یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مساله از اعتراض هم بالاتر است
کیانی: من هیچ چیزی را که خارج از عرف و غیرواقعی باشد و مخاطب نتواند برای آن ما به ازایی پیدا کند، در این نمایش نیاوردم
کیانی: کاراکترها نماینده یک طیف فرهنگی آسیبپذیر جامعهاندکه به دلیل بیتوجهی عمومی به این نقطه تبعید یا رانده شدهاند
میرعلمی: زمانی که نمایشنامه در شورهزار را خواندم همینطور بیاختیار اشک میریختم. نمایشنامه پر بود از تلخی و شخصیتهایی که نمیتوانستم با خواندن سرگذشتشان، جلوی اشکهایم را بگیرم. از خودم پرسیدم چطور ممکن است یک نمایشنامهنویس طی مدت یک سالونیم، طرحی را که زمانی آنقدر کمدی بود به تلخترین شکل ممکن بنویسد؟
«حسین کیانی»، از کارگردانهای مطرح کشور، بیش از یک دهه به نگارش و اجرای شماری از بهترین نمایشهای ایرانی مشغول است و امروز دیگر باید او را هنرمندی صاحب سبک و اندیشه بدانیم. نوشتههای کیانی معمولا فضاهای سنتی، مذهبی، تاریخی و شرایط اجتماعی ایران را دربرمیگیرند که در بستری از طنز، به انتقاد از وضعیت عمومی جامعه و دغدغههای مردمش میپردازد. «همسایه آقا»، «اهل قبور»، «همه فرزندان خانمآغا» و «مشروطهبانو» برخی از مهمترین و جریانسازترین آثار او در سالهای اخیرند اما چنانکه خود تاکید میکند، روند فعالیتهای هنری او به لحاظ مضمون، مسیری رو به زوال و افسردگی در پیش گرفته و سال به سال از طنازی و درونمایه کمدی همیشگی در آثارش کاسته و بر غم و اندوه شخصیتها و داستانهایش افزوده شده. نمایش «در شورهزار»، آخرین اثر کیانی که این شبها در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اجرا میشود، از این قاعده مستثنا نیست؛ نمایشی بهشدت تلخ و معترض به فضای عمومی امروز جامعه؛ گرچه هنوز تهمایهیی از طنز این نمایشنامهنویس مطرح در آن هویداست. به همین بهانه شبی پیش از شروع نمایش، سراغ او و «رویا میرعلمی» ـ همسر و بازیگر همیشگی آثار کیانی ـ رفتیم تا درباره کموکیف تولید نمایشها، محتوا و دغدغههای تئاتری این زوج کارگردان- بازیگر با آنها حرف بزنیم.
ایده اولیه «در شورهزار» از کجا آمد؟ این متن جزو آثار قدیمی و چاپشده شماست یا تازه نوشتهاید؟
کیانی: ایده این متن مربوط به سه سال پیش میشود یا شاید هم بیشتر. ایده نمایشی نگارش متن، سابقه سه، چهارساله دارد ولی آن ایده به دو یا سه شکل مختلف نوشته شد که مورد دلخواهم نبود. حتی در مقطعی، شرایط اجرای آن ایده فراهم نبود. نام نمایشنامه اولیه «در کشتزار» بود و حتی سال گذشته برای اجرا ارائه شد اما به دلیل عدم حمایت مالی و شرایط بد بودجه تئاتر در سال گذشته، نتوانستیم آن را اجرا کنیم. به هر حال، آن ایده باقی ماند تا اینکه با یکسری تغییرات در فضا و مناسبات کاراکترها به شورهزار رسیدم. در طرح اولیه، این آدمها اعضای یک خانواده بودند که در بازنویسیهای مکرر، مناسبات خانوادگیشان حذف شد و به اقشار مختلف اجتماعی تبدیل شدند. البته متن اصلی که الان روی صحنه میبینید، در زمانی کمتر از یک ماه به نگارش درآمد.
یعنی فقط عدم حمایت مالی، اجرای متن را تا امروز به تاخیر انداخت؟
کیانی:بله، حتی گروه بازیگران معین شده بود و آن را رسانهیی و مطبوعاتی کردیم. ۱۱ هنرپیشه داشتیم و با همه گروه به توافق رسیده بودیم ولی چون قرار نبود از کار حمایت بشود و تعداد اجراهای ما برای اینکه بتوانند هزینههای کار را تامین کنند، کم بود، بنابراین منصرف شدم و در سال ۹۱ اجرا نرفتیم.
از همان ابتدا به اجرا در تماشاخانه ایرانشهر فکر کرده بودید؟
کیانی: خیر، طرح «در کشتزار» قرار بود در سالن اصلی تئاترشهر اجرا بشود.
آنجا کسی با طرح شما مخالفتی نداشت؟
کیانی: نه، اتفاقا با طرح موافق بودند ولی میدانید که تمام کارهای سالن اصلی در سال ۹۱ بدون حمایت مالی اجرا شدند. من حاضر بودم بدون حمایت مالی اجرا بروم، به شرطی که تعداد اجراهایم بالا باشد یعنی حداقل ۶۰ اجرا داشته باشم که آن هم فراهم نبود.
در نهایت چطور به ایرانشهر آمدید؟
کیانی: در ملاقاتی که با آقای سرسنگی داشتم، ایشان لطف داشتند و از بنده دعوت کردند نمایشی در تماشاخانه ایرانشهر داشته باشم. من هم در میان طرحهایی که داشتم، جستوجویی انجام دادم و حس کردم طرح «در شورهزار» برای اجرا مناسب است. پس شروع به نگارش آن کردم.
اگر بخواهیم «در شورهزار» را در یک ژانر نمایشی دستهبندی کنیم آیا میتوان به آن برچسب سیاسی زد یا این نمایش را جزو کارهای اجتماعی قرار میدهید؟
کیانی: خیر، به نظرم این یک نمایش سیاسی نیست چون تم و درونمایهاش کاملا اجتماعی است اما از هر کار اجتماعی، میتوان تعبیر سیاسی هم کرد. کار اجتماعی، همیشه تاویلپذیر است. همه عناصر فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در درون جامعه شکل میگیرد و به اجتماع مربوط است. سه عنصر فرهنگ، اقتصاد و سیاست، همه از درون اجتماع زاییده میشود. پس میشود آنها را به کار اجتماعی منتسب کرد. اصلا این نمایشنامه براساس یک اتفاق ناخوشایند اجتماعی نوشته شده، یعنی رهاکردن چند بیمار در گوشهیی از بیابان و به دلایل مختلف، جرقه و بارقه اصلی نگارش این نمایشنامه شده. آن اتفاق یک معضل اجتماعی است، نه یک معضل سیاسی.
ایده داستانی «در شورهزار»، فضایی رئالیستی دارد اما چرا در شکل اجرایی به سمت سوررئال رفتهاید؟
کیانی: فضای ایده نمایشنامه «در کشتزار» که به نوعی پدرخوانده این ایده است، رئال بود، یعنی شرایط و مناسبات بین آدمها واقعیتر بود. البته اینجا هم ما بین مناسبات، اسامی و پیشینه کاراکترها، کاملا واقعگرایی را میبینیم. هیچکدام از عناصر سازنده شخصیتها خارج از عرف واقعگرایی نیست. منتها اینجا حضور یکی از کاراکترها به نام «سرباز» و همچنین معناباختگی و برهوتگونگی فضا باعث میشود حس کنیم به زعم شما فضای کار سوررئال است. من بیشتر به آن میگویم معناباخته تا سوررئال. فضا ایجاب میکرد این کاراکترهای آشنا که همهشان میتوانند مصداقهای بیرونی داشته باشند، در این فضای برهوتمانند آن فرم و فضای سوررئال را در ذهن شما بسازند وگرنه من این نمایش را خارج از عرف و قاعده نمیبینم.
در حقیقت فضایی ایجاد شده تا هر کدام از کاراکترها به نحوی گلههای اجتماعیشان را بیان کنند، بهویژه که چهار نفر از آنها جزو طبقه روشنفکران محسوب میشوند. انگار قصد داشتید این فضا را در اختیار کاراکترهایتان قرار بدهید تا با گلههای اجتماعیشان بگویند چه اتفاقاتی آنها را به اینجا رسانده.
کیانی:به نظرم گله نیست حتی بالاتر از گله است. مساله است. مساله از اعتراض هم بالاتر است. دغدغه است یعنی رنج و اندوه است. کاراکترها بیشتر اینها را مطرح میکنند تا گلهگذاریهای شخصی و خصوصی و کماثر را. هر کدام از آنها نماینده یک طیف فرهنگی آسیبپذیر جامعهاند. هر کدام از آنها، سازنده بخشی از بنیانهای فرهنگی جامعهاند اما به دلیل بیتوجهی عمومی و عمیقی که نسبت به فرهنگسازی در جامعه وجود دارد، انگار سازندگان فرهنگ به این نقطه تبعید یا رانده شدهاند. نداشتن پول یا کسی که بتواند پول بیمارستان آنها را بدهد، بهانهیی است برای آمدن این اشخاص به شورهزار. عمده مساله این است خدمتی که این افراد و به ویژه آن چهار شخص روشنفکر به فرهنگ جامعه کردهاند، بهطور کلی نادیده گرفته شده و حالا این آدمها را مثل تفالههای بیمصرف پرتاب کردهاند اینجا، بدون آنکه در نظر بگیرند آنها چه کارکردی در ساخت فرهنگ جامعه دارند. پس حرفهای آنها هم حاکی از رنج و دردهای همیشگیشان است. در واقع درد جسمانی آنها نماد یا پیامی است از دردهای درونیشان. مثل خود شورهزار یعنی این شورهزار ما را ارجاع میدهد به شورهزار دیگری که ما در درون داریم.
با این تفاسیر، نمایش «در شورهزار» یکی از نمادگرایانهترین نمایشهای شماست. قبول دارید؟
کیانی: ممکن است. ببینید، خود تم، درونمایه و پیرنگ اثر را سوق میدهد به این سمت که هرچه را نشانی از زندگی دارد، حذف کنید. شما در این شورهزار خیلی کم نشانههایی از زندگی میبینید. حتی سرباز هم که آنجا زندگی میکند وسایل چندانی ندارد.
اصلا نمایش با اشارهیی به مرگ شروع میشود. ما سرباز را هم به نوعی عزراییل برداشت کردیم، چون شاهد مرگ همه آن افراد است و میگوید پیش از این هم شاهد مرگ خیلیها بوده.
کیانی: خب در فضایی که معناباخته میشود، آنچه مربوط به زندگی ملموس و ایدهآل هر بشر است، از صحنه حذف میشود. هر عنصری که بشر را به زندگی عادی و معمولی پیوند بدهد، حذف میشود و جز سپیدی و یک درخت مرده، چیز دیگری در صحنه نمیبینید. حتی وسایلی که آنها همراهشان دارند وسایل خیلی مهمی نیست، چون طبق منطق نمایشنامه، همهچیز آنها را دزدیدهاند. کسانی که آنها را به اینجا آوردهاند، غارتشان کردهاند.
چرا اینقدر فضای نمایش، ناامید و سیاه است؟
میرعلمی: اجازه بدهید من پاسخ این سوال را بدهم. من از ابتدا در جریان نوشتهشدن نمایشنامه «در کشتزار» بودم. نسخه اولیه آن نمایش بهشدت کمدی بود. وقتی آقای کیانی طرح را برایم تعریف میکرد، خیلی میخندیدم. این موضوع مربوط به یک سالونیم پیش بود. وقتی بعدا نمایشنامه «در شورهزار» نوشته میشد، میدانستم خیلی تغییر کرده اما حسین از من خواست آن را نخوانم تا نگارش متن تمام شود. وقتی کار تمام شد و نمایشنامه جدید را خواندم، همینطور بیاختیار اشک میریختم. واقعا دست خودم نبود. نمایشنامه پر بود از تلخی و شخصیتهایی که نمیتوانستم با خواندن سرگذشتشان، جلوی اشکهایم را بگیرم. از خودم پرسیدم چطور ممکن است یک نمایشنامهنویس طی مدت یک سالونیم، طرحی را که زمانی آنقدر کمدی بود به تلخترین شکل ممکن بنویسد؟فکر میکردم مگر شرایط جامعه چقدر میتواند در روح یک نمایشنامهنویس و روند نوشتن او تاثیر بگذارد که همهچیز برعکس بشود؟
یعنی سپیدی به سیاهی تبدیل بشود.
میرعلمی: بله، دقیقا یعنی اتفاقات فوقالعاده کمیک تبدیل بشود به یکسری رویدادهای تلخ که تماشاگران بعد از آنکه تا این حد با نمایش درگیر میشوند و به برخی موقعیتها میخندند، در انتها ما اشکهای او را میبینیم که دیگر نمیتواند فشار تلخی را تحمل کند.
فکر میکنم شخصیت «حسینمراد» از همین تغییر فضای ذهنی نویسنده برخاسته.
میرعلمی: بله، کاملا. البته در جامعه هم مابهازاهای بسیاری برای «حسینمراد» داریم. مثلا زندهیاد «محمود استادمحمد» را میدیدم، «غلامحسین ساعدی» و «عباس نعلبندیان» را میدیدم.
شاید آقای کیانی هم قرار بوده نمایشنامه بنویسند اما در طول نوشتن، چنانکه در اثر هم گفته میشود، به جای نمایش، نیایش نوشتهاند!
میرعلمی: (میخندد) نمیدانم، شاید. با تمام اتفاقاتی که در یکسالونیم اخیر و در شرایط فرهنگی این مملکت افتاد، یک نمایشنامهنویس ناگزیر است که تا این حد تغییر کند. به ویژه که کارهای حسین همیشه از فضاهای طنز و کمدی برخوردار بوده. ما حتی در پرده اول «مشروطهبانو» هم صحنههای شدید کمدی داشتیم که باعث خنده تماشاگر میشد اما در سالهای اخیر وضعیت فرهنگی کشور ما خوب نبود که این تغییر فضا طبیعی به نظر میرسد. ببینید، مواردی مثل مهاجرت، خانهنشینی نویسندگان، وضعیت خبرنگارها که در این نمایش خودم نقش آن را بازی میکنم، تاسفبار است. همه این چیزها بر ذهن یک نمایشنامهنویس تاثیر میگذارد.
از این نظر، معتقدم مشاغل و موقعیت کاراکترها، خیلی درست انتخاب شدهاند. هر کدام از شخصیتها، نماینده نسلهای درستی از جامعهاند.
میرعلمی: بله، اینجا ما یک نمایشنامهنویس داریم. معلم تاریخ داریم، یک موزیسین و یک خبرنگار، یعنی نمایندگان همه اقشار فرهنگی مملکت که سر از شورهزار درآوردهاند.
با این وجود، در شرایط فعلی کمی امیدواری بین هنرمندان ایجاد شده که میتوان کار کرد. حتی شما نمایشتان را میآورید در یک فضای خصوصی کار میکنید. پس کمکم داریم به این باور میرسیم که هنرمندان میتوانند کار کنند. میخواهیم بدانیم چنین نمایشی با این فضای تلخ و سرشار از ناامیدی، چرا باید در این شرایط روی صحنه برود؟
میرعلمی:بله، ما امید داریم اما آیا واقعا فضای امیدوارکنندهیی برای کارکردن هنرمندان به وجود آمده؟کو؟کجاست؟ از چه نظر این فضا ایجاد شده؟
در پایان نمایش هم به این نکته اشاره میشود. یکی از شخصیتها میگوید «امیدواری در شورهزار مثل نفسکشیدن زیر آبه».
میرعلمی:معتقدم ما هنوز در فضای فرهنگی کشور، اتفاق چشمگیری ندیدهایم. ما الان داریم با بدترین شرایط این نمایش را اجرا میکنیم. بدون هیچ حمایتی از سوی هیچ نهاد و مرکزی، حتی مرکز هنرهای نمایشی، یعنی با دست خالی داریم کار میکنیم. یک عده آدم دور هم جمع شدهاند. بر اساس پیشینه و سابقه خودشان دارند این نمایش را اجرا میکنند. خب این خیلی بد است. واقعا چرا نباید یک حمایت جزیی، حتی یک تنخواه کوچک برای یک گروه حرفهیی تئاتر مثل گروه حسین کیانی که ۱۶ سال است در این مملکت کار حرفهیی تئاتر میکند وجود داشته باشد؟ همه باید چشممان به گیشه باشد. بله، گیشه بخش مهمی است و اگر نمایشی واقعا کار خوبی باشد، پرفروش خواهد بود اما هنرمند نباید دغدغه این قضایا را داشته باشد. نباید به این فکر باشد که آیا امروز صندلیهایم پر میشود، یا امروز چقدر تماشاگر میتوانم به سالن بکشانم! بنابراین شرایط بدی است. همهچیز دست به دست هم میدهد که یک نمایش نفروشد، حتی عناصری مثل آب و هوا. سرمای هوا، آلودگی هوا، ترافیک و چنین مواردی باعث میشوند تماشاگر به دیدن نمایش نیاید. تهران هم که در اینگونه مسائل ید طولایی دارد تا تماشاگران یک تئاتر را از آن بگیرد.
خانم میرعلمی، شما همیشه نخستین خواننده نمایشنامههای آقای کیانی هستید. وقتی «در شورهزار» را خواندید، نخستین واکنش و برخوردتان با متن و نقشی که قرار بود بازی کنید، چطور بود؟
میرعلمی: ابتدا باورم نمیشد آن تغییر فضا از کمدی به تلخی اتفاق افتاده باشد. «در شورهزار» را که میخواندم، با یک سبک جدید مواجه شدم. این نمایشنامه را بسیار دوست دارم. به حسین گفتم احساس میکنم یکی از بهترین کارهایت شکل گرفته. در صورتیکه آن را در بدترین شرایط و کوتاهترین زمان نوشته بود. دلیلش هم مشخص بود؛ به خاطر شرایط بود، چه بر خود نمایشنامهنویس به لحاظ روحی و چه بر فرهنگ و شرایط اجتماعی که به هر حال باید دغدغه یک نمایشنامهنویس باشد. حسین کیانی اصولا آدم دغدغهمندی است. هنرمندی نیست که از شرایطش دور باشد. اجتماعش را نبیند یا برایش اهمیت نداشته باشد. بسیار هم نسبت به این قضایا حساس است. وقتی متن را خواندم، حس کردم چقدر در این سالها، اتفاقهای بدی برای او افتاده که چنین نمایشنامهیی نوشته.
نقش «افسون» چطور به شما رسید؟
میرعلمی:آقای کیانی من را در انتخاب یکی از دو نقش «خدابس» و «خبرنگار» آزاد گذاشت که ترجیح دادم نقش خبرنگار را بازی کنم چون احساس کردم قبلا مشابه نقش خدابس را بازی کردهام اما افسون، نقش خیلی سختی بود. خیلی سعی کردم برای اجرای آن، شعار ندهم و کلیشهیی نباشم. تلاشم این بود که نقش را زندگی کنم. به نظرم این خبرنگار هرگز نخواسته به زور آدم روشنفکری باشد. او واقعا آدم روشنی است. روشنفکری را تقلید نمیکند. شرایط وحشتناکی را تحمل کرده تا به اینجا برسد. خودش هم در دیالوگی میگوید: «هیچوقت کسی از من تقاضایی نداشت. همیشه هر کس، هرچی دوست داشت از من گرفت. شغلم، عشقم، سلامتیام و... هیچکس هم نبود یک وثیقه بگذارد من را از قید و بند دربیاورد. » خیلی دوست دارم که این آدم دیالوگهای زیادی ندارد و به هیچوجه شعار نمیدهد.
آقای کیانی، درباره تعیین مخاطب نمایشتان، فکر میکنم «در شورهزار» بیشتر مخاطبان خاص تئاتر را در بر میگیرد، یعنی مخاطبان عامی را که در نمایشهایی مثل «همسایه آقا» یا «همه فرزندان خانمآغا» داشتید، اینجا به خاطر رویکردتان به یک موضوع خاص اجتماعی از دست دادهاید یا حداقل ارتباط کمتری با نمایش برقرار میکنند. موافقید؟
کیانی: نه، من چنین احساسی ندارم چون اساسا مضمون و درونمایه نمایش یک موضوع انتزاعی نیست. موضوعی است که همه در اخبار، در پیرامون و جامعه خودشان میشنوند یا میبینند و با آن درگیرند. خشکشدن دریاچه ارومیه و سایر رودخانهها و تالابهای ایران و آن فاجعه زیستمحیطی که در راه و در حال شکلگیری است و همچنین برخوردی که با این اقشار جامعه میشود، همه ملموسند. تازه ما اینجا فقط یک بخش از برخورد نادرست با اقشار فرهنگی را نشان دادهایم. برخوردهای نادرست انواع دارد. من هیچ چیزی را که خارج از عرف، قراردادی، انتزاعی و غیرواقعی باشد و مخاطب نتواند برای آن مابهازایی پیدا کند، در این نمایش نیاوردم. بنابراین نمایش میتواند انواع طیف مخاطب را در بر بگیرد. همیشه عمده هدف من این بوده نمایشی را کار کنم که اگر مخاطبی برای نخستینبار وارد سالن تئاتر میشود و در زندگیاش میخواهد تئاتر تماشا کند، پس از این باز هم به تماشای تئاتر بیاید یعنی از تئاتر منزجر نشود. من همیشه با این ایده کار میکنم که فکر کن مخاطبان تو، نخستین مخاطبان تئاتر در طول زندگیشان هستند. آیا باز هم با دیدن این تئاتر، برمیگردند تئاتر ببینند؟ از اینرو معتقدم «در شورهزار» همه طیف مخاطبان را شامل میشود چون زبان و روایت دشوار و پیچیدهیی ندارد. البته موافقم که فضای نمایش سنگین و تلخ است و همانطور که خانم میرعلمی گفتند، من هیچوقت در تئاتر دغدغه گیشه و مخاطب را نداشتم و ندارم. من تئاتر را به هیچ چیز نمیفروشم. باید در تئاتر حرف خودم را بزنم. اگر دغدغه گیشه داشتم، یکی از بهترین طرحهای خودم را که میتوانست به یکی از بهترین نمایشهای کمدی سالهای اخیر تبدیل بشود، کار میکردم و تماشاگر را به سالن میکشاندم. طوری کار میکردم که انواع مخاطب سرریز بشوند در سالن ولی هرگز تئاتر را فدای منویات و منافع مادی نمیکنم. در سالهای فعالیتهای تئاتریام هیچوقت این کار را نکردهام. اگر هم گاهی در کارهایم، کم و بیش رگههای طنز بوده، ضرورت آن تم و طرح ایجاب میکرده که باشد. در نمایش «در شورهزار» هم فضای طنز هست و حتی یکی از شخصیتها سررشته این طنز را در دست دارد. البته به اندازه است، مثل طنزی که در زندگی خیلی از افراد هست. شما اگر در واقعیت، زندگی تلخ و سیاه یک نفر را هم زیرنظر بگیرید، اندکی طنز دارد. گرچه موقعیتهای طنز این نمایش، کمدی موقعیت نیست. طنز این کار، موقعیت کلامی است که لحظهیی شکل میگیرد، مثل گلی در مرداب یا گلی در شورهزار و بعد هم پژمرده میشود.
چرا طرحی را که میتوانست به یکی از بهترین کمدیهای سال تبدیل بشود، کار نکردید؟ اصلا شما هیچوقت دغدغه اجرای نمایش کمدی داشتهاید؟
کیانی: بله، من زمانی یکی از کمدینویسهای فعال بودم. همیشه نمایشنامههایی مینوشتم که میزان کمدیشان خیلی بالا بود. مثل نمایشنامههای «رژیستورها نمیمیرند» یا «مضحکه شبیه قتل». این نمایشها تماشاگر را خیلی میخنداند ولی رفتهرفته از میزان کمدی کارهایم کم شده. خودم هم این احساس را دارم. برای مثال، من میتوانستم «در کشتزار» را بنویسم اما خود طرح نمیخواهد نوشته بشود، یعنی طرح «در کشتزار» میگفت من دیگر ضرورتم را از دست دادهام! «در شورهزار» میگوید حالا من ضرورت دارم. فکر نکنید نویسنده میتواند در مقابل طرحها و ایدههایی که دارد به راحتی تصمیم بگیرد. اگر با خودش صادق باشد، آنها هستند که انتخابش میکنند. این یک واقعیت است. این شعار نیست که بعضیها میگویند «ایده است که ما را انتخاب میکند»! طرح «در کشتزار»، هم کمدی بود و هم ملودرام. بسیاری از ویژگیهای شادیآور را داشت ولی با من همراه نشد که بنویسمش. بعد «در شورهزار» آمد و به راحتی جایگزین آن شد و خودش را به اثبات رساند.
مهدخت اکرمی
احمدرضا حجارزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست