پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

طاهریان


طاهریان

طاهریان اولین حکومت ایرانی بعد از حمله اعراب است موسس این حکومت,طاهر بن حسین یکی از فرماندهان لشگر مامون بود

طاهریان اولین حکومت ایرانی بعد از حمله اعراب است. موسس این حکومت،طاهر بن حسین یکی از فرماندهان لشگر مامون بود. علی رغم اینکه طاهریان همیشه با خلافت عباسیان هماهنگ بودند. اما به هر حال توانستند حکومت شبه مستقلی را در ایران پایه گذاری کنند. نوادگان طاهر ذوالیمینین پس از او توانستند ۵۰ سال بر مناطقی از ایران حکومت کنند. و مشهورترین آنها عبدالله بن طاهر بود که در آبادانی شهرها به خصوص نیشابور همت گماشت. حکومت طاهریان در سال ۲۰۶ تاسیس شد و در سال ۲۵۹ هجری قمری با حمله یعقوب لیث سقوط کرد. اما تا مدتها پس از آن مقام شرطگی بغداد در دست این خاندان بود

سخن از اینکه چرا مأمون همه ولایتهای شرقی را به طاهر بن حسین سپرد؟

گویند روزی طاهر در نزد مامون ظاهر شد و همین که مامون به وی نگریست شروع به گریه کردن کرد و طاهر وقتی که دلیل گریه وی را پرسید مامون دلیل آنرا خواری و زبونی خویش دانست.ولی درواقع علت گریه مامون کشته شدن برادرش به دست طاهر بود . مامون علی رغم تثبیت خلافت وی توسط طاهر غم و اندوه برادر خود را نیز داشت . ( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۶۸۶) به همین دلیل طاهر خود نیز متمایل به دور شدن از خلیفه بود تا مبادا مورد غضب وی واقع شود خلیفه نیز به این امر راضی بود تا هم طاهر را از خود دور نگه دارد و هم پاداش تثبیت خلافتش را به وی داده باشد به همین دلیل فرمان ولایت خراسان را برای وی صادر کرد.طبری این واقعه را در ذیقعده سال ۲۰۵ ضبط کرده.( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۶۸۹).

یعقوبی روایت دیگری را ذکر می کند و آن از این قرار است که طاهر با پرداخت ۳ ملیون درهم رشوه به احمد بن ابی خالد،منشی مامون حکومت خراسان را به دست آورده ماجرا از این قرار بوده احمد بن ابی خالد حیله ای به کار برد بدین ترتیب که از قول غسان بن عباد عامل خراسان نامه‏ای به مامون نوشت که در آن نوشته بود: مرا از خراسان معاف دار. مامون گفت: بخدا قسم در کشور جز خراسان را نمی‏شناسم و نمی‏دانم که این نادان را چه چیز باستعفا وادار کرده است، جز آنکه راستی خود را برای خراسان لایق ندانسته باشد.پس احمد بن ابی خالد باو گفت: حکومت خراسان را به طاهر واگذار.پس در اول سال ۲۰۶ بجای غسان بن عباد، طاهر بن حسین را بر خراسان حکومت داد.( تاریخ‏یعقوبی/ترجمه،ج‏۲،ص:۴۷۵)

چندی بعد مامون عبدالله پسر طاهر را نیز ولایتدار رقه کرد و وی را برای نبرد با نصر بن شبث به آن سو فرستاد البته طبری این واقعه را بین سال ۲۰۵،۲۰۶ و ۲۰۷ متفاوت می داند( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۶۹۱).اما نظر شخصی وی ۶ ماه بعد از ولایتمداری طاهر بر خراسان بود: ((به قولی رفتن عبد الله برای نبرد نصر بن شبث به طور دقیق شش ماه از آن پس بود که پدرش سوی خراسان رفت)). ( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۶۹۲).وقتی طاهر این خبر را شنید نامه پند آمیزی پیرامون مروت و ولایتداری به پسرش عبدالله نوشت که این نامه را طبری ضبط کرده( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۶۹۲ تا ص: ۵۷۰۵).

((طاهر دو سال ولایتدار خراسان بود امابعد از دو سال طبق گفته تاریخ طبری نام مامون را از خطبه انداخت و برای وی دعا نکرد طبری این روایت را از قول عامل برید خراسان اینچنین ذکر می کند: کلثوم بن ثابت که کنیه ابو سعد داشته بود گوید: من عامل برید خراسان بودم. به روز جمعه جای نشستم زیر منبر بود. بال دویست و هفتم، دو سال پس از ولایتداری طاهر بن حسین در مراسم جمعه حضور یافتم، طاهر به منبر رفت و سخنرانی کرد اما چون به یاد خلیفه رسید از دعا گفتن وی خود داری کرد گفت:

«خدایا، امت محمد را به همان گونه که دوستان خویش را به صلاح برده‏ای به صلاح ببر و زحمت کسی را که در آن سرکشی کند و بر علیه آن سپاه فراهم آرد با بستن شکاف و حفظ خونها و اصلاح فیما بین از میان بردار.» گوید: با خویشتن گفتم: «من نخستین فضولم از آن رو که خبر را نهان نمی‏دارم.» پس برفتم و غسل کردم، غسل مردگان، و روپوش مردگان به تن کردم و پیراهنی پوشیدم و عبایی و پوشش سیاه بیفکندم و به مأمون نوشتم.)) ( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۷۰۷) همان شب طاهر بر اثر تب و حرارتی که دچار آن شد درگذشت.خلیفه بعد از وفات طاهر بنا بر صوابدید طلحه را جانشین وی کرد روایتی هم در تاریخ طبری وجوددارد که بعد از مرگ طاهر عبدالله بن طاهر عهده دار عمل پدرش شد اما به دلیل اینکه در رقه مشغول جنگ با نثر بن ثبث بود طلحه نایب وی در خراسان گردید و با نام عبدالله با مامون مکاتبه می کرد.طلحه بعد از وفات طاهر ۷ سال ولایتدار خراسان بود. ( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۷۰۸)

همانطور که ذکر شد عبدالله از طرف مامون مامور جنگ با شبث بود عبدالله بر شبث ظفر یافت ولی به محض پیروزی مامون وی را مامور فتح مصر و جنگ با عبیدالله بن سری شد که در نتیجه موفق شد بین سالهای ۲۰۹ تا ۲۱۱ مصر را فتح کند.طبری روایتی را از بدبینی اطرافیان عبدالله به وی نقل می کند و ماجرا از این قرار است که که در پیش مامون و ظاهرا برای بدبینکردم این خاندان نسبت به مامون به عبداله و پدرش طاهر این اتهام را می زدندکه دل با خاندان ابوطالب دارد مامون برای پی بردن به حقیقت شخصی را نهانی پیش عبدالله می فرستد تا از طینت وی با خبر شود آن شخص چنان کرد و پیش عبدالله رفت و از وی خواست که به ابن طباطبا بپیوندد ولی عبدالله در جواب چنین گفت: «... می‏بینی که مهر من در مشرق روان است و در مغرب نیز، ما بین مشرق و مغرب فرمان من مطاع است و گفتارم مسموع، به راست و چپ و پشت سر و پیش روی خویش می‏نگرم و نعمتی می‏بینم از یکی که به من داده و منتی که با آن به گردنم مهر نهاده و دستی درخشان و سپید که با آن نسبت به من تفضل و کرم آغاز کرده، آنگاه مرا دعوت می‏کنی که این نعمت و این احسان را کفران کنم و می‏گویی با آنکه آغاز و انجام این، بوده خیانت کن‏.گوید آن مرد خاموش ماند)) ( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۷۳۶) وقتی آن شخص این خبر را به مامون رسانید مامون بسیار خوشحال شد و اینچنین گفت: «این پرورده دست من است و مأنوس تربیت من و همانند طینت من.» ( تاریخ‏الطبری/ترجمه،ج‏۱۳،ص:۵۷۳۶).

از جمله روایتهایی که در تاریخ طبری پیرامون طاهریان وجود دارد شورش مازیار بر علیه معتصم و جنگ عبدالله بن طاهر با وی است.طبری ذکر می کند که مازیار با خاندان طاهر رقابت داشت و خراج ولایت طبرستان را علی رغم تاکید معتصم به عبدالله نمیداد بلکه مستقیا آنرا برای خلیفه می فرستاد.افشین هم در این کشمکش بی تقصیر نبود زیرا بعد از شکست بابک بدست افشین وی دارای قرب و منزلتی در نزد خلیفه شده بود و به همین دلیل به ولایت خراسان چشم داشت و در این حین دائما به تحریک مازیار می پرداخت زیرا امید داشت که خلیفه از این طریق عبدالله را معزول کند ونهانی وانمود می کرد که دل خلیفه درباره ولایت خراسان با وی است و مازیار را به دهقان مابی استمالت می داد. در این بین عبدالله هم دائما با خلیفه درباره مازیار مکاتبه می کرد چنانکه سرانجام خلیفه را نسبت به مازیار بدبین کرد.سرانجام مازیار به پا خواست و خراج نداد و جبال طبرستان و اطراف آنرا تسخیر کرد این شورش مازیار به واسطه دلگرمی هایی بود که افشین به وی داده بود .علاوه بر طبری یعقوبی نیز دست افشین را در این ماجرا دخیل می داند.( تاریخ‏یعقوبی/ترجمه،ج‏۲،ص:۵۰۳) سرانجام بعد از جنگ بین این دو سپاه مازیار هزیمت شد و خود وی اسیر عبدالله گردید و روانه بغداد شد معتصم هم او را کشت وجسد وی را پیش بابک آویخت.افشین نیز به واسطه خیانت خود محبوس گردید و در حبس بدرود زندگی گفت یعقوبی مرگ افشین را در ۲۲۶ ضبط کرده. ( تاریخ‏یعقوبی/ترجمه،ج‏۲،ص:۵۰۴)

محمد توکلی زاده

دانشجوی کارشناسی تاریخ ایران دوره اسلامی