چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

ماهیت مسائل اجتماعی


ماهیت مسائل اجتماعی

مسئله اجتماعی همیشه محل بحث و مناقشه بوده است برخی وسعت اثرات مخرب یك پدیده را دلیلی بر مسئله بودن آن دانسته اند, عده ای فراگیر و گستردگی یك موضوع به تمام سطوح جامعه و برخی اتفاق نظر ذهنی مردم بر موضوعی را حاكی از مسئله و مشكل اجتماعی بودن آن تلقی می كنند

مسئله اجتماعی همیشه محل بحث و مناقشه بوده است. برخی وسعت اثرات مخرب یك پدیده را دلیلی بر مسئله بودن آن دانسته اند، عده ای فراگیر و گستردگی یك موضوع به تمام سطوح جامعه و برخی اتفاق نظر ذهنی مردم بر موضوعی را حاكی از مسئله و مشكل اجتماعی بودن آن تلقی می كنند.

این تنوع تعاریف و برداشت ها به ناچار در مهندسی اجتماعی، اولویت بندی مسائل نیز به راههای متفاوتی برای حل مسائل اجتماعی می انجامد، راههایی كه بعضاً بیراه است و به پیچیده و بغرنج شدن مشكل كمك می كند. این موضوعات را در گفت و گویی با دكتر سعید معیدفر عضو هیأت علمی دانشگاه تهران ورئیس انجمن جامعه شناسی ایران كه در كارنامه خود برگزاری چند سمینار علمی با موضوع شناخت مسائل اجتماعی ایران را دارد مورد بررسی قرار داده ایم كه در ادامه از نظرتان می گذرد.

● ماهیت مسئله اجتماعی و شرایط پیدایش آن چیست؟

مسئله اجتماعی در دنیای معاصر یك پدیده نوظهور است. به تبع تحولاتی كه در جامعه رخ داده است كم كم بحث مسئله اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است. اولین خواستگاههای مسئله اجتماعی در غرب و در قرن نوزدهم بوده است كه انقلاب صنعتی و انقلاب های متعدد اجتماعی بی نظمی های متعددی را در جوامع غربی ایجاد كرده بود. در این شرایط دستگاه ها و قالب های فكری و عقیدتی كه تا آن زمان می توانست به نحوی نظم اجتماعی را تنسیق كند سست شده بود و نهایتا جامعه بدون داشتن معیارهای مشخص و معین به سوی بی نظمی های گسترده ای در حركت بود. از نظر برخی افراد همین شرایط منجر به دانش جامعه شناسی شد. چرا كه باید علمی پدید می آمد كه تعریف جدی ای از وضعیت ارائه می داد و تبینی از جامعه جدید و مولفه های آن ارائه می كرد و نهایتا آن جامعه بی سامان را سامانی می بخشید.

هر چند نزدیك به دو قرن طول كشید تا آن بی نظمی ها به صورت تدریجی نظم و قاعده ای به خود بگیرند. در چنین شرایطی بحرانی بود كه مسئله اجتماعی و یا مسائل اجتماعی مطرح شد. تغییر ساختارهای بنیادین جامعه از زمان گذشته و تاكنون مسایل اجتماعی را جزء لاینفك ماهیت جوامع ساخته است. در حال حاضر نیز مسئله اجتماعی جزء لاینفك جامعه نوین شده است. یعنی نمی توان جامعه ای را پیدا كرد كه تحولات مدرن را در برداشته ولی با مسئله اجتماعی روبرو نباشد. در این مورد تفاوتی میان جوامع وجود ندارد. بنابراین امروزه مسئله اجتماعی از ملزومات زندگی ماست.

در تعریف مسئله اجتماعی نیز دو نوع رویكرد قابل تشخیص است رویكرد كلاسیك مسئله اجتماعی را امری عینی و بیرونی می داند. نابهنجاری ها و وقایعی كه نظم و تعادل اجتماعی را برهم می زد و اكثریت افراد جامعه درگیر آن مشكل و مسئله بودند. در رویكردهای نوین مسئله اجتماعی یك امر ذهنی است، یعنی هر چیزی را كه بیشتر مردم یا بیشتر افراد جامعه مشكل یا اختلال بدانند. یك مسئله اجتماعی است. در قرن نوزدهم در اروپا و بعد از جنگ جهانی دوم در ایران، مسئله اجتماعی به نحوی مشهود و قابل رویت بودند. مسائلی چون فقر، جرایم سازمان یافته و مشكلات اجتماعی دیگر. اما امروزه بسیاری از اموری كه حتی ممكن است چندان گسترده نباشند مسئله اجتماعی تلقی می شوند. یكی از دلایل این امر بالا رفتن حساسیت جامعه است كه باعث شده است هر چیزی حتی اگر پیش پاافتاده باشد، مهم تلقی شود. بنابراین در رویكرد جدید مسئله اجتماعی به این امر برمی گردد كه مردم چه فكر می كنند و چه چیزی را مشكل می دانند.

● آیا رویكردهای كلاسیك به این امر توجه نداشتند؟

- در رویكردهای كلاسیك وقایعی كه گسترده و وسیع بودند به عنوان مسئله اجتماعی تلقی می شدند. یعنی مثلا فقر گسترده كه وجود عینی داشت. ولی در رویكردهای نوین چون انسان، انسانی حساس است. اموری را كه شیوع عام نیز ندارد، جزء مسائل خود در نظر می گیرد. برای مثال در گذشته تعداد بیماری ها بسیار محدود بود مثل سل، وبا، طاعون و... و تخصص آنچنان وسیعی برای معالجه این بیماریها نیز لازم نبود، ولی الان ما در دنیای هستیم كه اگر چه آن بیماریها به آن شكل گسترده وجود ندارند. ولی به جای آن هزاران هزار نوع بیماری كه اصلا در دنیای گذشته بیماری شناخته نمی شدند و كسی برای آنها به پزشك مراجعه نمی كرد و یا از آن رنج نمی برد، به وجود آمده است و مشكل نه تنها مرتفع نشده بلكه تعدد پیدا كرده و پیچیده شده است. حتی برخی معتقدند یكی از جلوه های توسعه و پیشرفت براساس معیارهای مدرن تعدد مسایل اجتماعی جوامع است.

● منظور شما از نو بودن مسئله اجتماعی چیست؟ آیا در گذشته این مسائل واقعا وجود نداشته است؟

- ظرافتی در این نكته نهفته است و آن این است كه وقتی ما با این سؤال روبرو می شویم كه آیا قبلا فقر وجود نداشته است، ظلم و نابهنجاری نبوده، پاسخ ما این است كه وجود داشته است، فقر گسترده، قتل عام های بسیار وسیع به دلیل كشورگشایی ها همه در روزگاران قبل از دوره مدرن وجود داشته است در همین ایران مغولان از سر آدمیان پشته ها ساخته اند. اما چیزی كه آنها را ازحوزه مسائل اجتماعی خارج می كرده و ما نمی توانستیم به آنها مسئله اجتماعی بگویم این بوده است كه افراد درك و رابطه شان با این مشكلات تغییر كرده است. در گذشته فقر بخشی از زندگی افراد محسوب می شده است و تفاوت های طبقاتی خیلی در حوزه خودآگاهی افراد نمی آمده است هر كسی خودش را در آن جایگاهی كه قرار داشت ، ارزیابی می كرد اگر هم در شرایط بسیار سختی وجود داشت، سعی می كرد به نوعی آن شرایط را توجیه كند، چرا كه گمان می كرد نمی توان هیچ كاری انجام داد و آن شرایط را جزو طبیعت خود تصور می كرد. مثل كاست های هندی كه اگر در شرایط بدی زندگی می كردند، با این توجیه بود كه اگر این وضعیت را تحمل كند زمانی كه دوباره به جهان برمی گردد در وضعیت بهتری زندگی خواهد كرد و به راحتی صورت مسئله را پاك كرده و خیلی به مسئله خود آگاهی پیدا نمی كرده است. نمی خواهم بگویم انسان ها اصلا فكر نمی كردند. گاهی ممكن بود این سؤال به خاطرشان برسد ولی با توجه به اینكه فكر می كردند این قابل تغییر نیست، سریع از ذهنشان پاك می كردند و یا به نحوی آن را توجیه می كردند. حتی اعتقاد داشتند اگر سیل و زلزله می آید به این خاطر است كه ما خودمان گناهی مرتكب شدیم و دلایل مختلفی برای حوادث گوناگون بیان می كردند.

ولی در دنیای مدرن اساسا رابطه انسان با محیطش تغییر پیدا كرد، و این اعتقاد در انسان به وجود آمد كه می تواند زندگی خود را تغییر دهد، شرایط محیطی را دگرگون سازد، این عوامل باعث تحریك او و بیدار شدن خودآگاهی اش شد. مثال من این است كه اگر به بدنی داروی بیهوشی تزریق شده باشد، اگر تك تك اعضا هم قطع شود، فرد اصلا متوجه نمی شود. در دنیای گذشته اساسا بدن بی حس بوده و یا حس خیلی كمی داشته و از این روی نمی توانست بفهمد كه چه اتفاقی روی می دهد. ولی بشر امروز هر روز بیشتر به هوش می آید، به همین دلیل با حادثه كوچكی هم آزرده می شود. هر چه حساسیت او بالا می رود به مسایل كوچك حساس تر می شود، مثل كسی كه اگر بی محابا به او ضربه ای وارد شود بسیار راحت تر تحمل می كند تا اگر از قبل از آن آگاه باشد. بشر امروز چنین وضعیتی پیدا كرده است. به همین دلیل هم می گویم مسئله اجتماعی مسئله جامعه مدرن است. چرا كه در جامعه مدرن است كه انسان حساس تر و خودآگاه تر می شود. نكته جالب آنكه بسیاری از اموری كه در جامعه ای مسئله نیست در كشوری كه میزان خودآگاهی و حساسیت بالا رفته است مسئله است و نمی تواند آن را تحمل كند. برای مثال ما در كشور خودمان ممكن است نسبت به فرزندان خود تعدی هایی داشته باشیم و هیچ كس هم آن را تعدی در نظر نگرفته و قانون هم مانع ما نشود، ولی در كشور دیگری كه تقریبا بچه هم به این خودآگاهی رسیده است كه پدرش نمی تواند هر نوع رفتاری با او انجام دهد، این امر تبدیل به مسئله شده است.

بنابراین در دنیای امروز به میزانی كه افراد حساس تر می شوند، سطح خودآگاهی بالاتر می رود، مسائل اجتماعی وسعت پیدا كرده و تعدد می یابد و من گاهی براین باورم كه این روند ادامه پیدا كند. یك روز به جایی برسیم كه بشر از جهت رفاه و هر چیز دیگری در اوج باشد ولی بسیار بیشتر از امروز روانش دچار مشكل شود. تا جامعه ای كه وضعیت رفاهی بسیار پایینی داشته اما اعضای آن از روان آسوده تری برخوردار هستند. چرا كه بسیاری از امور را به راحتی توجیه می كنند و از این روی زندگی آرامی داشته است.

سینا كلهر


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.