جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
پایان جهانی سازی
با فروپاشی بلوک شرق و اندیشه کمونیسم، دولتهای غربی از این فرصت برای جهانی نمودن اندیشه «بازار آزاد جهانی» استفاده نمودند. اما با ورود بشریت به قرن بیست و یکم و در سایه حوادث ۱۱ سپتامبر، آنچه از آن به عنوان تقدیر حتمی بشریت یاد میشد، از هم گسیخت. گروههای نامنظم تروریستی فعال در نقاط مختلف دنیا با به وجود آوردن تهدیدات نامتقارن علیه حامیان بازار آزاد، افسانه شکستناپذیری قدرتهای بزرگ را باطل نمود و اتوپیای موردنظر آنان به تاریخ پیوست؛ اتوپیایی که پیوندهای مشترک فراوانی با اندیشههای مارکسیسم داشت. نویسنده معتقد است که اندیشه جهانی سازی و ایدههای مربوط به بازارهای آزاد جهانی را باید پایان یافته دانست، چرا که اجبار همه مردم دنیا به پذیرش یک الگوی مشترک، در جهان امروز جایگاهی ندارد.
دوره دوازده ساله برچیده شدن دیوار برلین و حمله به برجهای دوقلوی نیویورک، همواره در اذهان بشریت به عنوان دورهای توهمآمیز باقی خواهد ماند. غرب، فروپاشی کمونیسم را جشن گرفت اگرچه ایده کمونیسم را باید اصولاً یک ایدئولوژی اتوپیایی غربی دانست و این اتفاق را پیروزی ارزشهای غربی دانست. فروپاشی ابر قدرت اتحاد جماهیر شوروی را باید پایان فاجعهآمیزترین تجربه اتوپیایی تاریخ بشریت ارزیابی نمود. اما غرب از این اتفاق به عنوان یک فرصت تاریخی برای ایجاد یک پروژه گسترده اتوپیایی دیگر، استقبال نمود؛ پروژهای که در نهایت به ایجاد یک بازار آزاد جهانی منجر خواهد شد. در این پروژه، دنیا براساس یک تصویر شکل گرفته از مدرنیته غربی، بنا خواهد شد؛ هرچند این تصویر نیز همچون نظرات مکتب مارکسیسم، از واقعیتهای انسانی به دور است.
با حملات تروریستی به دو شهر نیویورک و واشنگتن، دیدگاه متداول و مرسوم جهانی سازی به عنوان یک تقدیر تاریخی غیرقابل مقاومت در برابر آن، از هم گسیخت. چرا که انسانها بر اساس یک اندیشه کلاسیک تاریخی، از جنگها نه براساس ایدئولوژی که بر مبنای حفظ دین، اخلاق، مرزها و یا کنترل منابع طبیعی، استقبال مینمودند.
افرادی که در حمله به پنتاگون از چاقوهای موکتبری و جتهای مسافربری به عنوان اسلحه استفاده نمودند، ممکن است از سوی چند کشور پناه داده شده و یا مورد حمایت قرار گرفته باشند، اما هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد، تروریستها با دستور یک دولت خاص، اقدام به این حملات نموده باشند.
در حقیقت، این ترویستها سربازان گونهای جدید از جنگ بودند. همچنین باید گفت که در سایه جهانیسازی و تضعیف نقش و جایگاه دولتها، جنگهای امروز از حیطه کنترل دولتهای جهان خارج گردیده است و جبههای تشکیل یافته از عاملان خشونتهای سازمان یافته، به یکی از قدرتهای تعیین کننده عصر دولتهای مدرن، تبدیل شده است. علیرغم اینکه ایده جهانی سازی همچنان به حیات خویش، به آهستگی و با وجود موانعی در فراروی ادامه میدهد، اما هنوز هم در پارهای از نقاط دنیا، هرگز احساس امنیت ننموده است. به ویژه آنکه احساس میگردد، جهانیسازی با گستردگی و سرعتی زیاد، در دهه گذشته از بین رفته است.
دنیای امروز با اعلام موجودیت کشورهای جدید استقلال یافته، دچار از هم گسیختگی گردیده است. در این کشورها، جنگهااز سوی گروههای جنگجوی نامنظمی هدایت میگردد که سازمانهایی مذهبی و سیاسی، پشتیبان آنها هستند. این سازمانها عموماً طایفه محور بوده و به این مبارزات افتخار میکنند. لذا هیچ قدرتی وجود ندارد که دارای قدرتی کافی در جهت استقرار صلح در این مناطق باشد.
این واقعیتها نشانگر جنبههای تاریک و تار جهانی سازیای است که حامیان آن، در صدد مدیریت و حل این مشکلات هستند. جوامع ثروتمند نمیتوانند خود را از این دولتهای تازه تشکیل شده و جنگهایی جدید که میتواند باعث از هم گسیختگی بسیاری از نقاط دنیا گردد، منفک نمایند. البته سیل مهاجران کشورهای فقیر به سوی این جوامع، یکی از دلایل این امر است. مهاجرانی که امروزه با انگیزههای اقتصادی و یا پناهندگی، صفوف به هم فشردهای را در مرزهای کلیه کشورهای صنعتی به وجود آورده اند و شاهد تناقضات ایده بازار آزاد جهانی هستند. کالاهای تجاری و سرمایه، آزادانه در سراسر دنیا جابجا میگردند، اما جابهجایی نیروی کار به شدت محدود شده است. این وضعیت، کاملاً متفاوت با وقایع سالهای پایانی قرن نوزدهم میباشد که اصولاً هیچ مانعی در برابر مهاجرت وجود نداشت. البته این تناقض به ندرت از سوی حامیان بازارهای آزاد مطرح میشود، هرچند این وضعیت در سالهای اخیر و با بررسی دقیق آمار مهاجرتها از سوی دولتها، کاملاً به اثبات رسیده است.
با حمله به دو شهر نیویورک و واشنتگن، فروپاشی ساختارهای دولتی که یکی از محصولات جانبی جهانی سازی در اکثر نقاط جهان میباشد، دیگر قابل کتمان نیست. سربازان ارتشهای نامنظم که بیشتر آنها به کشورهای از هم فرو پاشیده شده تعلق دارند، ثابت کردند که میتوانند به قلب قدرتمندترین و ثروتمندترین دولتهای دنیا دست یابند. عملیاتهای خونین آنها، مثالی است از آنچه تحلیلگران نظامی به آن «تهدید نامتقارن» و یا تقابل قدرت قوی و ضعیف میگویند. در این اتفاقات مشخص گردید که در مورد قدرت کشورهای ثروتمند، بیش از حد بزرگ نمایی شده است. البته فقدان قدرت در کشورهای قدرتمند، واقعیت جدیدی نیست، چرا که سالها پیش و در جریان مبارزه علیه تجارت موادمخدر، این حقیقت به اثبات رسیده بود. تجارت غیرقانونی موادمخدر در کنار تجارت نفت و تسلیحات نظامی، سه عضو اصلی تجارت بینالملل را تشکیل میدهد. این فعالیتها در کنار شاخههای دیگر جرایم سازمان یافته، یکی از نتایج آزادیهای بیحد و حصر اعطا شده در سایه مقررات زدایی فعالیتهای مالی و تجاری است. ثروتمندترین دولتهای دنیا، میلیاردها دلار در جهت راهاندازی یک جنگ بیشمار صلیبی دیگر علیه یک صنعت تقریباً جهانی شده، هزینه میکنند. هرچند در مقایسه با مواد مخدر، یافتن ریشههای تروریسم مشکلتر است. اما در مجموع، میتوان گفت که اکثر جنبههای مخرب تجارت موادمخدر، با قانونی نمودن آن از بین خواهد رفت، هرچند در مورد تروریسم نمیتوان جایگزینی همتا با آن یافت.
نابودی مرکز تجارت جهانی و ایجاد خسارتهای گسترده مالی و جانی در حمله به ساختمان پنتاگون، کاری بود که حقایقی بیش از ضعف امنیتی فرودگاههای آمریکا و نارساییهای موجود در سازمانهای اطلاعاتی این کشور را نشان میداد، چرا که این حملات ضربهای شدید به باورهای بنیادین ایده «بازار جهانی» بود.
در گذشتههای دور، چنین فرض میگردید که جهان همواره مکانی خطرناک خواهد بود. سرمایهگذاران نیز میدانستند که جنگها و انقلابها میتواند در هر زمانی سودهای مالی آنها را از بین ببرد. اما در دهه گذشته و در سایه تأثیر تئوریهای مضحکی نظیر «پایان تاریخ»، بسیاری باور کردند که گسترش و پیشرفت جهانی لیبرالیسم اقتصادی، غیرقابل مقاومت خواهد بود. بازارهای مالی نیز داراییهای موجود را بر این اساس قیمتگذاری مینمودند. تأثیرات حمله به مرکز تجارت جهانی، میتواند تا حدی نشان داده شود که هیچ یک از بحرانها و حوادث گذشته نظیر مناقشات آسیایی و یا سرنگونی حکومت روسیه در سال ۱۹۹۸ میلادی فاقد تأثیراتی مشابه آن حملات بوده اند.
نکته مهم دیگری که باید به آن توجه شود، بلندپروازانه بودن آرزوهای بنیان گذاران جهانیسازی است. آنان در نظر داشتند که دنیا را به یک بازار آزاد جهانی تبدیل نمایند، بدون توجه به سرگذشت و ارزشهای مردم دنیا و همچنین تفاوتها و نوع برخوردهای آنان؛ در سایه این ایده، باید همه به شهروندانی جهانی تبدیل شوند. نکته جذاب دیگر هم اینکه، این ایده (فلسفه بازار آزاد) تا چه حد با اندیشههای مارکسیسم، مطابقت دارد. هر دوی این اندیشهها حامی مذهب سکولار هستند. در هر دو مکتب، به تاریخ به عنوان تکامل گونههای جانداری نگریسته میشود که در نهایت، با پیشرفت دانش و ثروت بشری، به انسانهای امروز ختم میگردد. آنان به انسانها به عنوان واحدهایی اقتصادی و یا تولیدکننده و مصرفکنندهایی مینگرند که واجد همان ارزشها و نیازها نیز هستند.
مذهب از دیدگاه این دو تفکر، به اندیشههای تاریخ مصرف گذشتهای اطلاق میگردد که پدیدهای حاشیهای در زندگی انسانهاست و به زودی یا از بین خواهد رفت و یا در حریم خصوصی افراد، محصور خواهد شد. لذا این ارزشهای مذهبی، تأثیری نیز بر عملکرد سیاسی و یا مبارزات انسانها ندارد.
علاوه بر این مشترکات، در دیدگاههای بازار آزاد و مارکسیسم، جنایات و فجایع تاریخی هیچ ارتباطی با ماهیت انسانها ندارند، بلکه این اتفاقات، اشتباهات و مشکلاتی است که میتوان آنها را با آموزشهای بیشتر، مراکز سیاسی پیشرفتهتر و در نهایت استانداردهای بالاتر زندگی، برطرف نمود. مارکسیسم و لیبرالهای بازار، شاید در مورد بهترین سیستم اقتصادی دچار اختلافنظر باشند، اما هر دوی آنها اشتراکات فراوانی دارند. در رویکرد روشنفکرانه هر دو دیدگاه، تنها یک راه برای مدرن شدن وجود دارد. آنان باید به حاکمیت بازارهای آزاد و قواعد آن تن در دهند. بدین ترتیب، حتی اگر ارزشهای دینی آنان با اصول حاکمیت بازارهای آزاد هم تعارض داشته باشد، باید این مشکل شخصی و غیرقابل قبول را خودشان حل نمایند.
به علاوه، آنان معتقدند که اگر بر مبنای ارزشهای فردگرایانه، دستیابی به جامعهای با بازارهای آزاد، مستلزم افزایش بیعدالتی و جرائم و سرقت و فقر نیز باشد، جامعه باید به بهای دستیابی به توسعه، بهای آن را بپردازد. حتی اگر همه کشورهای دنیا نیز به ویرانهای تبدیل گردند؛ چون درست کردن املت بدون شکستن تخممرغ امکانپذیر نیست، پس نباید نگرانیای احساس نمود. در سالهای دهه نود میلادی، فلسفه خردگرایانه و ناپخته بنیادگرایی بازار، تأثیری کاملاً روشن بر جهان امروز داشته است. «صندوق بینالمللی پول» ۶۱۴۸۰;یکی از مؤسساتی است که براساس این اندیشه شکل گرفته و به فعالیت میپردازد و از قدرت خود در جهت تأثیرگذاری بر سیاست مداران حاکم بر کشورهایی با تاریخها و مشکلات و ویژگیهایی متفاوت، بهره میگیرد. تنها یک راه برای مدرن شدن وجود دارد و سردمداران این صندوق معتقدند که همه باید از همان راه حرکت نمایند.
فجایع ۱۱ سپتامبر، علامت سؤالی را در برابر اندیشههای کنونی مدرنیته قرار داده است: آیا این همان سرانجامی است که همه جوامع، دیر یا زود، باید به آن تن در دهند و به همان ارزشها و دیدگاههای مدرنیته گرایش یابند؟ البته این سؤال شاید پرسشی دانشگاهی به شمار آید، امااین سؤال، دارای اهمیتی تجربی و واقعی است. نه تنها در کشور آمریکا، بلکه تا حدی نیز در سایر کشورهای غربی، اندیشه مدرنیته، یک حکم لازمالاجرای تاریخی تلقی میگردد که هیچ جامعهای نمیتواند در درازمدت، ریسک فزاینده یک نافرمانی ضدغربی را تحمل نماید. ثروتمندترین کشورهای جهان بر مبنای این فرضیه حکومت میکنند که مردم سراسر دنیا خواهان زندگیای مشابه آنها هستند. لذا به عنوان نتیجه، آنان در درک درهم آمیختگی مرگبار و فاجعهآمیز احساساتی نظیر بیعدالتی و مقاومت در برابر مدرنیته غربی و تنفر فرهنگی قرار گرفته در فراسوی حملات تروریستی به آمریکا، ناتوان هستند.
ضرورت فوری و حیاتی دنیای امروز، تلاش در جهت همزیستی متمدنانه در میان فرهنگها و ملتهایی است که همواره متفاوت بوده اند.
در سالهای آینده، مؤسسات فراملی که بازارهای آزاد جهانی را بنیان نهاده اند، مجبور خواهند بود که یا نقش متعادل تری را بپذیرند و یا اینکه خود را در زمره آسیبدیدگان این بلوای بزرگ قرار دهند.
این تصور که خلق ثروت و تجارت، نیازمند یک اقتصاد آزاد است، هیچ مبنا و پایهای در تاریخ ندارد. دوره جنگ سرد و عصر کنترل سرمایه و مداخلات گسترده در اقتصاد، توسط دولتهای ملی در کشورهای غربی، دورهای با رفاه نامحدود بوده است، اما برخلاف اندیشههای محافظهکارانه و جزماندیشانه حامیان بازارهای آزاد، سرمایهسالاری برای بقای خود محتاج بازارهای جهانی نیست بلکه نیازمند محیطی نسبتاً ایمن و دور از تهدید جنگ و بر پایه قواعدی تعیین شده در حوزه کسب و کارهای تجاری است. اما این شرایط نمیتواند توسط ساختارهای شکننده بازارهای آزاد جهانی به وجود آید.
از سوی دیگر، اجبار کلیه مردم دنیا به پذیرش یک الگوی همسان زندگی، میتواند به ایجاد مناقشه و درگیری و ناامنی منجر گردد. به علاوه، قواعد تجارت و جابهجایی سرمایه باید به توافقات چند جانبه بین دولتهای خارجی واگذار گردد. اگر کشورهایی وجود دارند که تمایل به حضور در بازارهای جهانی ندارند، نباید با تحریم و بیمهری، بلکه با صلح و آرامش مواجه گردند. کشورهای دنیا باید در انتخاب شیوه و روش پیشرفت خود آزاد باشند و حتی در صورت تمایل، از مدرن شدن خویش پرهیز نمایند. همچنین تا زمانی که یک کشور، تهدیدی علیه کشوری دیگر محسوب نمیشود، حتی رژیمهای سیاسی غیرقابل تحمل هم باید از سوی دیگران تحمل گردند و در نهایت اینکه، باید پذیرفت، دنیایی که تا حد معینی جهانی شده و در آن تفاوتهای فرهنگی ملتها پذیرفته شده، بیتردید جهانی امنتر خواهد بود.
جان گری
مترجم:محسن داوری
منبع: www.resurgence.com
John Gary: استاد پژوهشکده اروپایی در دانشگاه اقتصاد لندن و مؤلف کتاب «سگهای حقیر؛ اندیشههایی در مورد انسانها».
منبع:ماهنامه سیاحت غرب،شماره۴۶
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست