یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

جایگاه رهبری در مدیریت


جایگاه رهبری در مدیریت

اهمیت و ضرورت مدیریت از زمانی که انسان متوجه شد که خیلی از کارهای خود را به تنهایی نمی تواند انجام دهد, معلوم شد

● مدیریت یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های انسان به شمار می‌رود.

اهمیت و ضرورت مدیریت از زمانی که انسان متوجه شد که خیلی از کارهای خود را به تنهایی نمی‌تواند انجام دهد، معلوم شد. هر چقدر جامعه از گروه‌های بیشتری برای انجام فعالیت‌ها استفاده می‌کند، فعالیت گروه‌ها پیچیده‌تر و هدایت آنها برای رسیدن به هدف مشکل‌تر می‌شود. بنابراین مبحث مدیریت به صورت علم آن هم در ابعاد و حوزه‌های گوناگون مورد پژوهش متخصصان این امر قرار گرفته است.

● نظریه‌ها و دیدگاه‌ها در مورد رهبری و مدیریت

اولین و مهم‌ترین نظریه که مدیریت را به مثابه علم مطرح کرد نظریه تیلور است. «علم به جای تجربه محض، هماهنگی به جای استقلال فردی و حداکثر تولید به جای محدودیت محصول، هدف نهایی مدیریت علمی، پرورش هر یک از کارکنان به حداکثر ظرفیت اوست.» (مجدفر، ۱۳۷۱، ص ۳۶) نظریه تیلور شروع خوبی برای بحث علمی درباره مدیریت بود ولی مهم‌ترین مشکل این نظریه، بی توجهی به مسائل انسانی و روح افراد سازمان بود.

در نظریه‌های پس از آن و در اثر مواجه شدن با مشکلات به این موضوع نیز پرداخته شد. نظریه‌های رهبری بیشتر پس از پرداختن به شخصیت انسان‌ها مطرح شد. در این نظریه‌ها رهبری خود به دو نوع تقسیم شده است. اولی رهبری سازمان‌دهنده که به دنبال تحقق اهداف سازمان و راه‌های رسیدن به این اهداف است و دیگری رهبری روحیه‌بخش که هماهنگی و حسن‌نیت در گروه ایجاد می‌کند و روحیه پیروان را بالا نگه می‌دارد. (اشرفی، ۱۳۸۷، ص ۲۸)

در نظریه‌های رهبری ابعاد مختلف «رهبری» و عوامل مؤثر بر آن مورد توجه واقع شده است:

۱) رهبری به عنوان مجموعه صفات مشخصه:

اعتقاد به ذاتی بودن رهبری و غیر اکتسابی بودن آن.

۲) رهبری به عنوان مجموعه رفتاری: اعتقاد به اکتسابی بودن آن و نقش تعیین‌کننده رفتار مدیران.

۳) پیوستگی رفتار رهبری: به صورت طیف پیوسته از نوع مطلق اقتدارگرایانه تا نوع کاملاً آزادمنشانه.

۴) رویکردهای مشروطه رهبری (اقتضایی): رابطه قدرت رهبری در اعمال نفوذ به شرایط پیروان و هماهنگی مشخصات رهبر یا گروه.

۵) سطوح متفاوت بلوغ: قابلیت انعطاف و مهارت لازم برای تغییر رفتار خود طبق نیازهای زیردستان. (ایمانی و دیگران، ۱۳۸۵، صص ۱۵۳-۱۲۸)

با مطالعه نظریه‌های مختلف و اعتقاد به هر کدام از آنها روش‌ها و سبک‌های رهبری نیز متناسب با اعتقاد به هر کدام از نظریه‌ها تغییر می‌کند. شیوه‌های مختلفی در رهبری لحاظ گردیده، ولی در حالت کلی سه روش بیش از همه معمول است:

۱) سبک استبدادی یا آمرانه که تمام خط‌مشی‌ها، وظایف پیروان، فنون و روش‌ها توسط رهبر تعیین می‌شود.

۲) سبک مردم‌سالارانه (دموکراتیک)، تمام سیاست‌ها و چارچوب‌های عملی به صورت مباحثات گروهی تعیین می‌شود.

۳) سبک کاملاً آزاد، رهبر صرفاً عرضه‌کننده نیازهاست و هیچ مشارکتی در تصمیم‌گیری ندارد. (هیمکس و گولت، ۱۳۷۶، ص ۹۳)

هیچ روشی را نمی‌توان بهترین روش رهبری دانست بلکه شرایط و رفتار زیردستان تعیین‌کننده نوع رهبری می‌باشد. مدیر با افراد سازمانی که تابع تئوری X هستند رهبری استبدادی و افراد تابع تئوری Y رهبری مردم‌سالارانه یا کاملاً آزاد را در پیش خواهد گرفت. بنابراین نوع رفتار رهبر با زیردستان را می‌توان به صورت زیر دسته‌بندی نمود:

۱) رهبری مبتنی بر استفاده از اختیارات شامل سه سبک مطرح‌شده در قبل (خودکامه- بدون اعمال قدرت- رهبری مشارکتی)

۲) شبکه مدیریت طبق نظریه بلیک و موتان شامل دو بُعد توجه به فرد و توجه به محصول است.

توجه به فرد مانند احترام رهبر به کارکنان، مسئولیت‌پذیری بر اساس اعتماد و... توجه به محصول مثل توجه رهبر به کیفیت تصمیمات، رویه‌ها و فرآیندها، خلاقیت در تحقق کیفیت خدمات...

۳) رهبری مستلزم استفاده از روش مختلف رهبری شامل استفاده از بالاترین قدرت تا کمترین اعمال نفوذ. (وی‌ریچ و کونتز، ۱۳۸۶، صص ۵۵۹-۵۵۳)

در تبیین مفهوم رهبری و بیان جایگاه آن در مدیریت، در ابتدا باید به تعریف و مطالعه چند مفهوم اساسی در رهبری شامل اختیار، قدرت، انگیزش و روابط انسانی پرداخت. این چهار مفهوم به مثابه مواد تشکیل‌دهنده رهبری است که بدون آشنایی با این مفاهیم نمی‌توان جایگاه رهبری را در بحث مدیریت شناخت.

▪ اختیار: رهبری یک فرآیند خاص در یک سازمان رسمی نیست. بلکه پیروی عده‌ای از فردی و رفتن آنها به دنبال او برای رسیدن به اهداف مشخصی است که این پیروی از روی اجبار نیست که این اتفاق هم در سازمان‌های غیر رسمی و هم در سازمان‌های رسمی به وقوع می‌پیوندد. (امیرکبیری، ۱۳۷۴، ص ۲۷۱)

▪ قدرت: «رهبری توانایی واداشتن دیگران به کارهایی است که احتمالاً در غیر این صورت انجام نمی‌دادند، مربوط می‌شود یعنی شکلی از قدرت است...» (اشرفی، ۱۳۸۷، ص ۲۵) ماکس وبر در کتاب اقتصاد و جامعه، کلمه سیادت را به جای قدرت به کار می‌برد و متذکر می‌شود «سیادت به معنای کلی قدرت، امکان تحمیل اراده خود بر رفتار دیگران است» (وبر، ۱۳۷۴، ص ۳۰۸) البته این قدرت به معنای قدرت برآورده کردن احتیاجات زیردستان می‌باشد نه استفاده از اجبار.

دو نفر از دانشمندان به نام فرنچ و ریوان قدرت تنبیه، قدرت پاداش، قدرت مرجعیت، قدرت مهارت، قدرت قانونی را پنج منبع قدرت می‌دانند که رهبری برای ایجاد تغییر در رفتار زیردستان یکی از این پنج قدرت یا همزمان از چند قدرت استفاده می‌کند. (ایمانی و دیگران، ۱۳۸۵، ص ۳۳)

▪ انگیزش: «در مدیریت ایجاد میل، اشتیاق و علاقه به انجام دادن کار، تشویق، جلب رضایت و خشنودی کارکنان از طریق ارضای نیازهای منطقی مادی، اجتماعی و روانی آنهاست.» (میرکمالی، ۱۳۸۵، ص ۲۵۷) همه کارکنان در یک سازمان به یک اندازه برای رسیدن به اهداف سازمانی اشتیاق ندارند. بعضی از آنها برای ایجاد علاقه به انجام کار به محرک‌های بیرونی که توسط رهبر ایجاد می‌شود، نیاز دارند.

بنابراین رهبری و انگیزش رابطه متقابل دارند. می‌توان با شناخت کارکنان و درک نیازهای شخصی آنان و ایجاد هماهنگی بین نیازهای شخصی و سازمانی، جو مناسب کار را برای تقویت و یا تضعیف انگیزه در آنان به وجود آورد. (وی‌ریچ و کونتز، ۱۳۸۶، ص ۵۴۶)

▪ روابط انسانی: عامل موفقیت و یا شکست سازمانی، انسان است. اگر مدیریت با انسان‌ها رابطه درست و منطقی برقرار کند به طوری که نیازهای فردی آنان را شناسایی و به آن نیازها توجه کند، می‌تواند از نیروهای انسانی خود به طور مشروع در راستای اهداف سازمانی استفاده کند. رتلیس معتقد است که حل مشکلات انسانی مستلزم آن است که عوامل تشکیل‌دهنده شخصیت انسانی را شناخت و تغییر و تحولات آن را مورد بررسی قرار داد. (مجدفر، ۱۳۷۱، ص ۴۵) بنابراین می‌توان اجزای تشکیل‌دهنده رهبری را به طور خلاصه چنین ذکر کرد:

۱) توان استفاده موفقیت‌آمیز از قدرت.

۲) توان درک این مطلب که افراد انسانی در زمان‌های مختلف و در شرایط مختلف به وسیله عوامل مختلف تحریک می‌شوند.

۳) توان الهام بخشیدن به دیگران.

۴) توان اقدام به شیوه‌ای که منجر به ایجاد جوی آکنده از عواطف و احساسات در سازمان شود و بتواند در افراد ایجاد انگیزه کند. (وی‌ریچ و کونتز، ۱۳۸۶، ص ۵۴۸)

اعظم حسینی

دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی