چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
روایت خطا
جوزف کمبل(۱) میگوید: "تنها راهی که میتوان یک انسان را حقیقتاً توصیف کرد، توصیف کمالنایافتگیهای اوست" و بعدتر میپرسد: " آیا کودکان به این دلیل دوستداشتنی نیستند که مرتب بر زمین میافتند، و پیکرهای کوچک و سرهایی بزرگ دارند؟" (۲)
اصلاً یک انسان کامل به چه درد ادبیات میخورد؟ ادبیات، دشمن کمال است. در یک دنیای کامل، ادبیات محلی از اعراب ندارد. هر آنچه از کمال میلافد ادبیات نیست، اسطوره است. در جهان اسطوره، خیر ِ کامل و شرّ ِ کامل دو قطب آشتیناپذیر وجودند و هر چه وجود دارد، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، در یکی از دو جبههی خیر یا شرّ مقدّر شدهاست. در ادبیات نوین، خاکریزها از منطق موجها پیروی میکنند.
بزرگترین آفت ادبیات ما، شاید همین وهم ِ کمالیابی است. ما فکر میکنیم که ادبیات، جستجوی کمال و ستایش کمال است؛ همانطور که در زندگی روزانهمان نیز، هر روز ِ هر روز، لاف راستی و پاکی و ایثار و تقوی میزنیم و این جهان ِ هرروزهی چنان غالب را به پشیزی نمیگیریم؛ غافل از آنکه زندگی، همین روزها و شبهای کار و اندوه و لبخند و خواب است. ما یاد نگرفتهایم که از لحظههایمان لذت ببریم و فکر میکنیم که کودک هر چه زودتر باید بزرگ شود و به "جامعه"اش خدمت کند. برترین آثار ادبی کلاسیک ما، آثار عارفان ماست: هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش. انگار زندگی جز جستجوی همین اصل کذایی نیست: همهچیز قربانی ِ هدف. اما ادبیات نوین، برای هدف تره هم خورد نمیکند.
ادبیات، تکریم ِ خطاست: احترام به انتخاب ِ بیراهه، انگشتی که به دروغ اشارهی راست میدهد. بنابراین، هر چه و هر که ادعای حقیقت مطلق دارد، با ادبیات ناسازگار است. بیهوده نیست که هر نظام برساختهی مدعی کمال فکری، دشمن ادبیات است. امّا ما، با همهی ادعاهایمان، در پنهان ِ خویش این را درنیافتهایم و اغلب جز شبه ادبیات خلق نکردهایم؛ چرا که هنوزاهنوز، برخطابودن، معیوببودن، و بوالهوسبودن را نه در تاریخمان برمیتابیم و نه در ادبیاتمان. نگاه کنید که شخصیتهای تاریخیمان را چگونه با یک صواب برمیکشیم و با یک خطا بر زمین میکوبیم: خاطرهی یدالله رویایی از احمد شاملو و نظرات خوانندگان آن خاطره را بخوانید.
اینکه از آلمان ِ فلسفه و عقل و اعتراض، به ناگهان هیتلر و نازیسم برمیخیزد و آلمانیهای فرهیخته را حتّا، در پی ِ خویش میکشد، برای ما میتواند روزنهی امید باشد. اسطوره، شاید در زمانهای پیشین، نغمهی نیای سحرآمیز بود؛ امّا در عصر ما تنها میتواند زر زر ِ سُرنا باشد: همانطور که با سقوط هیتلر، آلمان دوباره به راه ِ گوته و شیلر بازگشت. پس... میتوان... و لابد میتوان!
ما مردمان ِ اینجا، در حال زاییدهشدنایم. هر اندیشهای محدود به شرایط تاریخی و عینی ِ زمانه است. صدها سال خطا کردیم و نپذیرفتیم که خطا کردهایم. ادبیات، آدمها را با خطاهایشان آشتی میدهد. ما ناچاریم که با خطاهایمان دوست شویم. اگر میخواهیم داستانهایمان در دنیا خواندهشوند، باید به راحتی، و رک و بیپرده، خطاهایمان را روایت کنیم.
۱- جوزف کمبل (۱۹۸۷- ۱۹۰۴) اسطورهشناس امریکایی
۲- قدرت اسطوره / جوزف کمبل / ترجمهی عباس مخبر / نشر مرکز / ۱۳۷۷
خالد رسول پور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست