شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شاعر بودن , نوعی بیماری است, که نطفه های اولیه ی آن در دهه ی نخستین ۱ هستی انسان, بسته می شود


شاعر بودن , نوعی بیماری است, که نطفه های اولیه ی آن در دهه ی نخستین ۱ هستی انسان, بسته می شود

اگر از ویژگیهای ژنتیک افراد, که حیطه و مرزهای تاثیرات آن را, علوم با پیشرفت مداوم خود, بویژه در دهه ی اخیر, هر روز خوانا ترترسیم می کنند, بگذریم پدیده ای که در راستای اثبات دیدگاههای بیان شده در این سیاهه است , براستی دهه ی نخستین هستی انسان, امری تعیین کننده در ترسیم آینده اوست

اگر از ویژگیهای ژنتیک افراد، که حیطه و مرزهای تاثیرات آن را، علوم با پیشرفت مداوم خود، بویژه در دهه ی اخیر، هر روز خوانا ترترسیم می کنند، بگذریم - پدیده ای که در راستای اثبات دیدگاههای بیان شده در این سیاهه است-، براستی "دهه ی نخستین" هستی انسان، امری تعیین کننده در ترسیم آینده اوست.

علاوه بر خود بودگیهای ژنتیکی والدین که موضوع بحث این سیاهه نیست، باید دید که دررفتارها، در گشت و گذارها، مسافرت ها، در ملاقاتها، وشب نشینی ها، در بازی ها و نگاه های احیانا دلپذیر و بیدار کننده ی معلمان و استادان، در زمزمه ی شبانه ی مادران، و درگفت وگوهای افرادی که کودک را در محاصره ی خویش دارند، کدامین کلام، کدامین بوسه، کدامین احترام، کدامین کتاب، کدامین حرکت، ایما و یا اشاره، و یا زمزمه ی عاشقانه، با کدامین بار عاطفی و فرکانس قادر می شود تارهای ویژه ای از ساز هستی درون کودک، این موجود سراپا اعجاب و کنجکاوی را، که هنوز نواخته نشده است، با زخمه ای، در فضایی مناسب، به صدا در آورد.

در هنگامه ای که این ساز به نوازش نواخته شد، در آن آن، که هنگامه ایست جادویی، نطفه بسته شده است. و مسیر ی که به شاهراهی ناشناخته می ماند، در مقابل کودک باز می شود.

اگر از تاثیرات حوادث مکانیکی هستی بگذریم، هر چند این شاهراه هنوز پیموده نشده است، اما از دور کورسو میزند و کودک را به خود می خواند. تنها او قادر است که این کورسوی را مشاهده کند.

شاید درست همین پدیده است که ما را به اعتقاد به"سرنوشت" سوق داده است، اعتقادی که در طی هزاره های هستی پر رنج، یر وسوسه و گاهی شاد، انسان را آنی تنها نگذاشته است و همیشه جان سخت حضور میرساند.

حال دیگر این "کودک" در گردونه و شعاع تاثیر دیگران وخانواده نیست. او از این به بعد مزدکی در مقابل دارد که بدو می گرود. در این دوره، کودک می تواند، در بیان، افکاری ناروشن ارائه دهد، اما آنچه را که او بشکل غریزی و بدون رنج و زحمت جذب و آرشیو می کند در مسیر شاهراهی است که از دور می تابد.

آری، کودک شاعر- علاوه بر کوله بار های ژنتیک- کودکی است که تارهای حسی ویژه ای از ساز درونی او، در پی حادثه ای، آری در پی حادثه ای، به صدا در آمده است.

حال به سیاحت در وضعیت روحی ویژه ی یک شاعر بپردازیم.

● شاعر، از دیدگاه غیر آکادمیک کیست و چیست؟

ابتدا باید ماسک، یا بهتر بتوان گفت ماسکها را، از چهره ی شاعر بر داریم. ببینید! او اکنون موجود دیگری است. حال می توان از او تعریفی بدست دارد ، اما تعریفی ناپایدار؛ زیرا وضعیت روحی شاعر همیشه در یک حرکت سینوسی ناپایدار و متغیر جای دارد، زیرا انرژی تولید کننده این حرکت سینوسی در تغییر مداوم و در یک دم و باز دم بی پایان جاری است. اگر این افت و خیزها را از شاعر بگیری، مرگ او را تضمین کرده ای. آری، گویی خم ز خمار ستانده ای.

از نظر نویسنده ی این خطوط، شاعر انسانی است که، در دم و باز دم مداوم می زید، دم هنگامی است که شعر در او نطفه بسته و جوانه میزند و هنگامی که آن را با اشک و هق هق ها و یا هیجانات دور از ابعاد طبیعی زایید، یعنی هنگامی که فارغ شد، زمانی به آرامش می نشیند و به بازدم می پردازد و در سیکل بی پایانی به دم بر می گردد، تا در رحم پر حجم خویش فرزندی دیگر را تخم گذاری کند.

شاعر از آنجایی که بیمار است به نوعی معالجه (تراپی) احتیاج دارد. علاج بیماری شاعر، تنها شعر اوست شعری که او خالق آنست و بر آن حق مادری دارد. این برای او بهترین داروست. هنگامی که شعر زاییده شد، شاعر، همانند مادری گریان از شادی، دستی به پیکر مخلوق خویش می کشد، واژه ها را بر پیکر او می آراید، و او را رها کرده و به سرنوشت ویژه ی خویش می سپارد. اما بیدار که طول این آرامش بسیار کوتاست.

این مادر می تواند فرزندان خویش را، بعلت وفور زایمان، در طی زمان فراموش کرده، و حتی هنگامی که به بالینش می آیند، آنان را بخوبی بیاد نیاورد.

شباحت" بیماری شاعران" به بیماریهای شناخته شده، از دیدگاه علم پزشکی

بیماری شاعران، از دیدگاه نویسنده این سیاهه، ترکیبی بغرنج و کولاژی دیدنی و تماشایی از امراضی چون صرع خفیف - امید که خواننده ی این خطوط با آن اشنا باشد، نه از نظر تئوریک، بلکه از دیدگاه مشاهده و تجربه حسی-، بیماری روان پریشی((depressione در شکل نطفه ای و خفیف آن، و نوعی جنون می باشد. حالت جنون یا جنون عاشقانه(pazzia ) که با دیوانگی رقابت می کند، هنگامی است که شاعر،براستی، از دنیای مادی در فاصله ای بینهایت دورجای خوش می کند. در این زمان شاعر در یک میدان کروی که مانند عنکبوتی بدور خویش تنیده است، میزید، که از دسترس حتی نزدیک ترین افراد دور می ماند. او در این لحظات به نوعی سولیپ سیسم" تنها خودم"(solipsismo) دست می یابد. بسته به اینکه شاعر در چه فضایی اجتماعی می اندیشد، یکی از این امراض می تواند بر دیگری بر تری یابد.

آری شاعر هنگامی که می خواهد با خویشتن خویش خلوت کند، خدای را نیز نمی شناسد.

فاصله ی شاعر از دنیای مادی، گهگاه بحدی است که در عقل انسان عادی نمی گنجد. مثلا شاعری می تواند در وصف و وصلت معشوقی سالها بیندیشد و کلک بر صفحه ی هستی ساید، اما در هنگامی که معشوق حضور می یابد، او محتاج به گریز شود، زیرا او می خواهد شکل مادی زیبایی را به یک تصویر ذهنی فارغ از زمان مبدل سازد. شاعر دراین لحظات درست بعلت بیمار بودن خود می تواند حتی از مصاحبت معشوق لذت نبرد و در اندیشه ی همنشینی و مصاحبت با خویشتن خویش باشد. از این دیدگاه شاعر دچار نوعی نارسیسیسم(narcisismo) یعنی بیماری"خود لذتی" است

چرا بیماری شاعران بعنوان یک بیماری شناحته نشده است

۱) این بیماری اگر در سطح عادی خود باقی بماند، بهیچوجه برای اجتماع ضرری ایجاد نمی کند و رنج بیماری، تنها بر پیکر رنجور شاعر، چون تازیانه می نشیند. اما شاعر بعلت ماسکی که بر چهره دارد، این رنجها را در جان و روح و دل خود آرشیو کرده و آنان را پر حسد، از دید نامحرمان مخفی میدارد.

۲) شاعر به علت حس قوی خویش در زوم(zoom) کردن رنجهای بشر، تمرکز لازر(lazer) وار بر روی یک موضوع، شکار آن های هستی و زیبائیهای گریز پای، دارای ابزار ویژه ایست که با آن می تواند، تاریخ گروههای انسانی را به زبانی موجز و دل انگیز و ملودیک در دل هستی ضبط کند. از این دیدگاه، توده های مردم، که شاعران را زبان دل خویش قلمداد می کنند، همیشه جایی را، در قلب پر عطوفت خویش، بدین" بیماران بی آزار" اختصاص میدهند.

● سبک شعر و یا شاعری

میخواهی شاعری را بزندانی تجریری ویا ویرتوال((virtuale بکشانی؟ بسیار ساده است برای او سبکی تعیین کن!

شاعر همانند رودی جاری است، و این رود در پستی بلندیهای روحی شاعر که ترکیبی از عوامل ژنتیک و اجتماعی، سک زدن های خانواده و اطرافیان، سیستم تولیدی حاکم، وزن مخصوص آیین و مذهب غالب در جامعه، روابط و جایگاه شاعر در ترکیب بغرنج اجتماعی و خانوادگی، جای دارد . از این دیدگاه بسیار کمیک می نماید که شاعر را در درون یک سبک زندانی کنی. بویژه در عصر کنونی که عوامل موثر در بینش وهستی شاعر هر روز پیچیده تر و بغرنج تر میگردد. اگر در سیستم بینش قرون وسطایی تعریفی مکانیکی و دگماتیک از شاعر داده میشد، با آن سیستم مذهبی و فکری که بر اساس دگم های از پیش تعیین شده استوار بود قابل تعمق و یا قابل تحمل می نمود. اما اینگونه قالب سازی ها، در عصر مدرن کنونی، از ریل منطق بیرون می افتد؛ زیرا نا پایداری اقشار اجتماعی و جابجایی مداوم آنها، عدم حضور یک سیستم حکومتی پایدار همانند سلطنت و یا یک سیستم هرمی کلیسایی، عدم ثبات نهادی چون خانواده که هسته ی اصلی هر پدیده ی استوار اجتماعی است، نهادی که هر روزه درحال شکستن قالبهای گدشته خویش است، در اندیشه ی افرادی که در آن سیستم تغذیه می کنند، تاثیری مستقیم و اجتناب ناپذیردارد، و تمامی این عوامل برای شاعر، امکان تنفس، در یک قالب از پیش طرح و پیاده شده را، ناممکن می نماید.

چگونه می توان اندیشه های یک شاعر را، که ابعاد روحی او در تطور و تحول مداوم است در یک سبک زندانی کرد؟

برای روشن شدن موضوع، هر چند با بی میلی، ازدو یا سه تمثیل( آنالوژی) کمک می طلبم.

در قدیم امکانات برای ساختن پنیر محدود بود، بله پنیر! ما تنها باچند نوع پنیر سنتی آشنا بودیم و هنگامی که واژه ی پنیر بگوش میرسید تصویر های محدود و معدودی از این موضوع داشتیم. امروز در جوامع پیشرفته، یعنی آنجا که اندیشه و خلقت فکری در دریای آزاد شنا می کند چنین نیست. ما در زبانهای مختلف اروپای پیشرفته صد ها نوع پنیر داریم. زیرا پنیر سازان در یک سبک باقی نمی مانند و هر روز خلقتی تازه بدست میدهند.

شما مثلا به نان بیندیشید، و تنها سری به نمایشگاههای نان در اروپا بزنید، خواهید دید که چه انواعی به میدان آمده، چه در فرم و شکل و چه از دیدگاه ترکیبات موادتولید کننده ی نان. و یا اگر شعر را همانند آب و چای ببینیم، می بینیم که این ضروریات اولیه و روزانه زندگی نیز، با چه اشکال متنوعی خود را به معرض نمایش می گذارند.

شعر نیزاز این دیدگاه با آب و نان و غیره تفاوتی ندارد. و بویژه شاعر با دنیای بغرنج و پیچیده خویش هر لحظه، نه تنها با خود و افکار و اندیشه و اشعار خویش در گیر است، بلکه هر روز و شب و بدون انقطاع در مصاف با زبان و واژه ها، با ثروتمندان و قدرتمندان، و میدان های مبارزاتی رنگارنگ جامعه ی انسانی است، و لحظه ای آرامش نمی شناسد. این مایع سیال اندیشه ی شاعر را که چون مواد مذاب آتشفشان می ماند چگونه می توان درقالب ها و یا تنها در یک نوع قالب جای داد؟

تمامی پدیده ها از قلت به سوی کثرت در حرکتند. امروز در جوامع پیشرفته حتی سخن از "توده" مناسب به نظر نمی آید زیرا هرکس برای خویش اندیشه ای دارد و همگونی و همشکلی پدیده ها((omologazione دیگر به آرشیو تاریخ سپرده شده است. حتی در درون یک خانواده نیز،هر کس برای خویش می نوازد و تشکیل یک ارکستر چه در سطح خانواده، چه در سطح اجتماع، کاری اراده گرایانه(volontarismo) بنظر می نشیند.

شعر نیز نمی تواند از این جریان دور باشد و در میدان استثنا گام بر دارد. تنها اندیشه های دگماتیک قرون وسطایی که دیالکتیک درونی تحولات پدیده های را نمی بینند به قالب ریزی های از پیش تعیین شده دست میازند، که بیشک در چارچوب تاریخی خاص خویش دارای زیبائی و جذابیت فراموش نشدنی هستند، ولی هنگامی که این محدودیت به زمان پر سرعت و پر موضوع و مملو از دغدغه ی کنونی می کشد، از منطق علمی وعینی و حتی حسی، فاصله می گیرد.

البته باید به تفاوت "سبک"، در دوران کنونی، با جریان هنری((corrente artistico، آگاه بود. جریانات هنری از ضروریات اجتماعی تغذیه می کنند و غالبا در تحولات اجتماعی تاثیری مستقیم دارند. جریانات هنری در شکل موفق خود، غالبا به جنبش های هنری بدل می گردند.

دیدن شعر همانند یک پروژه مکانیکی که هر بار بخشی از آن را برای جای دادن در قالبی تغییر میدهی تا در آن قالب از پیش ساخته جای گیرد، بی شک از یک بینش هنری پویا و آزاد سرچشمه نمی گیرد. این نوع شعر در تحولات اجتماعی نیر موثر نبوده، بلکه متافیزیکی و ایستا ست. فرهنگ اروپا نیز هنگامی که توانست از طریق جنبش پروتسانها، از دگماتیسم ارسطویی و کلیسای کاتولیک آزاد شود، بند ها را بر پیکر فکر واندیشه درید و علم و هنر و اندیشه ی آزاد را بر تخت شایسته ی خویش نشاند و به عالم پویای تنوع راه بگشود.

● رابطه ی شاعر با کلام و واژه ها

رابطه ی شاعر با واژه ها و یا کلام،" رابطه ای رجحانی"((preferenziale است، بدین مفهوم که شاعر می تواند از طریق مسیر های کوتاه و بدون ترافیک، در نتیجه با سرعت بیشتر، به واژه ها دستیابی پیدا کند. این "ارتباط رجحانی"، ناشی از ارتباط عاطفی است که میان شاعر و واژه ها، در طی زمان، جان گرفته است.

بین شاعر و واژه ها رابطه از سطح گذر کرده و به یک ارتباط پیچیده ی درونی(intimo) بدل می گردد. در نتیجه هزاران رشته ی ارتباطی بین شاعر و واژه ها وجود دارد و هر بار شاعر در فضای((contesto خاصی، کلامی را به یاری می خواند. درست همانند بنایی که گاهی به آجر و گاهی به یک چارک آجر، و یا غیره، برای تکمیل اثر هنری خویش احتیاج دارد.

برای وضوح بیشتر در این مبحث، به تفاوتهایی که مابین دونوع نوشتن، مانند نوشتن متون علمی و تکنیکی و نوشتن شعر در میان است اشاره کنیم.

رابطه ی مترجم و یا نویسنده ی کتب تکنیکی و یاعلمی با واژه ها یک رابطه ی رسمی است. مترجم بعد ازتحقیق و تقحصی سرد، واژه ی مناسب متن را کشف و بیرون می کشد و در جایگاه مناسب خویش قرار میدهد، اما برای شاعر چنین نیست، برای شاعر کلمات و واژه ها هر یک دارای حس، جذابیت جنسی((sensualit? و بار عاطفی خاصی هستند.

واژه ها نیز در رابطه باشاعر از یک ارتباط متقابل و دیالکتیکی بر خوردارند. بدین مفهوم که برای انتخاب شدن در هنگام خلقت شعر خود را آرایش و پیرایش و یا بزک می کنند تا مورد توجه شاعر قرار گیرند. آری واژه ها برای جلب توجه شاعر از قدرت مشاطه گری خویش به بهترین شکل استفاده می کنند. گهگاه خود واژه ها بدون زحمت شاعر به یک یگانگی دست می یابند و ریتم و ملودی خاصی را می آفرینند که بهیچوجه شاعر از آن آگاهی ندارد، و بگونه ای منفعل مجذوب آن میشود. آری واژه ها نیز قادرند گاهی مستقل عمل کنند و از گردونه ی اراده ی شاعر بگریزند، و یا او را اسیر وسوسه های خویش سازند.

مهندس سهراب مژده

۱) اشاره به سیاهه ی اندیشمند سترگ میهن عزیز ما ایران، احسان طبری است، که تربیت در ده سال آغازین زندگی انسان را در شکل گیری شخصیت تعیین کننده می داند. شناخت هر چه بیشتر جوانان عزیز ما از آثار احسان طبری، به "اعتماد به نفس" آنان، نسبت به فرهنگ ملی، می افزاید.



همچنین مشاهده کنید