پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
اختلاف و برادری در اندیشه سیاسی امام خمینی
![اختلاف و برادری در اندیشه سیاسی امام خمینی](/web/imgs/16/119/p1znj1.jpeg)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران اختلافنظرهای فکری و سیاسی میان بانیان و حامیان انقلاب اندک اندک شکل گرفت این اختلافنظرها گرچه با وجود شخصیت نیرومند و پرنفوذ و مقبول امام خمینی (قدسسره) و نیز شرایط ویژه جنگ، کمتر زمینه بروز پیدا میکرد، اما قابل کتمان نبود و در پایان دهه اول انقلاب و آستانه انتخابات مجلس سوم به اوج رسید و انشعاب در جامعه روحانیت را در پی داشت.
در این برهه از زمان آقای محمدعلی انصاری نامهای به امام مینگارد و نگرانیهایش را از این وضع ابراز میدارد.
امام در تاریخ ۱۰/۸/۱۳۶۷ در پاسخ، رهنمودهایی را مرقوم داشت که به "تحکیم برادری" موسوم شد، در این پاسخ بسیاری از این مباحث نظری مربوط به پیدایش اختلاف، ریشهها، معیارها و اصول، اختلاف مجاز و ممنوع قید شده که معالاسف تاکنون مورد تجزیه و تحلیل فقهی، عقیدتی و سیاسی قرار نگرفته است.
این مقاله تلاش میکند به عنوان درآمد، مبانی فقهی و دینی این رهنمودها را در شش بخش به بحث گذارد:
۱) ضرورت اختلافنظرهای فقهی
۲) ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد
۳) اختلاف روا و ناروا
۴) ریشههای اختلاف
۵) ادب دینی اختلاف نخست متن نامه امام را ذکر میکنیم آنگاه به بحث، پیرامون محورهای ششگانه میپردازیم.
بسمالله الرحمن الرحیم
جناب حجتالاسلام آقای حاج شیخ محمد علی انصاری دامت افاضاته نامه شما را مطالعه کردم، مسالهای را طرح کردهاید که پاسخ به آن کمی طولانی میگردد ولی از آن جا که من به شما علاقهمندم، شما را مردی متدین و دانا - البته کمی احساساتی - میدانم و از محبتهای بیدریغت نسبتبه من همیشه ممنونم. به عنوان نصیحتبه شما و امثال شما که تعدادشان هم کم نیست مسائلی را تذکر میدهم:
کتابهای فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلافنظرها و سلیقهها و برداشتها در زمینههای مختلف نظامی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و عبادی، تا آنجا که در مسائلی که ادعای اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتی در مسائل اجماعی هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخباریها و اصولیها بگذریم. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهای علمی آن هم عربی ضبط میگردید، قهرا تودههای مردم از آن بیخبر بودند و اگر باخبر هم میشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهای نداشت.
حال آیا میتوان تصور نمود که چون فقها با یکدیگر اختلافنظر داشتهاند - نعوذ بالله - خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کردهاند؟ هرگز. اما امروز با کمال خوشحالی به مناسبت انقلاب اسلامی حرفهای فقها و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامهها کشیده شده است، چرا که نیاز عملی به این بحثها و مسائل است; مثلا در مساله مالکیت و محدوده آن، در مساله زمین و تقسیمبندی آن، در انفال و ثروتهای عمومی، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکداری، در مالیات، در تجارت داخلی و خارجی، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنی، در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم; چون عکاسی، نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره، در حفظ محیطزیست و سالمسازی طبیعت و جلوگیری از قطع درختها حتی در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیری از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبی همچون پیوند اعضای بدن انسان و غیر به انسانهای دیگر، در مساله معادن زیرزمینی و روزمینی و ملی، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضی از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقی و حقوق بینالمللی و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامی و نقش تخریبی آن در جوامع فاسد و غیراسلامی، حدود آزادی فردی و اجتماعی، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگی انجام فرایض در سیر هوایی و فضایی و حرکتبرخلاف جهتحرکت زمین یا موافق آن با سرعتی بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثی کردن جاذبه زمین و مهمتر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایتفقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشهای از هزاران مساله مورد ابتلای مردم و حکومت است که فقهای بزرگ در مورد آنها بحث کردهاند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضی از مسائل در زمانهای گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید برای آن فکری بنمایند.
لذا در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا میکند که نظرات اجتهادی - فقهی در زمینههای مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد ولی مهم شناخت درستحکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامهریزی کند که وحدت رویه و عمل ضروری است و همینجا است که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نمیباشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد.
اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانی که اختلاف و موضعگیریها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدی متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام میشود و این مساله روشن است که بین افراد و جناحهای موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفا سیاسی است ولو این که شکل عقیدتی به آن داده شود. چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تایید مینمایم.
آنها نسبتبه اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان برای کشور و مردم میسوزد و هر کدام برای رشد اسلام و خدمتبه مسلمین طرح و نظری دارند که به عقیده خود موجب رستگاری است. اکثریت قاطع هر دو جریان میخواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو میخواهند سیطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند، هر دو میخواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان زندگی پاک و سالمی داشته باشند، هر دو میخواهند دزدی و ارتشاء در دستگاههای دولتی و خصوصی نباشد، هر دو میخواهند ایران اسلامی از نظر اقتصادی به صورتی رشد نماید که بازارهای جهان را از آن خود کند، هر دو میخواهند اوضاع فرهنگی و علمی ایران به گونهای باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوی مراکز تربیتی و علمی و هنری ایران هجوم آورند، هر دو میخواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟
اختلاف بر سر این است که هر دو عقیدهشان است که راه خود باعث رسیدن به این همه است. ولی هر دو باید کاملا متوجه باشند که موضعگیریها باید به گونهای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایهداری غرب و در راس آن امریکای جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بینالملل و در راس آن شوروی متجاوز باشند.
هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذرهای از سیاست "نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی" عدول نشود که اگر ذرهای از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامی راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمیکنند. دو جریان با کمال دوستی مراقب امریکای جهانخوار و شوروی خائن به امت اسلامی باشند. هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکای حیلهگر دشمن شماره یک آنها است ولی فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروی شهید گشتهاند. هر دو جریان از حیلهگریهای این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروی به خون اسلام و استقلالشان تشنهاند.
خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حال خود دانند. البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد - که همه باید از شر آن به خدا پناه ببریم - که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمیشناسد. رئیسجمهور و رئیسمجلس و نخستوزیر، وکیل، وزیر و قاضی و شورای عالی قضایی و شورای نگهبان، سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، نظامی و غیرنظامی، روحانی و غیرروحانی، دانشجو، غیردانشجو، زن و مرد نمیشناسد و تنها یک راه برای مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است، بگذریم.
اگر آقایان از این دیدگاه که همه میخواهند نظام و اسلام را پشتیبانی کنند به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرتها برطرف میگردد ولی این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفتهام که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه میشود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان میشود. هیچکس نباید خود را مطلق و مبرای از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطی و جریانی است. اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بیجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پیش از آن که به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. در هر حال یکی از کارهایی که یقینا رضایتخداوند متعال در آن است، تالیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمتبه یکدیگر است. باید از واسطههایی که فقط کارشان القاء بدبینی نسبتبه جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی میکند، در برابرش قاطعانه بایستید.
البته میدانید که دولت و مجلس و گردانندگان بالای نظام هرگز اصول و داربستها را نشکستهاند و از آن عدول نکردهاند. برای من روشن است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمتبه خلق نهفته است. با تبادل افکار و اندیشههای سازنده مسیر رقابتها را از آلودگی و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود. من باز سفارش میکنم کشور ما در مرحله بازسازی و سازندگی به تفکر و به وحدت و برادری نیاز دارد. خداوند به همه کسانی که دلشان برای احیای اسلام ناب محمدی ء و نابودی اسلام امریکایی میطپد، توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف عنایت و حمایتخویش محافظت فرماید و انشاءالله از انصار اسلام و محرومین باشید. (۱)
روحالله الموسوی الخمینی
● یک. ضرورت اختلاف نظرهای فقهی
بیتردید برچیدن اختلاف یک اصل اساسی در فرهنگ دینی و از اهداف انبیاء است. امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه یکی از اهداف پیامبران را زدودن شبههها و برداشتن اختلافها میداند. (۲) همین امر در آموزههای اخلاقی و ادعیه نیز مورد تاکید قرار گرفته است:
و اهدنا به لما اختلف فیه من الحق باذنک. (۳)
["بار خدایا] ما را به واسطه امام زمان علیهالسلام نسبتبه آنچه اختلاف شده از حقیقت، هدایت فرما".
و اهدنی لما اختلف فیه من الحق باذنک. (۴)
"بار خدایا مرا در آنچه از حقیقت اختلاف شده، راهنمایی کن".
با این همه نمیتوان پذیرفت که همهگونه اختلاف از دامنه زندگی انسانی برچیده شود. مگر میتوان جهالت و نسیان انسانها را از میان برد. مگر میتوان تفاوت انسانها را در استعداد علمآموزی و درک واقعیتها نادیده انگاشت، مگر میتوان درجات علمی گوناگون آدمیان را انکار کرد. با وجود اینها اختلاف امری ضروری و واقعیتی اجتنابناپذیر است.
این مطلب در نصوص مختلف دینی مورد تاکید قرار گرفته است. از یک سو تفاوت انسانها در فهم و درک به عنوان یک اصل مطرح است.
"قال امیرالمومنین علیهالسلام: و لیس کل العلم یستطیع صاحب العلم ان یفسره لکل الناس لان منهم القوی و الضعیف و لان منه ما یطاق حمله و منه ما لا یطاق حمله". (۵)
"دانشمند نمیتواند تمام دانش را برای مردم بازگو کند زیرا برخی از مردم توانمندند و برخی ناتوان، پارهای از دانشها را میتوان حمل کرد و پارهای حمل آن دشوار است".
"عن ابیعبدالله علیهالسلام: . . . یا عبدالعزیز الایمان عشرة درجات بمنزلة السلم له عشر مراقی. . . و کان سلمان فی العاشرة و ابوذر فی التاسعة و المقداد فی الثامنة. . . ". (۶)
"ای عبدالعزیز، ایمان ده درجه دارد مانند نردبانی که ده پله دارد. . . سلمان در پله دهم و ابوذر در پله نهم و مقداد در پله هشتم بود".
"قال امیرالمومنین علیهالسلام: یا اباذر ان سلمان لو حدثک بما یعلم لقلت رحم الله قاتل سلمان". (۷)
"ای ابوذر اگر سلمان آنچه را میداند بر زبان آورد خواهی گفت: خداوند رحمت کند قاتل سلمان را".
و بر همین پایه انبیا با مردم به اندازه عقل و درک آنان سخن میگفتند:
"قال رسولالله ء: انا معاشر الانبیاء امرنا ان ننزل الناس علی منازلهم و نکلم الناس بقدر عقولهم". (۸)
"ما پیامبران مامور هستیم مردم را در جایگاه خویش بنشانیم و با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوییم".
و از سوی دیگر اصل اختلاف را پیامبر مایه رحمت دانستند:
"اختلاف امتی رحمة". (۹)
"اختلاف امت من، رحمت است".
از نصوص دینی که بگذریم واقعیتهای تاریخی که بر فقه و حدیث گذشته نیز از این حقیقت پرده برمیدارد. اختلاف فقیهان و نیز اختلاف محدثان به آن اندازه است که کتابهای فراوانی در ریشهیابی این اختلافها و چگونگی برخورد با آن نوشته شده است.
یونس بن عبدالرحمن (۱۰) (م ق ۲) ، محمدبن ابی عمیر (۱۱) (م ۲۱۷ ق) و احمد بن محمدبن خالد برقی (۱۲) (م ۲۸۰ ق) هر یک کتبی با عنوان "اختلاف الحدیث" تالیف کردند.
عبدالله بن جعفر حمیری (۱۳) (م ۲۹۰ ق) و محمد بن احمد بن داوود (۱۴) (م ۳۶۸ ق) هر یک با عنوان "کتاب الحدیثین المختلفین" دستبه نگارش زدهاند.
سید رضی (۱۵) (م ۴۰۴ ق) کتاب "جواب المسائل فی اختلاف الاخبار" را تحریر کرد و احمد بن عبدالواحد بن احمد البزاز (۱۶) (ق ۵) نیز "کتاب الحدیثین المختلفین" را تالیف کرد. و شیخ طوسی (۳۸۵ - ۴۶۰ ق) کتاب "الاستبصار فی ما اختلف من الاخبار" را نوشت.
در میان اهل سنت نیز ابن ادریس شافعی (م ۲۰۴ ق) "اختلاف الحدیث" را تالیف کرد و ابن قتیبه دینوری (م ۲۷۶ ق) "تاویل مختلف الحدیث" را نگاشت و ابن جوزی (م ۵۹۷ ق) "التحقیق فی اختلاف الحدیث" را سامان داد و. . .
در زمینه اختلاف فقها نیز کتب متعددی تحریر شده مانند: "اثر الاختلاف فی القواعد الاصولیة فی اختلاف الفقهاء" مصطفی سعید الحسن; "اسباب اختلاف الفقهاء فی الاحکام الشرعیة" مصطفی ابراهیم الزلمی و "الانصاف فی التنبیه علی الاسباب التی اوجبت الاختلاف".
علامه طباطبایی اختلاف در مسائل نظری را امری اجتنابناپذیر میداند و میگوید:
". . . علی ان اختلافهم فی تشخیص مدة اللبث لم یکن من الاختلاف المذموم الذی هوالاختلاف فیالعمل فی شئ حتی یودی الی الهلاک فینتهی عنه و انما هو اختلاف فیالنظر و لامناص". (۱۷)
"اختلاف آنان در مدت ماندن جزو اختلاف ناپسند که همان اختلاف در عمل است و به نابودی منجر میشود نیستبلکه از قبیل اختلاف در مسائل نظری است که از آن گریزی نیست".
تا اینجا اختلاف از منظر بیرونی تحلیل شد اما اگر به درون فقه بنگریم در بسیاری از مسائل و فروع فقهی اختلافنظر وجود دارد.
علامه حلی سبب تدوین "مختلفالشیعة" را چنین بیان میکند:
". . . اما بعد فانی لما وقفت علی کتب اصحابنا المتقدمین و مقالات علمائنا السابقین فی علم الفقه وجدت بینهم خلافا فی مسائل کثیرة متعددة و مطالب عظیمة متبددة، فاحببت ایراد تلک المسائل فی دستور یحتوی علی ما وصل الینا من اختلافهم فی الاحکام الشریعة والمسائل الفقهیة، دون ما اتفقوا اذ جعلنا ذلک موکولا الی کتابنا الکبیر المسمی (منتهی المطلب فی تحقیق المذهب) فانه جمع بین مسائل الخلاف و الوفاق، و انما اقتصرنا فی هذا الکتاب علی المسائل التی وقع فیها الشقاق". (۱۸)
"هنگامی که به نوشتههای عالمان متقدم و گفتههای دانشمندان پیشین در دانش فقه برخوردم اختلاف فراوانی میان آنان در مسائل گوناگون یافتم از این رو دوست داشتم آن را در مجموعهای گرد آورم که حاوی اختلاف فقیهان در احکام شرعی و مسائل فقهی باشد و مسائل اتفاقی را به کتاب "منتهی المطلب" وانهادم که دربردارنده مسائل اختلافی و اتفاقی است و در این کتاب تنها به مسائل اختلافی اکتفا نمودم".
به هر حال مساله اختلافنظر در فقه چنان مبسوط و گسترده است که "خلافیات" به عنوان یک دانش تلقی شده (۱۹) و در خلافیات کتب بسیاری تدوین شده است.
بر همین پایه است که امام خمینی در این نامه فرموده است:
"کتابهای فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلافنظرها و سلیقهها و برداشتها در زمینههای مختلف نظامی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و عبادی، تا آنجا که در مسائلی که ادعای اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتی در مسائل اجماعی هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخباریها و اصولیها بگذریم. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهای علمی آن هم عربی ضبط میگردید، قهرا تودههای مردم از آن بیخبر بودند و اگر باخبر هم میشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهای نداشت. حال آیا میتوان تصور نمود که چون فقهاء با یکدیگر اختلافنظر داشتهاند - نعوذبالله - خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کردهاند؟ (۲۰)
این همه در حوزه فقه و فروع دین است، در معارف و اعتقادات که اختلافنظرها جای خود دارد. شیخ مفید اعتقادات صدوق را از اول تا آخر نقد میکند و به نام "تصحیح اعتقادات الامامیة" عرضه میدارد. (۲۱)
خلاصه سخن آنکه اختلاف در مسائل نظری امری طبیعی است متون دینی، سیره عالمان و اندیشمندان بر آن دلالت دارد و واقعیتهای خارجی در مسائل فقهی و غیر آن بر آن گواهی میدهد از این رو نشاید به بهانه اختلافنظرها مرزهای غیرمستند و ناموجه را به کار گرفت و دایره مسلمانان و مومنان را تنگ ساخت و توقع داشت آنچه ما گفتیم دیگران بپذیرند و پیروی کنند و راه هرگونه اظهارنظر مسدود گردد.
دو) ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد
گسترش عرصههای زندگی، پدیدار شدن مسایل و مشکلات تازه و نو، هیچگاه از دید مکتب الهی دور نیست. دینی جاودانه و آسمانی که انسان و نیازهایش را از بالا میبیند و نگرشی آسمانی، عمیق و گسترده نسبتبه او دارد، نمیتواند تحولات زندگی آدمی را منظور ندارد.
چنین دینی، رمز جاودانگیاش، ارائه قواعد کلی ثابت، تبیین اهداف دائمی و روشن و تجویز انطباق آن بر شرایط و موضوعات جدید است و این همان "تفقه در دین" یا " اجتهاد" است که رمز بقای دین است. شهید مطهری فرموده است:
ـ "اجتهاد یا تفقه در دوره خاتمیت وظیفه بسیار حساس و اساسی بر عهده دارد و از شرایط امکان جاوید ماندن اسلام است. اجتهاد را به حق، نیروی محرکه اسلام خواندهاند. (۲۲) ابن سینا فیلسوف بزرگ اسلامی با روشنبینی خاصی این مساله را طرح میکند. میگوید: (۲۳)
ـ کلیات اسلامی ثابت و لایتغیر و محدود است و اما حوادث و مسایل، نامحدود و متغیر است و هر زمانی مقتضیات مخصوص خود و مسایل مخصوص خود، دارد; به همین جهت ضرورت دارد که در هر عصر و زمانی گروهی متخصص و عالم به کلیات اسلامی و عارف به مسایل و پیشآمدهای زمان عهدهدار اجتهاد و استنباط حکم مسایل جدید از کلیات اسلامی بوده باشند". (۲۴)
و نیز گفته است:
ـ "به نظر من یکی از معجزات اسلام خاصیت اجتهاد است". (۲۵)
و نیز فرموده است:
ـ "از خصوصیات اسلام است که اموری به حسب احتیاج زمان تغییر میکند، حاجتهای متغیر را متصل کرده به حاجتهای ثابت، یعنی هر حاجت متغیری را بسته استبه یک حاجت ثابت، فقط مجتهد میخواهد، متفقه میخواهد که این ارتباط را کشف بکند و آن وقت دستور اسلام را بیان بکند این همان قوه محرکه اسلام است". (۲۶)
گرچه، درباره وجود اجتهاد در عصر پیامبر ء و امامان علیهمالسلام تردید شده است، اما قراین بسیار حاکی از وجود چنین امری در میان فرزانگان مسلمان آن روزگار است.
از قرآن که بگذریم که در "آیه نفر" (۲۷) به تفقه امر کرده، در قول و تقریر معصومان علیهمالسلام نمونههای بسیار میبینیم. گرچه درصدد اثبات این امر نیستیم، اما اشارتی بر وجود اجتهاد در عصر حضور لازم است.
رسول خدا بر اجتهاد برخی صحابه، صحه گذاشته و آن را تقریر میکردند. (۲۸)
ائمه شیعه علیهمالسلام با شیوههای مختلف، بزرگان یاران خویش را بدان ترغیب کردهاند. از قبیل:
۱) بیان اینکه: "وظیفه ما القای اصول است و بر شماست تفریع". (۲۹)
۲) فرمان افتا به بعضی از صحابه خویش، مانند: فرمان حضرت علی علیهالسلام به قثم بن عباس. (۳۰)
۳) ارجاع مردم به فقیهان از قبیل: ارجاع به ابوبصیر اسدی، (۳۱) زکریا بن آدم، (۳۲) محمدبن مسلم، (۳۳) یونس بن عبدالرحمن، (۳۴) عبدالملک بن جریح، (۳۵) عمری و فرزندش، (۳۶) زرارة، (۳۷) حارث بن مغیرة. (۳۸)
۴) تبیین کیفیت استنباط حکم از قرآن، در مثل از: حکم مسح سر و پا، (۳۹) مسح بر جبیره (۴۰) و بیان سنن حیض (۴۱) میتوان یاد کرد.
بجز این شیوه به قراین دیگر نیز بر میخوریم که حاکی از وجود اجتهاد در آن عصر است:
۱) نهی از فتوا دادن به غیر علم. (۴۲)
۲) نهی از حکم به غیر ما انزل الله. (۴۳)
۳) نهی از عمل به آرای بنیفضال و عمل به روایات آنان. (۴۴)
ابن ندیم هم نام تعدادی از فقیهان شیعه در این عصر را آورده است. (۴۵)
تا این زمان گرچه اجتهاد در میان شیعیان رواج داشت، اما به تالیف و تصنیفی در این باب برنمیخوریم.
در غیبت صغری که تدوین مجموعههای حدیثی آغاز گشت، اشارتهای مختصری را در آنها میبینیم. مثلا در کتاب "الکافی" در "باب النهی عن القول بغیر العلم" (۴۶) روایتهایی در مذمت فتوا بدون علم آمده است.
باز بودن باب اجتهاد را میتوان به جز ادله دینی و شرعی از نوشتههای فقیهان و اصولیان نیز به دست آورد. آنچه در باب "اجتهاد" در علم اصول و فقه استدلالی نگارش یافته، گواه روشنی بر این ادعا است.
و. . .
با این پشتوانه تاریخی است که امام خمینی فرمود:
". . . لذا در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا میکند که نظرات اجتهادی - فقهی در زمینههای مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد". (۴۷)
در ادامه این سخن امام به کافی نبودن اجتهاد مصطلح اشاره میکند و میفرماید:
". . . و همین جاست که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نمیباشد، بلکه باید یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری باشد این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد". (۴۸)
در این سخن از یک منظر به اجتهاد حوزهها نگریسته شده و ناکافی قلمداد شده است; دیگر صاحبنظران از زوایای دیگری بدان توجه کردهاند و بر آن خرده گرفتهاند; شهید مطهری میگوید:
". . . اتفاقا اجتهاد جز مسائلی است که میتوان گفت روح خودش را از دست داده است. مردم خیال میکنند که معنی اجتهاد و وظیفه مجتهد فقط این است که همان مسایلی را که در همه زمانها یک حکم دارد، رسیدگی بکند; مثلا در تیمم آیا یک ضربه زدن کافی استیا حتما باید دو ضربه بر خاک زد؟ یکی بگوید: "اقوی" یک ضربه کافی است و دیگری بگوید: "احوط" دو ضربه بر خاک زند، یا مسائلی از این قبیل. در صورتی که اینها اهمیت چندانی ندارد، آنچه اهمیت دارد مسائل نو و تازهای است که پیدا میشود و باید دید این مسائل با کدام یک ازاصول اسلامی منطبق است. " (۴۹)
استاد محمدرضا حکیمی اجتهاد را با توجه اهداف دین مینگرد و میگوید:
". . . اگر اجتهاد از مسائل حیات انسان معاصر خویش غافل باشد، فلسفه اصلی خود را نفی کرده است. زیرا فلسفه اصلی اجتهاد، تعیین مسیر "حوادث واقعه است" از دیدگاه دین. حوادث واقعه، یعنی مسائل گوناگون زندگی انسان معاصر. از مسائل زندگی انسان گذشته هر چه در زندگی انسان معاصر حضور دارد، مساله اصلی اجتهاد نیست، زیرا آنها به تجربه درآمده است. مساله اصلی اجتهاد بخش متحول زندگی است نه بخش ثابت آن. و در این بخش متحول است که دین باید حضور پاسخگو و هدایتکننده خود را نشان بدهد و اجتهاد در واقع سخنگوی دین است". (۵۰)
و نیز گفته است:
ـ "فقه اصطلاحی، تفقه در دین نیست، در بخشی از دین است آن هم به صورتی گسسته از دیگر بخشها، و بیتوجه به هدف اصلی دین در ساختن فرد و جامعه، یعنی تربیت و سیاست، و ابعاد گسترده این دو موضوع مهم و اصلی و روشن است که تفقه در یک بخش از تعالیم دین و درک اجتهادی آن، در حقیقت، تفقه نیست". (۵۱)
سه) اختلاف روا و ناروا
اگر اختلاف ضرورتی دینی و فقهی بلکه انسانی استسخن از اختلاف مجاز و غیرمجاز امری فرعی و تبعی است و نمیتوان در درجه نخستسراغ منع و ممنوعیت رفت. به تعبیر دیگر اگر اختلاف ضرورتی است در ناموس خلقت و شریعت، قاعده نخست اختلافنظر و سلیقهها است و ممنوعیت آن دلیل میخواهد و تبصرهای استبر قاعده اولی. چرا که تفاوت انسانها در فهم و اندیشه، خصلتهای درونی و علقههای بیرونی بستر اصلی اختلافنظر و اختلاف خواستهها و سلیقهها میباشد. و نمیتوان آن را برهم زد چنان که نمیتوان ناموس آفرینش و خلقت را درهم شکست. از این رو باید موارد ممنوع اختلاف اندک باشد. بلکه میتوان سؤال را بالاتر برد و گفت نمیتوان از اختلاف جلوگیری کرد.
از همین رو امام در این نامه فرموده است: "اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام میشود و این مساله روشن است که بین افراد و جناحهای موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفا سیاسی است ولو اینکه شکل عقیدتی داشته باشد". (۵۲)
آنگاه در خلال سخن از پنج اصل و مبنا یاد کرده و اختلاف در غیر آن را روا میشمرد. آن اصول و مبانی عبارتند از:
۱) اسلام;
۲) قرآن;
۳)انقلاب اسلامی;
۴) استقلال در عرصههای سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی;
۵) رفاه عمومی و برچیدن ستم اقتصادی.
اینها اصولی است که به گفته امام هر دو جریان بدان وفادارند و اختلافنظرها پس از اینها است.
به گفته شهید سید محمد باقر صدر: بخشی از مسائل دینی و فقهی جزو مسلمات است و در آن اختلافی نیست، در بخش دیگر اجتهادهای گوناگون وجود دارد. و در بخش سومی دین سکوت کرده که منطقةالفراغ نام دارد. (۵۳)
طبیعی استبه جز بخش نخست، اختلاف فهم و برداشت در دو حوزه دیگر اجتنابناپذیر است.
بلی مخالفت عملی با قوانین مصوب اجتماعی تا زمانی که قانون استبه معنای اختلاف نیست و کسی نمیتواند آن را تجویز کند زیرا مستلزم هرج و مرج در زندگی اجتماعی خواهد بود.
چهار) ریشههای اختلاف
مطلب دیگری که در این منشور بدان اشاره شده ریشههای اختلاف است. (۵۴)
گاه اختلاف از بستر اندیشه و زمینههای علم و معرفتبرمیخیزد و گاه بستر آن خصلتخودخواهی و حبنفس است. امام میفرماید: "باید از شر این پدیده به خداوند پناه بریم و تنها راه مبارزه با آن ریاضت است".
نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که نمیتوان در برابر اختلافنظرها جبههگیری کرد و انگیزهخوانی نمود و آن را متهم به خودخواهی و حبنفس کرد. بلکه این تقسیمبندی آگاهیبخشی در مقام ثبوت میکند و در مقام اثبات به آسانی نمیتوان داوری کرد و در چنین عرصههایی نمیتوان دیگران را متهم کرد. به تعبیر دیگر تا شواهد اطمینانآور و عامهپسند که نزد دیگران قابل دفاع باشد، در اختیار قرار نگیرد به هیچ رو نمیتوان از آن دم زد.
خلاصه آنکه این سخن امام هشدار است که افراد در خود فرو روند و تامل و مراقبت کنند، که اختلاف نظرشان از روی خودخواهی نباشد، نه اینکه توصیهای باشد که دیگران به داوری رقیبان رو کنند و آنان را به نقد کشند.
پنج) ادب دینی اختلاف
اگر اختلاف امری ضروری و چارهناپذیر است و تنها اصول مهم و مورد اتفاق از آن مصونیت دارد و ریشههای نفسانی اختلاف را در مقام اثبات و گفتگو نمیتوان به رخ کشید چرا که اثبات آن دشوار است. باید دید چه آداب و خلق و خویی را باید اختلافکنندگان پیشه سازند تا از یکسو به کاهش آن انجامد و از دیگر سو در زندگی اجتماعی و انسانی آنان خللی وارد نگردد. در اینجا فهرستوار برخی از آداب دینی اختلاف را برمیشمریم که در نامه امام نیز برخی از آنها گوشزد شده است:
۱) پرهیز از خودمطلقبینی
اولین ادبی که میبایست منظور نظر همگان باشد این است که خود را مطلق و مبرا از خطا و انتقاد نبینند. امام در این نامه فرموده است:
هیچکس نباید خود را مطلق و مبرا از انتقاد ببیند.
امامان معصوم علیهمالسلام با داشتن مقام عصمت و علم غیب با دیگران مشورت میکردند و گاه از آنان میخواستند از انتقاد فروگذار نکنند.
این سخن تاریخی و درخشان امیرمومنان گوشهای از این خلق و خوی علوی است: "فلا تکفوا عنی مقالة بحق، او مشورة بعدل، فانی لست فی نفسی بفوق ما ان اخطی، و لا آمن ذلک من فعلی، الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی". (۵۵)
پس، از گفتن حق یا رایزنی در عدالتباز مایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس، کفایت کند که از من بر من تواناتر است".
همچنین به مالکاشتر سفارش میکند که نزدیکترین افراد نزد تو آنان باشند که بیشتر تلخیهای حق را بر زبان جاری میسازند. (۵۶)
۲) احترام به رای دیگران
شافعی گفته است: ما نظر خود را درست میدانیم لیکن احتمال خطا در آن میرود چنانکه رای دیگران را خطا میدانیم اما احتمال درستی در آن هست. (۵۷)
اگر از مطلقانگاری پرهیز شود رای و نظر دیگران ارج و منزلتی پیدا میکند. چه نیکو است که از سیره عملی امام خمینی عبرت گرفته شود که در برخی مسائل حکومتی که فتوایش دشواری در پی داشتبه دیگر فقیهان ارجاع میداد و رای مخالف خود را مبنای عمل جامعه قرار میداد.
۳) شنیدن و تامل در سخن مخالف
هنگامی که عقبه فرزند ربیعه پیشوای بنیامیه نزد پیامبر آمد تا پیامبر (ص) را از دعوت بازدارد گفت:ای محمد! اگر ثروت میخواهی به تو میبخشیم و اگر دنبال ریاست هستی تو را رئیس قرار میدهیم.
پس از اینکه سخن عقبه تمام شد رسول خدا فرمود: سخنت تمام شدای عقبه؟ گفت: بلی. فرمود: آیا سخن مرا میشنوی؟ گفت: بگو. آنگاه پیامبر آیههای نخستسوره فصلت را تلاوت کرد. و در پایان فرمود: شنیدی آنچه شنیدی، حال خود دانی. (۵۸)
رسول خدا او را با کنیه خطاب میکند و فرصت میدهد سخنش را تمام کند و از او میپرسد اجازه میدهد وی نیز سخن خود را ادا نماید.
قرآن کریم نیز مومنان را بدین خصلت میستاید که سخن را میشنوند و از بهترینها پیروی میکنند. "الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. " (۵۹)
۴) پرهیز از دشنام و بدگویی
به رسول خدا گفته شد مشرکان را نفرین کن; فرمود: "انی لم ابعث لعانا و انما بعثت رحمة. (۶۰) من برای لعن و نفرین برانگیخته نشدم بلکه برای رحمت و مهربانی مبعوث شدم. "
وقتی ابن ابیالعوجاء با مفضل بن عمر از شاگردان امام صادق روبرو شد، و او را خشمگین یافت که به وی لقب یا عدو الله (ای دشمن خدا) داد. گفت: اگر اهل سخن و مناظرهای با تو مناظره کنم اگر دلیل متقن داشتی از تو پیروی میکنم و اگر روش مناظره نمیدانی با تو سخن نمیگویم. اگر از یاران امام صادق هستی او با ما چنین سخن نمیگوید و اینگونه با ما جدل نمیکند او بیش از این از ما شنیده است ولی هیچ گاه در سخن به ما دشنام نداده است و در پاسخ ما ستم روا نداشته است. او بردبار و خردمند است، سخن ما را میشنود و به ما گوش فرامیدهد و با ادله آشنا میگردد تا از سخن و استدلال فراغتیابیم چنانکه گمان میکنیم بر او غلبه یافتیم، آنگاه، با سخن کوتاه و آسان استدلالهای ما را باطل سازد. اگر تو از یاران اویی با ما آنچنان مناظره کن. (۶۱)
۵) پرهیز از قهر و جدایی
ابوموسی اشعری پس از قضایای حکمیتبه عیادت امام حسن علیهالسلام رفت و امیرالمومنین نیز حضور داشت. امام علی علیهالسلام فرمود: چه شد نزد ما آمدی؟ گفت: به عیادت فرزند پیامبر آمدم. امام علی علیهالسلام فرمود: ناراحتی من از تو سبب نمیگردد برایتحدیث نخوانم. از پیامبر شنیدم که میفرمود: هرگاه کسی به عیادت برادرش رود، در رحمت الهی فرو رود و وقتی نزد بیمار نشست رحمت الهی او را فراگیرد. (۶۲)
ابن تیمیه گفته است: اگر اختلافنظرها سبب قهر و جدایی میشد میان مسلمانان رابطه خویشی و برادری میگسست. (۶۳)
۶) گفتگو، نه رو در رویی
امام در پایان نامه نگاشته است: با تبادل افکار و اندیشههای سازنده مسیر رقابتها را از آلودگی و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود.
گفتگو نه رو در رویی از عوامل اصلی کاهش اختلاف است. چرا که بسیاری از سؤبرداشتها زدوده میشود. راه بر خناسها و واسطهها بسته میگردد.
آنانی از گفتگو میهراسند که از منطق درستبرخوردار نیستند و توان مباحث علمی را ندارند.
امید است این نوشتار درآمدی باشد بر پژوهشهای نظری و نشان دادن حریم و حدود اختلاف و دستیابی به معیارها و اصول اخلاقی همزیستی اختلافکنندگان.
حجت الاسلام و المسلمین مهدی مهریزی
پینوشتها
۱. صحیفهنور، ج ۲۱، ص ۴۶ - ۴۹; صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۷۶ - ۱۸۰. ۲. نهجالبلاغه، خطبه ۲، ص ۴۶، (صبحی صالح) .
۳. دعای افتتاح.
۴. تعقیب نماز صبح.
۵. بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۱۴۱.
۶. همان، ج ۶۶، ص ۱۶۸ - ۱۶۹.
۷. اختیار معرفةالرجال، ج ۱، ص ۵۹، ش ۳۳.
۸. بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۳ و ج ۷۴، ص ۱۴۰.
۹. معانی الاخبار، ص ۱۵۷.
۱۰. الفهرست، ص ۱۸۱، ش ۷۸۹.
۱۱. رجال النجاشی، ص ۳۲۶، ش ۸۸۷.
۱۲. الفهرست، ص ۲۰، ش ۵۵.
۱۳. رجالالنجاشی، ص ۲۱۹، ش ۵۷۳.
۱۴. همان، ص ۳۸۴، ش ۱۰۴۵.
۱۵. همان، ص ۳۹۸، ش ۱۰۶۵.
۱۶. همان، ص ۸۷، ش ۲۱۱.
۱۷. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۸۷.
۱۸. مختلفالشیعه، ج ۱، ص ۱۰.
۱۹. مقدمة ابن خلدون، ص ۴۵۶.
۲۰. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۴۶.
۲۱. تصحیح اعتقادات الامامیة، دارالمفید، بیروت، ۱۴۱۴ ق - ۱۹۹۳ م.
۲۲. اشاره به سخن علامه اقبال لاهوری در کتاب "احیای فکر دینی" است.
۲۳. الالهیات، ابن سینا، ص ۵۶۶.
۲۴. ختم نبوت، شهید مطهری، ص ۹۱ - ۹۲، انتشارات صدرا، قم، ۱۳۵۴.
۲۵. اسلام و مقتضیات زمان، شهید مطهری، انتشارات صدرا، ۱۳۶۸، ج ۱، ص ۲۴۱.
۲۶. همان، ص ۲۳۹ - ۲۴۱.
۲۷. سوره توبه/ ۱۲۲.
۲۸. برای نمونه رجوع شود به: الاجتهاد فی الشریعة الاسلامیة، محمد فوزی فیضالله، مکتبة دار التراث، الکویت، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴، ص ۱۵ - ۱۶.
۲۹. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۴۰ - ۴۱، ح ۵۱ و ۵۲.
۳۰. نهجالبلاغه، نامه ۶۷، (صبحی صالح) .
۳۱. وسائلالشیعه، ج ۱۸، ص ۱۰۳، ح ۱۵.
۳۲. همان، ص ۱۰۶، ح ۲۷.
۳۳. همان، ص ۱۰۵، ح ۲۳.
۳۴. همان، ص ۱۰۷، ح ۳۳ - ۳۵.
۳۵. همان، ص ۱۰۰، ح ۵.
۳۶. همان، ص ۹۹، ح ۴.
۳۷. همان، ص ۱۰۴، ح ۱۹.
۳۸. همان، ص ۱۰۵، ح ۲۴.
۳۹. همان، ج ۱، ص ۲۹۰، ح ۱.
۴۰. همان، ص ۳۲۷، ح ۵.
۴۱. همان، ج ۲، ص ۵۳۸، ح ۴.
۴۲. همان، ج ۱۸، ص ۱۶، ح ۳۱ - ۳۳.
۴۳. همان، ص ۱۷ - ۲۰، ب ۵.
۴۴. همان، ص ۷۲، ح ۷۹.
۴۵. فهرست ابن ندیم، ص ۲۷۵ - ۲۷۹; تاسیس الشیعة، ص ۲۹۸ - ۳۰۱.
۴۶. الکافی، ج ۱، ص ۴۲.
۴۷. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۴۷.
۴۸. همان.
۴۹. اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۲۳۳.
۵۰. نقد و نظر، ش ۲، ص ۱۱۰ - ۱۱۱.
۵۱. آینه پژوهش، ش ۹، ص ۶۵.
۵۲. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۵۳. الاسلام یقود الحیاة، ص ۱۱.
۵۴. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۵۵. نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۶.
۵۶. همان، نامه ۵۳.
۵۷. الفقه الغائب، ص ۱۴۴.
۵۸. السیرة النبویة لابن هشام، ج ۱، ص ۳۱۴.
۵۹. سوره زمر/ ۱۸.
۶۰. صحیح مسلم، ج ۵، ص ۱۶۸، ح ۲۵۹۹.
۶۱. بحار الانوار، ج ۳، ص ۵۸.
۶۲. تذکرةالحفاظ، ج ۳، ص ۸۰۸.
۶۳. مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج ۲۰، ص ۲۰۷.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست