جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

غرب و الگوهای فرهنگی


واقعیت اینست كه آنچه امروزه به عنوان تمدن غرب و به تعبیر فراخوان موعود, الگوهای توصیه شده تفكر غربی مطرح می شود محصول راهی است كه غرب در طول پانصد سال گذشته پیموده, كه آغاز آن به عصر رنسانس و رفرماسیون اصلاح گری در اوایل قرن پانزدهم میلادی برمی گردد

واقعیت اینست كه آنچه امروزه به عنوان تمدن غرب و به تعبیر فراخوان موعود، الگوهای توصیه شده تفكر غربی (تمدن انسان‏محور و قدرتمدار و لذت‏طلب غرب) مطرح می‏شود محصول راهی است كه غرب در طول پانصد سال گذشته پیموده، كه آغاز آن به عصر رنسانس (نوزائی) و رفرماسیون (اصلاح‏گری) در اوایل قرن پانزدهم میلادی برمی‏گردد. عصری كه به عصر روشنایی (روشنگری) یا بیداری اروپائیان و در ادبیات سیاسی به عصر مدرنیته (مدرنیزم و مدرنیزاسیون غربی) موسوم است.

تاریخ مدرنیته را می‏توان به سه دوره مشخص تقسیم نمود:

۱- دوره پیدایش و تولد مدرنیته: كه از نیمه دوم قرن پانزدهم تا نیمه دوم قرن هفدهم ادامه یافت. در این دوران روح تفكر مدرنیته بیشتر در صورت و اشكال هنری و ادبیات و تفكرات فلسفی نمودار گردید و بیشتر به بیان نظرات هستی‏شناسانه (انتولوژیك) و معرفت‏شناسانه (اپیستمولوژیك) خود همت گماشت. اومانسیم (انسان‏محوری)، راسیونالیسم (عقل‏محوری)، آمپریسم (اصالت‏تجربه) و كمیت‏انگاری از اندیشه‏های محصول این دوره است. از متفكران این دوره می‏توان به «فرانسیس بیكن‏»، «رنه‏دكارت‏»، «لایب نیتز» و «اسپینوزا» اشاره كرد.

۲- دوران رشد و بسط مدرنیته :كه از نیمه دوم قرن هفدهم تا نیمه دوم قرن نوزدهم ادامه می‏یابد. در این دوره آراء سیاسی، حقوقی و اجتماعی و اقتصادی عصر مدرنیته بیان می‏شود و مدرنیته از قالب هنر و ادبیات سیاسی به مرحله عمل قدم گذارده و به تدوین نظامهای سیاسی و اجتماعی مدرن می‏پردازد. اندیشه‏هایی چون دمكراسی، حقوق بشر، رولاتیویسم (نسبیت‏انگاری) و تفكیك میان ارزش و دانش، سكولاریسم، پیدایش بینش تكنیكی، پیدایی علم به مفهوم جدید (Science) و وقوع انقلابهای بزرگ سیاسی - اجتماعی اومانیستی در كشورهای فرانسه و آمریكا و انگلیس، انقلاب صنعتی و پیدایش استعمار كهنه (كلینیالیسم)، سكولاریسم عملی و تدوین راسیونالیته دكارتی، اندیشه لیبرالیسم كلاسیك، تفكرات و اندیشه‏های سوسیالیستی، جنبش‏های ناسیونالیستی همه متعلق به این دوران از مدرنیته است. از متفكران بنام این دوره می‏توان «امانوئل كانت‏»، «دیوید هیوم‏»، «منتسكیو»، «ویلهلم‏هگل‏»، «جان استوارت میل‏»، و «فوئر باخ‏» را برشمرد.

۳- دوران بحران ذاتی و تمامیت عصر مدرنیته: این دوران كه آغاز آن به بحرانهای اقتصادی نیمه دوم قرن نوزدهم برمی‏گردد، پایان مدرنیته و پیدایش بحرانهای ذاتی آن است كه از حاكمیت‏سرمایه‏داری انحصاری (امپریالیسم)، وقوع جنگهای بین‏المللی اول و دوم و ظهور دولتهای خشن سوسیالیستی و بحرانهای متعدد اقتصادی نشات می‏گیرد. ظهور جنبشهای فكری و نظری‏ای كه با نقد تفكرات و مبانی عقل‏گرایی پرده از ماهیت تمدن جدید و ذات سابژكتیویستی و استیلاجویانه آن برداشته و به پست مدرنیزم موسوم است و در حقیقت‏بیان كننده بحران مدرنیته و رویكرد انتقادی به مبانی نظری و روح اومانیستی (انسان‏مدارانه) تمدن غربی است،از مختصات این دوره است. «مارتین‏هیدگر»، «میشل فوكو»، «هابرماس‏»، «تئودور آدورنو» و «ماكس هوركهایمر» متعلق به این دوره‏اند.

در مجموع شاخص‏های اصلی تفكر دوران مدرنیته در یك نگاه گذرا عبارتند از:

- اصالت دادن به عقل خود بنیاد و ابزاری و اعداداندیش دكارتی.

- انكار تفكر وحیانی و تجربه‏های دینی و یا كم توجهی به آنها و نادیده گرفتن جنبه‏ها و قابلیتهای درك شهودی و اشراقی و جریانهای فعال احساس آدمی.

- اومانیسم (انسان‏محوری) به جای خدا محوری.

- ظهور بینش تكنیكی جدید كه ذاتا مقدم بر علم جدید (Science) بوده و تقریبا به همه عرصه‏های زندگی بشر بسط پیدا كرده است.

- ظهور و بسط پوزیتویسم.

- اصالت دادن به علم جدید كه ساختار كمی، تجربه‏گرا، حسی و آزمایشگر دارد و مبتنی بر بینش فرضی یكی گرفتن هستی و عالم ناسوت است.

- دموكراسی به عنوان تجسم بینش كمی‏انگار، نسبی‏اندیش و اومانیستی در عرصه سیاست و زندگی اجتماعی انسان و فردگرائی حقوقی و سیاسی.

- تاكید عمده بر نسبی بودن حقایق و ارزشهای اخلاقی و تفكیك میان «است‏» و «باید» و انكار وجود هر نوع رابطه استنتاجی میان این دو.

- ارزشمند تلقی شدن «تغییر»، «صیرورت‏» و «پویایی‏» و هر نوع تطور زمانی و تحقیر هر نوع ثبات.

- اعتقاد به اصل پیشرفت كه از شاخص‏های اندیشه قرن هجدهم و نوزدهم و عصر روشنگری است.

- تاكید بر الگوی زندگی، فرهنگ و تمدن مدرن به عنوان غایت تكامل و پیشرفت‏بشر و مدلی كه همه فرهنگها و ملتهای ماقبل مدرن باید از آن تبعیت كنند (نوعی مونیسم فرهنگی).

- سكولاریسم و تقدس‏زدائی از عالم و ستیز با تفسیر رازگونه هستی.

- تاكید بر منطق تجربی و عملی به عنوان روش شناسی اصلی و منطق ریاضی و دیالكتیك به عنوان سه روش عقلانی تعبیر هستی.

- پیدایی ایدئولوژی در مفهوم اصطلاحی آن كه عجین با ظهور پدیده‏ای به نام «روشنفكری‏» بوده و هدف آن ساده كردن امور در قالب تعابیر تجربی و حسی و بسط همگانی ارزشهای تمدن مدرن بوده است.

- حاكمیت روح سودانگار، انباشت‏گر و در دوران معاصر مصرف‏گرای بورژوازی.

- پیدایی فرماسیون‏های سرمایه‏داری و سوسیالیسم به عنوان الگوهای اجتماعی، اقتصادی زندگی مدرن كه هر دو، اشكال مختلف تجلی روح ناسوتی و مادی بورژوازی و عقل اعداداندیش دكارتی هستند.

- پیدایی تلقی تازه از مذهب به عنوان امری صرفا فردی و مبتنی بر تجربه‏ای شخصی و كم‏رنگ كردن یا نادیده گرفتن دیگر گامهای سیاسی و اجتماعی ادیان‏» (۱)

با توجه به شاخص‏های فوق می‏توان خصوصیات انسان مدرن یا به تعبیر رایج‏تر صورت مثالی انسان بورژوا را چنین بیان كرد: انسانی متكی به عقل خودبنیاد و منقطع از وحی، پشت‏كرده به معنویت، دنیا مدار، سودجو و لذت طلب، دارای دیدی سابژكتیویستی به دیگران، استیلا جو و استثمارگر و كمی‏انگار، و سطحی و فرومایه. و به عبارت دیگر، انسان بورژوا و بشر مدرن مظهر تام و تمام اسم نفس اماره است كه با پشت پا زدن به معنویت و اخلاق و انقطاع از وحی و اتكال به عقل خودی و جزئی و جزوی متولد شده، رشد كرده و هم‏اكنون دوران كهنسالی جسمانی و روحانی و مرگ قریب‏الوقوع خود را تجربه می‏كند.

انسان مدرن با اتكال به عقل خودبنیاد تصرف‏گرا (راسیون) و به تعبیر روایات اسلامی نكری (شیطنت) برای خود رسالتی جز توجیه كشمكش‏های غرائز و تمایلات و اهواء نفسانی در جهت لزوم پیروزی حس لذت‏طلبی بر درد و رنج و الم (یوتیلیتاریانیسم محور قراردادن اصل Utility جرمی بنتهام فیلسوف انگلیسی یا «بنتهامیسم‏») و تحصیل سود برای كسب سود بیشتر قائل نیست و این اعتقاد او در همه فعالیتهای مختلف فردی و اجتماعی در ساحت مدرنیته متجلی شده است. ناگفته پیداست كه این تلقی از زندگی، مبنایی جز تجلی نفس سركش اماره در صورت فردی و تاریخی آن ندارد و محصول نگرش راسیونالسیتی، اومانیستی، سكولاریستی، ماتریالیستی، لیبرالیستی و سابژكتیویستی (۲) عصر مدرنیته و نوع نگاه انسان مدرن به عالم و آدم و طبیعت و دیگران است‏یعنی نگاه‏طمع‏آمیز نفسانی وشیطانی و ابزاری به فرد و محیط و اجتماع.

از آنجا كه روح مدرنیته، سكولاریستی و ماتریالیستی است، مخالفت‏با شریعت و دین زیربنای اصلی و هدف اصلی همه الگوهای مبتنی بر این اصل است. جدایی دین از شؤونات اجتماعی خاصه سیاست (علم‏گرایی و سكولاریسم) در واقع تلقی و جهت‏گیری همه مكاتب عصر مدرنیته در خصوص دین است. لذا، مدرنیته محصول عصر رنسانس است كه به جریان مقابله با معنویت و نفی خدا و انكار عالم غیب (هم در مرتبه عین و هم در مرتبه ذهن) و خروج دین از صحنه اجتماع دامن زد و در نهایت دین را امری شخصی و خصوصی تلقی كرد كه حق خروج از معابد و منازل و قلوب افراد را به داخل اجتماع ندارد. مادام كه دین امری خصوصی و شخصی باقی بماند قابل احترام خواهد بود ولی زمانی‏كه بخواهد از جنبه شخصی و فردی خارج شود و به وسیله كسب قدرت سیاسی، اقدام به تشكیل نظام نموده و منشا اثر اجتماعی گردد، جامعه سكولار در برابر آن ایستادگی و موضع‏گیری خواهد نمود. لذا عصر مدرنیته در غرب با غلبه روحیه سرمایه‏داری و نفی دین ملازمه داشته است و بورژوازی هرگز تن به همكاری اجتماعی با دین نمی‏دهد. تفكر مدرنیته در عرصه سیاست نیز در اومانیسم و در قالب دموكراسی (به عنوان حكومت مردم بر مردم) تجلی می‏كند كه در واقع با این نگرش خدا را حذف و مردم را جایگزین آن كرده و با اتكال به اندویدوالیسم (اصالت فرد)، خالت‏شریعت و ادیان را در زندگی و تصمیم‏گیری درباره آن نفی و انكار می‏كند. در حقیقت دمكراسی غربی همان لیبرالیسم در خدمت‏سرمایه‏داری است. زیرا دمكراسی و پارلمانتاریسم غربی تنها ضامن منافع احزابی هستند كه حافظ منافع خود و در خدمت نظام بورژوازی غارتگر می‏باشد و در عمل این احزاب (صرف‏نظر از عناوین آنها: سوسیالیست و لیبرال دموكرات و غیره) ذاتا متضمن منافع گروههای سرمایه‏داری بوده و همین گروههای سرمایه‏دار هستند كه با استفاده از قدرت مالی و تبلیغات خود جریان انتخابات را رقم می‏زنند. و بالاخره روح مدرنیته با اصل عدالت فردی و اجتماعی در تضاد است. در قلمرو مدرنیته چون هدف كسب سود برای سود بیشتر بدون ملاحظه هیچ گونه قید اخلاقی و یا معنوی است، تفكر سابژكتیویستی و تلقی شئ‏انگارانه و ابزاری از دیگران (انسترومنتالیسم)، تصرف بدون مرز در منابع طبیعت، و اعتقاد به اصل فلسفی یوتیلیته (یوتیلیتاریانیسم بنتهامیسم) یعنی كسب لذت و كاهش هرگونه محرومیت و درد و الم و رنج فردی در بعد مادی و حیوانی، اساس و مبنای اصلی همه فعالیتهای انسان مدرن در جامعه مدرن به شمار می‏آید. پس بدیهی است كه عدالت اجتماعی كه به معنای اعطای حق هر ذی‏حق می‏باشد با روح مدرنیته ناسازگار بوده و همه مدلهای برخاسته از روح مدرنیته در جهت نفی اصل مقدس عدالت گام برمی‏دارد و همگی ذاتا ناعادلانه، سرمایه‏مدار و سوداگرانه می‏باشد. زیرانمی‏توان هم داعیه بسط سرمایه را داشت و هم تحقق اصل عدالت را انتظار كشید. به همین لحاظ مدلهای توسعه غربی در عمل برای كشورهای دنباله‏روی غرب سوغاتی جز بی‏عدالتی، تشدید اختلافات و فاصله طبقات اجتماعی، تورم و ركود و ناهنجاری‏های فراوان اخلاقی و اجتماعی، بحرانهای مالی و پولی و وابستگی بیشتر به امپریالیسم در بر نداشته است. چرا كه عقل خودبنیاد قدرت‏طلب ذاتا نمی‏تواند نظامی عادلانه پدید آورد و عدالت اجتماعی را عینیت‏بخشد. زیرا عدالت و كشف مصادیق آن كه هدف بعثت همه انبیاء الهی و انزال كتب آسمانی است‏به حقیقت در قرب به حق، معنا و تعریف می‏گردد و انسان مدرن كه نگاهی لائیك و سكولاریستی و آتئیستی (۳) به عالم دارد از مرز حقیقت میلیاردها فرسخ فاصله گرفته و از حق و قیقت‏بسیار دور شده است. اینك پس از توضیحات مبسوط در خصوص غرب، مدرنیته و ادوار سه‏گانه آن، و ویژگیها و خصوصیات تفكر مدرن و انسان مدرن (یا انسان بورژوا)، و گرایشهای مختلف مكاتب عصر مدرنیته، و روح سكولاریستی - ماتریالیستی - آتئیستی آن، و بیان حقیقت دمكراسی لیبرال مبتنی بر اومانیسم و مغایرت ذاتی روح مدرنیته با دین و شریعت، و تضاد ذاتی آن با اصل شریف عدالت فردی و اجتماعی، به بیان یكی از مدلهای مبتنی بر اصل مدرنیته غربی كه محصول این روح مدرن است‏یعنی اصل «توسعه‏» می‏پردازیم تا معلوم شود كه آیا نسبتی بین انقلاب دینی و الگوهای مبتنی بر فرهنگ و تفكر غربی وجود دارد و اصولا آیا اثبات چنین نسبتی امكان‏پذیر است‏یا خیر؟

پی‏نوشتها:

۱. موحد، هادی، مدرنیسم وپسامد مدرنیسم، ماهنامه صبح، تیر۷۶، شماره ۷۱.

۲. [راسیونالیسم تكیه بر یافته‏های عقل جزوی; اومانیسم محور قراردادن انسان به جای خدا; سكولاریسم علم‏زدگی و تلاش برای حل همه معضلات بشر توسط عقل بریده از وحی; ماتریالیسم ماده‏گرایی و نفی عالم غیب و ماوراء محسوسات; لبرالیسم گرایش به آزادی برای كسب لذت بیشتر و رفع موانع ارزشی در این مسیر; سابژكتیویسم ذهن‏گرایی و غلبه احساسات درونی و خواسته‏های نفسانی بر اندیشه و تفسیر بی‏ضابطه و دلبخواهی جهان هستی و واقعیتهای آن. موعود]

۳. آته‏ئیسم، نقطه مقابل تئیسم یا خداگرایی و به معنی نفی خداست. [موعود]۱. دوره پیدایش و تولد مدرنیته كه از نیمه دوم قرن پانزدهم تا نیمه دوم قرن هفدهم ادامه یافت. در این دوران روح تفكر مدرنیته بیشتر در صورت و اشكال هنری و ادبیات و تفكرات فلسفی نمودار گردید

۲. دوران رشد و بسط مدرنیته كه از نیمه دوم قرن هفدهم تا نیمه دوم قرن نوزدهم ادامه می‏یابد. در این دوره آراء سیاسی، حقوقی و اجتماعی و اقتصادی عصر مدرنیته بیان می‏شود و مدرنیته از قالب هنر و ادبیات سیاسی به مرحله عمل قدم گذارده و به تدوین نظامهای سیاسی و اجتماعی مدرن می‏پردازد.

۳. دوران بحران ذاتی و تمامیت عصر مدرنیته: این دوران كه آغاز آن به بحرانهای اقتصادی نیمه دوم قرن نوزدهم برمی‏گردد، پایان مدرنیته و پیدایش بحرانهای ذاتی آن است كه از حاكمیت‏سرمایه‏داری انحصاری (امپریالیسم)، وقوع جنگهای بین‏المللی اول و دوم و ظهور دولتهای خشن سوسیالیستی و بحرانهای متعدد اقتصادی نشات می‏گیرد.

می‏توان خصوصیات انسان مدرن یا به تعبیر رایج‏تر صورت مثالی انسان بورژوا را چنین بیان كرد: انسانی متكی به عقل خودبنیاد و منقطع از وحی، پشت‏كرده به معنویت، دنیا مدار، سودجو و لذت طلب، دارای دیدی سابژكتیویستی به دیگران، استیلا جو و استثمارگر و كمی‏انگار، و سطحی و فرومایه.

عدالت اجتماعی كه به معنای اعطای حق هر ذی‏حق می‏باشد با روح مدرنیته ناسازگار بوده و همه مدلهای برخاسته از روح مدرنیته در جهت نفی اصل مقدس عدالت گام برمی‏دارد و همگی ذاتا ناعادلانه، سرمایه‏مدار و سوداگرانه می‏باشد.

منبع:www.imamalmahdi.com