چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
پاسخ به یک پرسش
![پاسخ به یک پرسش](/web/imgs/16/141/q00v31.jpeg)
● آیا بروز خودبزرگبینی مستلزم زمینه و بستری اجتماعی است یا باید آن را به عنوان ویژگی شخصی و انسانی مورد بررسی قرار داد؟چه عاملی باعث میشود که این صفت شخصی جنبه عام یابد و در رفتار و گفتار یک حاکم و حتی روشنفکر بروز یابد؟
واژگان «خودبزرگبینی» یا «خودبزرگپنداری» ترجمههایی تقریبی برای واژه اروپایی megalomania هستند. این واژگان همچون بسیار برابر نهادههای دیگر این اشکال اساسی را دارند که نمیتوانند ریشههای نهفته در کلمات بیگانه را به خوبی منتقل کنند. در این کلمه نیز، مشکل، عدم انتقال بخش دوم ترکیب یعنی «مانیا» است که گویای نوعی جنون یا توهم و هذیان بیمارگونه است. از این رو و فراتر از بحث واژگان باید به این نکته دقت داشت که «خودبزرگبینی» پیش و بیش از هرکجا در قلمرو روانشناسی قرار میگیرد و متخصصان این رشته باید درباره آن اظهارنظر کنند. با این وصف در این مورد همچون بسیاری دیگر از بیماریها و آسیبهای روانی که فرد را در سطح شخصی مورد یورش قرار میدهند، به دلیل اجتماعی بودن و سازماندهی جمعی ناگزیر زندگی انسانها، بیماری و شخصیت فرد، چه به شکل بلافصل و چه به صورت پیامدهای کوتاه، میان و دراز مدت، بر زندگی سایر افراد تاثیرگذاری میکند.
اگر از این اصل موضوعه حرکت کنیم که سازمان اجتماعی پیش از هر چیز مبتنی بر محوریت تقسیم کار و توزیع امتیازات و امکانات و در نتیجه بر محوریت قدرت سازماندهندگی و سازمانیافتگی و سلسله مراتبی شدن قرار دارد، در این حال، خودبزرگبینی یک فرد یا گروهی از افراد بیشک بر کل سازمان اجتماعی تاثیرگذاری کرده و میتواند تا جایی پیش رود که سرنوشت یک پهنه انسانی را در طول زمان تغییر دهد. این بحثی است که به صورتی تفصیلی در سالهای نیمه اول قرن بیستم با ظهور شخصیتهای کاریزماتیک مطرح شد و دورکیم و وبر براساس آن نظریهپردازی کردند. در عین حال که سرنوشت آتی اروپا و ظهور کاریزماتیسمهای پوپولیستیای در قالب شخصیتهایی چون لنین، استالین، موسولینی و هیتلر که در نیمه دوم قرن بیستم نیز ادامه یافت و در پیش زمینه خود عموما امر سیاسی، جنبشهای بزرگ و انقلابات اجتماعی را داشتند، نشان دادند که بدون شک باید رابطهای منطقی بین خودبزرگبینی به مثابه یک آسیب روانی در سطح فرد و هیجانهای عمومی به مثابه رفتارهای جمعی، و موقعیتهای سیاسی اجتماعی اقتصادی در سطح جامعه وجود داشته باشد. با این وصف نمیتوان از این امر لزوما به قانونبندیهای تقلیلگرایانه و سادهاندیشانه رسید و در هر مورد باید دست به تحلیلی تاریخی و جامعهشناختی در چارچوب ویژهای که از آن سخن میگوییم زد.
اما به طور کلی شاید بتوان گفت که رابطه دوگرایانه (dichatomic) شخصیت کوچک/شخصیت بزرگ یا به عبارت دیگر فرد عادی/فرد خارقالعاده که در بسیاری از واژگان و مفاهیم اجتماعی و در سیستمهای ارزشگذارانه در زبانهای گوناگون جای گرفته است، بازتابی از یک ترکیب ذهنی-رفتاری در سطح زبانی هستند که برای اجتماعی شدن و اجتماعی ماندن فرد ضروری به نظر میرسند. پرسمان اساسی و مشکلی که سالهاست چه روانشناسان و چه به خصوص انسانشناسان و جامعهشناسان با آن درگیرند دقیقا همین گذار از سطح فردی به سطح جمعی است و اصولا امکانپذیربودن واقعی و کنشی این امر یا خیالین و غیرواقعی بودن آن است. این بحث، بحثی گشوده است که هنوز هیچ نظری قطعی و مورد اجماع در آن ارائه نشده است با این وجود میتوان گفت که دستاورد علوم انسانی در طول قرن بیستم ما را از دو گروه از نظریات دور کرده است؛ نخست نظریات ساختارگرایانه مبتنی بر جبرگراییهای اجتماعی، چه در قالب مارکسیستی آنها و چه در قالب لیبرالی آنها، و سپس از نظریات کارکردگرایانه مبتنی بر اصل تعادل ضروری و ناگزیر جوامع انسانی. در هر دو گروه از نظریات بهرغم تضادها و تناقضهایی که میان آنها شاهده میشود و بهرغم راهحلهایی که گاه به شدت شکل متقابل رودررو با یکدیگر دارند، این گذار از سطح اراده یا رفتار فردی به سطح اراده یا رفتار جمعی در چارچوبهای اجتماعی امری نه تنها ممکن بلکه بدیهی فرض میشد، اما ما امروز هر چه بیشتر هر دو این مفروضات (ممکن و بدیهیبودن) را به زیر سوال بردهایم و برعکس هر چه بیشتر انسانشناسان و جامعهشناسان بر این نکته تاکید میکنند که مقولاتی همچون «شخصیت جمعی»، «رفتار جمعی»، «زمینه فرهنگی» ، «چارچوب تاریخی» ، و... مقولاتی هستند که باید به شکل علمی و با اتکا بر استدلالها و شواهد بسیار انسانی و اسنادی، تشریح و توضیح داده شده و وجود آنها به نوعی (البته نه در معنای پوزیتویستی کلمه) به اثبات برسد.
در نهایت برای تکمیل بحث در حداقلی از استدلال، بر این نکته نیز پای فشاریم که هر جامعهای برای انسجام و تداوم یافتن خود نیاز به الگوهای مرجع رفتاری ذهنی دارد که یکی از بهترین روشها برای ارائه و به خصوص برای تثبیت و درونی و کالبدی کردن این الگوها، استفاده از شخصیتهای انسانی است و این شخصیتها نیز بهترین زمینه را برای رشد در نزد کسانی مییابند که به صورتی «طبیعی» درون نوعی آسیبشناسی از نوع «خودبزرگبینی» قرار گرفته باشند. چنین شخصیتهایی در ساختارهای پدرسارالانه و غیردموکراتیک و به طور کلی در تمام سیستمهای اجتماعی که در آنها نظامهای خویشاوندی سنتی مبتنی بر سلسله مراتب سخت حاکم باشند و توانسته باشند، امر سلطه را هر چه بیشتر با امر طبیعی انطباق داده و به مثابه یک امر واحد بگیرند، شانس رشد بسیار بیشتری دارند و نبود انتقاد یا عدم امکان انتقاد نیز این عارضه را افزایش داده و تشدید میکند.
ناصر فکوهی
![](/imgs/no-img-200.png)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست