دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا

لطیف, لوده, عروسك


لطیف, لوده, عروسك

افراد چگونه هویت جنسیتی خود را برای دیگران آشكار می كنند و این هویت چگونه در تبلیغات به كار گرفته می شود گافمن در قالب رویكرد «تحلیل چارچوب» به این مسأله نظر می افكند كه چگونه چارچوب ها كه كنش متقابل را سامان می دهند, معنای جنسیت را تولید می كنند

افراد چگونه هویت جنسیتی خود را برای دیگران آشكار می كنند و این هویت چگونه در تبلیغات به كار گرفته می شود؟ گافمن در قالب رویكرد «تحلیل چارچوب» به این مسأله نظر می افكند كه چگونه چارچوب ها كه كنش متقابل را سامان می دهند، معنای جنسیت را تولید می كنند. با توجه به این رویكرد و مقاله نویسنده در مقاله حاضر نقطه كانونی بحث نظری گافمن در تبلیغات جنسیتی را مفهوم «نمایش» جنسیت می داند كه در موقعیت های اجتماعی به اجرا در می آیند. نویسنده در اینجا سعی دارد نظر گافمن درباره ارتباط «نمایش» با مفهوم «مناسكی شدن» را نشان دهد كه به دو بخش متقارن و نامتقارن تقسیم می شوند و سپس این تقسیم بندی سایه خود را بر تمامی بحث های دیگر وی كه مهمترین آن رابطه والد و كودك است، می اندازد.

رویكرد «بر ساخت گرایی اجتماعی» اروینگ گافمن به مقوله جنسیت بازنمایی آن در رسانه های بصری، یكی از جذابترین، پیچیده ترین و منحصربه فردترین چشم اندازهای مربوط به مطالعات جنسیتی است. گافمن در كتاب «تبلیغات جنسیتی» (۱۹۷۹)، این مسأله را پیگیری می كند كه افراد چگونه هویت جنسیتی شان را برای دیگران آشكار می كنند و چگونه این هویت جنسیتی در تبلیغات به كار گرفته می شود. از نظر او«جنسیت به صورت تصویری به اشكال مختلف در گستره تبلیغات رسانه ای برساخته می شود.»

گافمن در قالب رویكرد «تحلیل چارچوب» به این مسأله نظر می افكند كه «چگونه چارچوب هایی كه كنش متقابل را سامان می دهند معنای جنسیت را تولید می كنند؟» و «استدلال می كند كه سامان كنش متقابل به جای مهیا كردن بستری برای بیان تفاوت های طبیعی، تفاوت های میان دو جنس را به وجود می آورد.» به طور خلاصه استدلال گافمن این است كه تفاوت در رفتار و اعمال زنان و مردان براساس تفاوت های بیولوژیك بنیادی میان آنها به وجود نمی آید، بلكه «بسیاری از اعمال اجتماعی كه مكرراً به عنوان پیامد طبیعی تفاوت های میان دو جنس ارائه و تلقی می شود، عملاً ابزاری هستند كه آن تفاوتها را محترم شمرده و تولید می كنند.»

گافمن بر خلاف غالب رویكردهای نظری و پژوهشی، الگو های نابرابری جنسیتی را به طور مستقیم به دستیابی ناهمسان به پاداش های اجتماعی مربوط نمی سازد، بلكه بیشتر براساس فرضیه های تحلیلی از چارچوب، در مورد كنش های متقابل دو جنس توضیح می دهد. او به جای استناد به واقعیت های نابرابری- از قبیل تفاوت در حقوق و فرصت های ارتقاء و غیره- این مسأله را بررسی می كند كه چگونه زنان و مردان كنش متقابل میان خود را تفسیر می كنند. به این ترتیب تأكید گافمن روی بازسازی ساختار اجتماعی از درون كنش متقابل اجتماعی و از طریق آن است. مردان چگونه زنان را تعریف می كنند و این تعریف چگونه بر كنش متقابل اثر می گذارد؟ و در سطح وسیع تر چگونه می توان این تعاریف را دگرگون ساخت؟

نقطه كانونی بحث نظری گافمن در «تبلیغات جنسیتی» مفهوم «نمایش جنسیت» است. بدین معنا كه «جنسیت در موقعیت های اجتماعی از طریق آنچه او «نمایش» می نامد، بیان می شود.» نمایش ها چیزی درباره هویت اجتماعی شخص می گویند و از این نظر نقش آگاهی بخش برای دیگران دارند. نمایش ها قسمتی از آن چیزی هستند كه ما به عنوان «رفتار بیانگرانه» بازمی شناسیم و از این طریق به انتقال داده ها و دریافت آنها گرایش دادند. در واقع آنها در زندگی اجتماعی، نقش انتقال دهنده «اطلاعات درباره هویت اجتماعی، مسلك، نیات و انتظارات» هر فرد به افراد دیگر را بازی می كنند. نمایش ها در موقعیت های اجتماعی اجرا می شوند و به نوعی كاركرد بازنمایی گروه بندی های متعدد مناسبات را دارند.

مفهوم «نمایش» در تحلیل گافمن با مفهوم «مناسكی شدن» پیوند می خورد. بدین صورت كه نمایش ها به واسطه «مناسك» اجرا می شوند. مناسك «می تواند به عنوان اعمال صوری و قراردادی تعریف شود كه از طریق آنها هر فرد، نظرش را برای دیگران به نمایش می گذارد.» مناسك برای گافمن به این دلیل اصالت دارند كه «اعتماد ما را به روابط اجتماعی اولیه حفظ می كنند. آنها برای دیگران فرصت هایی جهت تأیید مشروعیت جایگاه ما در ساختار اجتماعی ایجاد می كنند، در مقابل ما را نیز به همان كار ملزم می سازند. مناسك نوعی مكانیسم جایابی است كه در آن اكثر فرودستان اجتماعی، سمت های فرادستان بالاتر از خود را تأیید می كنند. حجم شعائر در جامعه، مشروعیت ساختار اجتماعی آن را منعكس می سازد. زیرا احترام مناسك گونه ای كه به افراد اعطا می شود در عین حال نشانه احترام به نقش هایی است كه آنها به خود اختصاص می دهند.»

مناسك روزمره از نظر گافمن عبارتند از معیارسازی، مبالغه و ساده سازی زندگی روزمره و تبلیغات یا به طور كلی رسانه های تصویری عبارتند از: فرامناسك سازی زندگی روزمره، تبلیغات رسانه های تصویری حتی هیجان انگیزتر از مناسك روزمره، به معیارسازی، مبالغه و ساده سازی زندگی روزمره می پردازند. به همین دلیل آنها راهنمای خوبی برای تحلیل روابط جنسی معاصر هستند.

گافمن كه ایده اجرای «نمایش» توسط كنشگران در موقعیت های اجتماعی را از جانورشناسی الهام گرفته است، سعی می كند آن را در مورد جنسیت و مناسبات جنسیتی به كار برد. از نظر او، «اگر جنسیت به عنوان روابط به لحاظ فرهنگی استقرار یافته پیرامون جنس(Sex) تعریف شود (خواه نتیجه بیولوژی یا یادگیری)، پس نمایش جنسیت به تصاویر قراردادی این روابط باز می گردد.»

گافمن با این رویكرد نظری، ساختار نمایش های مناسك گونه را به دو نوع متقارن و نامتقارن تقسیم می كند. اولین مورد «قواعدی را كه شامل انتظارات دوسویه است و دومین مورد، قواعدی را كه شامل هیچ رابطه متقابلی نیستند، تبیین می كند. تعارف های معمولی، نوعاً دو سویه و متقارن هستند، اما سلام های نظامی، این گونه نیستند.»

گافمن، ریشه های این گونه تقسیم بندی نمایش های مناسك گونه را در آداب نظامی و رفتار درباری پیگیری می كند؛ چون در آنجا «به تشریفات اهمیت داده می شود.» از نظر او، «چارچوب های نظامی و درباری در زندگی روزمره و رمزگشایی مجدد می شوند. به طوری كه در آن فرودستان، فرادستان خود را «آقا» یا «خانم» خطاب می كنند و در جواب هم خودشان «فرانك» یا «سوزی» خطاب می شوند. باید خاطرنشان شود كه معنای رفتار غیر رسمی نوع دوم با معنای نوع اول متفاوت نیست. چون هر دو درباره این موضوع هستند كه چه كسی كنترل دیگری را در اختیار دارد.». گافمن براساس این تحلیل، روابط میان دو جنس را سرشار از نمایش ها و مناسك نامتقارن می داند. عدم تقارنی كه نشان از وجود نابرابری در روابط قدرت زنان و مردان دارد.این تقسیم بندی موضوع اعتماد و قدرت را وارد بحث گافمن می كند.

تبیین مجذوب كننده گافمن درباره نمایش، مناسك و جنسیت، او را بدان سو سوق می دهد كه منابع فرهنگی شبیه سازی نمایش جنسیت در زندگی روزمره را تشخیص دهد. اولین مدل فرهنگی برای نمایش جنسیت، زندگی دربار (بویژه شكل تغییر یافته اش در قالب آداب نظامیگری) و دیگری روابط والد- كودك است. اولین مورد، مدلی عامتر و به نسبت كم اهمیت تر است و برخی توازی ها را میان رفتار بیانگرانه فرودستان و فرادستان در موقعیت های اجتماعی مختلف بیان می كند، اما دومین مورد یعنی روابط والد- كودك، در نظر گافمن اختصاصاً مدلی برای روابط جنسیتی است؛ زیرا مدلی در دسترس و جهانی از روابط نابرابر، نامتقارن و نامتقابل ارائه می دهد و برای نمایش روابط اقتدار در دوره های محدود نظیر ندارد و مناسكی شدن فرمانبری را به بهترین وجه شبیه سازی می كند.

گافمن ضمن بحث از روابط والد- كودك، این روابط را اقتصادی و هابزی می شمارد و از نادیده گرفته شدن جنبه های «گمراه كننده، ستمگرانه و بی اثر» اقتدار والدین از سوی دانش پژوهان اجتماعی انتقاد می كند. او استدلال می ورزد كه رابطه والد- كودك به جهت تحمل تصمیمات اجباری والدین از سوی كودك، در قبال امتیازات داده شده به او، «ارزش خاصی به عنوان ابزار جهت دهی دانش پژوهان به سوی اهمیت موقعیت های اجتماعی به عنوان یك سازمان اجتماعی دارد.»

از نظر گافمن، در روابط والد- كودك، آنچه كه به عنوان «اجازه جهت دهی» و «میانجیگری حمایت گرانه» از سوی والدین در قبال كودك تعبیر می شود، در واقع نوعی حق سلطه و سیادت را برای والدین ایجاد می كند و به رسمیت می بخشد. بدین صورت كه والدین از طریق تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های یكسویه درباره نیازها و آینده كودك، راهنمایی كردن او، ایجاد واسطه میان او و دنیای بزرگسالان و حمایت از او در برابر واقعیت های خشن زندگی و جهان، سلطه و سیادت خود را بر كودك اعمال می كنند.

در برابر، كودك باید در قبال اشكال مختلف «اجازه و امتیاز» و حمایت شدن در برابر واقعیت های خشن زندگی، سلطه والدین را بپذیرد و به فرمانشان گردن نهد. او مجبور است هزینه «نجات از جدیت» را بپردازد و «مراقبت های اجباری» والدین را تحمل كند. كودك «از طریق اجازه فیزیكی» مورد كنترل قرار می گیرد و «با اشكال مختلف رفتار غیرشخصی محكوم می شود.»

از نظر گافمن یك شكل مهم از زندگی كودك آن است كه كودك برای انجام كارهای شخصی، از سوی والدین مورد استثمار قرار می گیرد و حتی والدینش تمایل دارند كه او توسط سایر بزرگسالان- اعم از خویشاوند، آشنا و حتی غریبه- به خدمت گرفته شود و در برابر كودك به خاطر نیاز والدین به دیگر بزرگسالان، الزام به ارائه كمك دارد.

گافمن با توجه به مسائل برشمرده شده در بالا، بر این عقیده است كه در زندگی انسانی، غالباً مجموعه های اجتماعی بزرگسال، براساس رابطه والد- كودك به عنوان پشتوانه مشترك تجربه، طراحی می شوند. از نظر گافمن، این امر «از طریق بیان مناسكی شده این رابطه سلسله مراتبی ظاهر می شود»، به طوری كه از این طریق «تخم كنش متقابل رو در رو» در مجموعه های اجتماعی بزرگسال انداخته می شود و از طریق برخورد، روابط گرم می شود. گافمن ویژگی اصلی روابط شكل گرفته براساس رابطه والد- كودك را وجود «كنترل ملایم» در آنها می داند. كنترل ملایمی كه از طریق اشكال مختلف اجازه و امتیاز، از سوی والدین بر كودكان تحمیل می شود. در این گونه روابط، معمولاً «فرادست چیز رایگانی را فارغ از شناسایی پشتیبان آن می دهد و فرودست با نمایشی سر راست از سپاسگزاری پاسخ می دهد و اگر چنین نكند، پس لااقل تسلیمی اشاره گر به این رابطه و تعریف این موقعیت نشان می دهد. شخص زیردست نشانه ای از درماندگی و نیاز را بنا می گذارد و شخص فرادست با خدمتی داوطلبانه، پاسخ می دهد.»

بر این اساس، گافمن روابط جنسیتی را براساس مدل روابط والد- فرزند شبیه سازی می كند و می نویسد: «در جامعه ما هرگاه مردی با یك زن یا مردی فرودست (مخصوصاً جوانتر) سروكار داشته باشد، كاملاً احتمال دارد قدری تحقیر فاصله بالقوه، اجبار و خصومت، از طریق كاربرد رابطه والد- كودك اعمال شود كه اگر مناسك گونه برخورد كنیم به این اشاره دارد كه زنان هم رتبه با مردان فرودست و هر دو هم رتبه با كودكان هستند. بنگرید كه كم رتبگان ناخوشایند و سرافكنده ممكن است اینها را امتیازات ملایمی بدانند، ولی باید در بیان آشكار نارضایتی خود تجدید نظر كنند. چون هر كسی كه به رابطه مثبت ادامه می دهد، آزاد است تا به سرعت رویه خود را تغییر دهد و رویه دیگر قدرتش را نشان دهد.»

بنابر این گافمن با این استدلال، نمایش جنسیت را بیان مناسكی شده ای از سلطه والدگونه مردان و فرمانبری كودك وار زنان می داند. از نظر او، نمایش های جنسیتی در موقعیت های اجتماعی، نه تنها سلسله مراتب اجتماعی- جنسیتی را تثبیت می كنند، بلكه آنها را به وجود می آورند.

مهدی سلطانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.