پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

چه كسی می برد, چه كسی می بازد


چه كسی می برد, چه كسی می بازد

چرا مردم این همه از اختلافات هراس دارند دقیق تر بگویم وضعیت هایی كه در زندگی مان دربردارنده اختلاف با دیگران هستند, بیش از هر چیز دیگر, سبب ترس و فشار عصبی می شوند

ما انسان‏ها چنین می‏پنداریم كه مجبوریم همیشه به اختلافات و ناسازگاری‏ها به صورت ظهور دو قطب متضاد نگاه كنیم؛ در حالی كه عملاً، خطر در عدم تشخیص نیاز به وجود اختلاف و تدارك شكل‏های مناسب، برای روبه‏رو شدن با آن است. شكل ویران‏گر نهایی، ترسناك است؛ اما آن هم تضاد نیست؛ بلكه وارونگی است. آن‏چه ترسناك است، سعی در احتراز و سركوب نمودن اختلافات است. «جین بیكر میلر»

● ناسازگاری‏

مقصود از «ناسازگاری» یا «اختلاف‏نظر» چیست؟ در فرهنگ‏های لغت، به مترادف‏هایی مثل «مخالفت»، «رودررو شدن»، «نفاق»، «اختلاف»، «سوءتفاهم»، «ناجوری» و غیره اشاره شده است. برای بسیاری از ما، معنی ناسازگاری، «خشم»، «تهاجم» و «خصومت» است. اختلاف، هیچ بُعد مثبتی ندارد؛ اما در عین حال، اختلاف و ناسازگاری، یكی از بخش‏های گریزناپذیر و لازم تجربه بشری است؛ چه به صورت ناسازگاری‏هایی كه در درون خود ما، درباره نیازهای شخصی وجود دارد و چه اختلافاتی كه در ارتباط با دیگران بروز می‏كند. در این نوشتار، ما در مورد بخش دوم حرف می‏زنیم.

در هر رابطه‏ای، اختلافات زیادی وجود دارد كه ما آنها را به دو بخش تقسیم می‏كنیم؛ اختلافاتی كه در نتیجه وجود مانعی در راه رسیدن ما به نیازهایمان بروز می‏كنند - كه ما آنها را اختلاف نیاز می‏نامیم - و آنهایی كه در نتیجه تضاد ارزش‏ها، بین مردم بروز می‏كنند كه ما آنها را برخورد ارزش‏ها می‏نامیم.

در هر «اختلاف نیاز»، هر یك از دو طرف، می‏تواند به روشنی بفهمد و قبول كند كه طرف دیگر، نیازهایی دارد كه برآورده نشده‏اند و این نیازها، مهم و معتبر هستند. واضح است كه هر چه نیازها ملموس‏تر باشند، دیگری به احتمال بیشتری، اعتبار آنها را می‏پذیرد. در این‏جا مثال‏هایی را از وضعیت‏های «اختلافات نیاز» می‏آوریم:

۱) شما و همسرتان پس‏انداز كوچكی دارید. او می‏خواهد اتومبیل تازه‏ای بخرد و شما می‏خواهید آن را در زمین یا ملك سرمایه‏گذاری كنید.

۲) شما می‏خواهید در آینده نزدیكی، بچه‏ای داشته باشید و همسرتان می‏خواهد چند سال دیگر صبر كند.

۳) شما از همسرتان جدا شده‏اید و دو بچه دارید و شوهر سابقتان از پرداخت خرجی كه برای آنها متعهد شده، سر باز می‏زند.

● چرا سعی می‏كنیم از اختلاف بپرهیزیم؟

چرا مردم این همه از اختلافات هراس دارند؟ دقیق‏تر بگویم وضعیت‏هایی كه در زندگی‏مان دربردارنده اختلاف با دیگران هستند، بیش از هر چیز دیگر، سبب ترس و فشار عصبی می‏شوند. ما نتیجه را نمی‏دانیم و نمی‏خواهیم ببازیم؛ می‏ترسیم نتوانیم خودمان را كنترل كنیم و می‏ترسیم رابطه‏مان آسیب ببیند.

بروز اختلاف، به ویژه برای زنان، بسیار حساس است. ما بیشتر آموخته‏ایم كه از اختلاف، مانند خشم و اضطراب، پرهیز كنیم؛ به روی خود نیاوریم و آن را بیان نكنیم. همه ما شنیده‏ایم كه مردم می‏گویند: «من برای نگه‏داشتن آرامش خانواده، هر كاری می‏كنم.» یا «در تمام سال‏های ازدواجمان، هرگز عدم توافق جدی نداشته‏ایم».

در حقیقت، این آدم‏ها می‏گویند كه اختلافاتشان را هیچ وقت ظاهر نكرده‏اند. آنها خودشان خواسته‏اند كه یا اصلاً نفهمند كه اختلافی با هم دارند و یا از راه‏های غیرمستقیم، روی آن عمل كرده‏اند. در حقیقت، بیشتر خشم و اضطرابی كه در روابط هست، در نتیجه شكست در برخورد مستقیم و روشن با اختلافات است. بنابراین، آنها همیشه یا حل نشده باقی می‏مانند و یا به طریقی نامطلوب، حل می‏شوند.

دلیل اصلی این‏كه مردم، مخصوصاً زنان، سعی می‏كنند در مناقشات حضوری درگیر نشوند، این است كه در بیشتر موارد، اختلافات قبلی‏شان از راه‏های غیرمنصفانه حل شده‏اند و به جای این‏كه با این‏گونه اختلافات، به صورت علامت برآورده شدن نیازی برخورد شود، مبدل به جدال قدرت گشته‏اند و در نتیجه، همیشه برنده یا بازنده‏ای هست و از آن‏جا كه بیشتر ما طبیعتاً می‏خواهیم كه در رابطه‏هایمان احساس عدالت و دو جانبه بودن داشته باشیم، جدال قدرت، می‏تواند به صورت راهی جهت برگرداندن تعادل در رابطه فهمیده شود. در عین حال، جدال قدرت، بدون هیچ شكی، در هر دو طرف، احساس بازنده بودن به وجود می‏آورد؛ چون آنها به ارضای نیازشان نمی‏رسند.

● كاربرد قدرت در حل مناقشات‏

ما در این‏جا كلمه «قدرت» را به صورت تمام منابعی كه كنترل آن در دست شخصی است كه دیگری به آن محتاج است، نام می‏بریم. شخص قدرتمند، می‏تواند بنا به خواسته خود، از آن قدرت (یا تهدید قدرت)، در راه مجبور ساختن شخص دیگر به انجام كار یا كارهایی كه خود آن شخص تمایلی به انجام آن ندارد، استفاده كند.

قدرت اجبار را می‏توان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به كار برد. با وجود این‏كه ما معمولاً به قدرت، از طریق شكل‏های واضح و بیرونی آن نگاه می‏كنیم، اما راه‏های اعمال فشار غیرمحسوس و غیرمستقیمی هم وجود دارند كه اغلب به صورت دفاع در مقابل اعمال قدرت مستقیم دیگری به كار می‏روند. آدم‏های كم‏قدرت كه دسترسی زیادی به منابع قدرت ندارند، آدم‏هایی كه آموخته‏اند از اختلاف بپرهیزند و یا آدم‏هایی كه از برخورد رو در رو می‏ترسند، بیشتر مایلند كه از قدرت‏های مرموز یا غیرمستقیم استفاده كنند.

بسیاری از زن‏ها فكر می‏كنند كه در رابطه‏هایشان، از قدرت استفاده نمی‏كنند؛ در حالی كه در حقیقت، آنها آن را مستقیماً یا در ظاهر به كار نمی‏برند. در این‏جا مثال‏هایی از كاربرد غیرمستقیم قدرت می‏آوریم:

۱) همسری كه وقت خواب، سردرد می‏گیرد.

۲) یكی از دو طرف با دیگری حرف نمی‏زند.

۳) زنی كه وقتی شوهرش می‏خواهد حرف بزند، شروع به گریه كردن می‏كند.

خواه قدرت به صورت مستقیم به كار رود یا غیرمستقیم، در هر صورت، افراد می‏توانند از قدرتشان، علیه یكدیگر استفاده كنند. همچنین ما در موضعی هستیم كه می‏توانیم از قدرتمان در مقابل دیگران استفاده كنیم.

در بیشتر روابط، تفاوت قدرت، به نسبت‏های مختلف، بین مردم وجود دارد؛ یعنی یك نفر قدرت آن را دارد كه به قیمت محروم ساختن دیگران، نیاز خود را برآورده سازد. اگر این شخص، از قدرت خود در یك جدال قدرت استفاده كند، معمولاً او برنده شده، دیگری می‏بازد و آن وقت، بازنده سعی می‏كند تا بار دیگر، به قیمت باخت او برنده شود. به این ترتیب، یك دایره معیوب به وجود می‏آید و در نتیجه، رابطه به تدریج، از حالت تعادل خارج می‏شود.

در روش ما، این گونه روش‏های حل مناقشات - كه لازمه‏اش برنده شدن یكی به قیمت باخت دیگری است - روش‏های ۱ و ۲ نامیده می‏شوند. اساس این دو روش، تحمیل قدرت است و هر دو، حالت برنده - بازنده دارند. همیشه یك نفر می‏برد و یك نفر می‏بازد. در هیچ یك از این دو روش، اختلافات پنهان، به صورتی مثبت و سازنده به سطح نمی‏آیند؛ اما به هر حال، افراد معمولاً نسبت به یكی از این دو روش، تمایل بیشتری نشان می‏دهند و به هر حال، از هر دو روش استفاده می‏كنند. بیایید هر كدام از این روش‏ها را جزء به جزء، بررسی كنیم.

▪ روش شماره ۱: تو می‏بری، همسرت می‏بازد

در این وضعیت، تو برای رسیدن به نیازهایت، از قدرت خودت به قیمت باخت همسرت استفاده می‏كنی. تو، حرف خودت را پیش می‏بری و راه‏حل تو عملی می‏شود و در نتیجه، همسرت می‏رنجد و رنجش او به تو هم می‏رسد. وقتی تو برای حل مناقشات از روش شماره ۱ استفاده می‏كنی، واكنش همسرت نسبت به عمل تو، كاملاً قابل پیش‏بینی است. از آن‏جا كه نیاز همسرت برآورده نشده، او احساس بی‏عدالتی می‏كند و در نتیجه، اغلب دچار واكنش‏های زیر می‏شود:

۱) از تو می‏ترسد.

۲) از تو انتقاد می‏كند و پشت سرت حرف می‏زند.

۳) سعی خواهد می‏كند تا در راه برآورده شدن دیگر نیازهایت، كارشكنی كند.

۴) برای مقابله با قدرت تو، با دیگران متحد می‏شود.

۵) دیگر تو را دوست ندارد و تا آن‏جا كه ممكن است، از تو دوری می‏كند.

۶) به تو دروغ می‏گوید.

۷) اغلب پنهانی، خواسته‏های خود را عملی می‏كند و به خواسته‏های دیگر تو توجهی نمی‏كند.

۸) معمولاً از طریق تحمیل و زور، می‏كوشد از تو استفاده كند.

۹) دیگر نیازهای مهمش را با تو در میان نمی‏گذارد.

وقتی به قیمت باخت همسرت، به نیازت می‏رسی، رابطه شما صدمه می‏بیند؛ چون او روز به روز، بیشتر از تو می‏رنجد. همچنین او میل ندارد كه با تو آشكارا درگیر مناقشه شود؛ چون می‏داند تو می‏خواهی از قدرتت برای برد استفاده كنی و از آن‏جا كه مناقشات واقعاً به صورت رضایت‏آمیزی حل و فصل نمی‏شوند، همواره به صورت‏های مختلف بروز می‏كنند؛ چون همسرت به مقصود خودش نرسیده است.

منبع:

توماس گوردون، فرهنگ تفاهم در ازدواج، ترجمه پریچهر فرجادی.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.