پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

حرف هایی درباره مدیریت فرهنگی و فرهنگ مدیریت


حرف هایی درباره مدیریت فرهنگی و فرهنگ مدیریت

اوضاع و احوال فرهنگ در سرزمین ما ایران، چنان نیست که بشود با خیال راحت درباره آن حرف زد. حال فرهنگ خوب نیست. این برایند برداشت ما از مطالعه در مؤلفه های مختلف فرهنگی در کشور است. …

اوضاع و احوال فرهنگ در سرزمین ما ایران، چنان نیست که بشود با خیال راحت درباره آن حرف زد. حال فرهنگ خوب نیست. این برایند برداشت ما از مطالعه در مؤلفه های مختلف فرهنگی در کشور است. سیاه نمایی شد؟ ببخشید. غرض ناامید کردن مخاطبان فرهنگ و هنر و ادبیات و اندیشه و این جور چیزها نیست. ستاره های کوچک و بزرگی هم در گوشه و کنار اقلیم فرهنگی ایران می درخشند، اما کارهای خوب، معمولاً دنباله ندارند و همه اتفاق های امیدوارکننده، حاصل تلاش فرد یا جمعی است که با انگیزه های خود وارد میدانی از حوزه های مختلف فرهنگی شده اند. این سخن یعنی در بیشتر حوزه های فرهنگی، سامانی برای راهبری توانایی های موجود و به نتیجه رساندن آنها وجود ندارد. یعنی مدیریت جدی و کارآمدی که امیدواری های موجود را در آینده ای قابل پیش بینی افزایش دهد، به چشم نمی خورد و اتفاقا کارهای درست فرهنگی هم که از مدیریت مناسبی برخوردار هستند، مثل همان ستاره های کوچک و بزرگ، دنباله ندارند و به برنامه ریزی منظم و مفصلی وصل نیستند.

سیاست گذاری و برنامه ریزی که مهم ترین و تاثیرگذارترین بخش این حوزه است، ضعیف ترین بخش آن هم است، حضور مدیران غیرفرهنگی در میدانی که همه چیزش با آنها غریبی می کند، گاهی اتفاق های عجیبی می سازد که نقل محفل هنرمندان و اهالی فرهنگ است.

ادبیات نقد جدی و منصفانه در کشور ما تا بلوغ فاصله دارد و نظام توزیع همان محصولاتی که تولید می شود، چنان است که شبکه توزیع شیر و نوشابه و هندوانه از آن بسامان تر است و برخوردهای سلیقه ای و نه منطقی با تعیین خط قرمزها، از قاعده های نامعلومی تبعیت می کند و تکلیف اهالی فرهنگ انقلاب اسلامی در برخورد با بسیاری از موضوع های اساسی روشن نیست. همین قصه، راه خلاقیت را کم کم مسدود می کند و گاهی نظر سطحی فلان مدیر فرهنگی، بر همه قاعده های موجود ارجحیت می یابد و همچنان چارچوبی دقیق برای سامان دادن به اوضاع فرهنگ به دست نمی آید.

حالا چه باید کرد؟ وقتی حرف های کلی و انتزاعی و اسم های درشت دهان پرکن جای کار جدی و واقعی را می گیرد و دسته دسته مدیر فرهنگی پیدا می شوند که ادبیات واحدی را سرکلاس های آموزش مدیریت از بر می کنند تا در سخنرانی ها و توجیه کم کاری ها و نابلدی ها بخوانند، وقتی دو سوی جریان روشنفکری فرهنگی و تبلیغات چی های متحجر حرفه ای به طور عجیبی با هم هماهنگ می شوند، وقتی ۷۰-۸۰ درصد جریان تبلیغاتی و رسانه ای در اختیار اقلیت پرادعایی است که از کنار بزرگ ترین اتفاق های اجتماعی و فرهنگی چند قرن اخیر با خیال راحت می گذرند، باید چه کار کرد تا جریان نابرابری که در «انتقال آزاد اطلاعات»، استبدادی پنهانی راه انداخته، همه فرصت های اطلاع رسانی، نقد و معرفی حوزه های فرهنگ را به نفع خود مصادره نکند؟

«کمترین حرفی که درباره فرهنگ انقلاب اسلامی می شود گفت، این است که یک فرهنگ انقلابی است» و این پدیده نه با جریان رخوت زده روشنفکری نسبتی دارد و نه با تنگ نظری های عقب افتاده ای که از نام دین و سنت نان می خورد.

برای بعضی مدیران فرهنگی، عبارت «فرهنگ انقلابی» یک جور دشنام به حساب می آید، آن قدر که از آن به عنوان یک صفت منفی برای آدم ها و کارهایی که از آنها سر می زند، استفاده می کنند. بعضی از این دوستان با حرارت و جدیت این جمله را تکرار می کنند که «نمی گذاریم بودجه کشور خرج حرف ها و کارهای انقلابی شود» با خیال راحت حرف ها، آرمان ها و آدم های نسل انقلاب را حذف می کنند و نفس راحت می کشند.

۳۰ سال پس از یک انقلاب بزرگ فرهنگی، مدیرانی پیدا می شوند که همه چیز را با درس های آموزش مدیریت اداری تطبیق می دهند و هر حرف و ایده ای را که از دایره ذهن آنها بزرگ تر است، اره می کنند و به شکل و اندازه مورد نظرشان درمی آورند.

فرهنگ انقلاب اسلامی و نمونه های پرتعدادی که برای چهره ها و محصولات آن می شود شمرد، از جهت جذب مخاطب، هیچ از دو جریان دیگر عقب نیست و اگر از قاب ثابت مدیریت ایزوله فرهنگی رها شود، راه خود را بسیار آسان تر از آنچه فکر می کنیم، پیدا خواهد کرد.

طراحی و تدوین نظامی برای طرح، معرفی استفاده از چهره های فرهنگی انقلاب اسلامی و توجه به اهمیت کاری که انجام می دهند و ایجاد فرصت برابر توزیع و تبلیغ مناسب، کمترین کاری است که برای این حوزه بزرگ و فراگیر می شود انجام داد، اگر مدیران حرفه ای حوزه فرهنگ بگذارند.

سید امیر صدیقی