سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

او یک مارک ادبی است


او یک مارک ادبی است

نویسنده کامل ترین زندگینامه گابریل گارسیا مارکز

طرفداران آثار گابریل گارسیا مارکز که از سال ۲۰۰۵ در حسرت اثر تازه ای از این نویسنده به سر می برند، اخیراً با شنیدن خبر انتشار قریب الوقوع رمانی عاشقانه از او در پوست خود نمی گنجند. این در حالی است که بیش از دو سال پیش

خبر خشک شدن چشمه خلاقیت مارکز و وداع او با دنیای نوشتن به سوژه داغ مطبوعات ادبی جهان تبدیل شده بود. رمان جدید مارکز که تا کنون به ۲۵۰ صفحه رسیده، قرار است تا پایان سال ۲۰۰۸ منتشر شود. مارکز هنوز نامی را برای این رمان انتخاب نکرده، اما تا کنون پنج بار آن را بازنویسی کرده است. او در حال حاضر مشغول بازنویسی آخرین فصل رمان و بازخوانی پنجمین پیش نویس آن است.به بهانه همه اینها مطالبی را درباره این نویسنده جهانی جمع آوری کرده ایم که می خوانید:

پروفسور جرالد مارتین کسی است که ۱۶ سال از عمرش را وقف نوشتن زندگینامه گابریل گارسیا مارکز به زبان انگلیسی کرده است، او پیش تر شرحی نیز بر زندگی میگل آنخل آستوریاس، شاعر و نویسنده گواتمالایی برنده نوبل ادبیات نوشته بود. مارتین در عین حال تنها کسی است که مارکز برای نوشتن کامل ترین زندگینامه اش با او کنار آمده است. او استاد زبان های جدید دانشگاه اندرو دابلیو ملون پترزبورگ است و بیشتر به خاطر آثاری تحقیقاتی که درباره نویسندگان آمریکای لاتین خلق کرده به شهرت رسیده است. مارتین که در جشن ۸۰ سالگی مارکز در کلمبیا نیز حضور یافته بود، از مارکز به عنوان مشهورترین چهره ادبی جهان از زمان ارنست همینگوی تا به امروز یاد می کند. او در این گفت وگو به نوشتن دوباره مارکز، دعوای او با ماریو بارگاس یوسا و این که چرا گل های زرد هنوز برای مبدع رئالیسم جادویی شانس می آورند، پرداخته است.

▪ بعد از به بازار آمدن «زنده ام که روایت کنم» (زندگینامه گابریل گارسیا مارکز به قلم خودش)، وقتی انتظار انتشار جلد بعدی خاطرات او را می کشیدیم، این خبر که مارکز حتی یک سطر هم در سال ۲۰۰۵ ننوشته است، ما را تکان داد. چه چیزی سبب شد که مارکز دوباره به نوشتن رو بیاورد؟

ـ بله، او گفته بود که به آخر خط رسیده و بنزین تمام کرده است، و گفته بود که شاید دیگر چیزی ننویسد البته این فقط یک «شاید» بود. از طرف دیگر، او قبل از آن هم اغلب گفته بود که با الهام از زندگی داستان می نویسد و نمی تواند زندگی را بدون نوشتن تصور کند. بنابراین شاید در ۸۰ سالگی دریافته که هنوز زنده است که روایت کند.

▪ ما امروز با خواندن «زنده ام که روایت کنم» فهمیده ایم که دنیای جادویی ماکوندو تا چه میزان به واقعیت نزدیک بوده است. در جلد بعدی خاطرات مارکز چه چیزی در انتظارمان است؟

ـ او هنوز به وضوح چیزی درباره این که جلد بعدی خاطراتش تا چه تاریخی از زندگی اش را فاش خواهد کرد، نمی گوید. گاهی می گوید که شاید فقط خاطرات سال های زندگی اش در اروپا (یعنی فقط ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۷ یا ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۵) را در آن بنویسد، گاهی هم می گوید این کتاب می تواند تمام ماجراهای زندگی اش تا سال ۱۹۸۲ و بردن جایزه نوبل ادبیات را در بر بگیرد.

▪ قضیه دعوای مارکز با ماریو بارگاس یوسا یکی از عوامل بازدارنده او در نوشتن جلد دوم زندگینامه اش نبوده است؟ آنها بالاخره نمی خواهند آشتی کنند؟

ـ جواب سوال اولتان «نه» است چون اگر بازگو کردن آن ماجرا مارکز را آزار دهد، به سادگی می تواند آن را ننویسد و از آن بگذرد. به گمان من او تا به حال درباره این قضیه با هیچ کس حرفی نزده است. در جواب سوال دومتان هم باید بگویم آنها الان از نظری آشتی هم کرده اند چون یوسا موافقت کرد، مقاله ای که سال ها پیش در معرفی «صد سال تنهایی» مارکز نوشته بود در چاپ جدید این کتاب منتشر شود و مارکز هم مانع انتشار آن در کتابش نشد هرچند شک دارم این موضوع نشانه آغاز دوستی دوباره آنها - از هر نوعی که می خواهد- باشد.

▪ مارکز یک بار در گفت وگوی معروفی گفته بود، موفقیت «صد سال تنهایی» زندگی اش را برای همیشه تباه کرده است. به نظر شما این که او را اصولاً با «صد سال تنهایی» می شناسند، غیرمنصفانه است؟

ـ هم بله و هم نه. نه به این خاطر که «صد سال تنهایی» در عین حال کتابی است که همیشه فوراً نام مارکز را به یاد می آورد؛ استعاره ای از آمریکای لاتین و شاید حتی به اصطلاح «جهان سوم» است و کتابی است که برای نخستین بار در عصر پست مدرنیسم، مفاهیم «جهانی بودن» و «بومی بودن» را باهم یکی کرده است. بله به این دلیل که او کتاب های مهم دیگری هم نوشته است که امروز در زمره آثار کلاسیک جهان قرار می گیرند و با این حال، مردم همیشه در آثار مارکز به دنبال جادوی ماکوندو هستند، حال آن که این چیزی است که فقط به محدوده زمانی خاصی از دوران نوشتن او (۱۹۵۵ تا ۱۹۶۷) ربط داشته است.

▪ به نظر شما مهم ترین کتاب های او کدام ها هستند و چرا؟

ـ «کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد» به این دلیل که اثر کلاسیک موجزی در ادبیات جهان محسوب می شود و هم اثری است که در سبک «نئو رئالیستی» کاملاً تعریف و اجرا شده است ،

«پاییز پدرسالار» به این دلیل که مارکز در آن نشان داده است می تواند یک اثر کلاسیک «مدرنیستی» خلق کند و در عین حال، فوق العاده ترین حاصل تلاش او در زمینه نثر محسوب می شود و به گفته خودش، یک جور بیان خود است و «عشق سال های وبا» چون با نوشتن آن ثابت کرد، بعد از بردن جایزه نوبل همچنان می تواند اثری که به اندازه «صد سال تنهایی» عظیم باشد خلق کند و در عین حال، این اثر تقریباً تنها رمان مهمی است که درباره عشق در جهان غرب در قرن بیستم خلق شده و پایان نسبتاً خوشی دارد. این کتاب بی تردید بهترین کتاب عاشقانه مارکز است.

▪ جایگاه مارکز در ادبیات آمریکای لاتین و قواعد آن کجاست؟ میراث او چیست؟

ـ سخن گفتن به طور مشخص در این باره کار دشواری است. مثلاً خورخه لوئیس بورخس غیر قابل قیاس است - او ادبیاتی به شیوه ای جدید، منحصربه فرد و درخشان خلق کرد - اما گارسیا مارکز هم در نوع خودش بی نظیر است. او یک کهن الگوی ادبی، یک «مارک ادبی» محسوب می شود یعنی سبک او از همان نخستین جمله در کتاب هایش قابل تشخیص است. یگانگی او در این است که مردم آمریکای لاتین خودشان را در کتاب های او باز می شناسند و با این حال مردم جهان آثار مارکز را آثاری جادویی می دانند. کارلوس فوئنتس و ماریو بارگاس یوسا با هر معیاری نویسندگان بزرگی محسوب می شوند اما گارسیا مارکز برای من در حکم راس پدیده ای به نام جنبش ادبی آمریکای لاتین است.

▪ خلاصه ای از ویژگی های شخصیتی مارکز را شرح می دهید، مثل اینکه هنوز هم خرافاتی است؟

ـ بله، هنوز هم خرافاتی است اما بلد است که چطور خرافاتی بودنش را ختم به خیر (و نه شر) کند. به عبارتی، او قادر است هر تجربه ای را به مسیر اهدافش هدایت کند. مارکز آدم شوخی است، اهل هیچ گونه تشریفاتی نیست، زیادی انسان و زیادی سرسخت است و در انجام هر کاری عزم فوق العاده راسخی دارد تا آنجا که در کارهایی که انجام می دهد، بلندپروازی هایش کاملاً تحقق پیدا می کند.

▪ شما ۱۶ سال از زندگی تان را وقف نوشتن زندگینامه مارکز کرده اید. چرا نوشتن این زندگینامه این قدر طول کشید؟ مارکز چقدر در نوشتن آن به شما کمک کرد؟

ـ وقتی شروع به نوشتن زندگینامه مارکز کردم، مارکز از من خواست او را درگیر کارم نکنم. من همیشه به او، خانواده اش و دوستانش دسترسی دارم اما به ندرت از مسائل شخصی زندگی او مطلع می شوم بنابراین اگر قرار باشد زندگینامه رسمی اش را بنویسم، من تنها زندگینامه نویسی هستم که او در این زمینه قبولم دارد اما برای شرح جزئیات زندگی شخصی اش صلاحیت ندارم (چون در آن صورت باید مدام او را تحت نظر بگیرم و اخلاق روزنامه نگاری اش اجازه چنین چیزی را نمی دهد). من بیشتر ترجیح می دادم زندگینامه رسمی اش را بنویسم و او هم نمی خواست چیزی غیر از آن را بنویسم.

نوشتن زندگینامه مارکز این همه طول کشید چون وقتی آن را شروع کردم، نمی دانستم که کار زندگینامه نویسی وقتی جدی گرفته شود، چقدر کار سنگین و دشواری است، در واقع فرصت هایی در نوشتن زندگینامه مارکز برای من دست داد که در آغاز تصورش را هم نمی کردم؛ در عین حال گهگاه مجبور بودم کارم را برای مدت کوتاهی کنار بگذارم و به زندگی خودم هم بپردازم.

▪ مارکز بعد از ۸۰ سالگی هم همان عادت های سابقش را در هنگام نوشتن دارد؟ مثلاً چگونه خاطراتش را می نویسد؟

ـ عادت هایش کمی تغییر کرده است. هنوز هم عادت دارد در روزهایی که می نویسد، صبح زود بیدار شود اما دیگر پیش از شروع کار دوست دارد روزنامه بخواند و این کاری است که قبلاً انجامش نمی داد. هنوز هم در هنگام نوشتن باید دسته ای از گل های زرد - معمولاً لاله یا رز زرد - در کنارش باشد، چون فکر می کند گل های زرد تا کنون برایش شانس آورده اند. هنوز هم بیشتر وقت اش را در مکزیکوسیتی می گذراند و در بنای مخصوصی که برای مطالعه و کارش در میان باغ پر گل و درختش ساخته است، به نوشتن می پردازد.

منبع: The Financial Express - سودیپتا داتا

ترجمه: سپیده جدیری



همچنین مشاهده کنید