سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
کی شعر تر انگیزد, خاطر که چنین باشد
هرگونه اظهارنظر در مورد شعر- شعر جوان - بدون توجه به چند پیشفرض، اظهارنظر درست و دقیقی نمیتواند باشد. در این مقاله حداقل میتوان به سه پیشفرض مهم اشارتی گذرا داشت:
۱) زبان، زاده تفکر است یا لااقل میتوان رابطه تفکر و زبان را اینگونه توضیح داد: پویایی تفکر، زبان را زنده نگه میدارد و رکود آن، زبان را از رمق میاندازد. درست است که زبان فارسی، زبان اجمال است و اشاره، نه تفصیل و تجربه؛ و تفکر در تفصیل و تجربه بسط مییابد و گسترده میشود اما چکیده تفکر را هم میتوان به زبان اجمال و اشاره - شعر - گفت. نابسامانی فرهنگی کنونی بیش از هر زمان دیگر پایههای سست تفکر ما را متزلزلتر میکند و زبان ما را به هم ریختهتر. اگر زبان فارسی امروز دچار تغییر - بخوانید آشفتگی - شده است، برای این است که خود ما در مرحله تغییر - بخوانید آشفتگی فکری- هستیم. در این نابسامانی فرهنگی و اجتماعی، فکر ما محل و موضوعی ندارد. از یک سو در تلاش برای رهایی از خاطره قومی است و از سویی در تکاپوی پیوستن به تفکر تحلیلی و انتقادی؛ ولی نه از این رسته، نه به آن پیوسته. این عدم موضوعیت فکری، ما را به پریشانگویی واداشته است.
۲) گرفتاریهای معیشتی و تکاپوی رقتانگیز بام تا شام روزی را اگر- به بهانه جوانی و نرسیدن به مرحله کار - در کار شاعران جوان جدی نگیریم، جاذبههای بیبنومایه دنیای ماهواره و سایبر و دیجیتال، از شبکههای تلویزیونی بگیر تا سایتهای اینترنتی و امکانات هر لحظه افزون تلفن همراه مانند sms وmms و انواع مسکرات و مخدرات و نشئهجات و قرصها و... اگر شاعران را مرعوب نکند، مخاطب آنها را آنقدر مجذوب میکند تا وقتی و سهمی برای خواندن شعر باقی نماند و به راستی شعر بیمخاطب به چه میارزد؟ فراموش نکنیم که اولین مخاطب شاعران، خود شاعرانند (تا نگویید شاعران مرثیه خوان دل دلمرده خویشند)!
۳) برای کرور کرور شاعر جوان در این آشفته بازار، چند نشریه و مجله و ماهنامه و فصلنامه و گاهنامه تخصصی - تاکید میکنم تخصصی - فعالیت میکند؟ کی و کجا به تبیین و نقد و بررسی شعر امروز نشستهایم؟ جز سلیقه و پسند شخصی، کدام شاعر یا جریان موجه و قبول عام یافته، حجت موجه شاعران جوان است؟ چراغ راه و کوره راه این همه جوان کدام کوکب هدایت بوده است؟ در این ۳۰ سال (همزمانی ۳۰ سال با عمر انقلاب اتفاقی است. موضوع بحث، شعر شاعران زیر ۳۰ سال است.) کدام منتقد آگاه، بصیر، آشنا و بیطرف به واکاوی و تحلیل و تبیین صورت و محتوا و قالب و مضمون شعر امروز نشسته است تا ذوق شاعران به جای هرز رفتن و فرسودن در سیاهراههای پستمدرنیسم و ترجمه مانیفیستهای ادبی غرب به مسیری درست هدایت شود؟ چند دهه دیگر باید صبر کرد و به نظاره نشست تا جریان نهایی شعر امروز از روی نعش تلفات انبوه شاعران مستعد و با ذوق راه خویش را بیابد؟ بر این بیفزایید، داستان پر آب چشم وضعیت چاپ و نشر و پخش کتاب و بازار کاغذ و فیلم و زینک و حکایت غریب ممیزی و نظارت و...
اگر کار شاعران جوان و علیالخصوص جشنوارهای مثل <شبهای شهریور> در سه سال اخیر - که من داور آنها بودم - را مبنای بررسی شعر جوان قرار دهیم - که مبنای بدی هم نیست البته - میتوان از یک منظر کلی و با توجه به سه پیش فرض بالا، به شعر جوان امروز از چند زاویه پرتو انداخت:
- ۸۵ درصد شاعران جوان (به اعتبار آمار شرکت کنندگان در این جشنواره) غزلسرا هستند. بنابراین به جای بررسی <شعر> جوان، منطقیتر آن است که به بررسی <غزل> جوان بپردازیم و دیگرگونههای شعر را وابگذاریم به اهلش.
- غزل <نو>، غزل <نیمایی>، غزل <پست مدرن>، غزل <روایی...> اگر چه عناوین دقیق و درستی نیستند و خط و مرز مشخص و مصداق روشنی ندارند، ولی به همان پیشفرض اول ارجاع دارند.
تعلیق میان حدیث نفس یا اصالت فرد، تعهد اجتماعی و عرفانزدگی و پراکندگی - نه تنوع - مضمون به دلیل پراکندگی ذهنی مانع شکلگیری جریانی یکدست، ریشهدار و تنومند با مولفههای روشن میشود تا بتوان با متر و معیار مشخص و واحدی به قضاوت و داوری آن نشست. بدیهی است که در زیر چتر هر کدام از این عنوانها، شاعران مستعد و با ذوقی سرگرمند که از آنها هم غزلهای امیدوارکنندهای به لحاظ ساخت و در حوزه معنا به جا مانده است ولی اینگونه کارها و این دست شاعران، آنقدر کمند که نمیتوانند به نضج و شکلگیری جریانی جدی منجر شوند.
از آنجا که غزل قالبی است که به شکل شگفتانگیزی دنیای ذهنی شاعر را به تماشا میگذارد و صادقترین قالب در بیان احوالات درون آدمی است، هرگونه ادا و توسل جز به آنچه در درون او میگذرد و میجوشد، دست شاعر را رو میکند، میل به استتار یا ترس از شفافیت - تقدیر ازلی ما ایرانیان- صداقت، جسارت و شجاعت را از شاعر میگیرد و به نهانروش و در نتیجه کلیبافی و بلاتکلیفی دچارش میکند؛ یعنی همچنان که من روستایی نمیتوانم شهری شوم و شعر شهری بگویم - اگر چه سالها تجربه شهرنشینی داشته باشم - چون شهر با نفسانیت من منطبق نیست، نمیتوانم آن را هضم و درونی کنم، بنابراین هرگونه تلاش من برای بیان دغدغههای انسان شهری از همان ابتدا شکست خورده است و لباس این مضمون بر تن واژگان زار میزند.
یا بلند است یا کوتاه یا بیتناسب. بعضی شاعران جوان زیر این عنوانها و تئوری سازندگان آن مرعوب میشوند و از خود تهی، بنابراین ادا در میآورند و متوسل به فرم و تشریفات زبان میشوند. حکایت این دست از شاعران، حکایت روانشناسی است که در مطب مشاورههای آنچنانی میدهد و نسخههای اعجابانگیز و شفابخش مینویسد برای زوجهای جوانی که اختلاف تحملناپذیر دمارشان را درآورده و به آنجا کشانده است و پس از آنها و در آخر وقت، مطب را از پشت پیچ میکند و روی کاناپه همانجا میخوابد که صبح با همسر محترم بر سر رفتن به خانه باجناق آنچنان معرکهای راه انداخته است که شب نتواند به خانه برگردد.
این تناقض مانع انسجام فکری است. شعر، خاطر مجموع میخواهد که ما نداریم - کی شعرتر انگیزد خاطر که چنین! باشد . - تکه تکه فکر میکنیم و تکه تکه میسراییم و شعر ما - غزل ما - غزل بیساختار و بیهویتی میشود که نه مبتنی بر اصول و اسلوب زیبا شناختی غزل پیشکسوتان است و نه جوابگوی ذائقه مخاطب امروز و جان خسته و آواره او.
پس سردرگمی و عدم انطباق تجربه بر نفسانیت و میل به استتار سر از فرم و تشریفات زبانی و کلامی درمیآورد که با روح غزل که علیالقاعده باید تغزل باشد و تغزل هم جز با صمیمیت و صداقت به تفاهم نمیرسد در تقابل است؛ این آفت اول.
آفت دوم اما مسامحه و بیتوجهی و بیمسوولیتی نسبت به زبان فارسی و انعطاف توانایی و قابلیتهای بیشمار مکشوف و نامکشوف آن و ناآشنایی با سازوکار و رمزوراز غزل فاخر و استوار گذشته است. میشود بدون درک سامانه فکری شکوهمند غزلیات حافظ، زبان جادویی، سحرانگیز و زلال غزلهای سعدی، عصیان، غلیان و خلجان دیوان شمس و دستگاه عظیم ذهن و زبان غزل بیدل غزل گفت ولی غزل خوب هرگز!
دامنه این مسامحه از واژهگزینی (انتخاب واژه درست)، واژهنشینی (جای درست یا موقعیت مناسب واژه در متن و در کنار واژگان دیگر)، ترکیبسازی (اضافی و وصفی) تصویرسازی (تشبیه و استعاره، سمبل و اسطوره)، نحو (سلامت کلمه و جمله) تا بیتوجهی در تناسب و ترکیب متعادل زبان رسمی و محاوره متغیر است.
سومین آفت، بیدقتی و بیملاحظگی نسبت به ساختار و معماری غزل است. این توجه به فرم از درون و بیتوجهی به ساختار و ساختمان غزل از بیرون هم حکایت تلخ و طنز توأمانی است که زیاد دیده میشود. ماجرا هم از نادیده انگاشتن مصرع به عنوان واحد ساختمانی غزل شروع، به شکستن بیت منجر و به فروریختن ساختار غزل منتهی میشود، به بهانه توالی دراماتیک بیتها یا روایت متن، غافل از اینکه مصرع یک واحد ساختمانی تمام و کمال است که بنا و بنیانی به نام غزل را میسازد، مصرع ملات نیست، یونیک است، آجر است، بلوک است، باید محکم و سالم باشد، نه بیشکل و منعطف.
با این همه به اعتبار خط سیر این سالها - به خصوص سه سال اخیر- میتوان به آینده این جریان خوشبین و امیدوار بود؛ جریانی که به سمت تعادل، تعمق و تکامل میرود، از ناهنجاری و بیمسوولیتی نسبت به زبان کاسته و به توجه به درونمایه و جوهره مبتنی بر مولفههای غزل نرم و معیار افزوده است. آنچه افق این خوشبینی و امیدواری را روشنتر میکند، ظهور چهرههایی است که با برخورداری از ذوق و قریحه سالم، بهرهمندی از سواد و آگاهی ادبی و بهرهگیری از امکانات بالقوه زبان فارسی، ضمن حفظ اسلوب و وفاداری به ساختار غزل، درونمایه و جانمایه آن را با نوآوری، خلاقیت، جسارت و تلفیق صمیمانه و با طراوت زبان رسمی و گفتار، متحول کردهاند.
بهروز یاسمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست