دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

تبلور سینمای فاخر از روزنه تفاهم با ادبیات


تبلور سینمای فاخر از روزنه تفاهم با ادبیات

کندوکاو پیرامون اقتباس در سینما

ادبیات پیوندی ناگسستنی با سینما دارد و اساساً بدون ادبیات داستانی و نمایشی سینما به لحاظ محتوا خالی از معناست و هیچ بنیادی ندارد.

از این رو تفحص در پیرامون ربط و نسبت ادبیات و سینما باید یکی از مهم ترین دغدغه های سینماگران و مخاطبان سینما باشد. به نظر می رسد از زمان پیدایش سینما، موضوع اقتباس از آثار ادبی نیز مطرح شده است. موضوعی که همچنان به قوت خود باقی است. چراکه قصه و داستان، سنگ اول بنای ساختمان پیچیده و تو در توی فیلم است. «اقتباس» مفهومی است که سعی دارد اشتراکات میان سینما و ادبیات را هدف بررسی قرار دهد. در یک نگاه کلی، سینما و ادبیات هر دو شکل هایی از بازنمایی واقعیت اند. این موضوع که واقعیت را چگونه می توان بازنمایی کرد مسئله اصلی ادبیات داستانی و سینما است.

سینما در مقایسه با سایر هنرها که گاه پیشینه شان به عمر بشر بازمی گردد از طول عمر کمتری برخوردار است. تا جایی که مقایسه سینما با طول عمر یکصدسال با هنرهای دیگر و ادبیات که عمری برابر با عمر بشر دارند نشدنی و حتی نامطلوب است. یکی از راه های تکامل یافتن سینما اقتباس از ادبیات داستانی است. صاحبان جریان های سینمایی بزرگ همواره از ادبیات برای غنی ساختن سینما سود جسته اند.

اقتباس از آثار ادبی به خصوص رمان، دیرزمانی است که در عمر نه چندان بلند سینما به عنوان یک ژانر مستقل تعریف شده است و حتی در جایزه های سینمایی بزرگ بخش جایزه فیلم نامه اقتباسی ایجاد می شود. اهمیت تاثیر ادبیات بر سینما بر کسی پوشیده نیست. از زمانی که سینما ناطق شد، ورود کلمه و زبان و به تبع آن ادبیات و آثار ادبی راه به سینما یافتند. آندره بازن، منتقد و تئوریسین مشهور سینما، اقتباس را ویژگی ثابت تاریخ هنر می داند و اضافه می کند که استقلال ابزار بیان و اصالت موضوع در سینما نیز هیچ گاه بیشتر از ۳۰ سال اول اختراع سینما طول نمی کشد و این هنر نوپا، می کوشد از برادران بزرگ ترش (رمان و تئاتر) تقلید کند.

اقتباس، سازوکاری بسیار رایج و مهم برای نگارش فیلمنامه در موفق ترین نظام های سینمایی جهان محسوب می شود. اقتباس تا جایی برای سینما اهمیت دارد که لیندا سینگر یکی از پژوهشگران سینمای جهان در کتابش می نویسد، اقتباس خون حیات بخش دنیای سینما و تلویزیون است. ۸۵ درصد کل فیلم های برنده اسکار اقتباسی اند. ۴۵ درصد از کل فیلم های تلویزیونی نیز اقتباسی اند. ۷۰ درصد از کل فیلم های جایزه امی نیز آثاری اقتباسی اند و... این آمار و ارقام از یک واقعیت مهم پرده برمی دارد و آن این است است که پیوندی لاینفک و تجزیه ناپذیر میان سینما و ادبیات وجود دارد.

بسیاری از منتقدان و پژوهشگران عرصه سینما در کشور ما نیز عمده نقطه ضعف سینما را ضعف و نقصان در فیلمنامه ها می دانند و حوزه های دیگر سینما در اولویت های بعدی است. در این میان اقتباس از آثار ادبی یکی از مناسب ترین راه ها برای قوت بخشیدن به حوزه فیلمنامه توصیه می شود. دقیقاً یکی از معضلات سینمای ما که از معضل به بحران تبدیل شده است، گسست میان سینما و ادبیات معاصر ایران و جهان است. قبل از انقلاب عده ای به سراغ ادبیات کلاسیک ما می رفتند و نتیجه آن فیلم های ضعیف و سطحی ای بود که براساس شاهنامه لیلی و مجنون و... ساخته می شد. در همان زمان البته چند اقتباس ادبی موفق مثل «گاو» وجود دارد. تقریبا همه فیلم های خوب و ارزشمندی که پس از پیدایش موج نو در ایران ساخته شده است، به نوعی منبع اقتباس شان ادبیات معاصر ایران و جهان است. در دهه های اخیر نیز ارتباط بین سینما و ادبیات در ایران کمرنگ تر شده و به آثاری از جمله هوشنگ مرادی کرمانی محدود شده است. تقریبا تمام آثار او به فیلم برگردانده شده اند که این امر به جذابیت داستان های مرادی کرمانی برای جذب عامه مردم مربوط می شود. مانند «قصه های مجید» و «مهمان مامان» ولی انبوهی از آثار ادبی تولیدشده را داریم که بلاتکلیف مانده اند.

با نگاهی سطحی به فیلمنامه های سینمای هژمونی طلبی مثل هالیوود به راحتی متوجه می شویم که نقطه قوت آثار تولیدی این سینمای امپریالیستی در داستان پردازی ها و فیلمنامه های قوی آنان است و الا جلوه های ویژه به تنهایی توانایی جذب مخاطب را ندارد، همچنان که ما شاهدیم در سینمای هند (بالیوود) علی رغم استفاده گسترده از جلوه های ویـژه هیچ یک از فیلم های آنان توانایی جذب مخاطب و فروش جهانی را نداشته اند. هالیوود نشینان نیز به خوبی به اهمیت فیلمنامه و داستان پردازی و همچنین اقتباس از ادبیات داستانی قدرتمند پی برده و در راستای بهبود هرچه بیشتر آن می کوشند. ولی متأسفانه شاید در بهترین حالت به تعداد انگشتان یک دست در سینمای کشورمان شاهد آثار سینمایی اقتباسی باشیم.

البته عواملی چند موجبات فراهم آمدن این وضع را به وجود آورده اند. بسیاری از سینماگران جامعه ما صرفا خود را محدود به سواد بصری و سینمایی کرده اند و علی رغم گرفتن ژست های روشنفکرانه ارتباط خاصی با کتاب و کتابخوانی ندارند. به طور کلی متأسفانه بسیاری از فیلمنامه نویسان ما اهل مطالعه نیستند و بسیاری از داستان نویس ها هم اهل سینما نیستند. داستان نویس های امروز جامعه ما به دو دسته عمده تقسیم شده اند؛ گروه نخست آثار ادبی عامه پسند می نویسند که در آن از الگوهای کلاسیک بهره می گیرند. این داستان ها آغازی با آرامش دارد. در ادامه داستان اتفاقی رخ می دهد. گرمی در کار ایجاد می شود، مسئله اوج می گیرد و درنهایت آن گره گشوده می شود و نتیجه گیری نهایی صورت می گیرد که ذائقه بیشتر به این جنس ساختار متمایل است. گروه دوم از ادبیات مدرن اروپا و آمریکا الگو می گیرند؛ ادبیاتی که درونگرا و فردگراست و تأکید بر درون مایه های افراد و فردیت انسان ها است. چنین فضایی در داستان پردازی، مسیر تبدیل قصه به فیلمنامه را دشوار می کند. فیلمنامه نویس به خاطر تبدیل بسیاری از آثار ادبی مدرن به زبان سینما باید راه دشوار و طولانی بپیماید. چون که این آثار به سان یک اودیسه شخصی هستند و وجهی درون گرایانه دارند به نحوی که گاهی اوقات مسیر تبدیل قصه به فیلمنامه رها می شود و فیلمنامه مجزا و دیگری خلق می شود. فیلمنامه ای که نویسنده خود آن را به وجود آورده است.

مسئله دیگر در این میان این است که به نظر می رسد یکی از عوامل اصلی در عدم ایجاد امنیت و شکل گیری فضای اقتباس، نبودن قانون «کپی رایت» است. گفته اند برخی از رمان نویس های ما در وصیتنامه خود حق تبدیل شدن آثارشان به فیلم را از دیگران سلب کرده اند و کلیه حقوق آن را به بازماندگانشان اعطا کرده اند. در جهان حساسیت شدیدی برای اجرای قانون «حقوق مؤلفان و مصنفان» وجود دارد، چرا که مانند هر قانون دیگری امنیت روانی شرایطی را برای مولف به وجود می آورد که ایده خود را به نام خود ثبت کرده و هرکسی نتواند براحتی آن را از آن خود بسازد. این حساسیت در جامعه ما وجود ندارد. اگر بی توجهی به قانونی کپی رایت در برخی از جنبه های اقتصادی منفعتی داشته باشد در حال حاضر حداقل در پدیده اقتباس به صنعت سینما و تلویزیون آسیب فراوانی وارد آورده است.

براین اساس کمتر کسی حاضر است با داشتن فیلمنامه ای خوب آن را در اختیار دفاتر سینمایی بگذارد چرا که این به معنای آن است که کلا از خیر اثر خود بگذرد و آن را به دست فراموشی بسپارد. اقتباس می تواند با شاخه ها و انحاء دیگر در رونق یافتن سینما یاری رساند. به عبارت دیگر هم می تواند رسالت فرهنگی خود را انجام دهد و هم می تواند بدون کمک های دولتی به منزله کالایی صنعتی روی پای خود بأیستد و به قول معروف «دخل و خرجش را در بیاورد» و سینما را بدل به صنعتی هرچه پررونق تر نماید.

ارتقای سینمای ایران و تولیدات هرچه بیشتر از آثار اقتباسی به دو عامل بستگی دارد؛ ابتدا باید مدیران فرهنگی علاقمند به ادبیات و پیشینه فرهنگی خود بوده تا برای تولید آثاری در این عرصه حمایت لازم را از سینماگران انجام دهند. قدم دوم را هم هنرمندان باید بردارند.

یعنی با طرح موضوعات مختلف و ارسال آنها برای مدیران فرهنگی سهم بزرگی در افزایش تولیدات داشته باشند. از این رو یکی از بزرگترین هم و غم های هم مسئولان سینمایی و هم خود سینماگران کشورمان باید گسترش سینمای اقتباسی باشد تا بتوانند از روزنه یک توافق و تفاهم میان سینما با ادبیات، سینمایی به مراتب فاخر و ارزشمند، داشته باشیم. در این میان کتاب مقدس مسلمین یعنی قرآن کریم یکی از بزرگترین منابع اقتباس باید باشد، چرا که قصص قرآنی از جذابیت های وافری برای بدل شدن به تصویر برخوردارند و با کمی سلیقه به خرج دادن ازسوی سینماگران می تواند منبع الهام بخش خوبی برای جریان سینمایی ما باشد. با به راه افتادن چنین جریانی مخاطب نیز پا به میدان خواهد گذاشت و به سینما باز خواهد گشت. البته ناگفته نماند که ساخت آثار سینمایی فاخر و قرآنی هزینه های زیادی را می طلبد که در اینجا کمک های دولتی در کنار بخش خصوصی می تواند این پتانسیل را به خوبی به وجود بیاورد.

مصطفی انصافی