سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

شلیک ژنرال به استراتژی اوباما پترائوس جانشین مک کریستال در افغانستان شد


شلیک ژنرال به استراتژی اوباما پترائوس جانشین مک کریستال در افغانستان شد

به زحمت می توان طی دو هفته ای که گذشت, مطلبی را در نشریات مهم یافت که در آنها از برکناری ژنرال «استنلی مک کریستال», فرمانده نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان توسط «باراک اوباما», رئیس جمهور آمریکا, استقبال شده باشد و یا طی این مدت سخنی را از یک تحلیلگر و کارشناس در شبکه ها و رسانه های پنج قاره جهان شنیده باشیم که گوینده اش از وضعیت فعلی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان تعریف کرده باشد

به زحمت می توان طی دو هفته ای که گذشت، مطلبی را در نشریات مهم یافت که در آنها از برکناری ژنرال «استنلی مک کریستال»، فرمانده نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان توسط «باراک اوباما»، رئیس جمهور آمریکا، استقبال شده باشد و یا طی این مدت سخنی را از یک تحلیلگر و کارشناس در شبکه ها و رسانه های پنج قاره جهان شنیده باشیم که گوینده اش از وضعیت فعلی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان تعریف کرده باشد. این در حالی است که قریب به اتفاق ناظران، جایگاه آمریکا را در افغانستان شکننده و حتی در آستانه شکست توصیف کرده اند و آنهایی که دل نگران آینده آمریکا و اروپا هستند، توصیه ها و پیشنهادات خود را به کاخ سفید ارائه کردند و هنوز هم این جریان ادامه دارد! که در جای خود برخی از مهمترین آنها را اشاره می کنیم.

اما، چیزی که مهم است و در همین مدخل بحث قصد شرح و انکشاف آن را داریم، این است که موج نگرانی غربی ها و این همه دست و پا زدن آنها در مورد افغانستان، کاملا بجاست و آنها عمق ماجرا را خوب درک کرده اند و اصولا به خاطر همین است که از کاخ سفید و شخص اوباما می خواهند تا دیر نشده، چاره ای بیندیشد و دست به اقدامی بزند. البته، برخی از واقع گرایان معتقدند که دیگر دیر شده است و واشنگتن باید طعم تلخ شکست را رسماً بچشد و راه حل هایی که این طیف ارائه می دهند، عموماً حول و حوش خروج آبرومندانه آمریکا و ناتو از افغانستان دور می زند.

در اینجا ایده شکست آمریکا در افغانستان را فعلا در حد یک فرضیه در نظر می گیریم و سعی می کنیم که با بررسی کلی اوضاع، جمعبندی و تحلیل خود را ارائه دهیم و قضاوت و نتیجه گیری را نیز برعهده مخاطبان عزیز قرار دهیم. شرایط فعلی نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان، وضعیت شبه نظامیان طالبان، نقاط ضعف و قوت استراتژی اوباما، راهکارهای «دیوید پترائوس» که جانشین مک کریستال در افغانستان شده است، علل واقعی بروز اصطکاک میان اوباما و مک کریستال، ظرفیت های بالفعل ایالات متحده برای ادامه دادن جنگ در افغانستان از جمله موضوعاتی است که برای رسیدن به یک پاسخ درست، مورد توجه قرار خواهیم داد.

● پیروزی مصلحت بر ضرورت

ماجرای برکناری مک کریستال، چنان جنجالی را در پی داشت که واقعاً نمی توان تا گذشته نزدیک، مصداقی مشابه آن را ذکر کرد.

بسیاری از رسانه ها و تلویزیونهای آمریکایی و اروپایی روی ویژگی های فردی این فرمانده برکنار شده انگشت گذاشته اند و مثلا به نقل از وی گفتند که اوباما از حضور در جلساتی که ژنرال های چهار ستاره باشند واهمه دارد و در این جلسات خودش را می بازد! و یا اینکه مک کریستال اوباما و دستیارانش و بخصوص شخص «جوزف بایدن»، معاون رئیس جمهور را به هیچ می گرفت و از آنها با الفاظ رکیکی مثل «حیوان» یاد می کرد.

اما، تحلیلگران و رسانه های وابسته به جمهوریخواهان و نومحافظه کاران که طیف مخالف رئیس جمهور آمریکا و دموکرات ها را تشکیل می دهند، عمدتاً به محتوای ایراداتی که مک کریستال طی گزارشات خود، متوجه رئیس جمهور می کرد، تکیه می کنند و استراتژی اوباما در افغانستان و اصولا عملکرد ۱۶ ماه اخیر او را به باد انتقاد می گیرند.

اما این دو طیف، یعنی طیفی که بر ویژگی های شخصی و روانشناختی فرمانده برکنار شده تکیه می کنند (و عمدتاً دموکرات و یا از طرفداران رئیس جمهور هستند) و آنهایی که انگشت اتهام را به سمت استراتژی و عملکرد اوباما می گیرند، در یک چیز مشترک هستند و آن، نگاه سطحی به ماجراست و عمدتاً به تحولات روزمره توجه دارند.

می توان همه این صورتبندی ها و جنبش ها و موضعگیری ها را برهم زد و از افقی کاملا متفاوت به مسئله نگریست و از این طریق، به حقیقت ماجرا نزدیکتر شد؛ ژنرال مک کریستال یک نماینده تمام عیار برای یک امپریالیسم جنگ طلب است و د رمورد افغانستان، همه ضرورت های ایجاد یک هژمونی کامل بر این کشور و شکست طالبان و سایر شورشیان را درک می کند. واقعیت های تاکتیکی و سوق الجیشی در نبردهای گسترده و محدود را می داند. لذا، اگر وی نفرات و نیروهای جدید، آن هم در حد و اندازه ده ها هزار نفری را طلب می کرد، واقعاً از سر ضرورت بود. اما، داس مصلحت اوباما این ضرورت را گردن زد! کدام مصلحت؟ همان مصلحتی که او را سال گذشته واداشت همزمان با افزایش نیرو (به درخواست مک کریستال)، عقب نشینی پس از ۱۶ ماه از افغانستان را نیز مطرح کند. به عبارت دیگر، این مصلحت به خاطر فشار افکار عمومی در آمریکاست که دیگر جنگ (چه درعراق و چه در افغانستان) را نمی خواهد و از رئیس جمهور نیز می خواهد که به وعده «تغییر» عمل کند. این مصلحت سیاسی اوباما را وداشت که فرمانده جنگ طلبش را برکنار کند، فرماندهی که هر روز نیروها و تجهیزات بیشتر می خواست تا با مشت آهنین خود، بهتر از پس شبه- نظامیان طالبان برآید.

اما در این میان، صراحت لهجه مک کریستال و زبان سرخ وی نیز متغیری بود که بهانه کافی به دست اوباما داد. مک کریستال وقتی در جمع فرماندهان زیردستش از ستادی و عملیاتی و تا جاسوسی قرار می گرفت، چنان از اوباما و دستیارانش بدگویی می کرد که تا حد رئیس یک جمع تبهکار و مافیایی تنزل می کرد و همین به همراه مطالبی که در گفت وگو با نشریه «رولینگ استون» علیه بایدن و دیگر دستیاران اوباما گفت (۲۵ ژوئن /۵ تیر)، این فرصت را به رئیس جمهور داد که او را برکنار کند و همه سوابق درخشان این ژنرال ۵۶ ساله را نادیده بگیرد.

مک کریستال حضور در کره جنوبی در سال ۱۹۸۱ به عنوان افسر اطلاعات و عملیات، حضور در عملیات «سپر صحرا» و «طوفان صحرا» تا سال ۱۹۹۳ به عنوان فرمانده عملیات مشترک، فرماندهی عملیات ویژه از سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۸ در عراق و فرماندهی ایساف و نیروهای آمریکایی در افغانستان طی سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ و ابقا در این پست توسط رئیس جمهور را در کارنامه خود دارد. اما الآن این ژنرال چهارستاره پس از خوش خدمتی های فراوان به ایالات متحده و فرماندهی جنگ های نابرابر علیه کشورهای اسلامی و کشتار نظامیان و غیرنظامیان بی گناه، در واکنش به اقدام اوباما، از ارتش کناره گرفت.

● واقعیت های صحنه و پشت صحنه نبرد

اگر بخواهیم آنچه در افغانستان می گذرد را در یکی دو جمله خلاصه کنیم، این مناسب ترین گزاره است: طالبان در هیچ جا نیست،ولی در همه جا حضور دارد! این نبردی که ۹ سال ادامه دارد و تا اینجا «طولانی ترین جنگ آمریکا» لقب گرفته است، اگر شرایط نبرد به همین منوال باقی بماند، ممکن است صدها سال هم طول بکشد!

بی جهت نبود که مک کریستال در گزارش ۶۶ صفحه ای سال گذشته خود به «رابرت گیتس» وزیر دفاع آمریکا، شرایط افغانستان را بسیار منفی ارزیابی کرد و اعزام نیروهای بیشتر را خواستار شد. تحولات پس از آن نیز ثابت کرد که حق با این ژنرال بازنشسته است.

در عملیات بزرگ ولایت هلمند که هزاران نظامی ناتو و آمریکایی و ادوات سنگین و مدرن به کار گرفته شد، تقریباً هیچ دستاوردی برای واشنگتن نداشت؛ اشغالگران هر چه گشتند، شبه نظامیان طالبان را نیافتند! و درعوض، دست به کشتار غیرنظامیان زدند.

این عملیات ثابت کرد که استراتژی جنگی اوباما چقدر پوچ و بی ارزش است، و قرار بود که بلافاصله پس از آن، عملیات در ولایت قندهار آغاز شود، اما حملات انتحاری طالبان در پایتخت (کابل) شدت گرفت و حملات چریکی در مناطق شرقی افغانستان گسترش یافت. همه اینها تردید اوباما را بیشتر کرد و او تا لحظه حاضر، عملیات قندهار را انجام نداد که نداد.

اکنون این طالبان است که صحنه نبرد را مشخص می کند و هر وقت و هرجا که بخواهد، ضربه خود را به دشمن وارد می کند.

هر روز شرایط برای نظامیان خارجی در افغانستان سخت تر می شود، تا آنجا که ماه گذشته میلادی (ژوئن) تعداد تلفات نیروهای آمریکایی و ناتو از مرز ۱۰۰ تن نیز گذشت و رکورد ماه های دیگر در ۹ سال اخیر را شکست و هیچ بعید نیست که ماه جاری میلادی (ژوئیه) این رکورد را هم بشکند.

● نارضایتی در آمریکا و کشورهای عضو ناتو

این افزایش تلفات، به همراه فشارهای معیشتی و اقتصادی، نارضایتی عمومی در غرب را شدیدا افزایش داده است.

تحت همین فشارهاست که اروپائیان یکی یکی از افغانستان خارج می شوند؛ جریانی که از هلند آغاز شده و به دیگر کشورها نیز سرایت کرده است. خبرگزاری رویتر در مورد انگلیس گزارش داد که مردم این کشور از افزایش تلفات نیروهای انگلیسی در افغانستان، به شدت ابراز نگرانی می کنند و از مقامات کشورشان می خواهند نیروها را از افغانستان بازگردانند. این فشارها به قدری زیاد است که «دیوید کامرون» نخست وزیر انگلیس، را به تناقض گویی انداخت، وی از یک طرف، نسبت به طولانی شدن این جنگ به شدت ابراز نگرانی کرد و از طرف دیگر نیز، حضور نیروهای انگلیسی در افغانستان را ضروری دانست و حتی گفت این حضور، حداقل تا پنج سال دیگر ادامه می یابد!

اما، شرایط در آمریکا نیز بهتر از انگلیس و اروپا نیست؛ طبق یک نظرسنجی که مجله «نیوزویک» انجام داد، حدود ۵۳ درصد مردم آمریکا با نحوه مدیریت جنگ افغانستان توسط اوباما مخالف هستند و تعداد کسانی که هنوز باور دارند دراین کشور پیروز می شوند، به حدود ۴۰ درصد رسیده است. این درحالی است که درهمین زمستان گذشته، ۵۵ درصد مردم آمریکا از نحوه مدیریت جنگ افغانستان توسط اوباما راضی بودند و تنها ۲۷ درصد ابراز نارضایتی می کردند.

علت نارضایتی آمریکایی ها، تنها به افزایش شمار تلفات در افغانستان محدود نمی شود، آمریکایی ها فشار جنگ و سیاست های میلیتاریستی دولت شان را بر سطح معیشت خود و افزایش مالیات ها کاملا لمس می کنند؛ هم اکنون ایالات متحده در ۵۰ کشور جهان ۷۵۰ پایگاه نظامی دارد و ۲۵۵ هزار سرباز این کشور در خارج (به استثنای عراق و افغانستان) مستقر هستند. از این تعداد، حدود ۱۱۶ هزار نیرو در اروپا، حدود ۱۰۰ هزار در ژاپن و آسیای جنوب شرقی و بقیه در مناطق دیگر مستقر هستند. مخارج نظامی، ۱۹ درصد مخارج فدرال و حداقل ۴۴ درصد درآمد مالیاتی ایالات متحده را می بلعد.

طبق گزارشات، دو جنگ عراق و افغانستان تا الان برای واشنگتن، حدود هزار میلیارد دلار هزینه داشته است و طی سال مالی جاری نیز ۲۰۰ تا ۲۵۰ میلیارد دلار بر آن اضافه می شود.

برخی منابع غیررسمی، هزینه جنگ های آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ تاکنون را حدود ۳۰۰۰ میلیارد دلار برآورد کرده اند.

کارشناسان می گویند علت اصلی بحران اقتصادی کنونی که آمریکا و اروپا و کل جهان را فراگرفته، همین هزینه های گزاف جنگ و لشکرکشی های آمریکا و کشورهای متحد است.

این تحولات یکبار دیگر بر تز اندیشمندانی چون «هری مگداف»، «پل سوئیزی» «ولادیمیرلنین» و دیگران صحه می گذارد که کم و بیش معتقد بودند اگر گسترش ارضی، بزرگترین خطر برای امپراتوری های سابق بود، هزینه های اقتصادی گزاف نیز امپریالیست های توسعه طلب نوین را به زانو درمی آورد. هزینه هایی که ماشین جنگی کشورهای امپریالیست می بلعد.

به هرحال، درمیان مردم آمریکا حمایت از سیاست های میلیتاریستی روند نزولی دارد و به نظر نمی رسد که رئیس جمهور و دیگر سران کاخ سفید و واشنگتن یکبار دیگر بتوانند افکار عمومی را در جهت عملیات تازه و ماجراجویی های جدید بسیج کنند.

● اوباما و دیوید پترائوس

استراتژی اوباما دو بعد داشت؛ یکی افزایش نیرو در افغانستان و دیگری عقب نشینی از افغانستان تا ۱۶ ماه دیگر.

اکنون بسیاری از کارشناسان این استراتژی را ناکارآمد و معیوب می دانند؛ مهمترین پیش فرض اوباما در استراتژی فوق، این بود که طی این مدت ۱۶ماهه، دولت و ارتش افغانستان آنقدر قوی می شوند که بتوانند جای نیروهای خارجی را بگیرند و پیش فرض دیگر نیز موفقیت ناتو و آمریکا در عملیات نظامی آتی علیه طالبان است. در مورد این فرض دوم به قدر کافی توضیح داده شد که چطورعملیات هلمند، پوچ و بی معنی از کار درآمد و هیچ تاثیر قاطعی برطالبان نداشت، اما در مورد پیش فرض نخست لازم است در اینجا توضیحاتی داده شود.

از منظر گسترش سیطره و حاکمیت، طی یکسال اخیر دولت افغانستان نه تنها حضور و نفوذ خود را دربسیاری از ولایات شرقی و جنوبی از دست داد، بلکه این سیطره بر کابل نیز ضعیف تر شد.

علاوه بر آن، آمریکایی ها علنا دولت کابل را به فساد متهم می کنند و این اتهامات تا آنجا بالا گرفت که «حامد کرزای» رئیس جمهور افغانستان، علیه آمریکا موضع گرفت و مجادله میان واشنگتن و کابل کماکان ادامه دارد.

کرزای پی در پی کشتار غیرنظامیان توسط اشغالگران را محکوم می کند، از فرماندهان ناتو و آمریکایی خواسته است بدون هماهنگی با دولت کابل، دست به عملیات جنگی در افغانستان نزنند، با ایران گرم می گیرد و خودش به طور مستقل، با سران طالبان پنهانی مذاکره می کند. همه اینها باعث می شود شکاف میان کابل و واشنگتن بیشتر شود و غرب نتواند بر کرزای به عنوان یک شریک مورد اعتماد تکیه کند.

لذا می بینیم که هردو مفروض محوری استراتژی اوباما، نادرست بوده و در نتیجه، این استراتژی اعتبارش را کاملا از دست داده است. با این وجود، رئیس جمهوری آمریکا هنگام جایگزین کردن ژنرال «دیوید پترائوس» به جای مک کریستال در افغانستان، بر این نکته تاکید کرد که هیچ تغییری در استراتژی وی در مورد افغانستان ایجاد نخواهدشد.

خود انتخاب پترائوس به عنوان فرمانده نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان نیز نشانه خوبی برای گفته اوباماست زیرا، ناظران غربی، پترائوس را بله قربان گوی رئیس جمهور آمریکا می دانند.

با این حال، این فرمانده جدید برای آنکه قافیه را نبازد و لااقل بتواند از کنگره آمریکا رأی موافق بگیرد، گفته است که طرح هایی برای افغانستان درسر دارد. وی گفت: اولین کارش مشخص کردن نقش ها و عملکردهای نظامی علیه نیروهای شبه نظامی است و می خواهد کاری کند که جنگ، علیه طالبان آسان تر شود. اما، آیا این کلی گویی ها می تواند به زعم غربی ها، برای افغانستان ثبات بیاورد و شرایط جنگ را به نفع غرب تغییر دهد؟ واقعیت این است که طالبان تاکتیک های جنگی آمریکا را واقعا با چالش مواجه کرده است.

پترائوس زمانی که درعراق نظامیان آمریکایی را فرماندهی می کرد، از تاکتیک قدیمی ارتش آمریکا که قدمت آن به جنگ با سرخپوستان در قرن های ۱۸ و ۱۹ برمی گردد، بهره گرفت. در این تاکتیک، از بومیان علیه بومیان استفاده می شود. در عراق شوراهای بیداری ایجاد شد و نیروهای عشایر وسنی علیه تروریست ها به کار گرفته شدند. این شوراها تا حدودی موفق عمل کردند. پترائوس احتمالا در افغانستان نیز از این تاکتیک استفاده می کند اما با توجه به ساختار قومی افغانستان، بعید به نظر می رسد که این طرح نیز جواب دهد.

● گزینه های پیش روی اوباما

پیشنهادات محافل سیاسی، رسانه ای و تحقیقاتی آمریکایی و اروپایی به رئیس جمهور آمریکا، که مبحث پایانی و بعدی ما را تشکیل می دهد، عمدتا روی عقب نشینی و نجات از گرداب جنگ افغانستان دور می زند. اما ما در اینجا می خواهیم ذهنیت اوباما را به عنوان یک بازیگر خردمند، حدس بزنیم و انتخابی که وی از میان بدیل های موجود و پیش روی خود خواهد کرد را از هم اکنون گمانه زنی کنیم.

مسلما، رئیس جمهوری آمریکا تصمیمی را به اجرا درمی آورد که برای منافع این کشور بیشترین سود و کمترین زیان را داشته باشد. با این مقدمات، بدیل ها را یکی یکی شناسایی می کنیم و منافع و مضار آنها را نیز حدس می زنیم.

عقب نشینی فوری: اگر کاخ سفید بخواهد نیروها را از افغانستان خارج کند، احتمالی ترین چیزی که رخ خواهد داد، سقوط کابل به دست طالبان است و این با شکست خفت بار آمریکا مساوی است و واشنگتن باید منتظر تکرار حملات علیه منافع خود در همه جای جهان و حتی داخل آمریکا باشد و نظام های محافظه کار و متمایل به غرب منطقه ای در معرض خطر قرار می گیرند و علاوه بر آنها، دولت اتمی پاکستان نیز به احتمال زیاد به دست طالبان محلی سقوط می کند.

پس، اتخاذ چنین تصمیمی از جانب واشنگتن، محال به نظر می رسد.

ادامه یافتن استراتژی موجود: این چیزی است که هم اوباما و هم «آندرس فوک راسموسن» دبیرکل ناتو، آن را گوشزد کرده اند و اوباما حتی پس از برکناری مک کریستال، دریاسالار «مایکل مولن»، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا را به افغانستان و پاکستان اعزام کرد تا وی به سران دو کشور اطمینان دهد که استراتژی اوباما تغییر نخواهد کرد.

اگر واقعا این استراتژی ادامه یابد، وضعیت فرسایشی موجود ادامه پیدا می کند، و این چیزی است که «لئون پانه تا»، رئیس سازمان «سیا» در گفت وگو با شبکه «ای.بی.سی» آمریکا، آن را اینگونه بیان می کند که روند جنگ در افغانستان، «سخت تر» و در عین حال «کندتر» شده است.

مقامات آمریکایی خوب می دانند ادامه یافتن روند کنونی، سرانجام خوشی برای آنها ندارد و حداقل در این شرایط بحرانی می تواند بخش زیادی از اندوخته ها و بودجه دولت آمریکا را ببلعد و علاوه بر ماشین نظامی، اقتصاد ایالات متحده را با چالش های جدی تر و مهمتری مواجه کند و حتی این روند تصاعدی تلفات نظامیان نیز مردم را مقابل دولت قرار خواهد داد و این مخالفت های مردمی و گسترش اعتراضات خیابانی ضدجنگ، عرصه را بر آمریکا و دولت های اروپایی تنگتر می کند.

عمل به وعده خروج: اوباما وعده داده است که تا تابستان سال آینده همه نظامیان را از افغانستان خارج کند و این مستلزم عملی شدن دو پیش فرضی بود که تحقق نیافتن آنها قبلا توضیح داده شده است و لذا، کاملا به ضرر منافع آمریکاست.

جایگزین کردن کشورهای اسلامی: این طرح که اخیرا توسط دبیرکل ناتو اعلام شد، عملی نیست، زیرا هم افغان ها و هم مردم کشورهای مبداء این حضور را به نیابت از آمریکا و غرب تلقی می کنند و شرایط برای دولت های اعزام کننده نیرو سخت خواهد شد. به علاوه، انگیزه چندان قوی ای برای این حضور وجود ندارد و خطرات احتمالی بعدی برای این کشورها از امتیازات سیاسی، اقتصادی، تجاری و مالی ای که غرب به این کشورها خواهد داد، به مراتب بیشتر خواهد بود.

نسل کشی و یا سرکوب گسترده: این شیوه ای است که مغول ها قبلا در افغانستان به کار گرفته اند. در شرایط حاضر، هر چند انگیزه کافی برای این اقدام وجود دارد، ولی گستردگی رسانه های ارتباطی و نظارت افکار جهانی بر آنچه که در افغانستان می گذرد، این اختیار را از اشغالگران سلب کرده است. فشار افکار عمومی به حدی است که آمریکا و دیگر متحدان را مجبور می کند پس از هر حمله به غیرنظامیان و کشتار آنان، فورا عذرخواهی کنند و یا کمیته تحقیق تشکیل دهند تا شرایط را آرام کند.

همراه کردن مردم افغان با آمریکا: تاریخ ثابت کرده است که افغان ها تحت هیچ شرایطی با اشغالگران کشورشان دوست و همدل نمی شوند. برخی از جامعه شناسان درصدد هستند که ریشه ها و دلایل مذهبی برای آن پیدا کنند، و برخی به دنبال علل دیگر می گردند. قوم پشتون که حدود ۴۵ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می دهد، مدعی هستند تنها قومی بوده اند که توانسته اند در برابر لشکر اسکندر مقدونی در عصر باستان بایستند و آن را شکست بدهند.

شکست خفت بار دیگری را نیز انگلیسی ها در قرن نوزدهم تجربه کرده اند و معروف است که از لشکر بزرگ آنها فقط یک نفر زنده ماند تا خبر شکست را به فرماندار انگلیسی درهند برساند!

شوروی سابق نیز که درسال ۱۳۷۹ دست به اشغال افغانستان زد، به مدت حدوداً یک دهه با مجاهدین افغان سرگرم نبرد بود و بالاخره با عقب نشینی از این کشور، توانست خود را از حملات پی درپی و خردکننده چریکی نجات دهد. البته حمله مغول ها در قرن سیزدهم میلادی یک استثناء است و علت غلبه آنها بر مردم افغان نیز نسل کشی گسترده بوده است و این نسل کشی در شرایط حاضر نمی تواند تکرار شود.

تطمیع مالی و اقتصادی: بدین ترتیب که آمریکا بخواهد جهت احیای زیرساخت ها، ایجاد اشتغال و افزایش رفاه عمومی مردم افغانستان، حاتم بخشی بی حساب و کتاب بکند. اجرای این سیاست، دو پیش فرض لازم دارد، نخست اینکه دولت واشنگتن از توان مالی بسیار بالا برخوردار باشد و دوم در افغانستان امنیت و ثبات تا حدودی برقرار باشد و اجازه کارهای عمرانی و ساخت و ساز را بدهد. همانطور که می دانیم در شرایط حاضر هیچکدام از این شرایط فراهم نیست.

با وجود این، فرض کنیم که آمریکا موفق به اجرای سیاست فوق شود، باز هم هیچ تضمینی وجود ندارد که شبه نظامیان بخواهند سلاح خود را بر زمین گذارند.

لذا، مشاهده می شود که هیچ راه حل قابل تصوری برای آمریکا وجود ندارد که بخواهد آبرومندانه به جنگ افغانستان پایان دهد.

همسویی جمهوری اسلامی ایران با آمریکا برای حل بحران افغانستان، آنطور که برخی از تحلیلگران غربی پیشنهاد می کنند نیز امری تقریباً محال است؛ ایران چه به دلایل ایدئولوژیک و اعتقادی و چه به دلایل سیاسی، هرگز آمریکا را برای غلبه برای افغان ها یاری نخواهد کرد. اصولاً طرح چنین بحثی به لحاظ سیاسی، منطقی نیست، زیرا براساس تجربیات سه دهه اخیر، کاملاً روشن است که آمریکا و غرب پس از غلبه بر بحران افغانستان، مزاحمت های خود را علیه کشورمان بیشتر خواهند کرد. بنابراین، خلاصی دادن دشمن، امری کاملاً غیرعقلانی است.

● شکست کامل

احتمالاً به خاطر داریم که درماه های قبل از حمله گسترده آمریکا به افغانستان درسال ۲۰۰۱، برخی از خوشبینان به طعنه می گفتند تاکنون کارگران افغان به کشورهای همسایه و منطقه می رفتند تا درآمد کسب کنند، ولی به زودی و پس از آنکه دلارهای بی حساب و کتاب آمریکایی همراه ماشین جنگی آنها وارد افغانستان شده است، جریان معکوس خواهد شد و کارگران ایرانی، پاکستانی، هندی و تاجیک، به افغانستان می روند تا به آلاف و الوف برسند و برگردند!

اما، آیا الان چنین ذهنیتی وجود دارد؟ و آیا کسی می تواند جرأت چنین افاضاتی را داشته باشد؟ درهمین کشور خودمان، آیا در دور دست ترین نقاط و روستاها شاهد نیستیم کارگران افغان به هرکار مشقت آوری تن می دهند؟ این خود به تنهایی و به خوبی نشان می دهد که آمریکایی ها با افغانستان چه کرده اند. شاخص های دیگر نیز شکست آمریکا را کاملا برملا می کنند؛ در عرصه نظامی، نه دولت کابل و نه اشغالگران بر بسیاری از مناطق کنترلی ندارند و شرایط و محل نبرد را شبه نظامیان مخالف تعیین می کنند. طبق آمارهای رسمی، رقم تلفات نیروهای ناتو و آمریکایی، روندی تصاعدی دارد و در ماه گذشته میلادی، رکورد تلفات شکسته شد.

در زمینه تولید مواد مخدر نیز، شرایط کاملا ناامیدکننده است؛ در زمان حاکمیت طالبان و اواخر دهه ۱۹۹۰، بین ۱۰۰ تا ۱۳۰ تن تریاک در افغانستان تولید می شده است. این مقدار در سال ۲۰۰۹ به رقم باور نکردنی ۸۳۰۰ تن رسید و این روند صعودی همچنان ادامه دارد!

حتی برخی منابع خبری و شخص «حامد کرزای» از مشارکت اشغالگران در تولید و تجارت پرسود مواد مخدر و سودهای ده ها میلیاردی آنها خبر می دهند. وقتی همه این شاخص ها را کنار هم قرار می دهیم و بن بست آمریکا برای ادامه ماجراجویی های نظامی را هم در نظر می گیریم، متوجه می شویم که غرب در افغانستان کاملاً شکست خورده است و هر حرکت نظامی جدید، می تواند شرایط را برای آمریکا و ناتو سخت تر بکند.

● توصیه های جورواجور به اوباما

بسیاری از مطبوعات و مراکز تحقیقاتی و شخصیت های مطرح آمریکایی و اروپایی، چه آنهایی که مخالف جنگ هستند و چه موافقان، برکناری مک کریستال را یک نقطه عطف در جنگ افغانستان دانسته و به همین خاطر و با مخاطب قراردادن کاخ سفید و شخص اوباما، پیشنهاداتی را برای اداره جنگ و یا پایان دادن آن، ارائه می کنند، که مرور سریع و ایجازگونه آنها، خالی از لطف نیست و اتفاقاً، می تواند بسیاری از ابعاد مسئله را روشن کند.

«هنری کیسینجر» که خود زمانی وزیر خارجه آمریکا بود و جزو محافظه کاران نسل قدیمی تر محسوب می شود، از جمله کسانی است که به شرایط موجود واکنش نشان داده است. وی در گفت وگو با «فاینشنال تایمز»، در مورد خروج از افغانستان هشدار داد و گفت که افکار عمومی باید برای نبردی طولانی آماده شود. کیسینجر تاکید کرد که خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در تابستان ۲۰۱۱ (طبق استراتژی اوباما) «مکانیسم شکست» را فراهم می کند. به پیشنهاد این کهنه سیاستمدار آمریکایی، اوباما باید در استراتژی خروج خود تجدیدنظر کند، زیرا اهداف این استراتژی بر دولت کابل متکی است که نفوذی بر سایر مناطق افغانستان ندارد. کیسینجر خواستار ادامه جنگ با طالبان تا زمانی است که این گروه تضعیف شود.

مشخص است که اگر کاخ سفید بخواهد این استراتژی پیشنهادی کیسینجر را تا به آخر ادامه دهد، زیربار فشارهای مالی و اقتصادی آن، کمر خم می کند و پیامدهای سنگین و غیرقابل پیش بینی سیاسی آن را نیز، چه در داخل و چه در خارج، باید بپذیرد. نشریه «امریکن فری پرس»، پیشنهاد دیگری دارد و تصریح می کند که خروج از افغانستان، تنها راه معقول پیش روی آمریکاست. این نشریه شکست آمریکا در افغانستان را یک حقیقت می داند و به واشنگتن توصیه می کند که از این گرداب خارج شود.

ژنرال «دیوید ریچاردز»، فرمانده ارتش انگلیس، در گفت وگو با شبکه چهار «بی .بی.سی»، اظهار داشت: زمان آن فرا رسیده است که با دشمنان ناتو در افغانستان مذاکره کنیم، تا راه خروج نیروها از این کشور هموار شود. به گفته وی، مذاکره با طالبان حتی می توانست زودتر از این آغاز شود. نخست زیر انگلیس، نیز اظهارات مشابهی داشت و گفت: نیروهای خارجی نمی توانند به طور گسترده و برای مدت نامحدودی در افغانستان بمانند.

دبیر کل ناتو همانطور که قبلاً اشاره شد، طرح مشارکت دادن کشورهای اسلامی در افغانستان را به زبان آورد. به زعم وی، این کار باعث می شود تا افغان ها دریابند جنگ کنونی، جنگ علیه اسلام نیست.

پیشنهاد سران هشت کشور صنعتی نیز تقویت و اصلاح دولت کابل است. این هشت کشور در اجلاس اخیر خود در کانادا، اعلام کردند که کرزای فقط پنج سال فرصت دارد که نیروهای امنیتی افغانستان را به قدر کافی قدرتمند سازد و اصلاحات لازم را بخصوص در نهاد قضایی کشورش ایجاد کند.

«جان مک کین»، سناتور جمهوریخواه آمریکا، استراتژی اوباما و به ویژه آن بخش از این استراتژی که به خروج نیروها از افغانستان در ژوئیه ۲۰۱۱ (مرداد سال آینده) مربوط می شود را مورد انتقاد قرار داد. به گفته مک کین، استراتژی مذکور، سیاسی است و با واقعیات نظامی همخوانی ندارد. حتی دموکرات های آمریکا و افرادی مثل «استنلی هوبر» رهبر اکثریت دموکرات ها در مجلس نمایندگان این کشور نیز نسبت به شرایط جاری در افغانستان، ابراز نگرانی می کنند. اما، افراد وابسته به این جریان، پیشنهاد مشخصی را مطرح نمی کنند.

در میان گردانندگان ضدجنگ پایگاه های اینترنتی مهم، «آنتی وار»، کاهش نیروها و مذاکره با طالبان را پیشنهاد کرد، «کامن دریمز»، جنگ افغانستان راحتی در خوشبینانه ترین حالت، یک شکست برای آمریکا دانست و پیشنهاداتی را برای پایان دادن آن مطرح کرد. پایگاه «اینفورمیشن کلی یرینگ هاوس» هم جنگ افغانستان را «بدتر از کابوس» توصیف کرد که تنها به حزن و اندوه و هزینه های میلیاردی می افزاید و خواستار پایان آن شد.

نشریه آمریکایی «فارن پالیسی» که در واقع، ارگان وزارت خارجه این کشور محسوب می شود، نوشت: با احتساب شاخص «هزینه- فایده»، باید گفت که این جنگ هیچ فایده ای برای آمریکا نداشت و ندارد. به گونه ای که بی ثمری آن، آه از نهاد حتی آنهایی که زمانی معمار و طراح این جنگ بوده اند، نیز برآورده است. این نشریه پیشنهادی ارایه نکرد.

«فلینت لورت»، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا در زمان دولت «جرج بوش»، از کاخ سفید می خواهد میانه اش را با تهران ترمیم کند و از اختلاف افکنی میان آمریکا و ایران دست بردارد، تا از طریق جلب همکاری دولت ایران، در جنگ افغانستان پیروز بیرون آید. هر چند این پیشنهاد خیلی ایده آلی و دور از ذهن به نظر می رسد، ولی اظهار آن توسط یک نومحافظه کار، اوج استیصال آمریکایی ها در جنگ افغانستان را نشان می دهد.

«هافینگن پست» که این نیز یک روزنامه آمریکایی است، جنگ افغانستان را پرهزینه، بی رحمانه و مصیبت بار توصیف و از رهبران آمریکا خواست به آن پایان دهند. به نوشته این روزنامه، برکناری مک کریستال، یک تلنگر به جامعه آمریکا بود تا متوجه شوند استراتژی آمریکا در افغانستان شکست خورده است.

روزنامه «گلف نیوز» نیز برکناری ژنرال مذکور را نشانه خوبی برای آمریکا ندانست و در تحلیل مفصل خود، راهکار نظامی در افغانستان را کلا زیر سئوال برد و از اوباما خواست به تلاش هایی دست بزند که باعث جلب حمایت مردم افغانستان شود و به پاکستان نیز به عنوان عامل مهم ثبات بخش در مرزهای افغانستان توجه کند.

‌● جمع‌بندی

در یک نگاه کلی به همه این تحولات و تحلیل ها، متوجه می شویم که اوضاع برای آمریکا و شخص اوباما اصلا مساعد نیست و در واقع مدتی است که واشنگتن عملا در افغانستان شکست خورده است.

اما، بسیاری از تحلیلگران غربی معتقدند که آمریکا مکانیسم هایی را در اختیار دارد که می تواند از بحران ها به طور موفقیت آمیز عبور کند و هنوز هم این ظرفیت را دارد که از جنگ افغانستان سربلند بیرون آید.

اما، مخالفان نیز استدلال های خودشان را دارند. برخی از منظر سیاسی به مسئله می نگرند و معتقدند امپریالیسم آمریکا هر چند از بحران های بزرگی چون بحران اقتصادی سال ۱۹۳۹، جنگ ویتنام، جنگ سرد، ... بیرون آمده است، ولی اکنون بار هزینه های نظامی بر دوش ایالات متحده به قدری سنگین است (بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ تاکنون) که دیگر نمی تواند از زیربار آن قدعلم کند. یا به مشکلاتی که اوباما همزمان با آنها مواجه است، مثل بحران اقتصادی داخلی، جنگ ها و هزینه های نظامی خارجی و اخیرا نیز بحران لکه نفتی خلیج مکزیک، اشاره می کنند و می گویند هر کدام از آنها به تنهایی می توانند دولتی را فلج کنند. به اعتقاد این دسته از تحلیلگران، بحران های سه گانه فوق، شکست را بر آمریکا تحمیل می کنند و یا لااقل، باعث می شوند که شخص اوباما و حزب او از دور دوم انتخابات ریاست جمهوری (۲۰۱۲) حذف شوند.

تعدادی نیز نگاهی تاریخی به قضیه دارند و عقیده دارند افغانستان سرزمینی است که امپراتوری های بزرگ اسکندر مقدونی، بریتانیا و روسیه در آنجا طعم شکست را چشیده اند و پس از این شکست، راه اضمحلال را در پیش گرفته اند. اکنون نیز تقدیر این است که امپریالیسم آمریکا هم شکست نهایی خود را در افغانستان تجربه کند.

واقعیت این است که برای آمریکا فقط عناصر سخت افزاری قدرت در بخش نظامی مانده است و بیشتر اهرم های نرم افزاری قدرت مثل منادی و پیشگام توسعه بودن، پرچمدار دموکراسی در جهان بودن، بهشت و آمال انسان های روشنفکر و آزاده بودن را از دست داده است. این کشور اگر در جنگ افغانستان شکست بخورد و در مسیر تامین انرژی آمریکا و دسترسی به بازار اختلال ایجاد شود، احتمالا با بحران های حاد سیاسی در داخل و خارج مواجه خواهد شد و از جایگاه ابرقدرتی به زیر خواهد آمد.

سبحان محقق

منابع:

- information clearing House

- خبرگزاری های داخلی و خارجی

- wikipedia