یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

قبا سفید قبا سفید است


قبا سفید قبا سفید است

یکی بود و یکی نبود ، در زمان های قدیم دو برادر بودند که با همسرانشان در منزل پدری زندگی می کردند .
این دو برادر ، بسیار تلاشگر و فعال بودند و از اخلاق و رفتار مناسبی هم برخوردار …

یکی بود و یکی نبود ، در زمان های قدیم دو برادر بودند که با همسرانشان در منزل پدری زندگی می کردند .

این دو برادر ، بسیار تلاشگر و فعال بودند و از اخلاق و رفتار مناسبی هم برخوردار بودند ولی همسران آن ها دایم چشم و هم چشمی داشتند و با هم لجبازی می کردند .

روزی از روزها این دو برادر به خاطر این که کار و کاسبی کساد شده بود ، تصمیم گرفتند برای تجارت به سفر بروند .

وقتی که این دو برادر در سفر بودند ، همسرانشان با یکدیگر مهربان بودند و دست از چشم و هم چشمی برداشته بودند .

روزی همسر برادر بزرگتر گفت :« می خواهم به بازار بروم پارچه ای تهیه کنم تا برای همسرم قبایی زیبا بدوزم ، وقتی که از سفر برگردد آن را به او هدیه خواهم کرد ! »

همسر برادر کوچکتر گفت : « من هم برای خرید پارچه می آیم ! »

وقتی هر دو پارچه خریدند ، همسر برادر کوچکتر پارچه را توی صندوق گذاشت ، ولی همسر برادر بزرگتر از همان لحظه ی اول تا پنج روز مشغول دوختن و تزئین قبا شد .

تا بازگشت همسرانشان یک روز بیشتر باقی نمانده بود ، همسر برادر کوچکتر ، با عجله قبای ساده و گشادی برای همسرش دوخت ، همسر برادر بزرگتر رو کرد به او و گفت : « چرا قبا را به این سادگی دوخته ای ، وقتی همسر من قبایی را که برایش دوخته ام بپوشد همه تفاوت بین لباس این دو برادر را خواهند فهمید ! »

همسر برادر کوچکتر جواب داد : « اشتباه می کنید ، مردم این حوالی هیچ کدام حواسشان به نوع و جنس لباس آن ها نیست و حواسشان به این است که ببینند آن دو نفر در این سفر چه کرده اند ؟ و چه تجربه ای را کسب نموده اند ! »

خلاصه دو برادر آمدند و در روزی که میهمانی گرفته بودند لباس های خود را پوشیدند و هیچکس متوجه فرق آنها نشد !

از آن زمان به بعد هر وقت می خواهند بگویند مردم عادی تفاوت بین دو کار خوب و بد یا دو جنس خوب و بد را نمی فهمند می گویند : « قبا سفید ، قبا سفید است . »