شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
ایده قصه های قرآن به مثابه دلیل و برهان
کتاب «رهیافتی به قرآن کریم؛ در تعریف قرآن» ترجمه کتاب مدخل إلی القرآن الکریم اثر دکتر عابد الجابری است که در سال ۲۰۰۶ میلادی در بیروت منتشر شده است. کتاب حاضر توسط دکتر محسن آرمین ترجمه و بهزودی نشر نی این کتاب را منتشر خواهد کرد. این کتاب مقدمه و تمهیدی بر کتاب فهم القرآن الکریم است که جابری آن را در سه جلد به رشته تحریر درآورده است. جابری در این کتاب به تبیین موضوعها و اصولی میپردازد که از نظر او بدون فهم آنها نمیتوان درک درستی از قرآن داشت. او همین اصول را مبنای تاملات خود در کتاب بعدی، یعنی فهم القرآن الکریم، قرار داده است. به این ترتیب، کتاب مدخل إلی القرآن الکریم را میتوان کتابی در حوزه علوم قرآن دانست. زیرا علوم قرآن به دانشی اطلاق میشود که از اصول فهم قرآن بحث میکند. اما کتاب مدخل إلی القرآن الکریم کتابی مشابه تالیفات دیگر در حوزه علوم قرآن نیست.
جابری در این کتاب نه خود را به مباحثی که بهطور سنتی در تالیفات علوم قرآن مطرح میشود، محدود ساخته و نه از روشهای مرسوم و معمول در آثار مذکور تبعیت کرده است. روش انتقادی و محققانه جابری، کتاب حاضر را به اثری متمایز و درخور توجه در حوزه آثار علوم قرآن تبدیل کرده است. علوم قرآن اگر چه از کتاب آسمانی قرآن و حاصل وحی الهی بحث میکند، اما دانشی بشری است که در طول زمان بهتدریج شکل گرفته و تکامل یافته است. مسائل و مباحث این شاخه از دانش قرآنی، حاصل قرنها تاملات قرآنپژوهان در ضوابط فهم قرآن و تلاش برای پاسخگویی به پرسشها و ابهامها و شبهههایی است که درباره قرآن مطرح شده است. مباحثی مانند وحی و ماهیت و چگونگی نزول آن، اعجاز قرآن، جمع قرآن، قرائات هفتگانه، روش تفسیر قرآن، محکم و متشابه و... جملگی مباحثیاند که به مرور زمان شکل گرفته، بسط و گسترش یافته و نهایتا تکوین و تکمیل علوم قرآن را موجب شدهاند. بنابراین، علوم قرآن را نباید دانشی دانست که به نهایت و کمال خود رسیده است.
اگر قرآن حاصل علم الهی است و هنوز برای بشر ناگفتهها بسیار دارد، علوم قرآن نیز که موضوع آن قرآن است، ظرفیتهای نامکشوف و عرصههای ناپیموده بسیار دارد. شاهد براین مدعا علاوه بر شکوفایی و فربهی این دانش در یکی دو قرن اخیر و همراه با نهضت بیداری اسلامی و حرکت بازگشت به قرآن، مباحث مبارک و مغتنمی نظیر تاثیر فرهنگ زمانه بر قرآن و وحی و تجربه دینی در دوران ما است که از این پس بهمنزله مباحثی جدید بر مسائل متعارف و مرسوم حوزه علوم قرآن افزوده خواهد شد. متن ذیل که بخشی از مقدمه مفصل و تحقیقی دکتر آرمین است از سوی نشر نی پیش از انتشار کتاب جابری در اختیار روزنامه اعتماد قرار گرفته است.
قرآن کتاب هدایتی است که راه سعادت را به بشریت مینمایاند و مسیر حق را بر ایشان آشکار میسازد تا به آن تمسک کنند و به سعادت دنیا و آخرت نایل شوند. چه بسا به گوشهیی از داستان انبیا و اقوام پیشین اشاره میکند تا سنت الهی بر بندگان آشکار شود و آنان که مشمول عنایت و کرامت حق هستند، عبرت گیرند و بر آنان که چنین نیستند حجت تمام شود
فلسفه و هدف قصه در قرآن
درباره قصص قرآن علاوه بر آنچه در تفاسیر آمده است، از دیرباز تاکنون شاهد تکنگاریهای فراوانی هستیم. از آثار گذشتگان در زمینه قصص قرآن که اکثرا با تمسک به تورات و انجیل و نقلها و داستانسراییهای رایج در میان اهل کتاب (اسراییلیات) نوشته شده که بگذریم، در دوره جدید نیز تکنگاریهای فراوانی را تحت عنوان قصص قرآن یا قصص انبیا به زبانهای فارسی و عربی شاهدیم. همه این کتابها بهرغم مضامین متفاوت رویکردی یکسان به مقوله قصص قرآن دارند. این آثار جملگی با رویکردی تاریخی بر سیاق رویکرد تورات و انجیل به قصص قرآن نگریسته و کوشیدهاند براساس آیات قرآن و عموما در مقایسهیی تطبیقی با تورات و انجیل، از اقوام گذشته و بهویژه از ماجرای انبیا و اقوامشان شرح و تبیینی تاریخی بهدست دهند.
در دوره معاصر رویکرد تاریخی نسبت به قصص قرآن در کتابهای تفسیر مورد نقد قرار گرفت. شیخ محمد عبده، پایهگذار حرکت تفسیری جدید در دوره معاصر، بر رویکرد هدایت محور به قرآن تاکید کرد. او با طرح مطالب پراکنده و درازگوییها و اظهار فضلها و بیان جزییات بیهوده در تفاسیر که هیچ نقشی در فهم اصلیترین پیام قرآن یعنی هدایت و راهیابی و عبرت و تقویت ایمان مسلمانان ندارد، بهشدت به مخالفت پرداخت و بر این نظر پای فشرد که قرآن کتاب هدایت است و در نتیجه آیات و سور قرآن را ضرورتا باید بر محور این اصل تفسیر کرد و فهمید. عبده در پرتو همین رویکرد هدایتمحور درباره قصص قرآن بر این نکته تاکید کرد که هدف از قصص قرآن بیان تاریخ و شرح حال اقوام و پیشینیان نیست (عبده، ۳۳۷:۱ و ۳۴۶). این رویکرد مبارک با استقبال مفسران پس از عبده مواجه شد و چشمانداز جدیدی را در فهم و تفسیر داستانهای قرآن به روی مفسران گشود و دستاوردهای ارزشمندی را در حوزه تفسیر به ارمغان آورد.
علامه طباطبایی از جمله مفسران معاصری است که به این ویژگی در قصص قرآن توجه ویژه داشته است. مرحوم طباطبایی در تفسیر المیزان بارها و بارها بر این نکته پای میفشارد که:
قرآن به عنوان کتاب تاریخ نازل نشده است تا تاریخ نیکوکارن و بدکاران را روایت کند بلکه کتاب هدایتی است که راه سعادت را به بشریت مینمایاند و مسیر حق را بر ایشان آشکار میسازد تا به آن تمسک کنند و به سعادت دنیا و آخرت نایل شوند. چه بسا به گوشهیی از داستان انبیا و اقوام پیشین اشاره میکند تا سنت الهی بر بندگان آشکار شود و آنان که مشمول عنایت و کرامت حق هستند، عبرت گیرند و بر آنان که چنین نیستند حجت تمام شود. (طباطبایی، ۱۳۱۴، ۲۴۷:۱۰).
و در جایی دیگر تصریح میکند:
روش کلام خدای تعالی در آنجا که قصهها را بیان میکند بر این است که به مختاراتی و نکات برجسته و مهمی که در ایفای غرض موثر است، اکتفا میکند و به جزییات داستان نمیپردازد. از اول تا به آخر داستان را حکایت نمیکند و نیز اوضاع و احوالی را که مقارن با حدوث حادثه بوده ذکر نمیکند جهتش هم خیلی روشن است، چون قرآن کریم کتاب تاریخ و داستانسرایی نیست بلکه کتاب هدایت است. این نکته از واضحترین نکاتی است که شخص متدبر در داستانهای مذکور در کلام خدا درک میکند، مانند آیاتی که داستان اصحاب کهف و رقیم را بیان میکند. (طباطبایی، ۱۴۱۷، ۴۰۴:۳؛ همچنین ۴۶۷:۲).
از میان مفسران معاصر شاید مرحوم محمد بن عاشور، مفسر شهیر تونسی، مبسوطتر و صریحتر از دیگران به این ویژگی قصص قرآن اشاره داشته است. او برخلاف بسیاری از مفسران فصل مهمی از مقدمه تفسیر خود را تحت عنوان «المقدمة السابعة فی استمداد علم التفسیر» به بررسی نقش و فلسفه قصه قرآن اختصاص داده است.
بن عاشور در این مقدمه اهداف و خصوصیات متعددی را برای قصص قرآن برمیشمارد که غالب آنها در ویژگی هدایتگری و عبرتآموزی مشترکند وی در این باره میگوید: برخلاف افراد ظاهربین و سطحینگر اهل دانش به این نکته واقفند که هدف از قصه در قرآن صرفا کسب عبرت و موعظه از مضمون قصه و فرجام خیر و شر افراد و اقوام موضوع قصه یا تجلیل از مقام و منزلت و عنایت خداوند به ایشان یا تقبیح و شرح عذاب الهی بر آنها نیست، بلکه هدف قصه در قرآن امری مهمتر و ارزشمندتر است. داستانهای قرآنی حاوی عبرتها و فواید بسیاری برای مسلمانان است. از این رو است که میبینیم قرآن از هر داستانی بهترین فرازهای آن را برگزیده و از بیان سایر بخشهای داستان صرفنظر میکند تا کسی گمان نکند مقصود قرآن از بیان قصه سرگرمی است. از این رو، برخلاف کتابهای تاریخ نقل داستان در قرآن بهترتیب زمانی سیر حوادث داستان در یک سوره یا سورههای مختلف نیست بلکه فرازهای مختلف یک داستان به تناسب موقعیت و مقام سخن در سورههای قرآن توزیع شده است. این نحوه بیان قصه یعنی بیان نامنظم فرازهای مختلف قصه در سورههای مختلف با هدف قصه در قرآن یعنی ذکر و پند و موعظه، رابطه دارد. از این رو، قصه در قرآن به خطابه شبیهتر است (بن عاشور، التحریر و التنویر، ۶۴:۱ـ۶۳).
نظریه جابری:
۱- قصص قرآن بهمثابه عبرتبرهان
جابری در این کتاب کوشیده است نظریه جدیدی درباره قصص قرآن ارائه دهد. او نیز همچون عموم مفسران معاصر به رویکرد هدایتمحور در قصص قرآن باور دارد و معتقد است هدف از قصص قرآن هدایت و پندواندرز و عبرت، تقویت اعتقاد و باور به اراده و مشیت برتر الهی و نهایتا تقویت ایمان و بینش و بصیرت ایمانی مخاطبان است. جابری اما گامی فراتر مینهد و ایده قصص قرآن بهمثابه برهان را مطرح میسازد. او نظریه خود را درباره قصص قرآن که بخش مهمی از کتاب حاضر به شرح و تبیین آن اختصاص یافته است، بر ایده مذکور بنا میکند. مطابق این نظریه نقش و کارکرد داستان در قرآن علاوه بر عبرت و هدایت، تایید و اثبات حقایق و آموزههایی است که قصه در متن آن بهکار رفته است. مطابق این ایده ذکر مجمل قصص و بیان پراکنده بخشهای مختلف یک قصه بدون رعایت نظم و ترتیب زمانی در سور مختلف و حتی گاه در یک سوره عمدتا بیانگر این حقیقت است که فرازهای هر قصه متناسب با مضمون و پیام متن و همچون دلیل برای اثبات آن مطرح میشود.
البته همین جا باید تاکید کنیم که محمدبن عاشور، مفسر شهیر تونسی، پیش از جابری در مقدمه تفسیر خود به نقش قصص قرآن بهمثابه برهان و دلیل اشاره دارد:
اسلوب قرآن در بیان قصه هدف دوگانهیی را تعقیب میکند... قالببندی قصه در مناسبتهای مختلف در قرآن به آن دو صفت ویژه بخشیده است: برهان و بیان (بن عاشور، التحریر و التنویر، ۶۴:۱).
و در ادامه، در توجیه تکرار یک فراز از یک قصه در سور مختلف میگوید: مناسبتهای مختلف هریک به قصه فایده خاصی میبخشند زیرا قصه مانند برهان بر صحت مقصود و غرضی بیان میشود که در سیاق آن و همراه آن آمده است. (بن عاشور، التحریر و التنویر، ۶۷: ۱)
جابری در کتاب خود از تفسیر التنویر و التحریر بن عاشور بهره برده و در موارد بسیاری به آن ارجاع داده است. بنابراین میتوان با گمانی مقرون به یقین گفت که وی در ایده مذکور مرهون بن عاشور است. اما این امر از نوآوری و بداعت کار جابری چیزی کم نمیکند زیرا اگر فضل تقدم در طرح این ایده از آن بن عاشور است، فضل نظریهپردازی و مبناسازی علمی برای این ایده و ارائه طرحی منسجم و روشی علمی و محققانه در پیگیری آن در قصص قرآن قطعا از آن جابری خواهد بود. ما درباره این طرح ابتکاری سخنی نمیگوییم زیرا جابری خود در مقدمه بخش قصص در قرآن کریم در همین کتاب به تفصیل درباره طرح و روش خود توضیح داده است. از این رو خواننده محترم را به مطالعه این بخش ارجاع داده و در این گفتار صرفا به بیان توضیحاتی اکتفا میکنیم که درک بهتری از نظریه وی بهدست میدهد. در نظر جابری، ایده قصه بهمثابه دلیل و برهان به آن معناست که قصه در قرآن نقشی همانند مثل و تمثیل دارد و درست همانگونه که مثلها و تمثیلها در خطابهها و سخنرانیها و کتابها برای اقناع مخاطبان بهکار گرفته میشوند، قصه نیز در قرآن در خدمت اقناع مخاطبان بهکار آمده است.
۲- تناسب قصه با متن و موضوع سخن
نکته مهم دیگری که در نظریه جابری نقشی تعیینکننده دارد، تناسب قصه با موضوع آیاتی است که قصه در متن آن قرار گرفته. مطابق این نظریه بیان قصه در قرآن نه از باب تنوع و تفنن است و نه نشانه عدم انسجام و گسست کلام بلکه قصه در هر متن و سیاقی شاهد صدق و گواه تایید آموزه و هدفی است که در آن متن و سیاق تعقیب میشود. بنابراین، رابطه میان داستان با سیاق و مجموعه آیاتی که داستان در متن آن بیان شده رابطهیی مستحکم و استوار است. درست به همین دلیل است که قرآن در روایت قصه منطق و نظم زمانی را رعایت نمیکند. فرازهای مختلف قصه بدون توجه به تقدم و تاخر زمانی در سورههای مختلف هر بار بهشکلی خاص و از منظری متفاوت بیان میشود. بنابراین، بیان قصه در قرآن نه از منطق زمان بلکه از منطق هدایت و عبرت مخاطب و برهان و اقناع وی به حقانیت تعالیم و آموزههای قرآنی پیروی میکند. بهگونهیی که مثلا فرازهای مختلف داستان خلقت آدم یا روایتهای مختلف این داستان را که در متنهای دارای مضمونها و معانی متفاوت آمده نمیتوان جانشین یکدیگر کرد زیرا هر یک با متنی که در آن جای گرفتهاند و مقصود و هدفی که آن متن تعقیب میکند رابطه گسستناپذیر دارند.
از میان مفسران معاصر دیگرانی نیز بر اتصال و ارتباط قصه با موضوع و مضمون آیاتی که قصه در سیاق آن آمده است تصریح کردهاند.
از جمله بن عاشور در این باره مینویسد: هر بخشی از قصه در جایگاهی مناسب با شرایط موردنظر مخاطبان خاصی قرار داده شده است. از این رو میبینیم که بخشی از قصه در جایی و بخشی دیگر در جایی دیگر بیان میشود زیرا هر بخش با سیاقی که قصه در آن قرار گرفته تناسب دارد. در نتیجه، گاه روی سخن با مشرکان است، گاه اهل کتاب، گاه با مومنان، گاه با هر دو و گاه در حالتی خاص با گروهی از ایشان است. به همین دلیل، بیان قصه از نظر اختصار و تفصیل به تناسب مقام تغییر میکند (بن عاشور، التحریر و التنویر، ۶۸:۱).
علامه طباطبایی نیز از جمله مفسرانی است که بر ارتباط و اتصال قصص با موضوع آیاتی که قصه در متن آن آمده همواره تاکید دارد. برای نمونه، در بیان وجه ارتباط داستان موسی در آیات ۵۴ـ۲۱ سوره غافر و آیات قبل از آن میگوید:
در این آیات کفار را موعظه میفرماید که به آثار امتهای گذشته و داستانهای ایشان مراجعه کنند و در آنها نظر کرده و عبرت بگیرند و بدانند که قوت اقویا و استکبار مستکبران روزگار و مکر مکاران خدا را عاجز نمیکند و به همین منظور از باب نمونه پارهیی از قصص موسی و فرعون را ذکر میکند و در آن قصه مومن آل فرعون را میآورد (طباطبایی۱۴۱۷، ۳۲۶:۱۷).
یا در تشریح وجه ارتباط آیات ۲۵۲ـ۲۴۴ سوره بقره درباره داستان طالوت و جالوت با آیات قبل میگوید:
خدای سبحان در این آیات فریضه جهاد را بیان کرده و مردم را دعوت میکند به اینکه در تجهیز یکدیگر و فراهم کردن نفرات و تجهیزات انفاق کنند و اگر این انفاق را قرض دادن به خدا خوانده چون انفاق در راه خداست، علاوه بر اینکه این تعبیر هم تعبیری است سلیس و هم مشعر به قرب خدا، میفهماند انفاقکنندگان نزدیک به خدا هستند بهطوری که با او دادوستد دارند.
آنگاه داستان طالوت و جالوت و داوود را خاطرنشان میکند تا مومنین که مامور به قتال با دشمنان دین هستند عبرت بگیرند و بدانند که حکومت و غلبه همواره از آن ایمان و تقواست، هر چند که دارندگان آن کم باشند... (طباطبایی ۱۴۱۷، ۲۸۳:۲)
۳- نقش مثل و قصه در نظریه جابری
با توجه به توضیحات فوق، اکنون میتوانیم از آنچه پیش از این به اشاره درباره مشابهت نقش و کارکرد تمثیل و قصه در قرآن از دیدگاه جابری گفتیم درک بهتری داشته باشیم. اگرچه مثل و تمثیل ناظر بر واقعیات نبوده و گفتوگوها و شخصیتهای مثل برخلاف قصه لزوما حقیقی نیستند اما در قرآن این هر دو به یکسان در خدمت پند و عبرت و اقناع مخاطبان به کار گرفته شدهاند وحدت نقش و کارکرد مثل و قصه نکتهیی کلیدی در فهم نظریه جابری درباره قصص قرآنی است. او با استناد به این مشابهت و وحدت نقش، درباره واقعنمایی قصص قرآن طریقی متفاوت از دیگران برگزیده است. او تاکید میکند که شأن قصه در قرآن شأن مثل است. قصه در قرآن همانند امثال قرآن در خدمت پند و عبرت و اثبات صحت هدایتهای الهیاست. همانگونه که از مطابقت و عدم مطابقت شخصیتهای مثل با واقعیت سوال نمیشود، سوال از مطابقت یا عدم مطابقت قصص قرآن با واقعیات تاریخی خطاست.
دکتر محسن آرمین
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انگلیس دولت انتخابات عراق دانشگاه تهران مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم چین روز معلم رهبر انقلاب نیکا شاکرمی
سیل آتش سوزی زلزله شهرداری تهران سازمان هواشناسی آموزش و پرورش هلال احمر قوه قضاییه پلیس معلم فضای مجازی قتل
تورم بانک مرکزی مسکن قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو ایران خودرو حقوق بازنشستگان سایپا
مهران غفوریان ساواک رضا عطاران تلویزیون موسیقی عمو پورنگ سریال شهاب حسینی صداوسیما مسعود اسکویی سینمای ایران دفاع مقدس
اسرائیل فلسطین رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس نوار غزه اوکراین یمن
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان آتیلا حجازی باشگاه استقلال علی خطیر لیگ برتر بازی لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا
اپل هوش مصنوعی صاعقه گوگل ناسا تلفن همراه عکاسی مدیران خودرو کولر
کبد چرب فشار خون چای دیابت بیماری قلبی