چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
نومیدکردن قصهگو!
۱) بیش از نیمی از کسانی که لینکهایشان را در رمزآشوب دارم، تازهگیها، یا اصلاً نمینویسند و یا خیلی کمتر از پیش مینویسند، مثل خودم.
۲) از آنها که مینویسند، تقریباً همه، خستهاند و ناامید. خسته از چه و ناامید از که؟ ظاهراً بیشتر از هر چیز و هر کس، از خودشان.
۳) بیشتر این دوستان، خبر از یک دگرگونی درونی در خویش میدهند. یک انقلاب هولانگیز ِ فعلاً ناشناخته؛ اما آمدنی.
۴) چه اتفاقی دارد میافتد؟
۵) چیزی، دارد به ریشهها میبرَدمان. به رادیکالها. رادیکالیسم را که لابد میشناسید؟
۶) قدرت، ذاتاً و اجباراً، روزبهروز تنهاتر میشود. قدرت بیمهار، تمایل به یکهتاز بودن مطلق دارد. برای مطلقبودن باید دیگران را تاراند، هراساند و کوباند.
۷) لایههای عمدهی یک جمع انسانی، معمولاً نمیخواهند کاری به کار کسی داشته باشند، معمولاً سختیها و محدودیتها را تحمل میکنند، معمولاً سرشان به کار خودشان گرم است، معمولاً بیطرفاند، و معمولاً همینها، تکیهگاههای قدرتاند.
۸) قدرت اما، تنها و تنهاتر که میشود، به همینها هم رحم نمیکند. بزرگترین ِ قدرتها، شکنندهترین ِ آنها هستند. پس آگاهی ِ بیشتر و بیشتر قدرت به شکنندهگیاش، او را از هر چیز و هر کس میهراساند. معمولاً در همین حوالی است که کمکم، زندهگی بر بیطرفان نیز تنگ میشود: هر جا که رو میکنند به سنگ میخورند. همهی درها، دیوارند.
۹) اساسیترین دگرگونیهای اجتماعی، زمانی روی میدهند که انبوه بیطرفان، تصمیم میگیرند که ناامید شوند.
۱۰) ناامیدی بیطرفان، آنها را میترساند؛ چرا که برای یک بیطرف، در اغلب موارد و اوقات، همیشه خردک امیدی بودهاست. بیطرفها عادت به امید دارند. برای یک بیطرف، ناامیدی، یک وضعیت پیچیده و غیرقابل تحمل است که حتماً در سریعترین زمان ممکن باید از شرّش خلاص شد.
۱۱) کسی که یک بیطرف را ناامید میکند، قطعاً بر علیه وضع موجود برخاستهاست؛ اما یک بیطرف معمولاً ناامید نمیشود مگر آنکه واقعاً دیگر امیدی برایاش نماندهباشد. نابودکردن همهی امیدها، تنها از دست قدرت مطلق یکهتاز ِ تنهای مغرور برمیآید: یعنی که قدرت، خود به دگرگونکردن وضع موجود، و در نتیجه نابودی خویش برمیخیزد.
۱۲) بیطرفی به خودی خود، نه یک ارزش است و نه یک ضد ارزش. عقل سلیم ِ متوسط جامعه معمولاً بیطرف است و جز به منافع کمابیش کوچک ِ روزمرهی خویش نمیاندیشد و به همین دلیل، راضیکردن اکثریّت مردمان ِ یک جامعه، معمولاً کار سختی نیست (دموکراسیها این را خوب میدانند). اما قدرت بیمهار، که البته با یاری همانها برخاسته و بر کرسی نشسته، کمکم و بعد از تاراندن و نابودکردن باطرفان، سراغ همانها هم میرود.
۱۳) اما، ناامیدکردن بیطرفان، ابلهانهترین کار قدرت، و شاید آخرین کار اوست: شاید آخرین شاهکارش!
۱۴) ما داریم ناامید میشویم. داریم نمینویسیم. داریم نمیخندیم. داریم فکر میکنیم که داریم دگرگون میشویم. از ناامیدی ما بترسید، بهویژه آنکه در آرامترین لحظههایمان نیز، هیچگاه بیطرف نبودهایم. ما همیشه کمی ترسیدهایم. بگذارید همچنان بترسیم و قصه بگوییم.
۱۵) وای به روزی که قصهگو دم فرو بندد.
خالد رسول پور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست