جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

موضوع انشا فواید افزایش جمعیت


موضوع انشا فواید افزایش جمعیت

مثل همیشه با صدای بلند به همه سلام می کنم اصلن من به همه مردم کشور سلام می کنم آن قدر با صدای بلند به همه سلام می کنم که صدایم به گوش همه آن ۷۰ میلیون نفر جمعیتی که هضور دارند برسد و تازه به همه آن جمعیتی که قرار است به زودی زود به دنیا بیایند و جمعیت کشور را به ۱۰۰ میلیون نفر برسانند هم سلام می کنم چون بابایم می گوید سلام کردن نشانه محبت و ادب است و بزرگ و کوچیک ندارد

مثل همیشه با صدای بلند به همه سلام می کنم.اصلن!من به همه مردم کشور سلام می کنم.آن قدر با صدای بلند به همه سلام می کنم که صدایم به گوش همه آن ۷۰ میلیون نفر جمعیتی که هضور!دارند برسد و تازه به همه آن جمعیتی که قرار است به زودی زود به دنیا بیایند و جمعیت کشور را به ۱۰۰ میلیون نفر برسانند هم سلام می کنم. چون بابایم می گوید :"سلام کردن نشانه محبت و ادب است و بزرگ و کوچیک ندارد".

موضوع انشای این هفته ما خیلی موضوع خوب و مهمی است و خیلی به درد می خورد.راستش این افزایش جمعیت خیلی خوب است و هزاران تا! فایده دارد.اصلن !کی گفته است که دوتا بچه کافی است؟ هیچ هم فکر خوبی نیست.در واقع هر چه تعداد بچه ها بیشتر باشد بهتر است و کلی فایده های خوب خوب دارد.

اولین فایده اش این است که اگر بچه ها زیاد باشند،آن وقت دیگر مادر آدم وقت ندارد که با کفگیر پس گردن آدم بزند و هی آدم را "ذلیل مرده" و "جز جیگر گرفته" صدا بزند و همه اش سرش به بزرگ کردن بچه ها گرم می شود و دیگر وقت نمی کند که هی به بابای آدم غر بزند که پول نداریم و یخچال خالی است و کفش بچه ها پاره است و از این جور حرف ها.

دومین فایده اش این است که بابای آدم دیگر وقت نمی کند به خانه بیاید و به آدم پس گردنی و اردنگی بزند و آدم را "پدرسوخته" صدا بزند و هی عربده بزند و بچه هایش را بترساند و با بوی جوراب هایش هوش از سر همه ببرد. چون باید حداقل شیش تا شغل داشته باشد که بتواند شیکم همه اعضای خانواده را سیر کند و در این صورت حتی ۱۲ شب به بعد هم وقت نمی کند به خانه بیاید و این خیلی خوب است.چون می شود با خیال راحت شیطانی کنیم و تازه, شبها دیر بخوابیم و همه برنامه" نود" را هم تا آخرببینیم.و دیگر هول این را نداشته باشیم که چه جوری نمره های تک املا و ریاضی را به بابایمان نشان دهیم.

سومین فایده افزایش جمعیت و زیاد بچه دار شدن این است که وقتی جمعیت زیاد شود و توی هر خانه ای صدای ونگ ونگ و دعوا و گیس و گیس کشی ۸-۷ تا بچه ها بیاید،آن وقت دیگر کسی از زور بی کسی و تنهایی نمی رود معتاد بد بخت بشود.چون کلی خواهر و برادر دارد که همه اش به فکرش هستند و نمی گذارند برود و معتاد کنار خیابانی شود و همیشه هوایش را دارند و اجازه نمی دهند آدم بلا سر خودش بیاورد و خودش را دستی دستی نفله کند. تازه،خوبی اش این است که آدم می تواند خواهر و برادرهای کوچکش را تهدید کند که مقش ها !و حتی انشاهایش را بنویسند یا حتی می تواند به خواهر و برادرهای بزرگترش رشوه بدهد تا این کار را برایش انجام دهند.اما به نظر من روش اول خیلی بهتر جواب می دهد و کمتر هم خرج دارد.

چهارمین فایده زیاد بچه دار شدن و اجرای سیاست افزایش جمعیت این است که وقتی جمعیت زیاد بشود،تعداد بچه های توی مدرسه ها هم بیشتر می شود و توی هر کلاس،حداقل ۹۰-۸۰ تا دانش آموز باید بنشینند و این خیلی خوب است و حال می دهد.چون می شود میز آخر نشست و با بچه ها کارت بازی یا اسم و فامیل بازی کرد و آقا معلم هم متوجه نمی شود .چون اولن! از بس که مجبور است داد بزند"ساکت"، دیگر وقت این کارها را ندارد و دومن! اول کلاس تا میز آخر کیلومترها راه است و آقا معلم که اتفاقا چشم هایش هم ضعیف است و عینک می زند، از این فاصله نمی تواند تشخیص بدهد که ما درس گوش نمی دهیم و بازی می کنیم. از آن بهتر اینکه دیگر آقا معلم وقت نمی کند از ما درس بپرسد و اگر خیلی بدشانس باشیم، شاید یک بار در سال اسممان در بیاید و آقا معلم از ما درس بپرسد و این خیلی خوب است.چون آن وقت ما با خیال راحت و تیپ!خاطر، درس نمی خوانیم و اصلن! هم عذاب وجدان نمی گیریم و از آن بهتر اینکه ازوقتی که قرار است حیف درس حفظ کردن کنیم، می توانیم بهتر استفاده کنیم.مثلن! گل کوچیک بازی کنیم.و تازه شبها هم آسوده و راحت می خوابیم و دیگر هول اینکه درس نخوانده ایم را نداریم و پشت سر هم از خواب نمی پریم و توی خواب طاووس های ترسناک نمی بینیم.

پنجمین فایده زیاد بچه دار شدن و افزایش جمعیت رابطه مستقیم با شادی ما بچه ها دارد و از نظر روانی شناسی!خیلی به درد می خورد. چون این زیاد بچه دار شدن باعث می شود که این همه بچه که توی خانه های ۴۷ متری جایشان نمی شود، توی کوچه ها بیایند.آن وقت خیلی حال می دهد و خوش می گذرد.چون می شود یک تیم مقتدر و بزرگ گل کوچیک تشکیل داد و هر روز توی کوچه جام جهانی برگزار کرد و تازه،کلی هم تماشاگر داریم که می توانند تشویق بکنند و به فوتبالیست ها روحیه بدهند و ایول ایول بخوانند و سطل سطل انرژی مثبت روی سر فوتبالیستها خالی کنند. و این موضوع انرژی مثبت همان است که گفتم به مسائل روانی! شناسی مربوط است.چون وقتی همه روحیه شان خوب باشد و شادی بکنند ،دیگر از این مرض های روانی نمی گیرند و به افسردگی و دلمردگی دچار نمی شوند و مجبور نمی شوند از شدت دلمردگی و ماتم زدگی خودشان را سقط کنند. و این موضوع به درد بزرگترها هم می خورد. چون دیگر بچه ها توی خانه شیطانی نمی کنند و مادرهایشان را ذله نمی کنند و از صبح تا شب توی کوچه ها می پلکند.و از طرفی، دیگر سکوت و خلوتی کوچه ها این بزرگترها را آزار نمی دهد و همیشه صدای بچه ها زیر گوششان است و توی مغزشان می رود و دیگر احساس تنهایی و غم نمی کنند.چون بابایم می گوید"تنهایی پدرآدم را در می آورد."

شیشمین فایده زیاد بچه دار شدن این است که این افزایش جمعیت برای خیلی ها منفعت اقتصادی دارد و وضعشان را توپ می کند.بابایم همیشه می گوید:"بچه آب و دون و رخت و لباس می خواد".برای همین من به این نتیجه رسیده ام که افزایش جمعیت و تند تند بچه دار شدن خیلی به نفع لباس فروشهاست. چون نمی شود که بچه را لخت رها کرد که زبانم لال سرما بخورد .یا نمی شود که مثل تارزان به بچه برگ درخت پوشاند. تازه،من به این نتیجه رسیده ام که هر چه تعداد دخترها بیشتر باشد، منفعت اقتصادی هم بیشتر می شود.چون دخترها خیلی قر و اطفال! دارند و همیشه به شیشصد دست لباس در رنگ های مختلف، شیشصد تا کفش که به لباس ها بخورد، شیشصد تا شال و روسری که ست کفش و لباس ها باشد و شیشصدتا زر وزیور که به بقیه چیزهایشان بیاید،نیاز دارند.و این همه اش یعنی سود خالص برای لباس فروش ها و کفش فروش ها و شال و روسری فروش ها و زر وزیور فروش ها.تازه، بقالی ها هم از این افزایش جمعیت بی نصیب نمی مانند. چون این همه بچه،هر روز که از سر راه مدرسه می آیند سمت خانه هایشان،حتمن! به بقالی نزدیک مدرسه سر می زنند و کلی آلوچه و زغال اخته و لواشک و ترشولک غیر بهداشتی می خرند و جیب بقالها را پر پول می کنند. و این افزایش جمعیت حتی به نفع لوازم تحریر فروشها هم هست.وجیبشان را پر می کند. چون بچه ها برای مقش !نوشتن و درس خواندن به دفتر و مداد و این چیزها نیاز دارند دیگر.و از همه پولدار تر، شیشه برها می شوند.چون این همه بچه که تازه، قرار است هر روز توی کوچه هایشان جام جهانی گل کوچیک برگزار کنند،حتمن! می زنند و شیشه پنجره های همه همسایه ها را پائین می آورند دیگر. و بعد باباهای این بچه ها مجبورمی شوند شیشه بر بیاورند و خسارت شیشه های شکسته همسایه ها را تبقبل!کنند و این جوری است که نان شیشه برها توی روغن می افتد و حسابی فیظ! می برند.

هفتمین فایده زیاد بچه دار شدن و افزایش جمعیت این است که وقتی توی یک خانه تعداد بچه ها زیاد باشد،تقسیم کار گروهی انجام می شود و روحیه همیاری بچه ها قوت تر!می شود.مثلن! یکی از پسرها دبیر ستاد خریدن اجناس کوپونی! می شود،آن یکی مسئول ایستادن توی صف شیر،و پسر کوچک هم مسئول کمیته نان خریدن می شود.دختر بزرگتر رئیس ستاد مواظبت از شیر خواره ها می شود، دختر دوم سمت مسئول خرید سبزی و تره بار می گیرد ،دختر سوم دبیر کل ستاد بهداشت محیط و شست وشو می شود. دختر چهارم هم به عنوان بازوی همیشه هوشیار وهمیشه در صحنه بابایش و مادرش عمل می کند و مدام گوشش به فرمان آنهاست که اگرآبی، سوزن نخی،واکسی،چیزی خواستند زود برایشان آماده کند و وظیفه مادر هم پاک کردن سبزی با همکاری همسایه ها و غیبت کردن و اشکنه بار گذاشتن می شود و وظیفه بابای خانواده هم جان کندن و پول آوردن می شود و این جور تقسیم کار توی خانه خیلی خوب است.

چون دیگر بچه ها،مثل این بچه یکی یک دانه آقا معلم، لوس و ننر و بی خاصیت و نازک نارنجی بار نمیآیند که هر وقت با بچه ها کتکش می زنیم،بدو بدو می آید و به آقا معلم می گوید و آقا معلم هم گوش ما را سه دور می پیچاند و خط کش به دستمان می زند. و این تقسیم کار باعث می شود بچه ها بی مسوولیت بار نیایند و کار کردن یاد بگیرند.آخر بابای من همیشه می گوید:"برو کار می کن مگو چیست کار"برای همین هم است که تابستان ها من را به میکانیکی غضنفر می فرستد که من برم کار کنم و مگویم چیست کار. هشتمین فایده زیاد بچه دار شدن این است که وقتی یک بابا و یک مادر زیاد بچه داشته باشند،برای اینکه نان خورهایشان کمتر شود،زود زود برای بچه هایشان عروسی می گیرند و دخترهایشان را شوهر می دهند و برای پسرهایشان زن می گیرند.و این خیلی خوب است.چون آدم تند و تند عروسی دعوت می شود و توی عروسی هم خیلی به آدم خوش می گذرد و آدم شادمانی می کند و از آن بهتر اینکه توی عروسی آدم می تواند یک شیکم سیرغذای چرب و چیلی بخورد.و دلی از عزا در بیاورد.مثلن! همین هفته پیش که ما عروسی پسر وسطی ممصادق خان دعوت داشتیم،من به قول بابایم :"اندازه سه تا گاو گرسنه قحطی زده"غذا خوردم.تازه، این زود عروسی کردن بچه ها خیلی خوب است.چون بابای بچه ها دیگر مجبور نیست کلی پول حیف دانشگاه رفتن و درس خواندن بچه ها بکند و کلی جلو می افتد. نهمین فایده زیاد بچه دار شدن این است که بچه ها توی دامن و پیراهن مادرهایشان بزرگ می شوند. چون مادرها وقتی قرار است زیاد بچه داشته باشند،دیگر نمی توانند سرکار بروند و مجبور می شوند توی خانه بمانند و بچه هایشان را بزرگ کنند و سرشان به کار خودشان گرم باشد و دیگر توی کار مردها دخالت نمی کنند و می گذارند مردها خودشان چرخ اقتصاد را پنچرگیری کنند و هلش بدهند.البته این موضوع یک بدی هم دارد و این است که اگر بچه ها در پیراهن و دامن مادرهایشان بزرگ شوند،آن وقت مهدکودک ها ورشکسته می شوند و مجبور می شوند در مهدشان را تخته کنند و بروند دنبال یک کاسبی دیگر. دهمین فایده زیاد بچه دار شدن و افزایش جمعیت بیجه گی! هنری دارد.یعنی هر چه قدر جمعیت بیشتر شود،شکل و قیافه هرم سنی جمعیت هم خوشگل تر و مامانی تر می شود.چون قاعده اش بزرگتر و پرابهت تر می شود.و مثل هرم سنی بعضی از این کشورها نمی شود که قاعده هرم سنی شان باریک است و وسطش چاق است و عین شیکم آقا مدیر جلو آمده است.و ممکن است با یک فشار جزئی بشکند و کل هرم داغان شود.آخر بابایم می گوید"هر چه ستون و پی ساختمان اوس و قوس دار تر! باشه،ساختمان محکمتره"آن وقت این کشورهایی که جمعیتشان دارد هی کمتر و کمتر از روز قبل می شود،چه طور انتظار دارند هرم سنی شان با آن قاعده باریک نشکند و داغان نشود؟ یازدهمین فایده افزایش جمعیت این است که وقتی همه جا پر از جمعیت باشد و همه خیابان ها و کوچه ها و میدان ها و دشت ها و بیابان ها و دره ها و قله ها و دریاها وحاشیه اتوبان ها پر از جمعیت باشد،آن وقت دیگر دلمان راجع به بلایای طبیعی شور نمی زند.و اگر یک جایی یک زلزله بزرگی بیاید و یک عالمه از مردم درب و داغان شوند و دوبیتی و غزل خداحافظی بخوانند و به سرای باغی! اسباب کشی بکنند،آن وقت دیگر غصه کمبود جمعیت نداریم و به هیچ جا هم بر نمی خورد.چون آن قدر جمعیت داریم که می توانیم سه سوته جمعیت تهیه کنیم و بیاوریم و جای آنها که درب و داغان شده اند و غزل خداحافظی خوانده اند و به خانه باغی ! هایشان اسباب کشی کرده اند،بگذاریم و تازه،آب هم از آب تکان نمی خورد و این خیلی خوب است.چون باعث می شود بحران بوجود نیاید. دوازدهمین فایده زیاد بچه دار شدن و افزایش جمعیت این است که این موضوع خیلی به درد این کارخانه های اتوموبیل سازی می خورد.چون دیگر مجبور نیستند از این ماشینهای کوچک که تازه هی تندوتند هم آتش می گیرد و منفجر می شوند، بسازند.در عوض از آن ماشینهای بزرگ می سازند که گنجایش یک مادر و یک بابا و چهار تا دختر قد و نیم قد و پنج تا هم پسر و چمدان ها و ساک ها و کیف هایشان را داشته باشد.و تازه جای کافی برای لحاف و تشک و فرش و گاز پیک نیک و اقل منقل و کلمن آب وپشه بند ودیگ و دیگبر و ظرف و ظروف و چادر مسافرتی و سیخ کباب و یک کیسه زغال مرغوب بدون بو و هندوانه و یک گونی برنج و یک حلب روغن و فرمان یدک و جعبه ابزار و ... داشته باشد که اگر یک وقت این خانواده خواستند مسافرت بروند، بتوانند همه چیز با خود ببرند و لنگ نمانند و بهشان خوش بگذرد.البته من به این کارخانه های اتوموبیل سازی طوسیه! می کنم یکی دو تا صندلی اضافه هم توی ماشین تهویه! کنند که اگر یک وقت این خانواده خواستند ننه بزرگشان را هم همراه خودشان ببرند،جا داشته باشند. خلاصه اینکه این افزایش جمعیت خیلی فایده دارد.اما زبان من از گفتن همه فایده هایش قاسم! است.راستش من هر چه قدر فکر کردم سردرنیاوردم آیا افغانی ها هم باید زیاد بچه بیاورند یا نه؟آخر آنها که خودشان همین جوری یک عالمه بچه دارند؟راستش بین خودمان بماند، مادر من همیشه می گوید:"همین که این ورپریده از آب و گل دراومد دوباره بچه میارم"البته منظورش خواهر کوچک نق نقویم است که همیشه خدا هم دماغش آویزان است و از دور لبش می شود تشخیص داد که از یک هفته پیش تا الان چی خورده است.اما بابایم هر وقت این حرف را می شنود داد و بیداد راه می اندازد و به پشتی ها لگد می زند و عربده می کشد و می گوید:" بچه خرج داره.ما توی همین دوتا مونده ایم.از کجا بیارم و شیکم یکی دیگه رو سیر کنیم؟کی خرجش را میده؟"البته من زیاد با این حرف بابایم موافق نیستم.چون مگر شیکم یک بچه دو سه کیلویی چه قدر جا دارد که پر کردنش سخت باشد؟و اصلن! خرجی ندارد که.تازه می تواند لباس کهنه های من یا خواهر نق نقویم را هم بپوشد. و تازه تر اینکه خود بابایم همیشه می گوید:"خدا هیچ دهن بازی را بی روزی نمی ذاره." و از آن گذشته، ما که پول نفت توی سفره هایمان هست،پس دیگر نگرانی بابایم خیلی بی معنی و مسخره به نظر می رسد. راستش یک جورهایی به ننه بزرگم حق می دهم که گاهی اوقات می گوید:" این پسر عقل درس حسابی نداره"و منظورش بابای من است. و در آخر من انشایم را با یک آرزو تمام می کنم.آرزو می کنم جمعیت کشور آن قدر زیاد شود که دیگر همه با هم توی کشور جایمان نشود و مجبور شویم به خارج برویم تا از فشار جمعیت خفه نشویم و زنده بمانیم و زیر دست و پا له نشویم.آن وقت می توانیم کلی کلاس بیاییم و به همه فیسان فیسان بفروشیم که به خارجه سفر کرده ایم و دل همه را آب کنیم.

این بود انشای من.

نویسنده : آیه اسماعیلی