پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ایران و آخرین تلاش های بوش در خاورمیانه


ایران و آخرین تلاش های بوش در خاورمیانه

جورج بوش آخرین سفر خود به خاورمیانه در کسوت رییس جمهور ایالات متحده آمریکا را با دو دستور کار عمده انجام می دهد یکی مساله فلسطین اشغالی و دیگری موضوع هسته ای ایران

جورج بوش آخرین سفر خود به خاورمیانه در کسوت رییس جمهور ایالات متحده آمریکا را با دو دستور کار عمده انجام می دهد: یکی مساله فلسطین اشغالی و دیگری موضوع هسته ای ایران.

دو دوره ریاست جمهوری بوش پسر در سال جاری میلادی در وضعیتی خاتمه می یابد که او در جایگاه مقام اولی یک قدرت جهانی با تصمیم های خود بحران های متعددی را برای امریکا و کشورهای مختلف جهان ایجاد کرده است.

با نگاهی به لشکرکشی به افغانستان و عراق می توان گفت همین دست تصمیم های بوش موجب شد نظامی گری عصر جدیدی را در دنیای مدرن تجربه کند. این قبیل سیاست گذاری های کاخ سفید بود که باعث شد اهداف متعالی جامعه بین المللی برای کاهش تسلیحات در سطح جهانی باز هم بعید به نظر برسند.

نمونه این امر را در خروج روسیه از پیمان نیروهای متعارف در اروپا شاهد بودیم. گر چه مسکو برای این حرکت خود بهانه ای مبنی بر تصویب نشدن این پیمان در بسیاری از کشورهای عضو تراشید، اما از نگاه کارشناسان چنین اقدامی پاسخی بود به تلاش امریکا برای استقرار سپرموشکی در همسایگی روسیه.

بوش که در اواخر دوره کاری اش به سر می برد تلاش می کند در کنار کارنامه مردودی خود دستکم از یکی دو درس نمره ناپلئونی بگیرد و زمینه ای را برای کسب دستکم یکی از جوایز نوبل فراهم کند. به همین منظور بود که او چندی پیش کنفرانسی با نام آناپولیس را بر پا کرد که بیشتر به اجرای یک نمایش خنثی با حضور بازیگران به نام عرصه سیاست بین الملل شباهت داشت.

او برای پیگیری دنباله این درام کمدی عزم سفر به خاورمیانه کرد و هدف خود را آن گونه که در مصاحبه ای اختصاصی با شبکه تلویزیونی العربیه اعلام کرد، مشخص کردن وضع کشور فلسطینی خواند که در کنار رژیم صهیونیستی قرار گیرد.

او در این مصاحبه مدعی شد: این ماموریت قبل از پایان دوره ریاست جمهوریم انجام خواهد شد. این همان سنگ بزرگی است که به قول ما ایرانی ها علامت نزدن محسوب می شود. سال های سال است که سردمداران کاخ سفید حل مساله فلسطین را سرلوحه دستور کار اصلی خود قرار داده اند بی آنکه گامی عملی و ملموس در این رابطه برداشته شود. مساله مهم دیگری که بوش در این سفر مد نظر گرفت، مساله هسته ای ایران عنوان شد. او به العربیه درباره سفرش به خاورمیانه و رایزنی با کشورهای حاشیه خلیج فارس گفت: پیش از هر چیز بر این اعتقادم تاکید خواهم کرد که ما تلاش می کنیم این مشکل (موضوع هسته ای ایران) را از راه های مسالمت آمیز حل کنیم.

او در همین حال عقیده صریح خود را در این خصوص بیان کرد که ایران را یک خطر می داند زیرا تهران از ظرفیت غنی سازی اورانیوم برخوردار است. در حالی که مساله هسته ای ایران به طور کامل زیر نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی قرار دارد، بوش گفت: ایران در صورت برخورداری از حق انجام غنی سازی اورانیوم خطر به شمار می رود.

او نقطه عطف سفرش به خاورمیانه را متقاعد کردن کشورهای منطقه به خطرناک بودن برنامه هسته ای ایران توصیف کرد و درباره نگاه سران این کشورها به گزارش اخیر نهادهای اطلاعاتی امریکا که برنامه هسته ای کنونی ایران را غیرنظامی دانسته است، گفت: در حقیقت توضیح مسایل پس از گزارش به نظر می رسد کار سختی باشد، اما من اعتقاد دارم که خواهم توانست آنها را متقاعد کنم (که برنامه هسته ای ایران خطرناک است).

آنچه آنها دوست دارند بدانند این است که آیا من اعتقاد دارم که آنها (ایران) خطرناک هستند یا خیر به آنها می گویم اگر تمایل داشته باشند ما به آنها برای تقویت امنیت کمک می کنیم. من با مردم (کشورهای عربی) نیز به صورت مستقیم سخن خواهم گفت و به آنها تاکید خواهم کرد که ایران یک خطر به شمار می رود.

نفس های آخر تهاجم دیپلماتیک کاخ سفید یک جمهوری خواه افراط گرا با این سفر در حالی به شماره افتاده است که دیپلماسی منطقه ای ایرانی در بالاترین سطح ظرف ماه های اخیر به شکلی بی سابقه تشدید شده است: حضور محمود احمدی نژاد، رییس جمهور در اجلاس سران کشورهای حاشیه خلیج فارس در دوحه، شرکت وی در مراسم عبادی سیاسی حج، سفر علی لاریجانی، دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی به مصر و سوریه و پیگیری دیپلماسی غیررسمی و. . . . دیپلماسی ایران بهار جدیدی را در دوران حیات خود تجربه می کند.

از یک سو با رهنمود رهبر معظم انقلاب در خصوص ضرورت پیگیری انسجام اسلامی فاز جدیدی از همگرایی و پیگیری یکی از مهم ترین اصول سیاست خارجی کشور یعنی نزدیکی به کشورهای مسلمان را شاهدیم و از سوی دیگر اقبال کشورهای مسلمان و ملت های آنها به استقلال و احیای هویت اسلامی خود ملموس و محسوس است.

برای همین است که شاهدیم مطبوعات امریکا گاه و بیگاه از شکست راهبرد کشورشان در قبال ایران خبر می دهند. نمونه اخیر آن مقاله روزنامه کریستین ساینس مانیتور به قلم مارک لینچ، استاد دانشگاه جورج واشنگتن، بود که با عنوان چرا راهبرد امریکا در قبال ایران دچار مشکل شده است منتشر شد.

وی با اشاره به اظهارات گیتس وزیر دفاع آمریکا که ماه گذشته در بحرین گفته بود هرجا می روید سیاست ایران برای ایجاد بی ثباتی و آشوب را پیدا می کنید نوشت: اما در واقع هر جا بروید از قطر تا عربستان و مصر می توانید رهبران ایرانی را ببینید که تابوهای طولانی مدت گذشته را می شکنند و ملاقات های رسمی با همتایان عرب خود انجام می دهند.

به نوشته وی خلیج فارس از استدلال های امریکا برای انزوای ایران فاصله گرفته و ضروری است که سیاستگذاران امریکایی هم کار مشابهی انجام دهند. کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در حال تطبیق خود با رشد وزن ایران در سیاست های منطقه ای هستند.

آنها کماکان بخشی از معماری امنیتی امریکا در منطقه باقی می مانند و میزبان پایگاه های عظیم امریکا و تحت سلطه اقتصاد امریکا در مقابل حفاظت از خودشان خواهند بود، اما همانطور که خالد دخیل، تحلیلگر عربستانی می گوید، آنها دیگر خشنود نیستند که منفعلانه زیر چتر امنیتی امریکا قرار بگیرند و نمی خواهند یک مهره سرباز در مبارزه ایران و امریکا برای قدرت باشند. آنها که غرق پول هستند علاقه ای هم به جنگ که تجارت را به هم می ریزد، ندارند.

از این رو به نظر می رسد تلاش امریکا برای اجرای طرح مهار ایران به طور فزاینده ای یک طرح قدیمی به نظر می رسد. اعراب خلیج فارس آشکارا ستون اصلی راهبرد سال گذشته خاورمیانه ای امریکا را بی اعتبار کرده اند. سعودی ها و مصری ها عوامل اصلی مباحث ضد ایران بوده اند، وقتی آنها احمدی نژاد و لاریجانی را به پایتخت های خود دعوت می کنند، اظهارات امریکایی ها درباره منزوی ساختن ایران کهنه به نظر می رسد.

امروز به ندرت چیزی درباره هلال شیعه شنیده می شود که منطقه را تهدید کند، چیزی که زمانی مقامات عربی علیه آن به شدت هشدار می دادند. این استاد دانشگاه امریکا تاکید کرد: اکنون به نظر می رسد شورای همکاری خلیج فارس بیش از گذشته مطمئن و متحد باشد. آب شدن یخ ها در روابط ایران و اعراب در خلیج فارس تنها نتیجه انتشار جامعه اطلاعاتی امریکا نیست، این گزارش باعث کشیدن ماشه این آب شدن بود و اعراب را متقاعد کرد که جنگ آمریکا علیه ایران کمتر محتمل است. کاملا آشکار بود که بیشتر حکام خلیج فارس اشتهایی برای جنگی ندارند که اوج اقتصادی آنها را نابود می کند و آنها را در مقابل ریسک های بزرگ قرار می دهد.