳۸, p. ۲۷۵, Note I.

۷. L Delbez: op. Cit, p. ۵۰۷.

۸. Op.cit, P. ۵۰۸.

۹. N.Quoc Dinh: op. Cit, P. ۸۶۱.

۱۰. L. ۷. L Delbez: op. Cit, p. ۵۱۴.

۱۱. ایالات متحده امریكا و اتحاد جماهیر شوروی و حدود سی كشور دیگر در ۱۷ مه ۱۹۷۷ قرارداد مربوط به منع استفاده از فنون تغییر محیط زیست برای مقاخد نظامی یا دیگر اهداف خصمانه، یعنی جنگ با سلاحهای اقلیمی را در مقر اروپائی سازمان ملل متحد در ژنو امضا كردند. بموجب مفاد این قرارداد، بر پا ساختن طوفانها، زمین لرزهها، امواج و جزرو مدهای ایجاد شده بوسیله انسان به عنوان سلاحهای اقلیمی منع گردیده است.

۱۲. ch. Rousseau: op. Cit. P.۳۴۵.

۱۳.دكتر محمد رضا بیگدلی، حقوق بینالملل عمومی، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص۲۵۲ و ۲۵۳.

۱۴.همان مرجع، ص۱۰۱ و ۱۰۲.

۱۵_ L Delbez: op. Cit, p. ۵۲۶

۱۶-P. Reuter: Droit International publique, themis, ed., ۱۹۷۳. P. ۳۷۴.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.