دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
«وحدت ملی» امپریالیسم را به عقب نشینی وا می دارد
موضوع عدالت در زندگیِ اجتماعیِ «درون كشوری» با هدفِ «توانایی در بهرهوری بهینه از امكانات برای همگان» بر این نگرش اصرار میورزد كه ساختار حضور فعالِ ملتها را در عرصهی مبارزه جهانی علیه امپریالیسم زمینه سازی كند. زیرا اجتناب در تحققِ چنین امری، سلطه امپریالیستها را كه نابودی هر تقدسِ ملی را هدفگیری كرده است، تداوم خواهد بخشید. براین اساس، در ورود به این بحث اولین موضوعی كه ضرورتِ درك آن الزامی به نظر میرسد، تعریف «وحدت ملی» است.
وحدت ملی دلالت دارد بر پذیرش كلیترین نقطه اشتراكهای مردمانِ گوناگونِ ساكن در یك كشور و لحاظ كردنِ منافعِ طبقات و اقشار متفاوتی كه در آن كشور زندگی میكنند. در چنین تعریفی، سلطه و آمریتِ هیچ طبقه، قشر، حزب و گروهی نمیتواند جایی در استقرار داوطلبانهی «وحدت ملی» داشته باشد. هرگونه سلطهای كه با ابزارهای قانونی و غیر قانونی بر دیگران اعمال شود، تنها حافظ انسجامِ اجباری و ظاهریِ آحاد یك كشور میشود كه چنان انسجامی ریشه در عمق نخواهد داشت و نام آن را هم نمیشود وحدت ملی گذاشت. برآیند چنین وضعی در تمام كشورهای مشابه یكسان است: گریز و نقضِ قوانین توسط دیگر مردمانی كه سلطهی حاكم، منافع آنها را پاس نمیدارد. در این كشورها به نسبتِ توانایی حاكمیتهای تمامیتخواه كه حافظِ منافع قشر كوچكی از جامعهی خود هستند، قدرت اعمال میشود، این حاکمیت ها بدونِ استثناء از سخاوتهای آشكار و نهانِ خارجی و به ویژه امپریالیستها برخودار هستند که نمونههای برجسته آن را در شیلیِ پینوشه، افغانستانِ طالبان و دهها كشور دیگر میتوان شاهد بود كه حاكمیتهای این کشورها اصرار در همانندسازی مردمان با خود را دارند و «همانندسازی» با خود را كمالِ وحدت ملی میشناسند. سخنِ این كشورها در مبارزه با امپریالیسم، چیزی جز فریب تودههای مردم نیست، زیرا همان سلطهای را بر ملتهای خود تحمیل میكنند كه امپریالیستها بر تمام كشورها روا داشتهاند. در چنین كشورهایی مبارزه درون كشوریِ آشتیناپذیر، منطقِ جبری پیدا میكند و به سببِ سیطرهی مطلقِ حكومتها بر تمامِ نهادهای مستقلِ مدنی و ایجاد رُعب و وحشت، زندان و شكنجه برای هر جنبدهی مخالفی كه با آمریتِ حاكمان درافتاده باشد، مسیر مبارزه در دو شكلِ به ظاهر متفاوت، ولی در اصل همسان به جریانِ انحرافی وارد میشود، كه نتیجه حاصل از آن به نفع رشد و توسعه پویای كشور تمام نمیشود. نخستین شكل مبارزه در چنین سیستمهایی، اعتصابِ منفی یا «اعتصابِ ناپیدا»ی مردم در نهادهای حكومتی است.
در چنان وضعی همه در آرامش و سكونِ ظاهری، به كار روزانه مشغول میشوند، ولی در طول هشت ساعت كار، نیم تا یك ساعت كار مفید انجام نمیدهند، این وضع در كارخانهها و مؤسسات خصوصی نیز با كمی شدت و ضعف حاكم است. در این گیرودار، مدیریتهای گزینشی كه در جایگاه شایسته خود قرار نمیگیرند، وضع را از آنچه هست اسفبارتر میكنند. قوانین، آییننامهها و دستورالعملها، هیچ كدام از ثبات برخوردار نمیشوند و تاثیری در ایجاد كارایی لازم در ساختارسازیهای بهینه و هدفمند ندارند.
یأس، افسردگی، ناامیدی، اعتیاد، لُمپنیسم، خودكشی و افزایش بیماریهای روانی، همهگیر میشود و گانگستریسمِ قانونی و غیرقانونی در اشكال دزدیهای كوچك و بزرگ به امری عادی مبدل میشود كه برای افكار عمومی دیگر شگفتآور نیست. لایقها، شایستهها، دلسوزان و كارشناسان تحقیر میشوند و بهجای آنان، نانِ به نرخ روز خورها، زرنگها! و چاپلوسها همهكاره میشوند.
همین مختصر كه حكایتِ بسیار اندكی از اوضاع چنین كشورهایی را ترسیم كرده است، نشان از پیآمدهایی دارد كه هیچ فرجام نیكویی را نه تنها برای مسؤلانِ تمامیتخواه آن كشورها نوید نمیدهد و آنها را در تاریخ به نیکی ماندگار نمیسازد، بلكه ملتی را با منش و نگرشی آلوده میكند كه در رهایی از آن، نسلی باید تاوان آن را بپردازد که این خود، تا ابد انزجار و نفرت نسلهای بعدی را نثار بانیان چنان اوضاعی خواهد کرد. بدیهی است که در چنین جوامعی، جایی برای «وحدت ملی» باقی نمیماند.
شكل دیگر مبارزه در چنین كشورهایی که دیکتاتوری فرمانروای مطلق شده است، گرایش به مبارزه «كور»، كه بهدرستی نام «تروریسم» را بر آن گذاشتهاند، است.
دراینكه مبارزه به سبک ترورِ «مطلق خواهان» هیچ «نظام مطلقگرایی» را سر عقل نمیآورد، شكی نیست. اما در همین موضوع نیز، تفكرِ مطلقگرایان به گونهای است كه جای مظلوم و ظالم را به سادگی عوض میكنند و از نگاهِ آنان مبارزهی آشتیناپذیرِ پیشروهای ملت، اَعمالِ تروریستی به حساب میآید، غافل از اینکه خودِ آنها هستند که باید برآیند کارهایشان را شاهد شوند.
نمونه برجستهی آن را در مبارزه مردم فلسطین میتوان به قضاوت نشست كه چگونه غاصبانِ سرزمین فلسطینی، قهرمانانِ مردم را تروریست مینامند، در حالیكه هیچ نیروی انقلابی نمیتواند تروریست باشد و بعضی شیوههای شبهه تروریستی مبارزه را نیز باید معلولِ علتهایی دانست كه سرچشمهاش را تنها میتوان در تروریسم دولتیِ حكومتهای دیكتاتوری رد یابی کرد.
همهی اینها كه در جوامع یادشده، به طور جبری و قهری واقع میشوند، هستههای بحرانهایی را شكل میدهند كه نظمیافتگیِ آنها در گرو شناختِ منطبق با شرایطِ هر كشور و روابط آن امكانپذیر است. این حرف بدان معناست كه درك صحیح از شرایط بحران زدهی چنین كشورهایی كه در آشفتگیِ حركتِ رشد مبارزاتی خود قرار گرفتهاند، تنها در صورتی میسر است كه علاوه بر لحاظ كردنِ ویژگیهای خاص درون كشوری، ضرورتِ درک تاثیرهای مخربِ بینالمللی در رابطه با بحرانهای هر كشور از نظر دور نماند.
هادی پاکزاد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب رافائل گروسی حج انتخابات مجلس شورای اسلامی دولت شورای نگهبان حجاب دولت سیزدهم حسین امیرعبداللهیان رسانه
تهران شهرداری تهران هواشناسی وزارت بهداشت قتل قوه قضاییه فضای مجازی آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی شهرداری باران
ایران خودرو قیمت دلار قیمت طلا بانک مرکزی خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار قیمت مسکن حقوق بازنشستگان بورس
تئاتر محمدعلی علومی نمایشگاه کتاب تلویزیون سریال مهناز افشار دفاع مقدس سینمای ایران صدا و سیما سینما صداوسیما مهاجرت
مغز دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا حماس جنگ غزه روسیه اوکراین طوفان الاقصی رفح طالبان
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران نساجی رئال مادرید بازی بارسلونا سپاهان جواد نکونام باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی اپل سامسونگ آیفون گوگل باتری مایکروسافت اندروید اینستاگرام ناسا ماهواره
رژیم غذایی بیمه زیبایی ویتامین چای کاهش وزن آلرژی دندانپزشکی