چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
فقه و مسأله قانون
حكومت نیازمند قانونگذاری است و در جامعه اسلامی مبنای قانونگذاری شریعت اسلامی است؛ از این رو، ارتباط فقه و قانونگذاری بهویژه با توجه به تجربههای دو دهه گذشته در جمهوری اسلامی، نیاز به تأمل و بررسی دارد. قانون باید تابع كدامیك از فتاوا باشد؟ دولت چه ابوابی از فقه را میتواند تحت الزام قانونی در آورد؟ قانونگذاری دولت در مناسبات خصوصی افراد تا چه اندازه احكام شرعی آن را تغییر میدهد؟ و... . نقد برای حضور در عرصه قانون و قانونگذاری باید از ظرفیت لازم برخوردار باشد.
بیتردید در هر جامعه دارای حكومت، قانون از جمله نیازهای اولیه است و امر قانونگذاری از كاركردهای اوّلی هر حكومتی است. جامعه اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست. از آنجا كه در چنین جامعهای، شریعت اسلامی مبنای رفتار فردی و جمعی است، طبیعتاً قانون نیز بر احكام و مقررات دینی قرار دارد. بر این اساس، در جامعه اسلامی، قانون نیازمند فقه است و علم فقه جایگاهی خاص در عرصه قانونگذاری جامعه اسلامی دارد. با وجود این، تأمل در نوع رابطه میان فقه و قانون، سؤالات و نكات قابل توجهی را فراروی ما میگذارد كه در اینجا به بعضی از آنها اشاره میشود:
۱) شریعت اسلامی، بیانگر اراده تشریعی خداوند است و فقه نیز با ابزارهای خود آن را شناسایی میكند. از طرفی، قانون خواست حكومت را بیان میكند و ضمانت اجرایی آن بر عهده حكومت است؛ بنابراین وقتی یك حكم شرعی چهره قانونی پیدا میكند، در این صورت علاوه بر الزام شرعی، الزام قانونی كه نمونهای از الزام سیاسی است در مورد اجرای این حكم پیدا میشود.
به این معنا، قانون و قانونگذاری منافاتی با شریعت ندارد. حكم شرعی و حكم قانونی، هر یك از مبنای الزام خاصی حكایت میكنند؛ نهایت اینكه در جامعه اسلامی الزام حكومت نباید با الزام شریعت مغایر باشد. بر این اساس میتوان گفت قانونگذاری گرچه در محتوا كاشف نظر شارع است، امّا در ناحیه الزام و صورتبندی قانونی، به انشا و الزام حكومت نیاز دارد. مبنای صحت محتوای قانون و چنین فرضی، انطباق آن با شریعت اسلامی است، امّا مشروعیت الزام قانونی آن را نمیتوان به صرف انطباق با شرع توجیه كرد؛ زیرا فرض بر این است كه حكومت این حكم شرعی را با الزامات خود ضمانت میكند و از ولایت خود در به كرسی نشاندن آن حكم سود میجوید و روشن است كه هرگونه الزامی غیر از الزام صادر از خداوند متعال به مبدأ مشروعیت نیازمند است.
۲) با توجه به وجود آرا و فتاوای مختلف فقهی، دولت اسلامی كدامیك را به صورت قانون در میآورد؟ فتوای مشهور فقها، فتوای ولی فقیه، فتوای فقهای تنظیمكننده قانون، فتوای مطابق با احتیاط یا فتوای سادهتر یا ... ؟ در زندگی شخصی، هر فرد فتوای مرجع تقلید خویش را مبنای عمل قرار میدهد، امّا آنگاه كه فتوا صورت قانون پیدا میكند، مسأله شكل دیگری مییابد.
برای مثال، این نظر كه كلیه امور تابع فتوای فقیهی است كه در رأس حكومت است، جای تأمل و درنگ دارد؛ زیرا لزوم انتساب همه قوانین به ولیفقیه روشن نیست. به علاوه، امكان ندارد كه شخص ولیفقیه در تكتك قوانین اعمالنظر كند. از سوی دیگر، این نظر نیز كه ملاك، دیدگاه فقهی فقهایی است كه به تشخیص رهبر در شورای نگهبان بر امر قانونگذاری نظارت میكنند، محل بحث و گفتوگو است. امتیاز آرای این فقها نسبت به آرای دیگران صرفاً از آن روست كه رسمیت و قانونیت دارد و حكومت اسلامی آن را تأیید میكند؛ بنابراین شاید بتوان گفت پذیرش آرای فقیهانِ دیگر از سوی این افراد نیز میتواند محمل شرعی و قانونی پیدا كند.
۳) اساساً محدوده قانون شامل چه حوزهای از احكام شریعت و فقه است؟ آیا هر حكمی را كه در شریعت آمده است میتوان به قانون تبدیل كرد؟ آیا اجرای همه واجبات و محرمات به عهده حكومت است؟ برای مثال، آیا دولت اسلامی حق دارد افراد را ملزم به پرداخت كفارات كند، آنچنانكه مثلاً قاتل را ملزم به پرداخت دیه میكند؟
اینكه از ادله امر به معروف و نهی از منكر و نیز از ادله تعزیرات بتوان استفاده كرد كه حكومت موظف به تعقیب اهداف شریعت در تمامی زمینههاست و اختصاصی به احكام اجتماعی دین ندارد، قابل تأمل است؛ زیرا برای این دو واجب شرعی شرایطی بیان شده است كه با چنین اختیارات وسیعی سازگار نیست. همچنین جواز تعزیر برای ارتكاب هر حرام شرعی محل تأمل و تردید است.
۴) بسیاری از مناسبات كه بین اشخاص به عنوان معاملات و روابط خصوصی تلقی میشود، آنگاه كه به صورت قانون مطرح شود، از منظر عمومی مورد لحاظ قرار میگیرد. تجربه قانونگذاری در جمهوری اسلامی نشان میدهد كه در موارد زیادی، اختلافنظر فقیهان با پیشنهاددهندگان قانون در همین نقطه بوده است. به عنوان مثال، رابطه كارگر و كارفرما از منظر پارهای فقیهان صرفاً قراردادی خصوصی و تابع اراده طرفین و در چارچوب عقد و شرایط ضمن آن است. امّا دولت اسلامی برای تحقق عدالت اجتماعی موظف است از حقوق كارگران دفاع كند و قوانینی در جهت منافع آنان وضع كند، یا مثلاً برای دفاع از حقوق زنان، حق طلاق مردان را تعدیل كند. از این روست كه در گذار از فقه به قانون، عنصر مصلحت عامه و اهداف حكومت اسلامی نقش بسیار مهمی دارد.
بخشی از تفاوت نگاه حقوقدانان با فقیهان معطوف به همین مسأله است. حقوق به نظم قانونی و سازگاری نظام حقوقی با مصالح عمومی جامعه توجه دارد و در مقابل، فقه بیشتر متوجه به استنباط احكام اولی است. امّا این تفاوتِ كاركرد نباید مانع از این شود كه حقوقدان دغدغه دینی بودن قوانین را كنار بگذارد و یا فقه توجهی به جنبه عمومی احكام نداشته باشد.
بسیاری از آنچه در دورانهای قدیم در حوزه خصوصی حل و فصل میشده است، امروزه در حوزه كاركرد حتمی دولت قرار دارد، مسائلی از قبیل برنامهریزی برای كنترل جمعیت، محیط زیست، منابع و معادن زیرزمینی و آموزش و پرورش كه امروزه به صورت جدی نیازمند برنامهریزی و قانونگذاری است، در دوران گذشته بهندرت نیاز به تصمیمگیری دولت داشت؛ از این رو نمیتوان در فقه، اینگونه مواد را نادیده گرفت.
در هر صورت، بحث در مورد حیطه نفوذ و قلمرو قانونگذاری و نیز احكام مربوط به حكومت و به تعبیری « فقه الحكومهٔ» میتواند ابعاد جدیدی از مباحث فقهی را مطرح كرده، نوع نگرش به رفتارها و افعال مكلفین را تغییر دهد.
متن علیرضا امینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست