شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

قومیت، هویت و ارتباط آن با نهاد خانواده: مطالعه موردی خشونت علیه کودکان و نوجوانان افغان در یکی از محله‌های شهری کرج



      قومیت، هویت و ارتباط آن با نهاد خانواده: مطالعه موردی خشونت علیه کودکان و نوجوانان افغان در یکی از محله‌های شهری کرج
سميه اميري

  حضور مهاجرین افغان در جامعة ایران از بیش از دو دهة گذشته و پرورش نسلی در آوارگی با تبعات جدی فرهنگی برای زندگی اجتماعی آنان همراه بوده است که بویژه مواجهه جامعة کودکان افغان را با حجم وسیعی کنش‌های توام با خشونت به دنبال داشته است.پژوهش حاضر بیش از همه کنش خشونت آمیز را در قالب پیوند با عناصر قدرت تعریف کرده و در رویکردی ساختاری، سلسله مراتب توزیع قدرت و خشونت را بویژه در سطوحخویشاوندی مورد تأکید قرار می‌دهد.بر این اساس، داده‌های این پژوهش با استناد به زندگی نامه، سبک زندگی و مطالعه کیفیت بروز و شیوع قدرت و خشونت از خلال مصاحبه‌های فردی، گروهی و شیوه‌های گفت و گوی گروهی با تعداد  نفر10از کودکان افغان سنین 10تا14 ساله منطقه آق تپه کرج در دو گروه قومیتی تاجیک و هزارهبه مثابه گروه اصلی اطلاع رسانان و 10نفر از نوجوانان افغان سنین 14تا18 سال به مثابه گروه تسهیلگر صورت پذیرفته است.داده‌های حاصل از این مطالعه ضمن معرفی خشونت عاطفی به عنوان جدی ترین اقسام خشونتی تجربه شده توسط این گروه،"مشروعیت" خشونت از سوی مفعولین آن را  به مثابه جدی‌ترین رویة تسهیل کننده امر خشن و نابرابری در دستیابی به جایگاه‌های قدرت و اقتدار فردی در سطح خانواده دانسته، چنین فرآیندی را با عمومیت و گسترده وسیع در هر دو نسل جامعة مهاجر افغان بویژه نسل نخست آن و در مقابل، درگیر شدن در عقلانیت ورای خشونت و آگاهی از مکانیزم‌های اعمال سلطه را  در جایگاه جدی‌ترین رویه‌های باز دارنده خشونت معرفی می‌کند.


بخش اول
کلیات
 
فصل اول:مفاهیم، اهداف و روش شناسی

•    مقدمه:

    پتانسیل آنومیک موجود در جوامع انسانی که تظاهر آن به صورت افزایش خشونت، هیجان‌های فردی و گروهی و تنش‌های اجتماعی قابل مشاهده است با ظهور مدرنیسم در بستری از انگیزه‌ها، دلایل و اشکال بروز، شکلی متفاوت از گرایشات خشونت باررادر میان گروه‌های مختلف انسانی، رقم زده است (فکوهی،1383). چنین خشونتی صرف نظر از ابعاد و انواع بیرونی آن می‌تواند برحسب استفاده توسط یک گروه هویتی- اجتماعی و یا قومیتی، براساس نوعی منطق و هدف کاربرد ویژة آن گروه، تعاریف و موجودیت‌های معنایی مستقل و متفاوتی را از انگارة "خشونت" ایجاد کرده، در بستری متنوع به لحاظ شدت و فراوانی نسبی قابل طبقه‌بندی باشد. این در حالی است که از دیگر سو، عنصر خشونت همواره با موضوع قدرت به مثابه مفهومی که در بطن و مرکز تمام خشونت‌ها اعم از اشکال هنجارمند یا غیر هنجارمند آن نهفته است، در ارتباطی جدی قرار داشته و نوع و مصادیق چنین ارتباطی در حوزة شبکه‌های متفاوت هویتی، قومیتی و بنابر چهارچوب‌های زمانی و مکانی قابل تفکیک است. وجود شبکه‌های توزیع قدرت در سیستم‌های اجتماعی نه تنها به مثابه جریانی ریشه دار و با سابقه‌ای به خدمت عمر بشریت بلکه در جایگاه معیار و ملاکی برای ارزیابی نهادها و رابطه‌های اجتماعی و انسانی درونی آنها قابل تأمل بوده،درک مکانیزم‌ها و سازو کارهای درونی چنین نظام‌هایی بدون ارائه تعبیر و تحلیلی از قدرت، ناممکن به نظر می‌رسد. این در حالی است که سلسله مراتب توزیع قدرت بویژه در نظام‌های درون خانوادگی و در جایگاه یکی از جدی‌ترین نظام‌های ایدئولوژیک اجتماعی با درونی شدن هنجارهای مربوط به روابط قدرت از جانب اعضای خانواده، ابعاد پنهان، ریشه دار و نامرئی‌تری از خشونت را به تصویر می‌کشد.
    ماهیت خانواده به مثابه یک نهاد جدی اجتماعی تحت تأثیر الزامات تاریخی، تحولات فرهنگییا تحرکات اجتماعی با تضعیف یا تقویت وابستگی‌های خویشاوندی- میان فردی به انگاره‌های متفاوتی از رفتارهای فرهنگی و خانوادگی در میان گروه‌های قومی و جماعت‌های متنوع شهری منجر شده، با شکل‌گیری پیوندهای نوینی از روابط افراد در چارچوب خانواده، از تضعیف یا بعضاً تقویت گسترده مناسبات و پیوندهای نخستین یا اولیه (خویشاوندی، قومی) بویژه در جوامع شهری خبر می‌دهد. خرده فرهنگ‌های خویشاوندی به مثابه ابزاری برای ورود به جامعه بزرگ و فرهنگ غالب آن و کاهش ضربات فرهنگی ناشی از برخورد مستقیم فرهنگ‌های نابرابر و متفاوت با سازو کارهای انسجام بخش و هویت بخش خود به لحاظ تحول مکانیزم‌های توزیع قدرت در شبکه خویشاوندییا خانوادگی قابل ارزیابی اند. شبکه خویشاوندی به مثابه یکی از جدی‌ترین دستگاه‌های ایدئولوژیکی در جامعة مدرن در کنار دستگاه‌های مذهبی، دولتی و حقوقی در نقش اصلی انتقال و بازآفرینی فرهنگ، بویژه با وقوع مدرنیسم بیش از پیش در جایگاه فضایی کالبدی-هویتی در استفاده مشروع از قدرت و بعضاً خشونت محسوب می‌شود، در موضعی انتقادی توسط فمنیسم و بسیاری رهیافت‌های فمنیستی زیر سوال رفته و به چالش کشیده شده است. چنین بخشی از خشونت‌های شهری که به دلیل تراکم، پیچیدگی و شدت آن از سویی ریشه در دسترسی نابرابر به منابع قدرت و مکانیزم‌های کنترل اجتماعی داشته و از دیگر سو در قالب‌های فیزیکی؛ جنسی و غیر فیزیکی و عمدتاً علیه جامعه زنان و کودکان اعمال شده، موقعیت آنان را به مثابه قربانیانی بی‌دفاع بیش از پیش تثبیت می‌کند.
    در همین راستا تنوع، تکثر و پیچیدگی الگوهای قدرت و خشونت بویژه در بستر خانواده، در عین توجه به مفاهیم و تعاریف قدرت کلاسیک درون خانوادگی، مستلزم شناسایی عناصر فوق در بافت‌های فرهنگی، قومی بوده و بدون پرسش از مشروعیت اخلاقی، قانونی عاملان خشونت ناممکن می‌نماید.
از اینرو بررسی پیچیدگی خشونت‌های درون خانوادگی بویژه در گسترده خشونت مدرن و عملکردهای آن در رویکرد انسان شناختی با تأکید بر موقعیت قومی، فرهنگی خانواده به عنوان نخستین منبع صاحب حق مشروع برای اعمال خشونت مورد توجه واقع شده و نگرش مبتنی بر اینکه چنین خشونتی دال بر فقدان فرهنگ اجتماعی و توحش عاملان آن است در بستر نسبیت اندیشی انسان شناختی بطور جدی زیر سؤال می‌رود ( Spencer and Barnard,1996).
اندیشة انسان شناختی بیش از همه با ارائه مستندات موثقی برای نشان دادن این واقعیت که خشونت ذاتاً پدیده‌ای جمعی و اجتماعی و اساساً دارای ساختارهای فرهنگی بوده و برمبنای فرهنگ تفسیر می‌گردد، همراه بوده و در عین حال پرسش از چنین مقوله‌ای بدون در نظر گرفتن تأثیرات و تعارضات فرهنگی و گرایشات فردی، گروهی و قومی نسبت به آن لاجرم پرسشی عقیم خواهد بود.
    شکی نیست که موقعیت بالقوه خشونت در بستر خانوادگی، در کنار وجود مؤلفه‌های قومی، فرهنگی و حضور اهرم‌های تشدید کننده محیط بیرونی منجر به کنش خشونت آمیز می‌توانند در همزیستی با یکدیگر به رئوس سه گانه مثلثی بدل شوند که کودک و موقعیت کودکی را در چرخه‌ای معیوب از پرخاشگری و تنش  بازتولید کرده و برانسجام منطق ذاتی خشونت منتهی شود، منطقی که بیش از همه با هنجارمند شدن تعرض به موقعیت کالبدی- روانی کودکان در قالب شیوه‌های مرسوم تربیتی و فرزند پروری تعریف شده و با معرفی پرخاشگری و تخریب کالبد به عنوان شکلی نهادینه شده در بستر مکانیزم‌ها و‌ساز و کارهای درونی سلطه همراه است.
 

برای خواندن این بخش در زیر کلیک کنید:

پیوستاندازه
12525.doc293.5 KB