یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
بینائی یا بصیرت ۱
... فریتس لانگ کارگردان بزرگی است؛ تصمیمات او آکنده از معنا است و در میان مفاهیم ناشی از این تصمیمات ویژه، مباحث معرفتشناسانه از نوعی که در ارتباط با ادبیات داستانی مدرن مطرح شده، وجود دارد. پس غیرمتعارف نیست که در فیلمهای خود، یک نوع جداسازی خداگونه و تسلط بر بازیگران و تماشاگر را به نمایش میگذارد، گوئی تسلط بر بازیگران و تماشاگر را به نمایش میگذارد. گوئی از بالابر آنها نظر افکنده و هر دو را با مهارت کنترل میکند. این نوع زاویهٔ دید خداگونه در ادبیات داستانی غالباً به زاویهٔ دید دانای کل تعبیر شده است. زاویهٔ دید همهٔ جانگر که قابلیت آشکاری برای دیدن و نمایش هر آنچه را که در خیال کارگردان میگذارد، دارد. روایت دکتر مابوزه قمارباز دارای چنین کیفتی است؛ فیلم دربارهٔ یک جنایکار بیوجدان است که ...
بخشی از سخنرانی داگلاس پای نویسنده و محقق انگلیسی در موزهٔ هنرهای معاصر
شب بیست و هشتم بهمن ۸۳ را از یاد نخواهم برد؛ آن شب برای چندمینبار به من ثابت شد که قرار گرفتن در جهت امواج منفی، چگونه ممکن است به انکار حقیقت بیانجامد. آن شب به دعوت یک دوست، به تالار حجاب رفتیم و فیلم بید مجنون را دیدیم. پیش از آن در جشنواره، بسیار دربارهٔ آن شنیده بودم؛ اغلب سخنانی از باب سادهنگری؛
فلانی، دامن کورها را رها نمیکند.
پیش خود میگویم، جان فورد فقید، دامنِ وسترن را رها نمیکرد، مجیدی شش فیلم بلند ساخته است و فقط رنگ خدا یک پسربچهٔ نابینا داشت، در این یکی هم که از میانهٔ فیلم با بینائی طرفایم. درمیمانم!
فلانی، حکم اخلاقی صادر کرده است.
پیش خود میگوئیم لوئیس بونوئل بزرگ، مگر اخلاقی نبود؟ فیلمهای داگلاس سیرک از منظر اخلاقگرائی کجا میایستند؟ و مگر نه اینکه هنر و اخلاق هر دو بدون ملاکهای قلبی، پس از خلق است که ارزش مییابند و قضاوت میشوند؟ در عجبم!
فلانی انگار جای خدا نشسته، یوسف فیلم خود را تنبیه میکند.
در مصایب مسیح، مل گیبسون، مسیحاش را به بدترین شکل ممکن شکنجه میدهد؛ آیا گیبسون جای خدا نشسته است؟ در شکستن امواج، لارنس فونتریه، شخصیت مرکزی قصه خود را، زن معصومی که فقط یک خواست داشت؛ شوهرش زودتر از مأموریت برگردد؛ به بدترین وجه ممکن تنبیه میکند، آیا او جای خدا نشسته بود؟ پاسخی ندارم!
فلانی لوس شده، فلانی چنین شده ...، فلانی چنان شده ... و این فلانی، کسی نبود و نیست جز مجید مجیدی، فیلمساز برجستهٔ سینمای ایران و تنها کسی که به زعم این گفتار و نوشتار در سینمای خود مفهوم کلی و روشن از فلسفه و معرفتشناسی امروز متجلی است. آن شب، دیدار فیلم بید مجنون نشان داد که دربارهٔ این آقای فلانی! همچون بسیاری از پدیدهها و اتفاقات پیرامون، قضاوتهای ناراستی صورت پذیرفته است و باید نتیجه گرفت که اخلاق جشنوارهای، هرگز نمیتواند ملاک روشنی برای تعیین ارزشهای هنری فیلمها به حساب آید. اینچنین با آغاز فیلم از دنیای واقعیات تلخ به جهان حقیقتهای ناب سفر میکنم و ...
پیش از این در نوشتههائی بر رنگ خدا و باران آورده بودم که با سینمای مجیدی از منظری به سینمای جهان و مسیرهای امروز او متصل میشویم و حالا باز هم مُصرّ هستم که از منظری دیگر با نشانهگذاریهای ذهنی بیدمجنون، به جغرافیائی از وضعیت موجود و معاصر دست مییابیم. سبک و فرمهای انتخابی مجیدی به کل با آنچه در سینمای ایران در جریان است، متفاوت است و فیلمهای او به پرسشها و نشانههائی متصل هستند که کمتر در فیلمهای ایرانی قابلیت طرح پیدا میکنند. (فیلمهای ایرانی، بهطور کلی فیلمهائی هستند با مضامین دختر پسری، مهمانی، معنویت سفارشی و ...) این سینما، از یک نظر، شاید تنها سینمائی در اینجا باشد که به ترکیبی دلنشین و خوشایندی با انگارههای فلسفی رسیده و زبان ویژهای یافته که به درک و پذیرش طیف وسیعی از مخاطبان هم انجامیده است. چنانچه همین بیدمجنون در همین دورهٔ جشنواره توسط مردم انتخاب شد و مسیری که مجیدی در آثار خود پیموده، حکایت از افزودن حلقههای تجربه و در طلب بودن (طلبهگی) در جهانبینی فیلمساز دارد. البته قابل ذکر است که هنوز هم فطرت و غریزه (حس معرفتی) در جوهره و ثقل آثار مجیدی بیشتر نمود مییابد و برای دست یافتن به موقعیتهای مستحکمتر، باید که سندهای دیگری رو کند. به هر حال این متن با عنایت به همین نگاه خریدارانه و با یادی از نویسنده و منتقد انگلیسی که سالها، روی متنِ دیدن و دریافت در روایت فیلم کار کرده و بخشی از مقالهٔ خود دربارهٔ نگاه خداگونه در فیلم در مطلعِ این نوشته آمده است، ابتدا به یک پرسش دیگر پاسخ میگوید و بعد وارد بحث میشود.
میگویند دنیای تصویرها این فیلم را بزرگ کردهاند (مثلاً گاوخونی)، با آن یکی بد هستند (مثلاً نفس عمیق و مهمان مامان)، با این یکی خوب هستند (مثلاً شبهای روشن) و چه و چه ...؛ اینک سؤال این است که آیا میتوان پیشاپیش هوادار چیزی بود؟ و یا ندید فیلمی را قبول داشت؟ و اقیانوسی از معیارها را کانالبندی کرد؟ و اساساً همهٔ اعتبار، کیفیت، کلیت، دقت و مراقبت را فقط و فقط به خاطر بهدست آوردن یک روش، یک کولونی، یک گنگ، یک دسته و یا یک میثاق، به باد حراج داد؟ و بعد، باز هم مورد بحث و داوری قرار گرفت؟
بله. البته. ما به مفهومی از شناخت و به مفهومی از پشتیبانی برای یک فیلم خوب، یک اثرل روشن، یک نویسندهٔ توانا، یک ... اعتقاد داریم، اما بنابر نظریات پیشرفتهترین جوامع بشری و سنجیدهترین روش شناسائیهای موجود، معتقد هستیم که اساساً روشی - به مفهومی که دوستان در نظر میگیرند - وجود ندارد تا دنیای تصویرها هم تابع آن باشند. تنها چیزی که میتوان گفت این است، ذهن بشر، آگاهانه یا ناآگاهانه نقش نظمدهندهٔ خود را ایفا میکند و نظریهها براساس اقوال روشن، فقط به واقعیتها شکل میبخشند. بدینسان باید گفت که دنیای تصویریها با هیچکس میثاقی نبستهاند و با هیچکس خصومتی ندارند و هیچکس را هم دشمن نمیپندارند؛ الا اینکه به مفهومی از شناخت و به مفهومی از پشتیبانی از خوبی معتقد هستند و در اینجا - یعنی در سینما - به جستجوئی و برداشتی از خلاقیت دلبستهاند. همین.
بید مجنون، فیلمی نیست که به مفهوم جاری، بتوانیم به تمامی از آن لذت ببریم، همچون گاوخونی که فیلمی نبود که بتوان از درک و دریافت مفاهیم آن به سادگی لذت برد. هر دو فیلم به شدت خود را در برابر محیط خود، وجدان میکنند و مسئولانه از مجرای عملیات فیلمسازی، ما را در جریان مختصات دنیایئی که در آن زندگی میکنیم، قرار میدهند و جغرافیای ما را ترسیم میکنند. پس لذت حاصل از این فیلمها، به گونهای دیگر است که کمتر از این سینما رخ داده و میدهد. گو اینکه برای سازندگان آن هم، لذت زیادی در بر ندارد، جز همان (ریاضت) و در جریان گذاشتن آخرین دریافتها و شریک یافتن در یک همدردی عمیق از فیلمی که به نقطهٔ خوب پذیرش رسیده است و یا میرسد. این فیلمها غبار از فراموشیها میزدایند، به یاد میآورند، تأمل و مکث ما را میطلبند و با تعجیل و بدو بریم بیگانه هستند و ...
به عوض، فیلمهائی هستند همچون مهمان مامان و چه و چه که برای فراموش کردن ساخته میشوند و در شوخی و طنز و ترانهٔ کوچه بازاری خود، چنان لذتی را در آن؛ به کام تماشاگر میریزند که بیا و ببین؛ اصطلاحاً تخدیری هستند، مدهوش میسازند، هوادار دارند و ...؛ از آن سو هم البته، هنرمندان کارکردی حضور دارند که به قول ماتریکسها، در جهان شبهمحیط، شبهکالا و شبهآدمِ این روزگار، لذت وافر میبرند. هنرمندان کارکردی به جشنوارهها عشق میورزند، در آن میبالند و رشد میکنند و گوش به فرمان هستند، نقش نفسانیات را برعهده دارند؛ چه بسازیم که خوششان بیاید؟ چه کنیم که راضی شوند؟ چه ...؟ برای همین وقتی از فقر فیلم میسازند، لذت میبرند تا رنج؛ مشعوف میشوند تا غمگین.میسازند که باشند تا اوقات فراغت خود را بسازند و ... برای همین به نقدی هرچند مختصر، رنگ از رخسار آنها میپرد و به تفسیری هرچند خفیف، خود را میبازند. آسه برو، آسه بیا که گرگه شاخت نزنه، نکند خدائی نخواسته منتقدی به جشنوارههای آنها بیاید، فیلمهای آنها را ببیند، نکند ... بگذریم! میخواستیم بگوئیم که بید مجنون خودش، گژدیسگی را باز میتاباند و وضعیت بیاعتمادی را نشان میدهد، نباید جزو سینمائی بهحساس میآید که محدود به محدودیتهای عجیب و خودخواسته او است.بید مجنون، چه خوب، چه بد، حاصل فرد است. دستاورد هنرمند است. حاصل روشنطلبه بودن است، ربطی به نظام فیلمسازی ما ندارد، و ربطی به سینمای فعلی ما هم ندارد. همین که سینماگر ما میداند که خودش چه میخواهد و چرا فیلم میسازد، قابل تقدیر و مایهٔ مباهات است.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان حسین امیرعبداللهیان سازمان همکاری اسلامی دولت سیستان و بلوچستان جنگ انتخابات مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس حسن روحانی
سیل یسنا تهران هواشناسی شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت دلار مسکن قیمت طلا تورم دلار بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
تلویزیون صدا و سیما جهان مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه روسیه آمریکا ترکیه انگلیس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید استقلال سپاهان لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
آیفون اینستاگرام دیابت اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
کبد چرب فشار خون