یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رمز گشایی صور در هنر و ادب اسلامی نقد یا تأویل


رمز گشایی صور در هنر و ادب اسلامی نقد یا تأویل

تاریخ حكمت و عرفان اسلامی حاوی و حامل داستان های رمزی و سمبولیك چندی است كه از لطیف ترین و جذاب ترین بخش های این تاریخ محسوب می شوند آثاری كه با نگره اشراقی و عرفانی ابوعلی سینا در سلامان و ابسال و رساله ی حی ابن یقظان آغاز و با رسالات حكمی شیخ اشراق در قصه ی غربته الغریب , پرتونامه , عقل سرخ و آواز پر جبرئیل اوجی بی پایان می گیرد

الف‌) تاریخ‌ حكمت‌ و عرفان‌ اسلامی‌ حاوی‌ و حامل‌ داستان‌های‌ رمزی‌ و سمبولیك‌ چندی‌ است‌ كه‌ از لطیف‌ترین‌ و جذاب‌ترین‌ بخش‌های‌ این‌ تاریخ‌ محسوب‌ می‌شوند؛ آثاری‌ كه‌ با نگره‌ اشراقی‌ و عرفانی‌ ابوعلی‌ سینا در سلامان‌ و ابسال‌ و رساله‌ی‌ حی‌ابن‌ یقظان‌ آغاز و با رسالات‌ حكمی‌ شیخ‌ اشراق‌ در قصه‌ی‌ غربته‌الغریب‌ ، پرتونامه‌ ، عقل‌ سرخ‌ و آواز پر جبرئیل‌ اوجی‌ بی‌پایان‌ می‌گیرد. رساله‌ی‌ الطیر احمد عزالی‌، شجره‌ الكون‌ ابن‌عربی‌، مثنوی‌ معنوی‌ مولانا و منطق‌الطیر عطار و ده‌ها رساله‌ و منظومه‌ی‌ دیگر نشان‌ از گرایش‌ بی‌منتهای‌ عرفا و حكمای‌ اسلامی‌ در سرایش‌ و تصویر رمزگونه‌ حقایقی‌ دارد كه‌ تنگی‌ زبان‌ عقل‌ و نقل‌، حبس‌ آن‌ها را رقم‌ می‌زند. لیك‌ گویشی‌ تمثیلی‌، دست‌كم‌ باب‌ و بل‌ ابوابی‌ در رؤیت‌ باطنِ آن‌ حقایق‌ از پس‌ آینه‌های‌ تمثیل‌ و رمز می‌گردد. عرفان‌ و حكمت‌ اسلامی‌ در كشف‌ و شهود خویش‌ وام‌دار عالم‌ مثال‌ یا به‌ تعبیر ابن‌عربی‌ قلمرو «حضرت‌ خیال‌» است‌. وجود این‌ عالم‌ میان‌ عالم‌ معقول‌ و محسوس‌، به‌ تعبیر هانری‌ كرین‌، تسمه‌ی‌ انتقالی‌ است‌ كه‌ ارتباط‌ عالم‌ حس‌ با عالم‌ عقل‌ یا عالم‌ مُلك‌ با عالم‌ ملكوت‌ را میسر می‌سازد و از این‌رو كه‌ این‌ عالم‌ (عالم‌ مثال‌) قلمرو صور نوریه‌ای‌ است‌ كه‌ از نظر مادی‌ مجردند لیك‌ از نظر نوری‌ دارای‌ امثال‌ و صور نور حقیقی‌ وجودند، به‌ عنوان‌ منشأ و منبع‌ آثار عرفانی‌ و حكمی‌ اسلام‌ در ابعاد ادبی‌ و هنری‌ عمل‌ می‌كند. تمامی‌ حكمای‌ اسلامی‌ (كه‌ سلسله‌ی‌ آن‌ها باكِندی‌ شروع‌ می‌شود و تا بلندترین‌ قله‌ی‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌، صدرا ادامه‌ می‌یابد) از وجود این‌ عالم‌ واسطه‌ سخن‌ گفته‌اند كه‌ گاهی‌ «حضرت‌ خیال‌» یا «اعیان‌ ثابته‌» و گاهی‌ نیز عالم‌ صور نورانی‌ و یا «ناكجاآبادی‌» است‌ كه‌ در تعابیر رمزی‌ سهروردی‌ «هورقلیا» یا اقلیم‌ هشتم‌ است‌. نظر این‌ است‌ كه‌ تمامی‌ آثار هنری‌ جهان‌ اسلام‌، به‌ دلیل‌ گویش‌ انتزاعی‌ خاص‌ خود، و داستان‌های‌ رمزگونه‌ای‌ چون‌ حی‌بن‌ یقظان‌ و قصه‌ غربته‌الغربیه‌ ، از این‌ عالم‌ مایه‌ می‌گیرند و حقایق‌ باطنی‌ آن‌ را باز می‌گویند. در عرفان‌ و حكمت‌ اسلامی‌، همه‌ی‌ وجود در پرتو ظهور «او» جلوه‌ می‌كند و او حقیقتِ به‌تمامی‌ هویدایی‌ است‌ كه‌ در عالم‌ دور از نور، در پس‌پرده‌هایی‌ از حُجُب‌ محجوب‌ است‌ و چنان‌چه‌ پرده‌ از این‌ نور برافتد، هر آن‌چه‌ مدرك‌ و ناظر است‌ را وجه‌ و سبُحه‌، به‌تمامی‌ بسوزد: «ان‌ لله‌ سبعین‌ حجابا من‌ نور و ظلمه‌ لو كشفها لاحرقت‌ سبحات‌ وجهه‌ كل‌ من‌ ادركه‌ بصره‌.» ۱ پس‌ نورالانواری‌ كه‌ هفتاد (و بل‌ هفت‌صد یا هفتاد هزار) حجاب‌ از ظلمت‌ و نور دارد، در پس‌ حجاب‌های‌ لایتناهی‌ كثرت‌، مراتبی‌ از جنس‌ خود (كه‌ به‌تمامی‌ نور است‌: «الله‌ نور السموات‌ والارض‌»، نور، ۳۵) می‌آفریند تا پلكان‌ صعود نورِ روحِ سالك‌ به‌ اصل‌ وجودی‌ خویش‌ باشد ۲ («فاذا نفخت‌ فیه‌ من‌ روحی‌»، بقره‌). بنابراین‌، هر عالمی‌ فراتر از عالم‌ حس‌، خود صورتی‌ تمثیلی‌ و البته‌ به‌ مراتب‌ تجریدی‌تر از عالم‌ فرودین‌ خویش‌ است‌ و چون‌ زبان‌ هر عالم‌، محصور و محدود به‌ حدود و ثغور همان‌ عالم‌ است‌، پس‌ عالم‌ انوار نیز زبانی‌ خاص‌ خویش‌ دارد كه‌ در عالم‌ حس‌، بنا به‌ همان‌ مماثلثِ عوالم‌، تمثیل‌ و صور است‌. یعنی‌ هر حكیم‌، عارف‌ و هنرمندی‌ در سیر صعودی‌ خود از عالم‌ حس‌ به‌ عالم‌ مثال‌، صور نوریه‌ی‌ باطن‌ موجودات‌ را كشف‌ و در سیر نزول‌ خود آن‌ها را مجدد بازآفرینی‌ می‌كند و این‌ البته‌ حدیث‌ سیر انفس‌ و آفاق‌ خود اوست‌. لیك‌ چنان‌كه‌ گفتیم‌ این‌ تنگی‌ حصار عقل‌ و اندیشه‌ است‌ كه‌ زبان‌ رمزوراز را پرواز می‌دهد و معنا را در لابلای‌ امثال‌ و صور، صورتی‌ نوین‌ می‌بخشد؛ صورتی‌ كه‌ خود، در منظر نظر ناظری‌ قرار می‌گیرد كه‌ مانند حكیم‌ و عارف‌ و هنرمند، نه‌ سیر انفس‌ و آفاق‌ را تجربه‌ كرده‌ است‌ و نه‌ آن‌ سیر صعودی‌ از عالم‌ حس‌ به‌ عالم‌ مثال‌ را. این‌جاست‌ كه‌ نقد و تأویل‌، رمزگشای‌ تماثیل‌ و صوری‌ می‌شود كه‌ آثار هنری‌ و ادبی‌ بنا به‌ تمثیل‌گونگی‌ خویش‌، راوی‌ آن‌اند. به‌ دیگر سخن‌، تمثیل‌ كه‌ هویتی‌ دووجهی‌ دارد (از یك‌ سو نمودار عالم‌ مثال‌ است‌ و از سوی‌ دیگر چون‌ تمثیل‌ است‌، آن‌ هویت‌ حقیقی‌ كه‌ در جان‌ شهودی سالك‌ و هنرمند به‌ شهود درآمده‌ و جزء «تجربیات‌ بیان‌ناپذیر» او محسوب‌ می‌شود را در قالبی‌ تمثیلی‌ برای‌ ما باز می‌گوید و به‌ همین‌ دلیل‌، وجهی‌ مادی‌ و وجهی‌ معنوی‌ دارد) وسیلتی‌ را می‌طلبد كه‌ عامل‌ رمزگشایی‌ آن‌ معنای‌ ارائه‌شده‌ در قالب‌ تمثیل‌ باشد. این‌ عامل‌ در اندیشه‌ی‌ اسلامی‌ علم‌ تأویل‌ و یا بنا به‌ برخی‌ متون‌ اسلامی‌ ـ كه‌ از آن‌ سخن‌ می‌گوییم‌ ـ نقد است‌.

ب‌) از دیدگاه‌ هانری‌ كربن‌ به‌ عنوان‌ محققی‌ متتبع‌ و اسلام‌شناس‌، تمثیل‌ كه‌ خود نوعی‌ گذر از آیین‌ نظری‌ (بیان‌ مثالی‌) به‌ رویدادی‌ واقعی‌ (حقیقت‌) است‌، دارای‌ سه‌ نكته‌ی‌ اساسی‌ است‌: اول‌ خود رویداد چنان‌ كه‌ هست‌، دوم‌ جهانی‌ كه‌ رویداد در آن‌ می‌گذرد و سوم‌ اندامی‌ كه‌ عامل‌ دریافت‌ این‌ رویداد است‌.خود رویداد یا محاكات‌ (یا همان‌ mimesis یونانی‌) نوعی‌ بازسازی‌ یا بازگویی‌ یك‌ سرگذشت‌ درونی‌ است‌ (كه‌ سرگذشت‌ نفس‌ و عالم‌ نفس‌ است‌) كه‌ در ذات‌ خود سه‌ مرتبه‌ دارد: الف‌) كه‌ به‌ داده‌ی‌ روایت‌شده‌ و بیرونی‌ برمی‌گردد؛ ب‌) كه‌ مقصود از آن‌ معنای‌ مفهومی‌ و فلسفی‌ روایت‌ داده‌شده‌ است‌ «ولی‌ معنای‌ باطن‌ سرگذشتی‌ كه‌ در بیان‌ سیر و سلوك‌ درونی‌ نقل‌ می‌شود نه‌ در معنای‌ نظری‌ یا مفهومی‌ آن‌ [ و ] نه‌ در انتقال‌ از مرتبه‌ی‌ الف‌ به‌ ب‌ [ بلكه‌ ] رسیدن‌ به‌ حقیقت‌ رویداد و معنای‌ باطن‌ آن‌ یعنی‌ به‌ ترتیبی‌ عمل‌ كردن‌ كه‌ رویداد در درون‌ ما رخ‌ دهد؛» ۳ و ج‌) كه‌ راوی‌ همراه‌ با دگردیسی‌ تدریجی‌ نفس‌ خویش‌، رویداد را به‌ تجربه‌ای‌ شخصی‌ تبدیل‌ می‌كند. در چنین‌ قلمروی‌، رویداد خود حقیقتی‌ می‌شود كه‌ قلمرو حضور آن‌ جهانی‌ است‌ كه‌ رویداد در آن‌ می‌گذرد، یعنی‌ عالم‌ مثال‌. و اندامی‌ كه‌ عامل‌ دریافت‌ این‌ رویداد است‌ «عقل‌ فعال‌» (به‌ تعبیر فلاسفه‌) و «تخیل‌ فعال‌» (به‌ تعبیر حكما) است‌: «تخیل‌ فعالِ در خدمت‌ تعقل‌، تصویرهایی‌ هوشمندانه‌ در حواس‌ ما برمی‌انگیزد كه‌ ماهیتی‌ معنوی‌ و روحانی‌ دارند؛ مانند دیدار فرشته‌ و شجره‌ی‌ طور در قله‌ی‌ كوه‌ سینا كه‌ موسی‌ بدان‌ هدایت‌ شد. امّا همیشه‌ كاركردی‌ میانجی‌ دارد: امر محسوس‌ را به‌ ساحت‌ لطافت‌ معنا می‌كشاند و معقول‌ را، در پوششی‌ كه‌ خاص‌ ماهیت‌ نورانی‌ اوست‌، به‌ محسوس‌ برمی‌گرداند. این‌گونه‌ دیدار و برخورد دو امرِ متفاوت‌ با یكدیگر همیشه‌ در سطحی‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ سطوح‌ آب‌ [معنا ] و گِل‌ [ ماده‌ ] معنوی‌ نامیده‌ می‌شود.» ۴

به‌این‌ترتیب‌، هنر و ادب‌ اسلامی‌ صورتی‌ نمادین‌ و رمزی‌ از عالم‌ مثال‌ است‌ و همچنان‌ كه‌ ذكر كردیم‌، آگاهان‌ و خبرگان‌ عامل‌ رمزگشایی‌ رموز این‌ تماشاگه‌ راز را گاه‌ تأویل‌ و گاه‌ نقد نام‌ نهاده‌اند. شرح‌ مختصر ما در این‌ كلام‌، تنها كاربرد اصطلاح‌ نقد است‌ در مثنوی‌ مولانا محمدجلال‌الدین‌ رومی‌ (تأویل‌ خود فرصتی‌ دیگر و فراخ‌تر را می‌طلبد).

پ‌) مرحوم‌ زرین‌كوب‌ در آشنایی‌ با نقد ادبی‌ ، نقد ادبی‌ را چنین‌ تعریف‌ می‌كند: «شناخت‌ ارزش‌ و بهای‌ آثار ادبی‌ و شرح‌ و تفسیر آن‌ به‌ نحوی‌ كه‌ معلوم‌ شود نیك‌ و بد آن‌ آثار چیست‌ و منشأ آن‌ها كدام‌ است‌.» در این‌ تعریف‌ كه‌ خود از نظر ساختاری‌ وام‌دار معنای‌ لغوی‌ نقد (بهین‌ چیزی‌ برگزیدن‌) است‌، نكاتی‌ وجود دارد كه‌ بی‌ارتباط‌ با بحث‌ یادشده‌ی‌ ما نیست‌. كاربرد لفظ‌ «منشأ آثار»، خود به‌ همان‌ خاستگاهی‌ اشاره‌ دارد كه‌ در حكمت‌ اسلامی‌ عالم‌ مثال‌ است‌. شرح‌ و تفسیر نیز به‌ تأویل‌ حواله‌ می‌شود. «شناخت‌ ارزش‌» نیز به‌ نوعی‌ معرفت‌ درونی‌، كه‌ در تقسیم‌بندی‌ كربن‌ شناختی‌ تقریباً شهودی‌ است‌، برمی‌گردد. حال‌ اگر این‌ تعریف‌ به‌ عنوان‌ تعریفی‌ نسبتاً كامل‌ در زمان‌ حاضر مورد لحاظ‌ قرار گیرد، باید دید مثنوی‌ مولانا در كاربرد اصطلاح‌ نقد به‌ چه‌ مفهومی‌ اشاره‌ كرده‌ و معنای‌ یادشده‌ را چگونه‌ به‌ كار گرفته‌ است‌.

ت‌) مرحوم‌ ملا هادی‌ سبزواری‌ در شرح‌ بیت‌ مشهور ابتدای‌ مثنوی‌ («بشنوید ای‌ دوستان‌ این‌ داستان‌/خود حقیقت‌ نقد حال‌ ماست‌ آن‌») كه‌ آغاز ذكر تمثیلات‌ و تشبیهات‌ مولانا بر شرح‌ دقائق‌ حكمی‌ و ظرائف‌ عرفانی‌ است‌، نقد را تمثیل‌، تعبیر می‌كند. از دیدگاه‌ او و دیگر مفسران‌ مثنوی‌ ، نقد مذكور در این‌ بیت‌، بیش‌تر به‌ شرح‌ تمثیلی‌ احوال‌ آدمی‌ در سیر و سلوك‌ بازگشت‌ می‌كند تا بررسی‌ نقادانه‌ی‌ این‌ احوال‌. گرچه‌ بنا به‌ پیش‌گفتار سخن‌، این‌ نقد شرح‌ تمثیل‌گونه‌ی‌ حقایقی‌ است‌ كه‌ یا به‌ زبان‌ عقل‌ در نمی‌آیند و یا از برای‌ آن‌كه‌ هر یك‌ از مخاطبان‌ در هر سطحی‌ از ادراك‌، توان‌ فهم‌ و درك‌ آن‌ را یابند، به‌ مرتبتی‌ نازل‌تر از معنای‌ تجریدی‌ خود تنزل‌ می‌كنند. همچنان‌كه‌ مفسران‌ شاه‌ مطرح‌ در قصه‌ی‌ شاه‌ و كنیزك‌ را عقل‌ یا روح‌، كنیزك‌ را نفس‌، زرگر را دنیا، پیر را عقل‌ كلی‌ یا مرشد حقیقی‌ و طبیبان‌ مغرور را عقل‌ جزئی‌ یا مشایخ‌ ظاهری‌ تعبیر كرده‌اند و از برای‌ هر یك‌ از این‌ مفاهیم‌ تجریدی‌ (چون‌ روح‌ و عقل‌ و نفس‌) مماثلی‌ محسوس‌ و ملموس‌ بنهاده‌اند تا ادراك‌ ارتباط‌ نفس‌ و روح‌ و دل‌ و دنیا را برای‌ خواص‌ و عوام‌ شرح‌ و تفسیر كنند. این‌ نحوه‌ی‌ برخورد مفسران‌ با نقد و تمثیل‌، مؤید این‌ معناست‌ كه‌ در نظرگاه‌ مولانا، به‌ویژه‌ در بیت‌ یادشده‌، منظور از نقد، بازنمایی‌ تمثیلی‌ «حقایقی‌ به‌ قاموسِ عقل‌ و بیان‌ نامده‌» است‌ ۵ و این‌ با همان‌ معنایی‌ كه‌ در تاریخ‌ اندیشه‌ و حكمت‌ اسلامی‌ نقد را شرح‌ تماثیل‌ و صور نوریه‌ای‌ می‌داند كه‌ منشأ و منبع‌ حكمت‌ و هنر اسلامی‌اند، مطابق‌ و موافق‌ است‌. (و البته‌ ذكر این‌ نكته‌ ضروری‌ است‌ كه‌ تفاوتی‌ ماهوی‌ در ادب‌ عرفانی‌ و صور هنری‌ اسلامی‌ ـ در معماری‌، اسلیمی‌، خوشنویسی‌ و موسیقی‌ ـ وجود ندارد.) از دیدگاه‌ حكمایی‌ چون‌ مولانا، ادب‌ و هنر هر دو مجلای‌ صور نوری‌ عالم‌ مثال‌ و حضرت‌ خیال‌اند ۶ و این‌ البته‌ صرفاً بدین‌ مسئله‌ بازگشت‌ نمی‌كند كه‌ حكمای‌ ایمانی‌ متأثر از حكمای‌ یونانی‌ (در ترجمه‌ی‌ دیدگاه‌های‌ فلاسفه‌ای‌ چون‌ ارسطو در فن‌ شعر یا بوطیقا كه‌ شعر را در نقد هنری‌ خود مورد تأكید و توجه‌ قرار می‌دهند) ادب‌ و هنر را در یك‌ تراز جای‌ می‌دهند، بلكه‌ به‌ این‌ روش‌ و منش‌ قرآنی‌ باز می‌گردد كه‌ خداوند جل‌ و جلا در سور و آیات‌ مختلف‌ قرآن‌ از ضربِ مَثَل‌ و تمثیل‌ صور برای‌ بیان‌ حقایق‌ استفاده‌ كرده‌ است‌. دو نمونه‌ی‌ مشهور آن‌ یكی‌ آیه‌ی‌ ۳۵ سوره‌ی‌ نور است‌ و دیگری‌ شرح‌ ماهیت‌ منافق‌ با تبیینی‌ كاملاً تصویری‌ و تمثیلی‌ در سوره‌ی‌ بقره‌. اولین‌ آیه‌ چنین‌ است‌:

الله‌ نور السموات‌ والارض‌ مثل‌ نوره‌ كمشكوه‌ فیها مصباح‌ المصباح‌ فی‌ زجاجه‌ الزجاجه‌ كانها كوكب‌ دری‌ یوقد من‌ شجره‌ مباركه‌ زیتونه‌ لا شرقیه‌ و لاغربیه‌ یكاد زیتها یضی‌ و لولم‌ تمسسه‌ نار نور علی‌ نور یهدی‌ الله‌ لنوره‌ من‌ یشاء و یضرب‌الله‌ الامثال‌ للناس‌ والله‌ بكل‌ شی‌ علیم‌. خدا نور آسمان‌ها و زمین‌ است‌؛ مثل‌ نور او چراغدانی‌ است‌ كه‌ در آن‌ چراغی‌ باشد آن‌ چراغ‌ درون‌ آبگینه‌ای‌ و آن‌ آبگینه‌ چون‌ ستاره‌ای‌ درخشان‌ از روغن‌ پربركت‌ زیتون‌ كه‌ نه‌ خاوری‌ است‌ و نه‌ باختری‌ افروخته‌ باشد؛ در بخش‌ روشنی‌بخش‌ هر چند آتش‌ بدان‌ نرسیده‌ باشد نوری‌ افزون‌ بر نور دیگر خدا، هر كس‌ را كه‌ بخواهد بدان‌ نور راه‌ می‌نماید و برای‌ مردم‌ مثال‌ها می‌آورند زیرا بر هر چیزی‌ آگاه‌ است‌. این‌ آیه‌ مستند حكمای‌ اسلامی‌ در شرح‌ قوای‌ باطنی‌ انسان‌ است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، ابن‌سینا در اشارات‌ و تنبیهات‌ مراتب‌ عقل‌ نظری‌ را با استناد به‌ همین‌ آیه‌ شرح‌ می‌دهد. از دیدگاه‌ او «مشكوه‌» ذكرشده‌ در آیه‌، عقل‌ هیولایی‌، «زجاجه‌» عقل‌ بالملكه‌، «شجره‌ زیتونه‌» فكر، «زیت‌» (روغن‌ زیتون‌) حدس‌، «مصباح‌» عقل‌ بالفعل‌، «نور علی‌ نور» عقل‌ مستفاد و «نار» عقل‌ فعال‌ است‌ ۷ . همین‌ معنا را با كمی‌ اختلاف‌ در مشكوه‌ الانوار امام‌ محمد غزالی‌، مثنوی‌ مولوی‌، مصنفات‌ شیخ‌ اشراق‌ و تألیفات‌ ملاصدرا می‌توان‌ دید. ۸

مورد دوم‌ آیات‌ ۱۹ـ۱۷ سوره‌ی‌ بقره‌ در شرح‌ منافقانی‌ است‌ كه‌ در برخورد با مؤمنان‌ برخوردی‌ دوگانه‌ دارند.شناخت‌ آنان‌ در این‌ آیه‌، تصویری‌ و به‌ نص‌ صریح‌ این‌ كتاب‌ آسمانی‌، كاملاً تمثیلی‌ است‌:

مثلهم‌ كمثل‌ الذی‌ استوقد ناراً اضاءت‌ ماحوله‌ ذهب‌ الله‌ بنورهم‌ و تركهم‌ فی‌ ظلمات‌ لایبصرون‌، صمٌ بكُم‌ عمی فهم‌ لایرجعون‌، او كصیب‌ من‌ السماء فیه‌ ظلمات‌ و رعد و برق‌ یجعلون‌ اصابعهم‌ فی‌ آذانهم‌ من‌ الصواعق‌ حذر الموت‌ ولله‌ محیط‌ بالكافرین‌.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید