شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
آه, شما زنده ها
![آه, شما زنده ها](/web/imgs/16/143/p52ms1.jpeg)
روی اندرسون یکی از مهمترین فیلمسازان سینمای سوئد در سالهای اخیر است. او که از اواخر دهه ۶۰ برای تلویزیون فیلم میساخت با فیلم «داستان عاشقانه سوئدی» به سینما راه یافت ولی فیلم بعدیاش «گیلیاپ» ناامیدکننده بود و باعث تاخیری ۲۰ ساله در مسیر فیلمسازیاش شد. در سال ۲۰۰۰ با فیلم «آوازهایی از طبقه دوم» جایزه ویژه هیات داوران کن را تصاحب کرد. او در سال ۲۰۰۷ بار دیگر یک اثر قابل توجه را با نام «شما زندهها» کارگردانی کرد. اندرسون با تمهیدات روایی و فرمی غریب و با فیلمبرداریهای درخشان با تونالیته آبی، قاببندی ثابت با میزانسنهایی با پرسپکتیو و عمق میدان وسیع و فضا و آدمهای شبح گونهاش ما را به هزارتویی دعوت میکند که پر است از داستانهای کوچک و تکهتکه که شیوه روایی و عدم شخصیتپردازی کلاسیکش بیشتر شبیه روایتهای پسامدرنیستی است. او با خلق موقعیتهای گروتسک سعی در بازنمایی موقعیت بشر امروز دارد و همچون لارس فون تریه انسان را در منجلاب آگاهیهای خویش تصویر میکند که هیچ راه گریزی از آن نیست. تصاویر ناب اندرسون همراه با مایههای طنز را میتوان با آثار نقاشان سوررئالیست مانند موریس اشر، اگون شیله و... مقایسه کرد. هر چند او نیز مانند پیشینیان خویش همچون درایر و برگمان به منش اندیشه اخلاقی-عرفانی شمالی پایبند است. نمونههای زیادی از این رویکرد را میتوان در تکتک نماهای «آوازهایی از طبقه دوم» مشاهده کرد. «کبوتری که روی شاخهیی نشسته و به وجود میاندیشد» عنوان آخرین فیلم بلند او است که در سال ۲۰۱۴ روی پرده خواهد رفت.
جهان روی اندرسون، جهانی است تاریک و سرد که آدمهای آن تنها و در اتاقی تکرنگ و ملالآور زندگی میگذرانند. جهانی که ساکنین آن همچون زامبیها با گریمی وحشتناک در فضای افسرده شهری و عاری از هرگونه نشاط، پرسه میزنند. «شما، زندهها» (۲۰۰۷ ) که تابستان ۲۰۰۹ در انجمن فیلم امریکا به نمایش درآمد، چهارمین فیلم بلند اندرسون در چهار دهه فعالیت کاری او است، در عین حال موقعیت این فیلمساز سوئدی را به عنوان صاحب سبک خاص بصری و یک استاد ابزورد تثبیت میکند.
مسیری که امضای شخصی اندرسون را -ترکیببندی دقیق قابهایش و با دوربینی ثابت در یک برداشت که بهوضوح به عمد چیده شدهاند- برخود دارد پرپیچوخم است. اندرسون با نخستین فیلم بلندش «داستان عاشقانه سوئدی» که در سال ۱۹۷۰بلافاصله بعد از اتمام مدرسه فیلم ساخت، موفقیتی تجاری و هنری نزد منتقدین کسب کرد. داستان فیلم تحتتاثیر موج نوی سینمای چک، عشق بین دو جوان از طبقه کارگر را روایت میکند که در تابستانی دلانگیز اتفاق میافتد. اندرسون وقتی دید تهیهکنندگان از او انتظار دارند طبق یک فرمول تعیین شده پیش برود، افسرده شده و متقاعد شد که فیلم ناتورالیستی به بنبست خواهد رسید. او در نهایت فیلم دوم خود، «گیلیاپ» را به سبک خودش در سال ۱۹۷۵ ساخت که کمدی عبوسی است درباره مستخدمی که در هتلی سوتوکور درگیر مثلث عشقی عجیبوغریبی میشود. فیلم به آرامی و حذف به قرینه از افسونی هیپنوتیک برخوردار است. در زمان خود از سوی منتقدین درست درک نشده و نابود شد و مخاطبان آن را پس زدند. نتیجه اینکه باعث شد اندرسون خود را آدمی منفور در صنعت سینمای سوئد تلقی کند.
همزمان که او مجموعههای تلویزیونی و تبلیغاتی برای یک شرکت بیمه کارگردانی میکرد، تصمیم گرفت از دنیای فیلمسازی خداحافظی کند. تبلیغات طنز شهرت فراوانی را برای او کسب کرد و او را به عنوان یکی از پرکارترین کارگردانان آگهیهای تلویزیونی در سوئد مطرح کرد. اندرسون در سال ۱۹۸۱ نخستین شرکت فیلمسازی خود را تاسیس کرد (استودیو۲۴ ) و او را قادر ساخت تا با سرسختی و با روشی استادانه فیلمهای خود را در استودیویی مبتنی بر استودیوهای رایج در استکلهم بسازد. اندرسون مانند یک کارگردان کامل و قابل مقایسه با استنلی کوبریک و ژاک تاتی و با ایجاد جلوههای دقیق «ترومپی لوئل» به کمک مینیاتور لوکیشن خود را با جزییاتش ساخت. در سال ۲۰۰۰ او اثر آخرالزمانی «آوازهایی از طبقه دوم» را اکران کرد. ظاهرا فیلمی که از سرزمینهای دور آمده بود، جایزه هیات داوران جشنواره کن را به دست آورد.
اندرسون پس از جدایی اجباری ۲۵ ساله از سینمای روایی با این فیلم به عنوان یک مولف مورد تحسین همگان قرار گرفت. «آوازهایی از طبقه دوم»، سرشار از وحشت هزاره به گناههای جمعی و فردی میپردازد. فیلم به نظر غمانگیز است ولی شوخی و طنز را هم در خود دارد و پر است از طنز خشک و بیحالت که به غایت تلخ و تیره است.
اندرسون در «شما، زندهها» هم همچنان به دغدغههای متافیزیکی و اخلاقی پرداخت، اما روی کشمکشها و درگیریهای روزمره تمرکز میکرد: مردی که درصدد تهیه بلیت قطار است، دائم و بیهوده جای خود را عوض میکند ولی به نتیجهیی نمیرسد؛ پیرمردی سگ خود را به دنبال خود در پیادهرو میکشد؛ دختر جوان غمگینی که در کافهیی عجیب به خاطر هنرمند مورد علاقه خود به انتظار نشسته ولی هر بار آن کافه تعطیل میشود؛ شخصیتهایی که مدام در قالب ۵۰ تابلوی حیرتانگیز از کنار هم میگذرند، با اینکه هیچ قهرمانی یا هیچ پلات داستانی وجود ندارد. به جای آن داستانهای تکهتکه با اتمسفر و درونمایه فیلم پیوند میخورند. شخصیتها [در فیلم دیگرش «شما، زندهها»] همچون «جذابیت پنهان بورژوازی» بونوئل، رو به دوربین کرده و از رویاهایشان حرف میزنند. در سکانسی نفسگیر میهمانان در حالی که داماد با گیتار الکترونیک برای عروسش سرناد (قطعه موسیقی عاشقانه) مینوازد از برابر دیدگان آنها مثل منظرهیی از داخل یک قطار میگذرند. این نما که دو ماه طول کشید تا به نتیجه برسد، نشاندهنده این است که اندرسون در تلاش است به یک جلوه بصری خاص دست پیدا کند.
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران دولت چهاردهم دولت پزشکیان نماز جمعه محمدجواد ظریف انتخابات ریاست جمهوری انتخابات رئیس جمهور ظریف مجلس شورای اسلامی
تهران گرمای هوا هواشناسی سازمان هواشناسی اربعین زلزله عزاداری پلیس وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران پشه آئدس
مایکروسافت برق خودرو واردات خودرو قیمت خودرو دولت سیزدهم حقوق بازنشستگان قیمت طلا بازنشستگان قیمت دلار بازار خودرو مالیات
سینما امام حسین کربلا اوشین بازیگر تلویزیون سینمای ایران خسرو شکیبایی امام حسین (ع) فیلم فرهاد مشیری
دانشگاه تهران پرنده فضا
اسرائیل یمن رژیم صهیونیستی تل آویو دونالد ترامپ فلسطین آمریکا جو بایدن غزه ترامپ روسیه جنگ غزه
فوتبال پرسپولیس استقلال نقل و انتقالات لیگ برتر نقل و انتقالات تراکتور علی علیپور باشگاه پرسپولیس لیگ برتر لیگ برتر ایران سپاهان مهدی طارمی
اختلال جهانی مرکز ملی فضای مجازی فناوری اطلاعات ویندوز ناسا کامپیوتر اینترنت سامسونگ عیسی زارع پور هوش مصنوعی موبایل سرعت اینترنت
رژیم غذایی گرمازدگی چاقی کاهش وزن افسردگی گیاهان دارویی صبحانه