پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پول خرد


پول خرد

راننده تاکسی ته ریش تُنکی داشت. صورتش مثلثی بود و موقع دنده عوض کردن انگار تیک عصبی‌اش بگیرد و نگیرد شانه چپش را یکباره بالا می‌انداخت. پشت سرش با دو نفر دیگر چپیده بودیم کنار …

راننده تاکسی ته ریش تُنکی داشت. صورتش مثلثی بود و موقع دنده عوض کردن انگار تیک عصبی‌اش بگیرد و نگیرد شانه چپش را یکباره بالا می‌انداخت. پشت سرش با دو نفر دیگر چپیده بودیم کنار هم روی صندلی های پیکان. دختر لاغر و وارفته ای که جلو نشسته بود، نرسیده به «هفت تیر» پیاده شد و منتظر ماند تا باقی پولش را بگیرد.

مکثی کرد و بعد جیغ خفه و بریده ای کشید:

ـ دو تا چهارراه چارصد تومن ؟

ـ پس چقدر می‌شه؟ مفتکی خوبه؟

ـ دویست تومنه ‌. هر روز دارم همینو میدم.

راننده در حالی که دنده عوض می کرد گفت: «خرده ندارم واسه بقیه‌اش.» و گاز داد و رفت.

مرد میانسال کنار من هم پیاده شد. پانصد تومانی داد. بعد گفت: «دویست تومن می‌شه آقا،‌نه چارصد تومن.» راننده خونسرد دنده چاق کرد و گفت: «پول خرد ندارم.»

مسافر سوم پسری بود بیست و سه چهار ساله که جای هفت هشت تا شکستگی کهنه و نو روی سر تراشیده اش بود. راننده از او هزار تومان گرفت و بی آنکه چیزی بگوید، کلاج را رها کرد و گاز داد و رفت. نرسیده به پل سید خندان پیاده شدم و رفتم.

راننده بوق زد و کله پیکان اش را گرفت سمتم :

ـ او هوی یابو ، کرایه‌ات،‌کرایه‌ات ؟

پا تند کردم سمت پیاده رو و سر برگرداندم سمتش:

- یابو باباته!...!،خورده ندارم...

منبع: وبلاگ مداد سیاه