دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

روزنامه نگار کودتاچی


روزنامه نگار کودتاچی

سیدضیاءالدین طباطبایی و کودتای ۱۲۹۹

● هویت و خانواده

سیدضیاءالدین فرزند سید علی طباطبایی یزدی است. سیدعلی آقا یزدی در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار از محضر درس آیت الله حاج میرزاحسن شیرازی در نجف کسب فیض کرد. بعد ها به ایران عزیمت کرد و مورد احترام مظفرالدین میرزا قرار گرفت و به وصیت او بر جنازه اش نماز گزارد . (رجال عصر پهلوی، سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، تهران، وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۱، چاپ اول، ص۵)

بعد از مرگ مظفرالدین شاه، سیدعلی با سیاست های محمدعلی شاه مخالفت ورزید تا جایی که به ساری تبعید شد و خانه اش در تهران توسط عوامل دولتی و اوباش غارت شد. سیدعلی روزگاری که جزء مدرسین مسجد سپهسالار تهران بود، در سفری که به شیراز داشت ، با دختری شیرازی ازدواج کرد. سیدضیاء ثمره همین ازدواج و نخستین فرزند آنان است. سیدضیاء در تابستان سال ۱۲۶۸ (برخی اسناد۱۲۶۷) خورشیدی در شیراز چشم به جهان گشود. وی ۱۰ماهه بود که خانواده اش از شیراز به تبریز رفتند و تا حدود انقلاب مشروطیت به مدت ۱۵ سال در تبریز ماندند. سیدضیاء تحصیلات مقدماتی را تحت مراقبت معلمان خصوصی در خانه پدر آموخت. سپس به شیراز زادگاهش رفت و در آنجا به تحصیلات مذهبی و همچنین فراگیری زبان های انگلیسی و فرانسوی پرداخت .

● خوی و منش

سیدضیاء از دوران بلوغ به دلیل تضاد و تعارضی که با افکار پدرش داشت ، از وی دوری می کرد. او گاه هیئت و شکل ظاهری خویش را تغییر می داد، لباس روحانی را از تن به در می کرد و با کلاه و سرداری و شلوار ملبس می گشت و گهگاه نیز برای اینکه خود را متجدد نشان دهد، در ملاء عام با کت و شلوار و پاپیون حاضر می شد. او از آغاز نوجوانی به علت انحراف در فکر و عقیده از سنت های مذهبی چشم پوشی می کرد و به موسیقی و شکار و تفریحات ضددینی می پرداخت . این گونه اقدامات وی غالباً مورد نکوهش خویشان و آشنایان و اطرافیان وی قرار می گرفت . (زندگانی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی، محمدرضا تبریزی شیرازی، ص ۱۴)

● جوانی و شروع فعالیت اجتماعی

سیدضیاء تحصیل کاملی نکرد و بنا بر اقتضای روز و فضای اجتماعی وقت خیلی زود جذب فعالیت های اجتماعی شد.

«سید گذشته از فارسی که زبان مادری او بود، هیچ زبانی را به قدر کافی نمی دانست درحالی که بی میل نبود به اطرافیانش برساند که بر چندین زبان تسلط دارد. گمان می کنم به استثنای فارسی از عهده اینکه مطلبی را بتواند به زبانی غیر از فارسی بنویسد، برنمی آمد.» (زندگانی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی، نوشته محمدرضا تبریزی شیرازی)

سیدضیاء در فضای باز سال های نخست مشروطه و در سن ۱۷سالگی به کمک دایی خود ابتدا نشریه یی به نام «اسلام » و کمی بعد نشریه دیگری به نام «ندای اسلام » را در شیراز منتشر کرد و در آن به حمایت از جنبش مشروطه پرداخت . این نشریه که اولین شماره آن دو ماه پس از مرگ مظفرالدین شاه و در آغاز صدارت محمدعلی شاه ، در ۱۵ اسفند ۱۲۸۵ منتشر شد، به منزله شروع فعالیت های سیاسی سید است. اما نشریه وی پس از مدتی توقیف شد و چون سید جان خود را در خطر دید، با تغییر لباس و همراه تحریریه خود راهی تهران شد و برای همیشه شیراز را ترک کرد. او در تهران فعال تر از قبل به صف مشروطه طلبان پیوست و حتی گفته می شود مبتکر چاپ و توزیع «فرمان مشروطیت » در تیراژ وسیع نیز بود.

ریشه عدم ثبات در مواضع روزنامه های سیدضیاء و به خصوص روزنامه «رعد» را باید در روحیات شخصی وی جست وجو کرد. سیدضیاء برحسب اوضاع سیاسی ایران گاهی به دولت روسیه و گاهی به دولت انگلیس متمایل می شد. او ریشه مشکلات ایران را تماماً از تضییقات روسیه تزاری یا دولت انگلستان می دانست . از نظر او بی تدبیری طبقه حاکم در اداره مطلوب کشور نیز عامل موثری در این بی سامانی محسوب می شد. او اگرچه از اندیشه های انقلابی متاثر بود و این تاثیر را می توان از سلسله مقالاتش در «شرق » درباره ایده سوسیالیسم دریافت ، اما هیچ گاه با نمادهای گرایش سوسیالیستی مانند سلیمان میرزا اسکندری احساس یگانگی نکرد. در عوض گهگاه به وثوق الدوله که چهره یی راستگرا و مخالف سوسیالیست ها بود، ابراز تمایل می کرد.

سیدضیاءالدین فعالیت های روزنامه نگاری را از سنین نوجوانی آغاز کرد و تا ۳۱سالگی که با کودتا به قدرت رسید، ادامه داد. ویژگی این دوره تلاش گسترده سیدضیاء برای جلب حمایت محافل وابسته به انگلیس در داخل کشور و شاخص کردن چهره خود به عنوان سیاستمدار جسوری است که قادر است با حمایت انگلستان ، اوضاع سیاسی ایران را دگرگون سازد. سید صاحب چهره یی مرموز و دوگانه بود؛ روزنامه نگاری که از حرفه خود به عنوان محملی برای تبلیغ سیاست بیگانگان استفاده می کرد.

سیدضیاء به دلیل بمب اندازی به خانه «شعاع السلطنه » برادر محمدعلی شاه تحت پیگرد قرار گرفت و به سفارت انگلیس پناهنده شد. اما سفارت با وجودی که داعیه حمایت از مشروطه خواهان را داشت ظاهراً به این دلیل که پدر سیدضیاء مخالف سیاست های انگلیس و مخالف دولت محمدعلی شاه بود، درخواست اعطای پناهندگی سید را رد کرد. (زندگی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی،محمدرضا تبریزی شیرازی، ص ۱۹)

سید پس از آنکه پاسخ مشابهی را از سفارت عثمانی شنید به سفارت اتریش پناهنده شد و در آنجا مدت شش ماه ماند تا اینکه با صدور فرمان عفو عمومی محمدعلی شاه از سفارت خارج شد.

این رویداد با پیشروی نیروهای مشروطه خواه در شمال کشور به سمت تهران مقارن بود. با ورود مشروطه خواهان به تهران (تیر ۱۲۸۸) سید به همکاری با آنان پرداخت و در تصرف بعضی مناطق مرکزی تهران با نیروهای مهاجم همکاری فعالانه یی داشت. (معماران عصر پهلوی، ص ۲۹۲)

سیدضیاءالدین طباطبایی در هفتم مهر ۱۲۸۸ خورشیدی اندکی پس از فتح تهران اولین شماره روزنامه شرق را در چهار صفحه و به دو زبان فرانسه و فارسی با همکاری چهره هایی مانند علی اکبر داور و دکتر حسین کحال منتشر کرد. این روزنامه برخلاف نشریه «ندای اسلام » حامی جدی مشروطه خواهان نبود و لحن بی طرفانه تری داشت . با این حال هزینه نشریه «شرق » توسط زرتشتیان و ارامنه تامین می شد. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، جلد دوم، ص۹۶۱)

این نشریه در ۱۵ مهر ۱۲۸۹ به دلیل اهانت به مجلس دوم و پس از انتشار ۶۴ شماره توقیف شد. سیدضیاء بلافاصله نشریه «برق » را به جای «شرق » انتشار داد. اما روزنامه «برق » نیز کمی بعد به دلیل مشابهی توقیف شد و سیدضیاء ابتدا محاکمه و به پنج سال زندان محکوم شد ولی بعداً با دخالت عده یی از مشروطه خواهان از زندان آزاد و وادار به خروج از کشور شد. او دو سال در فرانسه و انگلیس ماند و به تحصیل پرداخت و در شرایطی که هزینه تحصیلات وی توسط «اتحادیه دوستی ایران و فرانسه » تامین می شد (معماران عصر پهلوی، ص ۲۹۲) به فراگیری زبان های انگلیسی و فرانسوی پرداخت. (زندگانی سیدضیاءالدین طباطبایی، ص ۱۵)

در گیر و دار این بحران سیدضیاء پس از سفری به هندوستان و مصر و دریای سرخ و عثمانی و عراق وارد ایران شد و مدتی بعد در آذر ۱۲۹۲ روزنامه «رعد» را با کمک مالی سفارت انگلیس منتشر کرد. (ایران در قرن بیستم، ژان پی یر دیگار، برنارد هورکاد، یان ریشارد ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص ۹۹، سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک ص ۹) او اعانات و کمک های مالی انگلیس را بر هر حمایت مالی دیگری ترجیح می داد. در این رابطه «مورخ الدوله سپهر» تاریخ نویس دوره قاجار می نویسد؛ «روز سه شنبه ۲۸ سپتامبر ۱۹۱۵ (شش مهر ۱۲۹۴) سیدضیاء محموله کمک مالی سفارت آلمان برای نشریه «رعد» را رد کرد و آن را نپذیرفت . او معتقد بود اتحاد با متفقین برای ایران مفیدتر از نزدیکی به آلمان است . با این حال پرنس دویس آلمانی به رغم آنکه می دانست واسطه مذاکرات سری میان دولت ایران و سفارت انگلیس سیدضیاء است » معذلک یک نوع حس احترامی نسبت به او دارد و برای روزنامه رعد اهمیت مخصوص قائل است.» (مورخ الدوله سپهر، ایران در جنگ بزرگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴، ص ۲۱۳، برگرفته از سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک.)

دوران فعالیت روزنامه «رعد» که با تشکیل و سپس تعطیل مجلس سوم ایران مقارن بود، از حساس ترین دوره های تاریخ معاصر ایران است . وقوع جنگ جهانی اول و هجوم نیروهای روس از شمال و هجوم قوای انگلیس از جنوب و انعقاد قرارداد ننگین ۱۹۱۵ میان روس و انگلیس با هدف توسعه قلمرو نفوذ خود در ایران ، از جمله مهم ترین رویدادهای این دوران از تاریخ ایران است . روزنامه رعد ابتدا حامی روس ها بود و سپس در مقطعی به دفاع از انگلیسی ها پرداخت و حتی از تشکیل «پلیس جنوب » که ساخته و پرداخته نظامیان اشغالگر انگلیس در نواحی جنوبی کشورمان بود، حمایت کرد.

علی دشتی که خود نیز روزنامه نگار بود و تمایل به انگلیسی ها داشت ، در روزنامه «شفق سرخ » تحت عنوان «آقا سیدضیاء مدیر رعد» وی را چنین معرفی می کند؛ در اینکه سیدضیاءالدین یک وقتی حامی سیاست روس و پس از آن مدافع سیاست انگلیس بود ، به دلیل اوراق رعد که مظهر این سیاست ها بود، هیچ جای شبهه نیست و به همین دلیل روزنامه رعد در ولایات نه تنها مورد توجه افکار عمومی نبود، بلکه مردم آن را عبوس و نفرت آمیز تلقی می کردند. (از سیدضیاء تا بازرگان، ناصر نجمی، ص ۸)

● پیش از کودتا

در سال ۱۹۱۷، در صدارت قوام السلطنه، به منظور برقراری روابط با دولت تازه استقلال یافته آذربایجان، در راس یک هیات به این منطقه اعزام شد. (رجال عصر پهلوی، سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، تهران، وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۱، چاپ اول، ص ۸)

بر پایه قرارداد ۱۹۰۷ (که در سن پترزبورگ امضا شد) منطقه شمالی ایران به روسیه تزاری و منطقه جنوبی به بریتانیای کبیر اختصاص یافت و قسمت میانی منطقه بی طرف بود. این پیمان نامه بدون آگاهی دولت ایران در زمان اوج جنبش مشروطه امضا شد؛ از این رو سرانجام با پاسخ تند مجلس شورای ملی روبه رو شد. ولی با وجود اعتراض ایران به این قرارداد، مواد آن عملاً اجرا می شد و در زمان جنگ جهانی اول نیز به بهانه جنگ با عثمانی، مناطقی از ایران مدتی به اشغال روسیه تزاری و بریتانیا درآمد. روس ها تا زمان انقلاب اکتبر بر حفظ منافع حاصله از این قرارداد اصرار داشتند.

قرارداد ۱۹۱۹ با قرارداد ۱۹۰۷ مرتبط بود. جنگ جهانی اول با پیروزی متفقین پایان پذیرفت و با وقوع انقلاب اکتبر، روسیه درگیر مسائل داخلی شد و در عرصه جهانی ناتوان شد. بنابراین بریتانیا خود را یکه تاز میدان دید و برای حفاظت هند از نفوذ امواج انقلاب سرخ، ایران را به عنوان کشوری حائل در آورد. به این منظور لرد کرزن وزیر وقت امور خارجه انگلستان، قرارداد ۱۹۱۹ را که بر کلیه امور مالی و نظامی ایران تسلط می یافت پیشنهاد کرد که با مخالفت ایرانیان عملی نشد.

هنگامی کودتای سوم اسفند صورت گرفت که کشور دچار هرج و مرج بود. حکومت لرزان احمدشاه با جنگ جهانی اول مواجه شد و دولت ضعیف و نوپای مشروطه با خزانه تهی و آشفتگی ها و نابسامانی های موجود قادر به حل بحران فزاینده اقتصادی، وضعیت ناپایدار سیاسی و مداخلات مهارگسیخته قدرت های خارجی نبود و این وضع از ایران کشوری ورشکسته و وابسته ساخته بود.

دولت در خارج از پایتخت نفوذی نداشت و هر بخشی از کشور زیر نفوذ قدرتی محلی بود. شمال کشور را سپاه انگلستان و روسیه اشغال کرده بودند. سپاه روسیه تا دروازه های تهران پیش آمد و سلسله قاجار را با لبه تیغ بران انحلال آشنا کرد. سپاه پلیس جنوب با همکاری قشون هندی ها زیر نظر انگلیسی ها بر جنوب حکمرانی داشت. و بر اثر اشغال کشور توسط بریتانیا و خرید آذوقه مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ایران ۱۲۹۸-۱۲۹۶ مردم ایران به کام مرگ فرو رفتند. غرب کشور را سپاه عثمانی اشغال کرده بود. در آذربایجان غربی توسط اسمعیل آقا سیمیتقو شورشی برپا بود. لرهای شورشی لرستان را تحت کنترل داشتند و ساز خود را می نواختند.

راه تهران به خراسان زیر پای غارتگری یاغیان ترکمن می لرزید. در خوزستان شیخ خزعل از انگلیس قول حکومت مستقل گرفته بود و حکومت می کرد و در فارس قوام الملک شیرازی و قشقایی ها قدرت را در دست داشتند. کرمان و بلوچستان وضعی بهتر از این نداشت. امیرموید در مازندران اسب خود را می تاخت. افزون بر اینها ظلم اربابان بر رعایای خود که اکثریت قریب به اتفاق جامعه ایرانی را تشکیل می دادند ظالمانه رمق نیمه جان آنها را می گرفت. البته مردم در هر نقطه از کشور با سلایق متفاوت برای آزادی و رهایی از این بلا می کوشیدند. در جنوب مردم محلی به خصوص تنگستانی ها در مقابل تجاوز انگلیسی ها شور آفریدند و هنگامه ها کردند. جمعی از رجال حکومت موقتی دولت ملی به ریاست نظام السلطنه (رضاقلی خان مافی) را تشکیل دادند.

در این اوضاع بلبشو سیدضیاء که نه اگر ضحاک ماردوش هم پا میدان می گذاشت و امیدی به مردم دربند و فلاکت زده می داد، ملت ایران به امید رهایی از آن هنگامه تلخ خود را بی درنگ در آغوش او می انداخت.

عوامل اصلی کودتا که در آخرین جلسه با امضا در پشت قرآنی هم قسم شدند، پنج نفر بودند. سیدضیاءالدین طباطبایی، رضاخان میرپنج، ماژور مسعودخان، سرهنگ احمد امیراحمدی (سپهبد شد) و کاپیتان کاظم خان سیاح (کلنل شد). بخش سیاسی بر عهده سیدضیاء بود و مابقی بدنه نظامی کودتا را تشکیل می دادند.

یحیی دولت آبادی، سیدضیاءالدین طباطبایی و کمیته زرگنده را بخش ایرانی اجرای کودتا می داند و محمودخان مدیرالملک، مسعودخان سرهنگ، منوچهرخان طبیب و میرزاکریم خان گیلانی را از اعضای آن معرفی می کند. کمیته زرگنده مرکز سیاست انگلیس است در تهران در قسمتی که باید به دست ایرانیان انجام بگیرد. (تاریخ ۲۰ساله ایران، حسین مکی)

شبکه اردشیر جی از سال ۱۹۱۳ به وسیله میرزا کریم خان رشتی با رضاخان مرتبط شده بود و به نوعی تعلیمات سیاسی وی را برعهده داشت. «فقط می گویم که آنچه را هم که سیدضیاءالدین طباطبایی به عهده داشت به خوبی انجام داد و محرک او هم خدمت به ایران بود ولی شاید بیش از آنچه لازم یا مطلوب بود تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس می کرد.» (یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، تهران، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۲۲۷، ص۱۵)

برخلاف عقیده اردشیر جی، سیدضیاءالدین طباطبایی با پنهانکاری و مخفی داشتن اسرار کودتا نه تنها تظاهر به همگامی با سیاست های بریتانیا نداشت بلکه به عنوان یک عنصر داخلی سیاسی بزرگ ترین خدمت را در جهت اهداف استعمار انجام داد. اگرچه ژنرال آیرونساید خود را معمار کودتای ۱۲۹۹ می شناسد اما بدیهی است کودتا بدون مساعدت و حمایت نیروهای داخلی و خاصه کمیته زرگنده و اعضای آن که همواره با سفارت انگلیس مرتبط بودند، محقق نمی شد.

میرزا کریم خان رشتی که یکی از مرموزترین اعضای کمیته زرگنده است، صریحاً به نقش واسطه گری خود میان سفارت انگلیس و رضاخان اشاره کرده است. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، ص۸۳) در سال ۱۹۰۷ یعنی ۱۳ سال پیش از کودتا، سیاستمداران انگلیسی به این نتیجه رسیدند که «ایران به مرد نیرومندی نیاز دارد که مانع از تکه پاره شدن آن در نتیجه ضعف های داخلی شود. ولی تاکنون چنین مردی پیدا نشده است. در اوایل سال ۱۹۲۰، چنین فردی پیدا شد. (شکست شاهانه، ماروین زونیس، عباس مخبر)

ملاقات نهایی میان رضاخان و آیرونساید ۲۳ دی ماه ۱۲۹۹ در گراندهتل قزوین برگزار شد. از میان همقطاران رضاخان تنها سرهنگ باقرخان مویان از این ملاقات باخبر شد و از انگلیسی ها کلنل هنری اسمایت. آیرونساید می نویسد؛ «اول می خواستم تعهد کتبی از او بگیرم. ولی به این نتیجه رسیدم که فایده یی ندارد. اگر بخواهد قول هایی را که به ما داده، زیر پا بگذارد، ادعا خواهد کرد که آنها را تحت فشار قرار داده است. دو مطلب را برایش به خوبی روشن کردم. یکی اینکه به خیال نیفتد که خود ما را از پشت سر مورد حمله قرار دهد و دیگر اینکه پس از ورود به تهران، شاه را به هیچ وجه از سلطنت برندارد. (انگلیسی ها در میان ایرانیان، سر دنیس رایت، ذبیح الله منصوری)

سیدضیاء در سال ۱۲۹۶ جهت مشاهده آثار انقلاب بلشویکی در روسیه عازم آن کشور شد. او در روسیه با تزار نیکلای دوم و سپس لنین نیز ملاقات هایی داشت. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد دوم)

● کودتا

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با هدف استقرار دیکتاتوری نظامی شکل گرفت و کودتاچیان در یکی دو روز اول رجال کشور را دستگیر کردند و به فعالیت همه جراید، بدون استثنا خاتمه دادند.

سیدضیاء در حقیقت واسط بین قزاق ها با سفارت انگلیس در تهران بود و قزاق ها نیز خود قبلاً برای انجام این ماموریت تطمیع شده بودند. (قزاق ها بعداً فاش ساختند که به هر یک از آنها بریتانیا قبل از ورود به شهر پنج تومان (حدود پنج دلار) داده است ... گفته می شود که پیش از خروج قزاق ها از قزوین کلنل اسمیت (ریاست قزاق ها) پول لازم برای تحویل به قزاق ها را دریافت داشته است ولیکن به نظر می رسد که او ترجیح داده آنها تا ورود خود به تهران منتظر دستمزد خود شده و بلافاصله پس از ورود به شهر پول خود را دریافت دارند. مبلغ مورد نظر با امضای اسمیت از بانک برداشت شد.( گزارش سفیر امریکا از به قدرت رسیدن رضاخان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد ۴۳۳۹، شماره بازیابی)

سیدضیاء فردی است که از طرف انگلستان برای در دست گرفتن قدرت، پس از کودتای ۱۲۹۹ در نظر گرفته شده بود. (مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۶۱، ص ۹۸) در آن شب در قهوه خانه شاه آباد دوفرسخی مهرآباد پنج نفر در جای محقری که نیمه روشن بود، نقشه فتح تهران را ریختند؛ رضاخان میرپنج، سیدضیاء، کلنل کاظم خان سیاح، ماژور مسعودخان کیهان و احمدآقاخان (امیراحمدی). فرماندهی کل قشون بر عهده رضاخان بود که به طرف تهران حرکت کرد در حالی که رجال کشور از وقایعی که در شرف تکوین بود کاملاً بی خبر بودند.

صبح روز ۲۹ بهمن ۱۲۹۹ قوای تحت امر رضاخان در عملیات کودتا که توسط ۷۰۰ نظامی قزاق که در قزوین تحت فرماندهی رضاخان عمل می کردند، صورت گرفت از محل استقرار خود در قزوین به طرف تهران به راه افتادند. عصر همان روز هیاتی از طرف احمدشاه رهسپار کرج شد تا رضاخان را متقاعد کند که از ورود به تهران و هرج و مرج اجتناب ورزد. این هیات در انجام ماموریت خود ناکام ماند. روز دوم اسفند نیروهای تحت امر رضاخان در حومه غربی تهران اردو زدند. ادیب السلطنه معاون رئیس الوزرای وقت و معین الملک رئیس دفتر احمدشاه که برای مذاکره با رضاخان به محل اردوگاه نیروهای وی رفتند، بازداشت شدند. (روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی) سیاستمداران وجیه المله همچون مشیرالدوله، موتمن الملک، مستشارالدوله، ممتازالدوله، صمصام السلطنه و... سفارت فرانسه را برگزیده برای سفیر پیغام فرستاده تا در صورت حاد شدن شرایط آماده پناه دادن به آنها باشند. بی خبران را وحشت از «کودتای بلشویکی» فرا گرفته بود. (از سیدضیاء تا بختیار، ص۱۹)

صبح روز سوم اسفند این عده در حوالی دروازه قزوین تهران اردو زدند، قوای قزاق بامداد (ساعت شش) به شهر وارد شدند و در عملیاتی هماهنگ کلانتری ها، وزارتخانه ها، پستخانه ها، تلگرافخانه ها، ادارات دولتی و مراکز حساس شهر را تصرف کردند. محل استقرار آنان ساختمان ارکان حرب بود. در این روز زد و خوردهای پراکنده یی در جریان تصرف شهر به وقوع پیوست و تعدادی نیز کشته و زخمی شدند ولی با توجه به اینکه فرمانده ژاندارم و دیگر محافظان شهر قبلاً توسط انگلیسی ها مطلع و تطمیع شده بودند، رضاخان و نیروهایش مشکل جدی در تصرف تهران نداشتند. با تبانی روسای ژاندارم در میدان مشق موضع گرفتند و حوالی سحر با شلیک توپ بلند ورود خود را به پایتخت نشین ها اعلام داشتند.

با ورود کودتاچیان به شهر اعضای کابینه سپهدار تنکابنی متواری شدند و شخص سپهدار با لباس مندرس به سفارت انگلیس وارد شد تا پناهنده شود که راهش ندادند (برخی اسناد؛ به سفارت انگلیس پناهنده شد.) محمدحسن میرزا ولیعهد قصد فرار داشت که با دلگرمی احمدشاه ماند. احمدشاه تحت فشار انگلیس فرمان نخست وزیری را به سیدضیاء داد و نامبرده پس از اخذ حکم مزبور کابینه یی تشکیل داد که در تاریخ به کابینه سیاه معروف است. وی وضعی را برای ایران ایجاد کرد تا نفوذ انگلستان را بیش از پیش مستحکم کند.

با عزل فرمانده روسی قزاق ها توسط احمدشاه، مشیرالدوله استعفا کرد و ریاست قزاق ها را انگلیسی ها بر عهده گرفته و فرماندهی آن را بر عهده رضاخان گذاشتند. طبق برنامه قبلی با همکاری رضاخان و سیدضیاء، نیروهای قزاق از قزوین به تهران آمدند و کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را ترتیب دادند. در ستاد مشترک «ضیاء - رضا» حکم دستگیری ۶۰ نفر از افراد با گرایش های مختلف از جمله سید حسن مدرس تا صارم الدوله که در عقد قرارداد ۱۹۱۹ نقش داشته صادر شد. روز چهارم کودتا، رضاخان با لقب سردار سپه، ریاست قزاق را از احمدشاه گرفت و سیدضیاء با فرمان نخست وزیری کابینه خود را در پنجم اسفندماه تشکیل داد. (رجال عصر پهلوی، پیشین، صص ۲۲-۱۹) به پیشنهاد سیدضیاء، اعلامیه یی به امضای رضاخان چاپ و در معابر نصب شد که خبر از برقراری حکومت نظامی می داد.

بر اساس این اعلامیه که عنوان «حکم می کنم » بر بالای آن دیده می شد، تمامی ادارات و دوایر دولتی و روزنامه ها تعطیل شدند و به جز نانوایی ها و قصابی ها به هیچ مغازه یی اجازه کسب داده نشد. تمامی تلفن ها و دیگر خطوط ارتباطی در داخل و خارج از شهرها قطع شد و تمامی سفارتخانه ها از طرف قوای انتظامی محاصره شد.

روز چهارم اسفند احمدشاه قاجار تحت فشار رضاخان فرمان نخست وزیری سیدضیاء را صادر کرد و رضاخان را نیز با لقب «سردار سپه » به ریاست «دیویزیون » (لشگر قزاق ) و فرماندهی کلی گماشت. سیدضیاء برای دریافت فرمان نخست وزیری خود از احمدشاه با تشریفات نظامی وارد کاخ احمدشاه در قصر فرح آباد تهران شد و در آنجا متن از پیش نوشته شده یی را که فرمان نخست وزیری خود توسط احمدشاه در آن به چشم می خورد، تحویل شاه داد و شاه نیز از بیم عکس العمل سیدضیاء یا رضاخان آن را امضا کرد. (تاریخی و اجتماعی ایران، زاوش، جلد دوم، صص ۱۷۱-۱۷۰، از سیدضیاء تا بختیار، ص۱۹)

طبق گزارش «لرد کرزن » وزیر مختار انگلیس «سید به اعلیحضرت پیشنهاد کرده بود که عنوان رسمی او در فرمانی که از طرف مقام سلطنت صادر می شود به جای نخست وزیر عبارت «دیکتاتور ایران » را بنویسند ولی اعلیحضرت با این پیشنهاد مخالفت کردند و فرمودند که اعطای چنین عنوانی به نخست وزیر وقت باعث تحقیر تاج و تخت خواهد شد و به حیثیت مقام سلطنت لطمه خواهد زد.» (گزارش کودتا از سفارت انگلیس به نقل از؛ از سیدضیاء تا بازرگان، ناصر نجمی، ص ۳۰) در همان روز وقوع کودتا «نورمن » سفیر انگلستان در تهران با احمدشاه ملاقات کرد و ظاهراً بی آنکه از لندن دستوری داشته باشد، به شاه گفت تنها راهی که برایش باقی مانده آن است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار سازد و خواسته های آنان را بپذیرد. مشهور ترین دستگیرشدگان عبارت بودند از؛ فرمانفرما، و پسرانش نصرت الدوله و...، سالار لشگر، عین الدوله، سعدالدوله، سهام الدوله، حشمت الدوله، قوام الدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشم السلطنه، لسان الملک، یمین الملک، سیدحسن مدرس، محمد ولی خان تنکابنی، سیدمحمد تدین، امیرنظام، ملک الشعرای بهار، فرخی یزدی، تیمورتاش و....

این کودتا نقطه عطفی در روابط سیاسی ایران و انگلیس بود، زیرا با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، سلسله قاجار از حمایت روسیه محروم شد و هنگام آن رسیده بود که رقیب دیرینه او، انگلیس، بدون نیاز به تقسیم منابع با رقیب به تدریج حضور گسترده خود را در ایران بیش از پیش تثبیت کند. هدف از کودتای ۱۲۹۹ براندازی احمدشاه نبود بلکه کودتا به مثابه اولین کیش برای مات کردن آخرین شاه قاجار به شمار می رفت. ژنرال آیرونساید به رضاخان تاکید می کند؛ «اقدام قهرآمیزی برای سرنگون کردن شاه خودکامه صورت ندهد و به دیگران هم اجازه و امکان چنان اقدامی را ندهد... غرضاخانف به من قول داد که به خواسته های من عمل کند.»

عمده ترین هدف کودتا جدا کردن احمدشاه از قدرت نظامی قزاق بود. برای عملی شدن این مقصود ضروری بود که ابتدا کلنل استاروسلسکی فرمانده نیروهای قزاق خلع ید شود.

اردشیر جی درباره نقش سیدضیاءالدین طباطبایی می نویسد؛ «فقط می گویم که آنچه را هم که سیدضیاءالدین طباطبایی به عهده داشت به خوبی انجام داد.»

● دوران سه ماهه صدارت

کابینه سیدضیاء به عنوان یک دولت انقلابی، اصلاحات اقتصادی، فرهنگی، لغو قرارداد ۱۹۱۹ و تشکیل ارتشی نیرومند را در راس برنامه های خود قرار داد. اما به علت دستگیری بسیاری از مخالفان، کابینه وی به کابینه سیاه شهرت یافت و فقط ۹۶ روز دوام آورد.

وزیر مختار انگلیس (نورمن) در هفتم اسفند ۱۲۹۹ هـ.ش، ضمن تلگرافی فوق العاده محرمانه به لرد کرزن اطلاع داد؛ «... سیدضیاء محرمانه به من گفت که در حال حاضر به قوای نظامی انگلستان احتیاج شدید دارد و بنابراین سربازان انگلیسی که در قزوین هستند، عجالتاً نباید خاک ایران را ترک کنند. رئیس الوزرای جدید به من گفت که اگر بریتانیا بخواهد نفوذ و قدرت سابق خود را کماکان در کشور ایران داشته باشد باید ظاهر را رها کند و باطن را بچسبد، به این معنی که نفوذ خود را در آینده به عکس سابق از پشت پرده اعمال و طوری رفتار کند که سیمای بریتانیا حتی المقدور به چشم ملت ایران نخورد.» اما سیدضیاء از این سو خواست با اقدامات وسیعی طبقات مختلف مردم را موافق خود گرداند و از حساسیت آنان نسبت به قوای بیگانه بکاهد، برای رسیدن به این مقصد اعیان و اشراف را عامل آشفتگی وضع کشور معرفی کرد و مهم ترین اقدامات را تقسیم زمین بین کشاورزان، تعلیم سواد به همه فرزندان اقشار کشور، لغو قرارداد وثوق الدوله، تشکیل ارتشی نیرومند و توجه به وضع کارگران دانست و نیز دستور داد تمام تابلوهای مغازه ها به زبان فارسی باشد، زنان از نقاب استفاده کنند، تولید و فروش مشروبات الکلی ممنوع شود و بساط منقل و تریاک کشی آزادانه در قهوه خانه ها برچیده شود و با این کارها خواست دولت خود را مدافع مردم، انقلابی، آزادیخواه و منجی کشور معرفی کند که در اندک مدتی چهره واقعی او بر امت مسلمان فاش شد. جمعی از نخبگان و اکثریت عامه مردم اعمال و رفتار سیدضیاء را پسندیدند و کارهای او را در جهت اصلاح امور و آبادانی کشور دانستند.

نخستین واکنش توده مردم در برابر اعلامیه های عوام فریبانه سیدضیاء که به امضای خودش یا «رضا- فرمانده کل قوا» منتشر می شد نشان از آن داشت که کودتا در ایجاد امیدواری در مردمی خسته از اغتشاش و ناامنی و قحطی و فقر موفق بوده است. (از سیدضیاء تا بختیار، ص۲۲)

عارف قزوینی غزلی شاد و امیدبخش درباره اصلاحات سیدضیاءالدین و به اصطلاح آینده امیدبخش ایران و در ستایش از کابینه سیاه سرود.

عشقی سیدضیاء را تازه ساز ایران کهن نامید و در وصف او گفت؛ «ندانم این طبیب اجتماعی را چه درمان بد/ کز او صدساله زخم مهلک این قوم مرهم شد...»

همچنین وی با نوشتن مقالات تند و پرسر و صدا به ستایش از «کابینه کودتا» و حمایت از آن ادامه داد؛ گرچه «عشقی» بعدها از یاران مدرس و مخالفان رژیم پهلوی شد.

مهم ترین کمک انگلیس به دولت سیدضیاء- به جز کمک های مالی و اطلاعاتی- کسب اجازه از لرد کرزن بود تا سید بتواند با سر و صدا لغو قرارداد دفن شده ۱۹۱۹ را اعلام دارد و به این ترتیب برای خود وجاهتی دست و پا کند. (از سیدضیاء تا بختیار، ص۲۳)

دوران نخست وزیری سیدضیاءالدین که با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد تا ۴ خرداد سال ۱۳۰۰ هجری شمسی ادامه یافت. ویژگی این دوره ، سختگیری سید در داخل کشور و تشدید عملیات تعقیب و بازداشت ناراضیان از یک سو و تلاش برای ایجاد توازن در رفتار با دو دولت اشغالگر انگلیس و روسیه از جانب دیگر بود. سید در این دوره سه ماهه در عین وابستگی به لندن تلاش کرد با انعقاد قرارداد جداگانه با روسیه از برانگیختن حساسیت ضدانگلیسی روس ها جلوگیری کند. در این دوره سیدضیاء به عنوان یک کودتاچی دیکتاتور و سختگیر مطرح است.

سیدضیاءالدین طباطبایی روز دهم اسفند ۱۲۹۹ کابینه خود را تشکیل داد. سیدضیاءالدین دو ماه بعد در هفتم اردیبهشت ۱۳۰۰ کابینه خود را ترمیم و از جمله رضاخان سردار سپه را به عنوان وزیر جنگ وارد دولت خود کرد. خود او نیز علاوه بر ریاست وزرا وزیر داخله نیز بود.

سیدضیاءالدین در دوران کوتاه مدت نخست وزیری خود به کمک رضاخان تمامی کانون های قدرت در شهرها و ولایات مختلف را مرعوب خود ساخت . بعضی استانداران از جمله محمد مصدق استاندار فارس به نشانه اعتراض به کودتا استعفا دادند. بعضی مانند احمد قوام السلطنه استاندار خراسان بازداشت شدند و بعضی مانند صارم الدوله استاندار کرمانشاه با قشون خود به جنگ با ماموران کودتا پرداختند هرچند سرکوب شدند. سیدضیاء در طول عمر کابینه سه ماهه خود اگرچه با دیکتاتوری حکومت کرد ولی از بعضی اقدامات صوری مثبت نیز برای جلب حمایت افکار عمومی دریغ نو رزید.

درباره علل سقوط دولت وی دلایلی قطعی نمی توان ارائه داد. اما جنگ قدرت بین رضاخان و سیدضیاء و ترجیح رضاخان توسط انگلستان به دلیل نوع عملکرد آنها از جمله دلایلی بود که توسط صاحب نظران بیان شده است. (سیدجلال الدین مدنی، پیشین، صص ۹۹ و۱۰۰)

اعضای کابینه کودتا عبارتند از؛

▪ سیدضیاء؛ نخست وزیر و وزیر داخله

▪ نیرالملک (هدایت)؛ وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه

▪ مدبرالملک (جم)؛ وزیر خارجه

▪ میرزا عیسی خان؛ وزیر مالیه

▪ دکتر مودب الدوله (نفیسی)؛ وزیر صحیه و خیرات عمومی

▪ مشیر معظم (خواجوی)؛ وزیر پست و تلگراف

▪ موقرالدوله؛ تجارت و فواید عامه

▪ عدل الملک (دادگر)؛ کفیل وزارت خارجه

▪ منصورالسلطنه عدل؛ کفیل وزارت عدلیه

▪ ماژور مسعودخان (کیهان)؛ وزیر جنگ.

هفتم اردیبهشت ۱۳۰۰ ماژور مسعود از کار کناره گیری کرد. رضاخان به وزارت جنگ منصوب شد. (ایران در دوره سلطنت قاجاریه، ص۶۲۲)

برخی دلایل سقوط کابینه وی را نداشتن حزب و جمعیت، نداشتن سابقه ملی، سوء انتخاب اشخاص، حبس کردن و زنده گذاشتن افراد مشهور و رنجانیدن رضاخان ذکر کرده اند. (بهار، محمدتقی (ملک الشعرای بهار)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، ، ج اول، صص ۱۰۰و ۱۰۱)

دولت کودتا جز مشکلات پیش پاافتاده و اختلافاتی که معمولاً بین سید و رضاخان پیدا می شد مساله یی نداشت. سید بر اثر موفقیت های شخصی پی در پی آنچنان مغرور شده بود که دو سه هفته پس از کودتا خود را مجبور به رعایت هیچ مقام و اصولی نمی دید. بند و بست های مالی پنهانی با سرمایه داران ارمنی که از دو سال پیش سید با کمک آنها مدارج ترقی را پیموده بود و بی اعتنایی به احمدشاه... سید را از نظر ها انداخت. (از سیدضیاء تا بختیار، ص۲۴)

سیاستمداران و اشراف در بند وقتی دست نشانده بودن سیدضیاء را دانستند، شروع به اقدامات پشت پرده کردند و احمدشاه نیز از طریق درباریان معتمدش آنان را دلگرم می کرد... سیدضیاء در واکنش به این اقدامات تصمیم به ترساندن مخالفان و استحکام حکومت خود گرفت و لیستی تهیه کرد که باید روز بعد اعدام شوند... این تهدید سید که به زودی از کاخ نخست وزیری به بیرون درز کرد بیش از همه خانواده فرمانفرما را ترساند. افراد این خانواده را به دست و پا انداخت... شاه که سخت دچار وحشت شده بود ناگزیر دست به دامان رضاخان شد. میرپنج قزاق که حالا لقب «سردار سپه» گرفته بود و مدت ها در پی این فرصت بود، تعظیم کنان به شاه گفت؛ «ما سربازیم و جانباز اعلیحضرت می فرمایید الان سید را دستگیر کنم و اگر لازم است تیرباران کنم.» (همان، ص ۲۵)

با روشن شدن ماهیت کودتای سید همه از وی روی گرداندند و بیزاری جستند. ملک الشعرای بهار در شعری در جواب عارف که از او حمایت می کرد، گفت؛ «ای اجنبی پشت و پناهت باز آ».

عارف پیش از آن در مدح سید سروده بود؛ «ای دست حق پشت و پناهت باز آ».

فرخی یزدی هم در شعر زیبایی بیزاری خود را از وی بیان داشت؛

کودتا کردن «نرمان» دیدیم/آنچه رفتیم چو برگردیدیم

روزنامه ها هر کدام به نوعی اشاره به «کودتای انگلیسی» را آغاز کردند. (همان، ص۲۶)

در آن ایام رضاخان در اندیشه به دست آوردن پست رئیس الوزرایی، نیروی نظامی را هرچه بیشتر قوی کرد، اما سیدضیاء می خواست وی از قدرت دور باشد. سرانجام در این مبارزه آشکار مسلم شد که یکی از این دو تن باید کنار رود و انگلیسی ها ترجیح دادند قدرت به رضاخان انتقال یابد و سیدضیاء عزل و کابینه اش ساقط شد. سیدضیاء به همراه کلنل کاظم خان سیاح و همسرش به اروپا رفت.

محمدرضا پهلوی در کتاب «رضاشاه کبیر» در این باره می نویسد؛ «در طول زمان حوادث، انسان را برای یک تصمیم کلی مهیا می سازد و هنگامی که زمینه مهیا شد، آن وقت یک اتفاق یا یک سلسله حوادث، کار جرقه یی را می کند که به انبار باروت بیفتد. نبرد قوای قزاق با متجاسرین در پاییز ۱۲۹۹ و شکستی که بر اثر خیانت افسران خارجی نصیب قزاق ها شد، عقب نشینی دردناک و رنج آوری که قزاق ها و افسران آنها تا منجیل و بعد ها تا قزوین متحمل شدند، اتفاقی بود که پدرم را وادار به گرفتن تصمیم قطعی کرد. شک نیست که روزهای قبل از کودتا یکی از مهم ترین مسائلی که فکر او را به خود مشغول می داشت همین مساله شکست بود.» (ایران در دوره سلطنت قاجار، ص۶۱۶)

● سیاست

«نورمن » وزیر مختار انگلستان در ششم اسفند ۱۲۹۹ (سه روز بعد از کودتا) با قید «فوق العاده محرمانه » به لندن مخابره کرد. در این تلگراف که به عنوان «سند شماره ۶۸۳» در جلد سیزدهم از مجموعه اسناد سیاسی بریتانیا آمده است ، سیاست سیدضیاء را چنین توصیف می کند؛ سیدضیاءالدین طباطبایی درباره سیاستی که قرار است پس از تشکیل کابینه اش اتخاذ کند، اطلاعات محرمانه زیر را در اختیار من قرار داده است . اولاً خیال دارد تا آنجا که بتواند عده اعضای کابینه را محدود کند و انجام وظایف غالب وزارتخانه ها را، بی آنکه وزیری تعیین کند، به دست معاونان همان وزارتخانه ها بسپارد. به عقیده وی بدون اعلام لغو شدن قرارداد، کابینه اش هرگز نخواهد توانست شروع به کار کند. اما چنان که می گفت توام با اعلامیه مربوط به لغو قرارداد، اعلامیه دیگری نیز به این مضمون منتشر خواهد شد که قصد دولت ایران از لغو قرارداد مزبور، ابراز هیچ گونه خصومت نسبت به بریتانیای کبیر نیست و کابینه جدید منتهای سعی خود را به کار خواهد برد تا حسن نیت ایران را نسبت به انگلستان که به عقیده وی مهم ترین شرط بقای استقلال ایران است ثابت کند.

از آن گذشته (طبق اطمینانی که سیدضیاء به من داد) قدم های لازم بی درنگ برداشته خواهد شد تا عده یی از افسران و مستشاران انگلیسی در وزارتخانه های جنگ و مالیه مشغول خدمت شوند ولی استخدام آنها به طور خصوصی ، بر اساس قرارداد بین الاثنین صورت خواهد گرفت تا بهانه به دست دشمنان ما نیفتد که هو بیندازند و بگویند قراردادی که لغو شده بود، به نحوی دیگر به معرض اجرا گذاشته شده است . نیز (به گفته سیدضیاء) دقت خواهد شد که فعالیت این گروه از کارمندان ارشد انگلیسی در دوایر دولتی ایران حتی المقدور جلب توجه عامه را نکند.

برای اینکه ظاهر این اعلامیه محفوظ بماند، از فرانسویان و امریکاییان و در مرحله آخر حتی از روس ها دعوت خواهد شد عده یی مستشار برای انجام وظیفه در وزارتخانه هایی که اهمیت شان کمتر است در اختیار دولت ایران بگذارند.

حکومت جدید امیدوار است مقادیر هنگفتی وجه نقد از زندانیان متمول وصول کند و سیدضیاء امیدوار است با بودجه یی که از این راه تامین می کند، بتواند دست به تاسیس نیروی نظامی جدید و انجام سایر اصلاحات لازم در کشور بزند.

سیدضیاء ضمناً به من گفت ؛ برای اینکه رویه خصومت آمیز حکومت کنونی شوروی نسبت به ایران تشدید نشود، این موضوع فوق العاده مهم است که وی و اعضای کابینه اش طوری رفتار کنند که سیمای آنگلوفیلی دولت جدید حتی المقدور پوشیده بماند.

در پایان این مصاحبه رئیس الوزرای جدید به من گفت اگر بریتانیا بخواهد نفوذ و قدرت سابق خود را کماکان در ایران داشته باشد، باید ظاهر را رها کند و باطن را بچسبد. رونوشت این تلگراف برای اطلاع سرپرستی کاکس به بغداد هم مخابره شد. (نورمن )

درباره ماهیت سیاسی سیدضیاء دو نظر متضاد وجود دارد؛ عده یی او را مظهر بیگانه پرستی در راستای منافع انگلستان می دانند که در مواقع لزوم از او به عنوان یک مهره بیشترین استفاده را می برد. به عنوان نمونه در زمان عقد قرارداد ۱۹۱۹ در زمان کابینه وثوق الدوله که انگلستان را شریک مسائل مالی و نظامی ایران و استقلال مملکت را دچار خدشه کرد، وی یکی از حامیان این قرارداد بود و آن را رستاخیز نو ایران خواند، برخلاف موضع گیری اش در زمان وزارت که آن را هماهنگ با سیاست انگلستان می دانند.

برخی دیگر او را به عنوان فردی انقلابی و آزادیخواه که هر چند ممکن است دارای اشتباهاتی باشد، می ستایند. (مکی، حسین، تاریخ ۲۰ساله ایران، ج اول، ص ۳۷۵، محمدتقی بهار، پیشین، صص ۴۹۴ و ۴۹۵، نورالدین کیانوری، پیشین، صص ۹۱و۹۲)

● دوران مهاجرت

سیدضیاء خرداد سال ۱۳۰۰ از صدارت برکنار و از کشور خارج شد و تا مهر ۱۳۲۲ خورشیدی به ایران بازنگشت.

سید پس از خروج از ایران به بغداد رفت و بعد از طریق بصره و بمبئی با کشتی عازم آلمان و سپس فرانسه شد و از آنجا به شهر کوچک «مونترو» در سوئیس رفت و آنجا رحل اقامت افکند.

وی بعد از مدتی گرفتار تنگدستی شد و به ناچار به داد و ستد کالا روی آورد. جمالزاده در مقاله یی در این باره می نویسد؛ «به چشم خود روزی او را در یکی از خیابان های شهر ژنو دیدم که چند قالیچه بر دوش خود حمل می کرد و به مغازه های فرش فروشی می رفت تا بلکه جنس خود را بفروشد.» (مجله آینده، دیدارها و یادگارها، آذر و اسفند ۱۳۵۹، سال ششم، شماره ۱۲- ۹، سیدضیاءالدین طباطبایی و فلسطین، رضا آذری شهرضایی، ص ۵)

در سال ۱۳۰۵ سیدضیاء از سفارت افغانستان در سوئیس درخواست صدور روادید سفر به کابل کرد اما دولت افغانستان در پی مشورت با دولت ایران ، از این کار امتناع ورزید. (سیدضیاءالدین طباطبایی و فلسطین، همان)

در پاییز سال ۱۳۱۰ حاج امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین... دعوتنامه یی برای سیدضیاءالدین طباطبایی که در آن زمان در ژنو به سر می برد، ارسال شد. سید نیز این دعوتنامه را پذیرفت و خود را به فلسطین رساند.

اجلاس این کنگره روز ۱۴ آذر ۱۳۱۰ با نطق حاج امین الحسینی آغاز شد. سیدضیاء که به سرعت توانست ریاست دبیرخانه کنگره را عهده دار شود، پس از دو هفته اقامت به طور موقت به ژنو بازگشت تا کارهای شخصی خود را در این شهر سر و سامان دهد... (آذری شهرضایی، رضا، سیدضیاءالدین طباطبایی و فلسطین، تهران، شیرازیه، ۱۳۸۱، چاپ اول، ص ۱۹)

وی متهم است که در زمان سکونت در فلسطین به عنوان یک فرد مسلمان در خرید زمین های فلسطینیان و فروش آن به صهیونیست ها نقش داشته است.

گفته اند در آنجا دلال فروش زمین های مسلمانان فلسطینی به یهودیان بود و از این راه پول های کلانی به دست آورد.

او مجدداً در بهار سال ۱۳۱۱ به فلسطین بازگشت .سید این بار هشت ماه در فلسطین ماند و اقداماتی برای تاسیس کمیته های ملی کنگره و ایجاد شعب آن در بعضی کشورهای عربی به انجام رساند و سپس مجدداً به اروپا بازگشت . سیدضیاء در ۱۳۱۴ بار دیگر به فلسطین بازگشت و قطعه زمینی را در دره «بیت حون » در نزدیکی غزه خریداری کرد. او به تدریج با فروش اموال و اثاثیه اش در تهران به آبادی قطعه زمین خود در غزه پرداخت . او طی هشت سال که تا ۱۳۲۲ در فلسطین باقی ماند، ظاهراً به کار کشاورزی مشغول بود. اما شایع است که وی به خواست انگلیس و برای بسط قدرت یهودیان صهیونیست در آنجا اراضی مسلمانان فلسطینی را خریداری می کرد و به یهودیان و آژانس های صهیونیستی می فروخت. (سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک - ص ۲۶)

حتی یکی از مهم ترین نکاتی که در دوره پس از بازگشت سیدضیاءالدین طباطبایی به ایران از سوی جراید حزب توده مطرح شد، آن بود که وی با اقدامی غیراخلاقی یعنی با ابراز دوستی و جلب اعتماد فلسطینیان زمین های آنان را خریداری می کرد و به یهودیان می فروخت . (سیدضیاءالدین طباطبایی و فلسطین، همان، ص ۲۷)

نورالدین کیانوری نیز در کتاب خاطرات خود می نویسد؛ «سیدضیاء در فلسطین برای یهودی ها کار می کرد. یعنی یهودی ها از ظاهر اسلامی او استفاده می کردند. او زمین ها را از مسلمانان می خرید و به یهودیان انتقال می داد.» (خاطرات کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، ۱۳۷۱، انتشارات اطلاعات، صص ۱۴۳-۱۴۲)

● بازگشت به ایران

با استعفای رضاشاه از سلطنت سید بار دیگر با تمایل انگلیسی ها تصمیم گرفت وارد صحنه سیاسی شود، به این منظور در مرداد ۱۳۲۰ (آگوست ۱۹۴۱م)کلنل تیگ یک مقام نظامی انگلیس در فلسطین سیدضیاء را ملاقات کرد. کلنل تیگ پس از این ملاقات چندساعته در گزارشی برای کمیسر عالی انگلیس در فلسطین خاطرنشان می کند که از سیدضیاء خواسته شود به عنوان نخست وزیر به ایران بازگردد. او با اکراه آن را قبول کرد. وقتی انگلیسی ها جو را مساعد یافتند، اجرای نقشه را به اجرا گذاشتند. (سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، ص ۲۸)

سیدضیاء از فلسطین به ایران بازگشت و مساله شعائر ملی و اسلامی را مطرح کرد و مدافع مشروطیت شد و خود را قربانی دستگاه رضاخان نامید. (مدنی، جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۱۵۳)

در ۱۳۲۲ دوباره به ایران آمد و حزب اراده ملی را تاسیس کرد در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی نماینده مردم یزد شد.

بعضی اسناد حاکی از آن است که انگلیسی ها مایل بودند سید را دوباره به نخست وزیری برسانند. در این رابطه «سر رید بولارد» وزیر مختار انگلیس در ایران در نامه خود به «آنتونی دیدن » وزیر امور خارجه انگلیس می نویسد؛ «... در صورت سقوط کابینه فعلی ایران ، ضیاء می تواند کاندیدای رضایت بخشی برای نخست وزیری ایران باشد... بدبختانه این موضوع که کاندیداتوری «ضیاء» برای نخست وزیری مورد قبول شاه یا سفارت شوروی قرار گیرد، مورد تردید است ولی من فکر می کنم...» (بولارد به ایران، گزارش شماره (۴۲/۱۲/۹۸۹) ۳۳۳، مورخ ۶ اکتبر ۱۹۴۲ ، ۴/۹۲۱ F.O به نقل از زندگانی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی نوشته محمدرضا تبریزی شیرازی )

سیدضیاء در این مقطع ابتدا نشریه یی به نام «کاروان » و سپس روزنامه «رعدایران » را انتشار داد و در آن شدیداً به مخالفت و مبارزه با حزب توده و سیاست های اتحاد جماهیر شوروی پرداخت .

در آذرماه ۱۳۲۲ اتحادیه جراید ملی را به وجود آورد و در اقدام بعدی حزب وطن را در تابستان ۱۳۲۳ تشکیل داد و سرانجام در بهمن ماه ۱۳۲۳ حزب اراده ملی را تاسیس کرد.

سیدضیاء پیش از تشکیل احزاب وطن و اراده ملی ، در آذر ۱۳۲۲ اتحاد جراید ملی را به وجود آورد که شامل روزنامه های وظیفه ، کاروان ، کانون ، هور و کشور بود. روزنامه های اقدام (به مدیریت عباس خلیلی و سردبیری احمد دهقان )، کوشش (متعلق به سیدمحمدباقر حجازی ) و نسیم شمال (به جز نسیم شمال اشرف الدین حسینی ) متمایل به سیدضیاء بودند. در همین سال (۱۳۲۲)، سیدضیاء روزنامه رعد امروز را که در واقع تجدید حیات روزنامه رعد پس از دو دهه بود، با امتیاز و مدیریت مظفر فیروز به راه انداخت . از سال ۱۳۲۴ نشریه روستا به صاحب امتیازی مصطفی شاه علایی و سردبیری نصرت الله معینیان به جای رعد امروز به عنوان ارگان حزب اراده ملی منتشر شد. (تاریخ تحلیلی احزاب سیاسی ایران، محسن مدیرشانه چی، ص ۶۰)

در بهمن ماه ۱۳۲۴ پس از نخست وزیری احمد قوام که به دنبال بحران آذربایجان عده یی از عوامل مشهور انگلیسی را دستگیر کرد و زندانی ساخت، سیدضیاء نیز در فروردین ۱۳۲۵ حدود یک سال زندانی شد، هر چند از سازش بین این دو نفر به منظور جلب نظر انگلیس در سال ۱۳۲۷ گزارش هایی ارائه شده است.

حزب اراده ملی که بیشتر از احزاب فاشیستی الگو گرفته بود، از منسجم ترین احزاب ایران بود که از لحاظ تشکیلاتی و نظم بعد از حزب توده، از قوی ترین احزاب ایران به شمار می رفت. افرادی که در این حزب با سیدضیاء همکاری می کردند عبارت بودند از؛ مظفر فیروز، دکتر طاهری، سیدکاظم یزدی، برادران رشیدیان، کورش بازرگان و حجازی. به جز آنها، برخی از روزنامه نگاران و نمایندگان مجلس که متمایل به انگلیس بودند نیز از این حزب حمایت می کردند. (جاسبی، عبدالله، تشکیل فراگیر، مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی، تهران، مرکز انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۷۹، ج ۱، ص ۳۰۰)

انگیزه اصلی سیدضیاءالدین از تاسیس حزب اراده ملی، مقابله و ستیز با حزب توده ایران و جلوگیری از نفوذ سیاست های انقلاب شوروی در ایران و در منطقه بود. البته این خط مشی توسط دولت انگلیس به سیدضیاء القا شده بود. (تبریزی شیرازی، محمدرضا، زندگی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی، تهران، موسسه مطالعات تاریخی ایران، ۱۳۷۹، ص ۳۹۹)

از لحاظ برنامه و اصول آرمانی، مرامنامه حزب، مشحون از آرمان های مترقی و ویژگی های آزادیخواهانه و اصلاح گرایانه و در پاره یی موارد انقلابی بود. روزنامه اصلی و اولیه حزب، روزنامه رعد امروز بود، اما بعد روزنامه هور و نشریه روستا این وظیفه را انجام دادند. به جز این روزنامه ها، کاروان، نسیم، صبا، کشور، سرگذشت، اقدام و کوشش هم هر یک برای مدتی ناشر افکار حزب به شمار می رفتند. (تربتی سنجابی، محمود، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، تهران، آسیا، ۱۳۷۵، ص ۵۵)

حزب اراده ملی با توجه به داشتن امکانات وسیع مالی و تبلیغاتی خود توانست به سرعت رشد کند اما با روی کار آمدن قوام السلطنه به تلافی عمل سیدضیاء که هنگام نخست وزیری اش (۱۲۹۹) دستور توقیف او را که استاندار خراسان بود داده بود، این بار قوام السلطنه، سیدضیاء و چند تن از یارانش را در اول فروردین ۱۳۲۵ دستگیر کرد و چون حزب قائم به شخص سیدضیاء بود رو به انحلال نهاد. اعضا و هواداران آن نیز به حزب دموکرات قوام پیوستند حتی پس از آزادی سیدضیاء نیز حزب احیا نشد و یکسره تعطیل شد. (طیرانی، بهروز، اسناد احزاب سیاسی ایران، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۸۶)

سیدضیاء پس از آزادی، سیاست ائتلاف با دیگر احزاب و دستجات سیاسی از جمله حزب توده را که خود از مخالفان آنها به شمار می رفت، دنبال کرد، اما به علت مخالفت نمایندگان مجلس و افکار عمومی با دولت و طرفداران انگلیس دیگر به طور رسمی نتوانست پستی به دست آورد. وی هر چند از این پس در مزرعه شخصی خویش به کشاورزی و دامداری پرداخت اما با این وجود تا پایان عمر همواره ارتباط خویش را با دربار و سیاست حفظ کرد. (رجال عصر پهلوی، پیشین، ص ۳۰)

سیاست سیدضیاء همواره به پیروی از سیاست بریتانیا در ایران مشهور بود و به ویژه آن لمبتون پژوهشگر و از ماموران اطلاعاتی بریتانیا در ایران از او حمایت می کرد. پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران بریتانیا اصرار داشت او نخست وزیر شود تا به دست او کار نفت به سود شرکت نفت ایران و انگلیس خاتمه یابد. روزی که دکتر مصدق به صورتی نامنتظر نخست وزیری را پذیرفت، سیدضیاء در دربار نزد شاه بود و انتظار داشت مجلس او را نخست وزیر کند و فرمان نخست وزیری را از شاه دریافت دارد. بعد از آن کودتای ۲۸ مرداد هم صحبت نخست وزیر شدن او مطرح بود.

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سیدضیاء در سلک افراد مورد اعتماد محمدرضاشاه درآمد و از مشاوران خاص وی شد. او هفته یی یک روز به کاخ سعدآباد می رفت و با شاه ناهار می خورد و مورد مشورت قرار می گرفت. به دنبال ترور رزم آرا توسط خلیل طهماسبی در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹، بار دیگر سیدضیاء برای استقرار بر کرسی نخست وزیری خیز برداشت . ظاهراً هم انگلیسی ها و هم درباریان به دلیل مخالفت نمایندگان مجلس با سیدضیاء و بدبینی افکار عمومی نسبت به سیاست های انگلیس با نخست وزیری سید که عامل تابلودار انگلیس بود، موافق نبودند. در نتیجه به دنبال ترور رزم آرا، حسین علاء در ۲۱ اسفند ۱۳۲۹ عهده دار نخست وزیری شد. پس از استعفای حسین علاء از نخست وزیری در ششم اردیبهشت ۱۳۳۰، سیدضیاء مجدداً تلاش کرد منصب نخست وزیری را اختیار کند ولی قبولی بی قید و شرط این مسوولیت توسط دکتر محمد مصدق ، تلاش وی را خنثی کرد.

سیدضیاءالدین طباطبایی در اردیبهشت سال ۱۳۴۰ نیز تلاش های فراوانی برای ساقط کردن دکتر علی امینی به عمل آورد... ولی این تلاش نیز بی ثمر ماند. (سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، ص ۱۸۰)

سیدضیاء در ۲۷ اسفند ۱۳۲۵ از زندان آزاد شد و تا زمان مرگ در شهریور ۱۳۴۸ دیگر به مشاغل دولتی رجوع نکرد و از مسائل سیاسی دور بود، هر چند ارتباط های غیررسمی داشت. در این دوره ۲۳ساله نیز به حرفه مورد علاقه اش کشاورزی و دامپروری در بوئین زهرا قزوین و منطقه سعادت آباد تهران پرداخت.

سیدضیاء با اینکه از سیاست کناره گرفته بود ولی در این دوره منزل وی تجمع بسیاری از مقامات لشگری و کشوری ، دوستان و اقارب وی و سیاسیون بود که در هر هفته دو بار به دیدن وی می آمدند و راجع به مسائل سیاسی روز با سیدضیاء به گفت وگو می پرداختند. در بعضی از این نشست ها، مستشاران خارجی یا وابستگان سیاسی و مطبوعاتی کشورهای خارجی نیز شرکت می کردند. (سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، ص ۳۴۸)

● عاقبت کار او

او در سال ۱۳۴۰ در سومین و آخرین ازدواج خویش با دختری روستایی وصلت کرد. صدیقه ، مهدی و احمد نام فرزندان او از این زن بود. فرزند چهارم سید نیز ۴۰ روز پس از مرگ وی به دنیا آمد.

سیدضیاء در طول زندگانی خود دو بار سکته قلبی کرد و از مرگ جست، اما بار سوم تسلیم شد و در روز ششم شهریور سال ۱۳۴۸ در ۸۱سالگی به دیار باقی شتافت و جسدش در مقبره ناصرالدین شاه قاجار در شهرری به خاک سپرده شد.

داریوش شهبازی

منابع

۱- دایره المعارف فارسی، غلامحسین مصاحب

۲- خاطرات و تالمات، محمد مصدق

۳- خواب آشفته نفت، محمدعلی آشفته

۴- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، فردوست، انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی

۵- ایران در قرن بیستم، ژان پی یر دیگار، برنارد هورکاد، یان ریشارد، ترجمه عبدالرضاهوشنگ مهدوی

۶- ایران در دوره سلطنت قاجاریه، علی اصغر شمیم

۷- ایران در جنگ بزرگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴ مورخ الدوله سپهر، برگرفته از سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک

۸- از سیدضیاء تا بازرگان، ناصر نجمی

۹- شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی ج۱ و ۲

۱۰- از سیدضیاء تا بختیار، مسعود بهنود

۱۱- گزارش کودتا از سفارت انگلیس به نقل از؛ از سیدضیاء تا بازرگان، ناصر نجمی

۱۲- سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک

۱۳- تاریخ تحلیلی احزاب سیاسی ایران، محسن مدیرشانه چی

۱۴- معماران عصر پهلوی، خسرو معتضد و نجفقلی پسیان

۱۵- گزارش سفیر امریکا از به قدرت رسیدن رضاخان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد ۴۳۳۹، شماره بازیابی ۷۴۷

۱۶- سال های مبارزه و مقاومت، (مصدق) ، غلامرضا نجاتی، جلد اول، موسسه فرهنگی رسا

۱۷- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، ۱۳۷۰، ج ۲

۱۸- نقش فراماسون ها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی ایران، زاوش، ج۱

۱۹- جامعه ایران در دوران رضاشاه

۲۰- گذشته ، چراغ راه آینده، تاریخ ایران در فاصله دو کودتا، ن ، جامی

۲۱- استقرار دیکتاتوری رضاخان، ترجمه سیروس ایزدی و سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک

۲۲-کودتای رضاخان

۲۳- زندگی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی، نوشته محمدرضا تبریزی شیرازی

۲۴- تاریخ انقلاب مشروطیت، انتشارات علمی، ج ۴ و ۵

۲۵- ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی ها؛ سیروس غنی، ترجمه حسن کامشاد

۲۶- تاریخ ۲۰ ساله ایران، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران

۲۷- زندگی سیاسی اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی، نوشته محمدرضا تبریزی شیرازی

۲۸- ایران در قرن بیستم، ژان پی یر دیگار، برنارد هورکاد، یان ریشارد، ترجمه عبدالرضاهوشنگ مهدوی، ۱۳۷۷، ص ۹۹ و سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک

۲۹- ایران در جنگ بزرگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴، مورخ الدوله سپهر

۳۰- کانون های استعماری، کودتای ۱۲۹۹ و صعود سلطنت پهلوی، عبدالله شهبازی

۳۱- مجله آینده، شماره های ۱۱ و ۱۲، سال هفتم، بهمن و اسفند ۱۳۶۰

۳۲- خاطرات کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، ۱۳۷۱ انتشارات اطلاعات

۳۳- استقرار دیکتاتوری رضاخان، ترجمه سیروس ایزدی و سیدضیاء الدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک

۳۴- زندگی سیاسی ناصرالملک، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۶

۳۵- خاطرات تاج الملوک آیراملو همسر اول رضاشاه

۳۶- شکست شاهانه، ماروین زونیس، عباس مخبر، طرح نو، زمستان ۱۳۷۰

۳۷- مجله آینده، دیدارها و یادگارها، آذر و اسفند ۱۳۵۹، سال ششم، شماره ها ۱۲- ۹

۳۸- یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، تهران، ۱۳۶۲، ج ۴

۳۹- سیدضیاءالدین طباطبایی و فلسطین، رضا آذری شهرضایی

۴۰- فرهنگ جدید سیاسی، محمود مهرداد، انتشارات هفته

۴۱- سال های مبارزه و مقاومت (مصدق)، غلامرضا نجاتی، ج۱، موسسه خدمات فرهنگی رسا

۴۲- روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نشر گفتار، باقر عاقلی، ج۱

۴۳- سر اردشیر ریپورتر، سرویس اطلاعاتی بریتانیا و ایران

۴۴- رضاشاه از تولد تا سلطنت، دکتر رضا نیازمندی

۴۵- «پنهان کاری انگلیسی» و اسرار دو کودتای سه اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، عبدالله شهبازی

۴۶- دولت و حکومت در ایران، دکتر شاپور رواسانی