شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

غیرقابل صدور


غیرقابل صدور

نگاهی به سینمای مارسل لربیه ,یکی از فیلمسازان شاخص مکتب امپرسیونیسم فرانسه

منتقد سرشناس و صاحب دیدگاهی چون جاناتان رزنبام همواره توانسته مجموعه یی از تفکرات و نگرش های سینمایی را تحت تاثیر نگاه نقادانه خود قرار دهد و حالا که اعلام کرده به زودی بازنشسته خواهد شد، آخرین نوشته های او طبیعتاً ارزش چند برابری پیدا خواهند کرد. آنچه در ادامه آمده، مطلبی است خواندنی که رزنبام چندی پیش آن را نوشته و جالب اینکه او در این مطلب به مسائل ریشه یی پرداخته؛ مسائلی که عموماً در مباحث مربوط به تاریخ سینما، آن هم به شکلی گذری و سطحی معمولاً به آنها پرداخته می شود.

رزنبام در این مطلب از مارسل لربیه صحبت کرده که در دهه ۲۰ یکی از هنرمندان آوانگارد سینمای فرانسه به شمار می آمده. کافی است تا همراه رزنبام، نگاهی به سابقه سینمایی لربیه بیندازیم تا اعتبار و اهمیت این فیلمساز فراموش شده را به یاد آوریم. سال ها قبل و در اواسط دهه ۹۰ این بحث پیش آمده بود که آیا سینما مرده است؟ آن جمله درجه چندم فیلمساز درجه یکی چون گدار درباره آغاز (گریفیث) و پایان سینما (کیارستمی) هم حاصل همین دوران است. اما آیا به راستی کسی توانسته تاکنون ۸۰ درصد فیلم های سینمایی را ببیند؟ کوتاه و مستند را جدا کنیم؟

پس چگونه می توان حرف از مرگ سینما زد؟ امروز و به لطف حضور انواع دی وی دی ها، سینمای فراموش شده از زیر خروارها خاک بیرون آمده تا این بار و به لطف اندیشمندانی چون رزنبام دوباره بررسی و تفسیر شود و این یعنی آغاز راهی دیگر که انتهایش (اگر برسیم) بیشتر از هر چیزی با تولد سروکار دارد تا مرگ. بی جهت نیست که کسی چون مارتین اسکورسیزی سعی می کند در قالب دو فیلم، مثلاً از این گنجینه ها پرده برداری کند و آنها را نشانمان دهد. رزنبام به سراغ لربیه یی رفته که در دوران طلایی سینمای آوانگارد و امپرسیونیستی فرانسه کار می کرده و فعالیت های سینمایی (و بعضاً تلویزیونی اش) تا پنج دهه بعد هم ادامه داشته است. این بحث فرصت مناسبی شد تا ما هم به سراغ این ریشه ها و سبک های دوره یی برویم و آنها را مروری مجدد کنیم. در ادامه هم خالی از لطف نخواهد بود اگر نگاهی به نام ها، فیلم ها و سبک های فیلمسازی خاص آن دوران بیندازیم.

مارسل لربیه (۱۹۷۹-۱۸۸۸) در هیچ کجا نام چندان شناخته شده یی ندارد اما ویژگی قابل توجه کارنامه وی به عنوان یک فیلمساز در فرانسه و هر جای دیگری برچسب «غیرقابل صادراتی» است که گویی بر پیشانی اش نقش بسته است. وی به عنوان پایه گذار ایدک (مرکز مطالعات عالی سینمایی) که مشهور ترین مدرسه سینمایی فرانسه است و حدود ربع قرن سرپرستی آن را بر عهده داشته است(۱۹۶۹-۱۹۴۳) و همچنین به عنوان مدیر سابق سینماتک فرانسه (۱۹۴۴-۱۹۴۱) و نویسنده صدها مقاله و یکی از پیشگامان تلویزیون فرانسه که حدود ۲۰۰ مستند تهیه کرده است امروزه بیشتر به عنوان نویسنده و کارگردان حدود ۵۰ فیلم که اکثرشان بلند بوده اند شناخته می شود که البته هیچ کدام شان به راحتی در ایالات متحده در دسترس نیستند.

شاید مشهور ترین فیلم لربیه که قبلاً در فرمت VHS موجود بود «شب شگفت انگیز» ( ۱۹۴۲) باشد که داستان خیال انگیز فرناند گراوی در نقش یک دانشجوی معصوم را به تصویر می کشد که در رویاهای خود مشغول تعقیب زن رویاهایش (میشلین پرسل) می شود. این فیلم که همزمان اثری جذاب و آزاردهنده است - با یک پایان خوش که بیش از صحنه های قبلی فیلم ذهن تان را به خود مشغول می کند- ماجرایی شبانه را در لایه درونی تاریک و غار مانند ماجرای اشغال فرانسه توسط آلمانی ها روایت می کند و به اندازه «اروفه» ژان کوکتو که هشت سال بعد و با نگاهی به گذشته ساخته شد رویکردی کنایی و گزنده به اشغال فرانسه دارد. «شب شگفت انگیز» ادای دینی به ژرژ ملی یس محسوب می شود که به سبک «چشمان کاملاً بسته» و مدت ها قبل از اینکه نطفه آن بسته شود نمایشی جادویی را به نمایش می گذارد که منعکس کننده سبکی تصویری است که در آثار آشکارا تجربی لربیه در دوران سینمای صامت ریشه دارد و در استفاده متفاوت از فوکوس محو (Blurred Focus) و به کارگیری سوپرایمپوز (در هم آمیزی تصاویر) برای اشاره به احساسات و حالات سوبژکتیو نمود می یابد. (لربیه در فیلم «ال دورادو» (۱۹۲۱) اغتشاش ذهنی قهرمان زن داستان که هنگام رقص در یک کلوپ شلوغ به فکر پسر ناخوش احوالش است را با خارج کردن تصویر وی از فوکوس روایت می کند.)

در یادداشت کم مایه یی که نیویورک تایمز بعد از مرگ لربیه در ۹۱ سالگی به چاپ رساند اسامی چند فیلم محدود به عنوان آثار وی ذکر شد که واقعاً تلاش ناچیزی بود. تقریباً ۳۰ سال بعد از آن یادداشت و همزمان با انتشار یک نسخه دو دیسکه و با کیفیت از مشهور ترین فیلم لربیه یعنی «پول» (۱۹۲۸) که اخیراً با لیبل فرانسوی شرکت کارلوتا عرضه شده است مجموعه مقالات شایسته توجهی درباره این کارگردان فرانسوی منتشر شده که از کنفرانسی در سال ۲۰۰۶ با نام «مارسل لربیه؛ هنر سینما» برگزار شد، انتخاب شده اند (این مقالات با ویراستاری لورن وری و توسط انتشارات مرکز مطالعات تاریخی سینمای فرانسه به همراه دی وی دی یکی دیگر از فیلم های صامت تصحیح شده لربیه با نام «اهریمنی در قلب» (۱۹۲۷) عرضه شدند). مطالعه این مجموعه و تماشای نسخه تصحیح شده «پول» فرصت خوبی پیش رویمان قرار می دهد تا از یک طرف به اهمیت لربیه در تاریخ سینما پی ببریم و همچنین از دلیل گمنام ماندن وی در خارج فرانسه آگاه شویم.

البته هیچ کدام از منابع فوق انگلیسی نیستند - غیر از چکیده هایی که برای هر ۲۵ مقاله مجموعه لورن وری نوشته شده اند - که خود نشانگر چرخه معیوبی است که سندرم غفلت از لربیه را به وجود آورده است. پیش از این کتابی درباره مارسل لربیه توسط نظریه پرداز سینما نوئل برچ که یک امریکایی تبعید شده است در سال ۱۹۷۳ و در دورانی که برچ هنوز فرمالیست بود منتشر شده است. برچ در کتاب خود از «چندگانگی جنسیتی» لربیه نام می برد تا از این طریق علاقه اش به مطالعات جنسیتی را از نو صورت بندی کند (رابطه میان ژاک کاتلین و لربیه که برچ از آن به «هری لنگدون چوبی» تعبیر می کند اندیشه نسبتاً سطحی است.)

با نگاهی سرسری به فعالیت های لربیه در اواخر دوران نوجوانی سینمای فرانسه و دهه ۲۰ آن می توان به این نتیجه رسید که یکی از دلایل نادیده گرفتن وی از نوعی طبقه بندی خام دستانه در تاریخ سینما ناشی می شود. فرانسه را شاید بتوان تنها کشوری در جهان دانست که در اغلب سال های اولیه توانسته بود مجموعه یی از فیلمسازان تجربی و تجاری داستانگو را به یک همزیستی مسالمت آمیز برساند. برای اثبات این ادعا به چنین فیلم هایی می توان اشاره کرد؛ «متهم می کنم» ( ۱۹۱۹)، «چرخ» ( ۱۹۲۳) و «ناپلئون» ( ۱۹۲۷) به کارگردانی آبل گانس؛ «تب» (۱۹۲۱) و «زنی اهل ناکجا آباد» (۱۹۲۲) به کارگردانی لوئی دولوک؛ «قلب وفادار» ( ۱۹۲۳) و «فرو ریختن خانه اوشر» ( ۱۹۲۸) به کارگردانی ژان اپستاین؛ «خانم بوده خندان» (۱۹۲۳) به کارگردانی ژرمن دولاک؛ «مصائب ژاندارک» ( ۱۹۲۸) به کارگردانی کارل درایر و «ال دورادو» (۱۹۲۱)، «زن غیرانسانی» (۱۹۲۴) و «پول» (۱۹۲۸) به کارگردانی لربیه. بدون توجه به این همزیستی مسالمت آمیز به سختی می توان ثابت کرد که لربیه در تمامی قلمرو های ناهمخوان آن دوران سینمای فرانسه حضور فعال داشته است.

برای شناخت میزان تنوع زمینه های کاری لربیه در منابع انگلیسی زبان می توان به سراغ کتاب های «سینمای فرانسه؛ اولین موج ۱۹۲۹-۱۹۱۵» (منتشر شده در سال ۱۹۸۴) نوشته ریچارد آبل یا «غبارهای پشیمانی» نوشته دادلی اندروز (منتشر شده در سال ۱۹۹۵) رجوع کرد که هر دو منابعی غیرقابل چشم پوشی هستند.

نسخه عالی دی وی دی فیلم «چرخ» را هم شرکت «فلیکر الی» به بازار داده (که قرار است «متهم می کنم» را هم در پاییز امسال بیرون بدهد) و علاوه بر «مصائب ژاندارک» نسخه های باکیفیتی از «سگ آندلسی» و «عصر طلایی» لوئیس بونوئل هم در دسترس هستند (دو فیلم کلیدی که در فهرست فوق وجود ندارند). در مجموعه «آوانگارد؛ سینمای تجربی دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰» محصول شرکت کینو هم می توانید فیلم های کوتاه درخشانی از دولاک و اپستاین تماشا کنید. ناگفته نماند که نسخه های فرانسوی و بدون زیرنویس «ال دورادو» و «زن غیرانسانی» هم چندان دور از دسترس نیستند.

لربیه با تبعیت از نوعی انحطاط قرن نوزدهمی وامدار کسانی مانند کلود دبوسی، پل کلودل، مارسل پروست و اسکار وایلد بود. وی کار خود را به عنوان شاعر، نمایشنامه نویس و منتقد تئاتر و باله شروع کرد تا اینکه در سال ۱۹۱۷ با فیلم «متقلب ها» به کارگردانی سیسیل ب دومیل سینما را کشف کرد. بعد از همکاری با شرکت گومون و ساخت «ال دورادو» در سال ۱۹۲۱ شرکت تولیدی خودش را تاسیس کرد که البته هرگز رنگ استقلال به خود ندید و لربیه اکثر فیلم های بعدی اش را با همکاری شرکت های دیگر تولید کرد. با این حال حتی بعضی از فیلم هایی که وی درست قبل از «پول» کارگردانی کرد مانند «اهریمنی در قلب» شگرد های روایی نسبتاً بحث انگیزی دارند. «اهریمنی در قلب» با اینکه انتظار چندانی از آن نمی رود اما وجوه نمایشی تاثیرگذاری دارد.

این فیلم که داستانش در دهکده ماهیگیری فقیر می گذرد اولین فیلم فرانسوی بود که با فیلم خام «پانکروماتیک» (نوعی فیلم سیاه و سفید که به همه طیف های رنگی قابل دید حساسیت دارد. م) فیلمبرداری شد و از درخشندگی های بصری خاصی بهره می برد. «راز اتاق زرد» (۱۹۳۰) و «رایحه بانوی سیاهپوش» ( ۱۹۳۱) که از اولین فیلم های ناطق لربیه هستند و از دو رمان مهیج جاستن لروکس اقتباس شده اند هم مانند «اهریمنی در قلب» از ابداعات فرمال قابل توجهی سود می برند. حتی خود «پول» در زمان خودش پرهزینه ترین فیلم تاریخ سینمای فرانسه بود (که به انتخاب مناسب اسم فیلم اشاره دارد) با چنان دبدبه و کبکبه یی تولید شد که لربیه توانست هنگام فیلمبرداری ساختمان تاریخی بورس پاریس را برای سه روز به اختیار خودش درآورد. «پول» را همچنین می توان حسن ختام تجربیات نوآورانه لربیه در سال های اولیه فیلمسازی اش دانست.

«پول» که از رمانی نوشته امیل زولا به همین نام درباره بحران سال ۱۸۶۸ بورس پاریس اقتباس شده است همان داستان را این بار همراه با پیش بینی تغییر و تحولات بنیادین ناشی از تشنج و سقوط بازار در سال ۱۹۲۹ روایت می کند. طراحی پرطمطراق این فیلم ربط چندانی به نقشه یی جهانی که در پیرنگ فیلم به آنها اشاره می شود ندارد و در عوض از عوامل تولید بین المللی اش نشات گرفته است. دو ستاره آلمانی فیلم بریجت هلم و آلفرد آبل از «متروپولیس» فریتز لانگ این فیلم نقل مکان کرده اند و ترکیب خوبی با بازیگر فرانسوی فیلم پیر آلکاور تشکیل داده اند.

هر سه نفر در این فیلم نقش کاپیتالیست های شرور و بی رحم را بر عهده دارند اما این آلکاور تنومند و خپل است که در یک بازی بی عیب و نقص عنوان سمپاتیک ترین و مقتدر ترین شخصیت را به خود اختصاص می دهد و حتی بیشتر از قهرمان مرد و زن اسم و رسم دار فیلم جلوه گری می کند. نقش اول مرد یک خلبان قهرمان است که شباهت هایی با چارلز لیندبرگ دارد (نقش این خلبان قهرمان را هنری ویکتور بازی می کند که بعدها نقش هرکول را در «عجایب» بازی کرد). همسر امپرسیونیستی این خلبان هم کسی نیست جز ماری گلوری و پیر آلکاور که شخصیتش در فیلم ساکارد نام دارد به حال او و شوهرش غبطه می خورد (آنتون آرتود و جولز بری هم نقش های کوچکی در فیلم به عنوان دو وردست ساکارد - منشی و گزارشگر - بر عهده دارند).

«پول» از منظری سبک شناسانه پیرنگی پر از جزئیات دارد. کرین های آونگ مانند و تراولینگ های استادانه در بازار بورس که محصول طراحی صحنه های عظیم لازار میرسن و آندره بارساک هستند هم در مستند ۴۰دقیقه یی که ژان درویل درباره تولید این فیلم ساخته است به خوبی کالبد شکافی شده اند (این مستند در ضمیمه دی وی دی فیلم موجود است). این طراحی صحنه ها از ابداعات لربیه در فیلم های بلند اولیه اش هم پیشی می گیرند و صحنه های داخلی آن حس تنگناهراسی و ازدحام هراسی را در بیننده بیدار می کنند. یک مهمانی ابزورد و مجلل هم در فیلم وجود دارد که به نمونه قبلی اش در «زن غیرانسانی» شباهت هایی دارد.

به عنوان دیگر ویژگی های سبک شناسانه لربیه در این فیلم می توان از این موارد نام برد؛ جلوه های بصری (فوکوس های محوی که در پی بیان احساسی سوبژکتیو هستند)، تصاویر گرافیکی که از تداخل کلمات با فضای روایی فیلم حاصل می شوند، سوپرایمپوزهایی که مانند صحنه های داخلی به هم ریخته و شلوغ سبک بصری جوزف فون اشترنبرگ را به یادمان می آورند، نماهای های انگل (سرپایین) و لو انگل (سربالا) نامتعارف و استفاده از الگوهای موسیقایی برای تدوین غیرتداومی. در اولین نمایش فیلم در دوران صامت هم ترکیبی از صداهای واقعی جمعیت حاضر در بازار بورس و هواپیماها با سرعت ۷۸ دور در دقیقه برای تماشاگران پخش می شد که البته بعضی از آنها در نسخه دی وی دی حفظ شده اند.

شناخت اهمیت و اعتبار فیلم های لربیه با توجه به زمان تولیدشان و به خصوص یادآوری متریال آشکارا پیشروانه آنها حاصل می شود که نمونه هایش به وفور در «پول» قابل مشاهده است. نمونه اش نمایی که آلکاور پشت سر بریجیت هلم در یک اتاق نشیمن شیک و بزرگ روی یک کاناپه نشسته است و دنباله جامه بلند عصر گاهی هلم که از کادر خارج شده بخش اعظمی از فرش اتاق را زیر خود پنهان کرده است. در پس زمینه این نما آبل و گلوری در اتاقی با کف شطرنجی و تو در تو با یکدیگر روبه رو شده اند در حالی که روی دیوار خمیده پشت سرشان هم یک نقشه تاریخی از امریکای جنوبی نصب شده است. چنین صحنه یی - که در آن طراحی گرافیکی بر کل نما سایه انداخته است و از بار دراماتیک برخوردار است - را می توان نمونه یی از اوج شکوفایی هنر مارسل لربیه دانست.

جاناتان رزنبام

ترجمه؛ هومن حاتمی

محمد باغبانی