جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مصاحبه با عابدین پاپی


مصاحبه با عابدین پاپی

او روستازاده ای از خاکی آباد و خرم و از دشت دلیر مردان غیوری است که پنجه در پنجه ی آفتاب نهاده اند تا برای این مرز و بوم نام آوری خود را در دامان نیلوفری ایران پاک بگسترانند

زردتر ازآذر من، پیدا نمی شود/پاییز بدون فصل تو معنا نمی شود

چرا پاپی !! پاپی در معنای لغت پیرو و الگو ست و زیباترین لقبی بود که این فرزند زمین از شعورآسمان دریافت کرد تا خاک مرده ی بی بهار را از وجود بارانی اش سیراب کند تا شقایق ها در دشت خرمی طناز بر سینه ی عاشقان شعر ناب بودن را بسرایند !!

او روستازاده ای از خاکی آباد و خرم و از دشت دلیر مردان غیوری است که پنجه در پنجه ی آفتاب نهاده اند تا برای این مرز و بوم نام آوری خود را در دامان نیلوفری ایران پاک بگسترانند!!

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

عابدین پاپی دست پرورده ی مکتب برادراست! برادری که گنجینه ی ارزشمند پدررا چون میراثی آسمانی ، پیچیده در چارق سبز باران در میان دستان کوچک و تشنه ی برادر نهاد، تاوی نیز هنر نویسندگی و شعررا از دامان پدر به ارث برد!

پدری که نوای اش نوازشگر زمین بوده و آرام بخش جوانه های هستی !!

تنها ارثیه ی پدر کتابخانه ای است که عابدین را چون نردبامی بالا می کشد تا سبکبال در آسمان خیال و احساس اوج گیرد و ترنم دلدادگی را بسراید.

پرنده که پرواز را می آموزد زمین برایش زندان می شود باید در آسمان اوج گیرد تا عشق را بیاموزد و اینجاست که پرستو وار از دیار کوچ می کند تا بر کلک دل ها باران را، مهر را ،و خورشید را بنگارد !!!

و چه زیبا می سراید شاعر اهل خرمی ؛ هیچ پرنده ای همه ی پروازش را نپریده است / و آنان که معنای پرواز را نمی فهمند /فکر می کنند پرنده هر چه قدر در آسمان اوج می گیرد / کوچکتر می شود / نه دوست من حتما نمی دانی / ایستایی هم ، سنگ را خسته نمی کند ......!

عابدین پاپی را لقب استاد آرام خرم آبادی داده اند ! زیبا لقبی است ! چرا که آرامی کلامش نسیم را نوازش می کند و شیوایی کلامش هزاره را به ثنا وا می دارد!

پاپی از معدود شعرا و نویسندگانی است که در بستر طبیعت نضج و پرورش یافته است و بقول خودش معلم و دانشگاهش طبیعت بوده و بس ! طبیعتی که از انسان و موالید سه گانه شکل می گیرد و این هنرمند در همین طبیعت تربیت شده است ...

که دستاورد این طیبعت سرکش آثاری چون ، چشم انداز گردشگری ایران وجهان ، گزیده اشعار میوه ی احساس ، در پیراهن برف تمام نمی شوم ، رفتار عاشقانه ی باران ، چشم تر از سپیده ، چشمه ای از سر چشمه ، برف گفته ها ، تولدی بی صدا و....

جناب پاپی خدمت شما سلام عرض می کنم و بعنوان اولین سوال، از اولین شعری که سرودید بگویید؟

با سلام خدمت تمام دلشیفتگان آسمانی ، بله اولینشعری که گفتم ، "برفی برنگ آب بر زمستان تنم نشسته " بود .شروع یک ناخودآگاه بود برای شعر . هنر از بچگی درون من بسبب در کنار پدر بودن وجود داشت و می شود نامش را "دندان نهفته در دهان نام گذاشت که نیاز به جراحی دارد" !! این اولین جوشش در من بود که بعد از آن متوالی شعر گفتم شاید عطش درونم آرام گیرد .

اولین شاعری که به مطالعه ی آثارش پرداختید چه کسی بود ؟ از سهراب شروع کردم که ۷ مجموعه ای که از بنده به چاپ رسید بر گرفته ی وارونه ی سهراب است . خدمت شما بگویم در طول ۱۳ سال ۳۰ جلد نوشتم که مدیون میراث پدری وکتابخانه ی برادرهستم که برای مانا شد .

در مورد آثارتان بیشتر توضیح دهید ؟

۱۷ مجموعه ی شعر دارم که حاصل کار من " شعر دیروز وشعر امروز" می باشد . شعرهای امروزم اسم ندارند بدلیل اینکه دوست دارم جامعه به سلیقه ی خودش نام بگذارند . اولین کتاب بنده "چشم انداز گردشگری ایران و جهان " است که در نوع خود کتابی بی نظیر ،ارزشمند و جامعی است که نیاز است به آن پرداخته شود و شامل ۱۱ فصل می باشد . در این کتاب کاملا به زمینه های گردشگری اسلامی و تاریخی پرداخته شده ونیم نگاهی به توریست در جهان است.

مقالاتی نیز از من به چاپ رسیده . با توجه به اینکه در جامعه افراد زیادی با من مخالفت می کنند اما می نویسم . من بر خلاف دوستانی که در سایت های خود لقب دکتر و یا هرچیز دیگر بمن می دهند می گویم عابدین پاپی یک نویسنده است نه " نویسا"

اولین بار که شعر گفتید چه احساسی داشتید ؟

ابتدا بگویم شعر بر اساس یک مثلث متساوی الاضلاع بنا می شود یعنی اینکه تا خیال نداشته باشید احساس و عاطفه بوجود نمی آید ! شعر جوششی ،شعر نابی است که در همان ضمیر، پر تراوش است .

اولین بار شعر ناخودآگاه ایجاد شد کنار آتش در بیابان بسراغ من آمد . وقتی شعر را گفتم پر از احساس "شدن " شدم منقلب شدم . می دانید وقتی برای اولین بار انسان شاعر می شود انگار برای اولین بار متولد می شود .و بنظر من " شعر یک تولد بی صداست "!

الان احساس شما در مورد اولین شعر چیست ؟

همیشه آدمها با آرزوهای خود زندگی می کنند و آرزوها همیشه جلوتر از انسان حرکت می کند یعنی اینکه وقتی آرزو تداعی می شود شما به نقطه ی آغاز می روید !نظر من این هست که شعر خواهر کودک و از پدری بنام احساس زاده شده . اکثر شعرای ما متاسفانه زبان شعری شان عوض نشده و اگر زبان شعری تغییر نکند شاعر در جا می زند . بسیاری بمن بنده می گویند میوه ی احساس من ضعیف است در صورتی که اینگونه نیست نویسنده تا می نویسد زنده است ، شاعر تا می سراید می ماند ! اگر سرودن از شاعر گرفته شود ماندگاری پایین می آید.

نظر شما به کمرنگ شدن ادبیات در ایرانی که خود گنجینه ادبی کهن است چیست ؟

ما ایرانی ها از قدیم الایام شاعر بودیم حتی قبل از تاریخ اسلام . ایرانی ها را "ناظم" می گفتند .چون در هر لحظه شعر می سرایند! شما توجه کنید هر کسی بنا به نوع شغل خود گونه ای از شعر را در بر دارد . ایرانی ها از نظر ادبیات غنی هستند و به جرات می گویم در این زمینه حرف اول را می زنند . مشکل جامعه ی ما نا آشنایی با متون قدیمی است و نمی تواند ارتباط برقرار کند با این متون ! مثلا زبان شعر حافظ و بیدل بسیار سنگین است . ما باید سعی کنیم با دیرینه شناسی و تبار شناسی تاریخ ادبی ایران رابشناسیم. ما روانشناس و جامعه شناس ادبی داریم اما بستر آموزش ضعیف است.

و متاسفانه بدتر اینکه یک جنگ ادبی بین کلاسیک گویان و نو سرایان ادبی بوجود آمده . باید از این نزاع ها دست کشید؛ وگرنه نتیجه اش چیزی می شود ،مثل این که کشورهای پارسی زبان دخالت می کنند و می گویند : مولانا متعلق به سرزمین ماست! این بازتاب جالبی نیست . متاسفانه مطالعه بسیار پایین است

شما بعنوان یک کارشناس ادبی چه پیشنهادی برای این موضوع دارید ؟

جامعه باید وارد یک دایره جدید در ادبیات بشود و این موضوع یک سکاندار ادبیات را می طلبد . متاسفانه زبان ما دچار چند گانگی شده و نیاز است با یک ادبیات ساده جامعه را نجات داد .ما نیاز به تعامل فرهنگی با حفظ ادبیات خودمان را داریم . وقتی بستر سازیها صورت گرفت خودبخود فرهنگ پذیر می شویم ! چرا که دچار یک نیست انگاری در ادبیات شده ایم و این بی فایده است !باید کدها را پیدا نمود . ادبیات را باید " پر " داد تا زبان و ادبیاتمان به جهان صادر شود .

همه دارند دنبال " درمان بی درد می گردند "

بنظر شما آیا ادبیات نیازبه روانشناسی دارد؟

ادبیات فرهنگ ما نه تنها نیاز به روان شناسی دارد بلکه نیاز به جامعه شناسی هم دارد .هر واژه برای خود دنیایی است و واژه ی ادبیات نیاز به جامعه شناسی دارد . در وهله اول باید دیرینه سازی شود بعد روانشناسی و جامعه شناسی روی آن شکل گیرد. بخصوص ادبیات سیاسی ما بسیار نیازمند روانشناسی است چرا که باعث شده فرهنگ به فراموشی سپرده شود.فلاسفه اگر چه جامع الاطراف هستند ولی ادبیات را نمی توان فلسفی کرد! چون جایگاه فلسفه ادبیات نیست ، متافیزیک و ماورا الطبیعه است .

جناب پاپی بفرمایید جایگاه ادبیات ما نسبت به دیگر کشورها در چه سطحی است ؟

اگر بحث جایگاه را بکنیم باید بگویم ادبیات فرانسه امروزه خیلی رشد کرده و درحال حاضر مکاتب ادبی از کلاسیسم تا سمبولیسم و اکسپرسیونیسم در تئاتر و دیگر هنرهای هفت گانه بر ادبیات ما سایه انداخته ؛ اینها ادبیات ما را وارونه کرده اند و شاخ و برگی داده و ادبیات خودمان را بخودمان بر گردانده اند! و دقیقا ما شدیم" آشکار نهان ". یعنی روش نهان دیگران را بطور آشکارا تقلید می کنیم .... در این لحظه با آه یادی از بیتی از حافظ می افتد ...سالها دل طلب از جام جم از ما می کرد / وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد ... خانم دقیقا ما شدیم مصداق همین بیت !یعنی آنچه ما داریم به فراموشی سپرده و تقلید از دیگران می کنیم. ...مگر ما چه کم داشتیم از غنی بودن ادبیات ...

ما خودمان بودیم، فقط بخود ادبی مان توجه نکردیم و رفتیم سراغ ادبیات دیگران و الگو برداری کردیم از ادبیاتی که زمانی منحصر بما بود و همین باعث بی ثباتی و بنوعی بی جایگاهی در ادبیات ایران زمین شد ...با افسوس می گوید ...ما نیازمند پیدایش ادبی هستیم !

یک سوال تکرای از شما بکنم جناب پاپی شعر خوب از دید شما چه شعری است ؟

با لبخند می گوید ....این سوالی است که خیلی ها می پرسند ..اندکی مکث می کند .. اعتقاد من براین است شعر "تعریفی بی تعریف " است . شعر خوب باید تعمیم پذیر باشد که در هر زمانه بتوان آن را استفاده کرد .چه زمان صلح ، جنگ، انقلاب ، همه و همه در دوران های مختلف باید تعمیم پذیرو تاریخ انقضایی روی آن درج نشده باشد . باید جهانوطن باشد.مثل بنی آدم اعضای ... برای گفتن یک شعر خوب باید در زمینه فلسفه شرق وغرب ، جامعه شناسی ، روانشناسی و تاریخ، شاعر اشراف و مطالعه داشته باشد. نکته دیگر اینکه باید شاعر از آدم های پخته برای شعرش تجربه کسب کند (یک تجربه ی تقلیدی) سومین مورد تجربه ی تحقیقی و آخرین مرحله برای یک شعر خوب این است که شاعر باید به بینش واقعی برسد ،باید پشت شعر اندیشه باشد.

شاعر خوب کیست ؟

با تاسف باید بگویم جامعه ی ما بسمت فردگرایی در حرکت است . و دنیای پست مدرنی شده و از دوره ی رنسانس دچار خودشیفتگی و بیماری روان شناختی شده ایم . و ادبیات بنوعی دچار فسیل گرایی معنا گردیده !!. وقتی که سیاستگزاران آمدند و فردگرایی را تداول بخشیدند ادبیات بنوعی دچار سستی گردید و نتیجه اش این شد که دیگر شاعر از غیر شاعر را نمی توانیم تشخیص دهیم .مدرک گرایی مد شد اما بی سوادی مدتر . "منظور اینکه مدرک دارند سواد ندارند ". امروزه به همه می گویند دکتر یا استاد .. بنظر من اگر فردی ۴۰ سال دارد باید ۲۰ سال از عمرش را اصولی کار کرده باشد.

جناب پاپی راهکار چیست ؟

اعتقاد من اینست ، هرکسی که شعرش پذیرفته شد شاعر نیست . شاعر فرزند زمانه نیست . شاعر فرا زمانه باید باشد. شاید من عابدین پاپی را ، تاریخ نپذیرد چرا که تاریخ خیلی ها را رد می کند . شاعر می بایست در طبیعت باشد نه در آجر و سیمان و تکنولوژی !!!

بنظر شما دهکده ی جهانی ادبیات می تواند مصداق پیدا کند ؟

خیر من دهکده ی جهانی ادبیات را قبول ندارم . چه دردی را دوا می کند ..با این صحبت ها نمی توان یک زنجیره ی جهانی شد . بدلیل اینکه هر کشوری دارای تمدن و فرهنگ خاص خودش است . باید توانایی صدور فرهنگ را داشت . ولی متاسفانه کشور ما کشوری صنعتی نیست . وگرنه می توانستیم با صادر کردن ادبیاتمان ، ما دهکده ی جهانی ادبیات را صادر کنیم . ولی باز هم با این حساب به یک زنجیره ی واحد نخواهیم رسید و کاملا غلط است . شما فرض کنید در همین خرم آباد خودمان بیش از صدها گویش وجود دارد چطور می شود یک زنجیره ی گویشی بوجود آورد . دلیلش هم این است که انسانها زنجیره وار خلق نشده اند؛

آقای پاپی شعر نو زبان دل است یا احساس ؟

سوال جالبی مطرح کردید .. شاعری که دل نداشته باشد احساس هم قاعدتا ندارد . شعر نیمایی را هم زبان دل می دانم و هم زبان احساس . گرچه امروزه سکانداران ادبیات کلاسیک شعرنو را قبول ندارند و به چاپ هم نمی رسانند. این گونه آثار را .دلیل می آورند که نیما فردی است تحت تاثیر گرفته از غرب و کاملا تقلید می کند و نظرشان اینست که یک فرهنگ بیگانه از شعر وارد شده .

هرچند ادبیات شعر نیمایی خیلی از شعر کلاسیک فاصله نگرفته ،فقط تلنگری به شعر زده همین . نیما آمده سبکی را ایجاد کرده .پشت سر وی اخوان ثالث ، سهراب سپهری، احمد شاملو، احمد رضا احمدی ، یدالله رویایی ، و شعر گفتار سید علی صالحی و... اینها همه یک سبک هایی را بوجود آوردند در شعر، همین . بنظر من نیما یک شاعر ناتورالیسم است.

نظر شما در مورد ادبیات روس و نقش این ادبیات بر کشور ما چیست ؟

ادبیات روس یک ادبیات قوی و خاصی است و دارای یک هویت قوی هم هست . ما در دهه ی سی و چهل کاملا زیر سیطره ی ادبیات روس بودیم و بنوعی تاریخ ادبیات سیاسی ما به سمت روس رفت و نویسندگانی چون صادق هدایت ، جلال آل احمد ، صادق چوبک ، صمد بهرنگی و .... در نوشته هایشان این تاثیرپذیری کاملا مشهود است .

در مورد ادبیات البرز نظر شما چیست ؟

البرز یا بعبارتی ایران کوچک پیچیده ترین ادبیات را بدلیل وجود قومیت های متعدد و مختلف در ایران داراست .هر کسی با فرهنگ خاص خودش است و تا حدودی تحت تاثیر پایتخت هستند . گلایه ی من از ادبیات این شهر این است که شعررا کرده اند دکان بقالی !!!. هنر در شهر کرج مشخص نشده و اختلاف هست هنوز بین فرهنگ مادر و مهاجر؛ با توجه به اینکه کرج قدمت تاریخی زیادی ندارد .شعرای خوبی در البرز بویژه در کرج وجود دارد اما بدلیل چشم و هم چشمی و حرمت شکنی ها ادبیات استان رو به نزول است شاید بشود اسمش را خودشیفتگی فرهنگی گذاشت و این بی نهایت به ادبیات لطمه می زند .

شما بعنوان مدیراسبق ادبیات پژوهشکده ی کرج شناسی چه راهکارهایی پیشنهاد می کنید در خصوص تداوم و برقراری ادبیات در استان البرز ؟

توجه به بستر آموزش ، ارتباط تنگاتنگ میان افراد عامه و هنرمندان ، ا رتباط دوستانه میان خود شعرای البرزی ، دوری از تفاخر و تظاهر ، اینها همه می تواند راهکار مفیدی برای ادبیات البرز باشد. به شعر نباید حال و هوای سیاسی داد این کار باعث ضعف ادبیات می شود.

صحبت آخر ! باید کاری کرد تا مردم بتوانند براحتی خیال قلم بزنند و شعر بگویند

این غم که میزید آمال مردم است/دردی که می چکد ، درد تبسم است/هر تیغ که می کشیم بر قلب آرزو /زهر خشونتش از نیش کژدم است/دائم به جای فقر نان را صدا زدیم / حکمی که در الست بر دوش گندم است / خرداد شوق ما آمد بسوی سال/ فصلی که تیرداد ماه تلاطم است / باران به جرم رود آماج گریه شد/مرداب جای موج ، آرام مردم است.

عابدین پاپی