پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جستاری در تفکر سیاسی علمای شیعه از مشروطیت تا سال ۱۳۲۰ قس


جستاری در تفکر سیاسی علمای شیعه از مشروطیت تا سال ۱۳۲۰ قس

دوره انقلاب مشروطیت ایران, نقطه عطف و عصر نوینی در فرآیند کلی اندیشه سیاسی شیعه به شمار می آید زیرا با طرح مفاهیم و پرسشهای تازه در پهنة پذیره های پیشین و سنتی علمای شیعه, اندیشه و ادبیات سیاسی شیعه مرحله ای از بازشناسی, بازپروری و پاسخگویی به شرایط و دگرگونیهای نو را تجربه کرد

دوره انقلاب مشروطیت ایران، نقطه عطف و عصر نوینی در فرآیند کلی اندیشه سیاسی شیعه به شمار می‌آید؛ زیرا با طرح مفاهیم و پرسشهای تازه در پهنة پذیره‌های پیشین و سنتی علمای شیعه، اندیشه و ادبیات سیاسی شیعه مرحله‌‌ای از بازشناسی، بازپروری و پاسخگویی به شرایط و دگرگونیهای نو را تجربه کرد. این بازشناسی، فراتر از تحلیلهای درون دینی، تحت تأثیر گفتمان رو به رشد تمدن و فرهنگ غربی و ورود آن به ایران قرار داشت. تحولات مشروطیت به مدت کوتاهی، با بدفرجامی روبرو شد. با به قدرت رسیدن رضاخان، فضای بسته سیاسی به وجود آمد، و در کنار آن اندیشه‌های ضد‌دینی نیز بشدت رشد کرد بدین ترتیب، شرایط جدیدی بر جریان فکری و کارکردی علمای شیعه حاکم گردید. این مقاله در پی آن است که با مروری بر کنکاشهای فکری و نیز کارکردهای سیاسی، فرهنگی علمای شیعه، اندیشه و رفتار آنان را در این دوره که منتهی به پایان حکومت رضاخان(۱۳۲۰) است، بررسی و پژوهش نماید.

● درآمدی بر تطور اندیشة سیاسی شیعه در مشروطیت ایران

یکی از دوره‌های اساسی توسعه و تطور اندیشة سیاسی شیعه که توأم با مشارکت روحانیت شیعه در امور سیاسی و اجتماعی نیز بود، سالهای انقلاب مشروطیت ایران، و پس از آن می‌باشد که این دوره را باید نقطه عطفی در فرآیند کلی اندیشة سیاسی شیعه قلمداد نمود. در این دوره، اندیشه و ادبیات سیاسی شیعه مرحله‌ای از بازشناسی، بازپروری و پاسخگویی به شرایط نوین را تجربه کرد که به خودی خود، تأثیر بسزایی در روند کلی اندیشة سیاسی شیعه گذاشت. در عهد حکومت قاجاریان، با اینکه برخی از روحانیان، بویژه ائمة جمعه، منصوب از طرف حکومت بودند و روحانیان حکومتی به دربار علاقه نشان می‌دادند، ولی بسیاری از مجتهدان و علمای با نفوذ دین از دربار و حکومت دورماندند. در مواردی نیز آنان ضمن برخورد با حکومت، نقش تاریخی حساس و متمایزی را از خود به جای گذاشتند. در این دوره، پادشاهان قاجاریه نیز برخلاف تلاشهای گسترده در جهت کسب تقدس و مشروعیت الهی، ناکام ماندند؛ چرا که بنا به دیدگاه اساسی شیعه دربارة حکومت و حاکمیت، رهبری جامعه هیچگاه به رهبران غیر دینی واگذار نشده است. اما آنچه در این دوره فراتر از منازعات لایه‌هایی از علمای شیعه با حکومت و نیز وجود مسائل درون دینی طرح گردید و برای نخستین بار به صورت جدی پذیره‌های تئوریک سیاسی شیعه هجوم آورد، گفتمان روبه رشدی بود که در چارچوب شاخصه‌های تمدن غرب وارد جهان اسلام و ایران شده این گفتمان سریعاً توانست مخاطبان زیادی را حتی در میان مذهبیون و علمای دینی بیابد، و مؤلفه‌های آن از سوی بسیاری از افراد پذیرفته شد. هر چند این مؤلفه‌ها در متن توده‌ها نفوذ نکرد، لیکن بیوقفه در اندیشة متفکران جامعه اثر گذاشت. در نهایت، بخش مهمی از آن، جزء پذیره‌های‌ سیاسی و حقوقی ایران در جریانهای انقلاب مشروطیت گردید، که به عنوان عامل چالش‌دهنده در مقابل سنتهای تاریخی جامعة ایرانیان عمل نمود. همچنین، در درون آن بحث و گفتگوی حادی بین ایدئولوژیهای مخالف و مختلف، اعم از قدیم و جدید، به راه انداخت. فحوای بسیاری از اندیشه‌های مربوط به مشروطیت، مبنای اجماع دینی ـ سیاسی و نیز هماهنگی فرهنگی نظام سنتی را به معارضه خواند، و شکاف و شقاقی را در میان نخبگان پدید آورد(ابراهیمیان، ص ۲۸۵). با شکل‌گیری چنین چالشی، بالمآل اندیشة حکومت قانون از دیدگاه سیاسی و اندیشة تجدد از دیدگاه فلسفی، سر فصل ادبیات سیاسی متفکران ایران شد (طباطبائی، ۱۳۷۳، ص ۲۸۸).

از این رو، مشروطیت ایران مبین نخستین رویارویی عمیق بین فرهنگ سنتی اسلام و غرب در ایران جدید است (عنایت، ۱۳۶۵، ص ۲۸۵) این گفتمان جدید، برگرفته از تمدنی بود که تمام اندیشه، سنت و پذیره‌های بشر را از نو قالبگیری کرد و به دلیل ماهیتی که داشت، اثرات و برآیند‌های مهمی را در تاریخ معاصر ایران بر جای گذاشت. چنین گفتمانی به همان نحو که موجبات گشوده شدن سرفصل جدیدی در اندیشة معاصر ایران بویژه به لحاظ سازه‌های این اندیشه در فرآیند فکر سیاسی شیعه بود، پاسخی به مقتضیات تاریخی ایران، چه از لحاظ داخلی و چه بین‌المللی، نیز به شمار می‌آید. این انقلاب از جهت داخلی، در واقع «کوشش برای یافتن» توجیه «ایدئولوژی» یا عصبیتی» تازه برای برقراری و بازسازی آمریت بهتر، در شرایطی که ساختار سیاسی در حال نابودی است، [بود]…. و در مجموع پاسخ به بحران سیاسی حاکم بر جامعة ایران برای برقراری یک نظم سیاسی مبتنی بر قانون بود که هم قدرت بی‌حد و حصر شاه را محدود می‌کرد، و هم برای اولین بار به اهالی این مرز و بوم شخصیت حقوقی به عنوان شهروند بخشید(رجائی، ۱۳۷۳، ص ۱۲۶). بدین لحاظ، نهضت مشروطیت ایران تحِول اساسی و نقطه عطفی در اندیشة سیاسی سنتی شیعه نیز به وجود آورد.

این نهضت بر اثر یک رشته از عوامل داخلی و خارجی به وقوع پیوست، و دنبالة جنبشهای گستردة مشروطه‌خواهی در کشورهای مختلف جهانی در اواخر قرن ۱۹ م و اوایل قرن ۲۰ م بود(حائری، ۱۳۶۴، ص ۴۶؛ خدوری، ۱۳۶۶، ص ۳۷)، که بدون شک تأثیر شگرفی بر اندیشة ایرانیان داشت. ولی پر واضح است که از سوی دیگر، از لحاظ داخلی نیز زمینه‌ها و شکافهای متعددی از جمله: استبداد، پرسش عقب‌ماندگی و نفوذ خارجیها، ضرورت دگرگونی عمیق اجتماعی و سیاسی را ایجاب می‌کرد. از این‌رو، بخش مهمی از مشروطه‌خواهی ایرانیان نیز بازتاب و انعکاسی از تحولات فکری و اجتماعی ضد استبدادی، آزادی‌خواهانه و قانون‌گرایانه بود.

آشنایی ایرانیان با غرب از طریق اعزام دانشجویان، تأسیس مدارس جدید بویژه دارالفنون، مسافرتهای خارجی، ترجمة کتابهای حاوی اندیشه‌های غربی و انتشار روزنامه‌ها ـ که بویژه در نیمة دوم قرن ۱۹ م و در اواخر دورة ناصرالدین شاه افزایش چشمگیری داشت ـ انجام پذیرفت. بدین ترتیب، گفتمان تمدن و فرهنگ غربی، خود را به صورت آشکارتری در فضای سنتی جامعه ایران وارد کرد(آدمیت، ۱۳۴۰، صص۲۱ ـ ۹۲). با گسترش دخالت بیگانگان و به دنبال این، آشنایی ایرانیان با اندیشه‌های نو و به تبع آن، توسعة این اندیشه‌ها که سخت اندیشة دینی را به چالش می‌کشید و به دنبال خود مقام و موقعیت علمای دینی را ـ که در سازة اجتماعی ـ تاریخی ایران نهادینه شده بودند ـ متزلزل و لرزان می‌کرد، پرسشهای متعددی رو در روی علمای شیعی قرار گرفت. چالش اندیشة دینی با مغرب زمین و اندیشه‌های غربی، آشکارتر شد و بالمآل، مباحثی همچون: ماهیت جامعة صالحه، سرشت روابط انسانی، مناسبات مدنی و سیاسی، مصلحت عمومی، نظام حکومتی مطلوب و تحلیل مقوله‌هایی همچون: قدرت سیاسی و مشروعیت، توجه بسیاری از متفکران این دوره، از جمله علمای دین، را به خود جلب کرد. در حالی که دست کم تا آن زمان، در اندیشة علمای دین تأمِلات و تفکرات پیگیر و عمیق در فلسفة دین، کار ویژه‌های اجتماعی و سیاسی آن، جایگاهش در روابط انسانی و زندگی، و ارتباط آن با خرد بشری، وجود نداشت. بدین لحاظ، پدیدة مشروطیت را باید یکی از خواندنی‌ترین فصول تاریخی جامعة ما، از حیث تأثیر و تأثر حوزه‌های فکری سنتی و مدرن، به شمار آورد.

اما در همین راستا و فراتر از همة پرسشها، بررسی نسبت اندیشة دینی شیعی با نظام و اندیشة سیاسی جدید بود، که شاخصه‌هایی همچون، تأکید بر عقل‌گرایی، علم، اندیشة آزادی و حقوق اساسی انسانها را در بر داشت؛ بویژه یکی از اجزای اصلی آن را ارادة عمومی افراد و قرارداد اجتماعی، در پیریزی جوامع و نیز حاکمیت تشکیل می‌داد. بدون شک، با توجه به ادبیات سیاسی قابل توجهی که از سوی علمای شیعه در این دوره شکل گرفت، باید اذعان کرد که عصر مشروطیت ایران فراتر از شکل دادن به اندیشه‌های مبتنی بر عرف و انسان‌گرایانه، دوره‌ای از نواندیشی فکری و نیز به نوعی بازآفرینی اندیشة دینی را به وجود آورد. و با اینکه نگرشهای متفاوتی در قبال آن اتخاذ گردید، ولی در عین حال تولید این حجم از ادبیات فکر سیاسی بویژه در تبیین مشروعیت مشروطیت از سوی علمای شیعه، حکایت از ظرفیت انعطاف‌پذیر تفکر سیاسی عالمان شیعی در پاسخ به چالشهای فکری زمانه به شمار می‌آید که تحت تأثیر نگرشهایی اجتهادی و اصول‌گرایی احیا شدة متأخر قرار داشت. چنین نگرشهایی که به نحو غیر قابل انکاری واقع‌بینی نیز در آن مشاهده می‌شود، ذهن شیعی را پذیرای تحولات اجتماعی می‌کند و نسبت به توانمندی انسان در سازماندهی امور اجتماعی خویش اطمینان بیشتری را به وجود آورد.

تصریح به مقولة اجتهاد شیعی ـ همان طوری که حمید عنایت نیز می‌گوید ـ باعث تلقی با انعطاف‌تری از کاربرد فقه در مسائل مستحدث اجتماعی و سیاسی می‌شود(عنایت، ۱۳۶۵، ص ۲۸۸). از این حیث نیز نهضت مشروطیت ایران، تحِول اساسی و نقطة عزیمتی در اندیشة سیاسی شیعه در عصر غیبت امام زمان(ع) را به وجود آورد، که مشتمل بر گفتمانی نو در تبیین نگره‌های سیاسی شیعه به شمار می‌آید. و بدین لحاظ، در انقلاب مشروطیت ایران علمای مذهبی نقشی بسیار مهم توأم با بیان یک اندیشه را ایفا کردند آنان از قدرتی که به صورت سنتی از رهگذر نقش معنوی، سیاسی، اجتماعی و مالی داشتند، در انقلاب مشروطیت شرکت کردند. این نظر، درست در مقابل دیدگاهی است که برخی از روشنفکران معاصر چون آدمیت، دربارة فعالیت و اندیشة علما در این دوران ارائه کرده‌اند. آدمیت در مجموع، علما را عامل منفی و قهقرایی در آن مبارزه می‌داند، و اندیشة آنان را آشفته و متناقض ارزیابی می‌کند(آدمیت، ۱۳۵۵، ج ۱،ص ۲۲۸). در حالی که فریدون آدمیت در کتاب فکر آزادی و مقدمة مشروطیت می‌نویسد که عوامل اصلی سازندة مشروطیت، عبارت بودند از: روشنفکران و روحانیان که هر دو نیروی مؤثر اجتماع بودند، و هر کدام قدرت و ضعفی داشتند …. روحانیان عامل مؤثر و اصلی هیجان ملّی به شمار می‌رفتند. قدرت آنها در نفوذی بود که در افکار عامه و طبقة متوسط، کسبه و تجار، داشتند. ملایان در مسجد، منادی عدل و نقاد جور و ستم بودند(آدمیت، ۱۳۴۰، صص ۲۴۴ ـ ۲۴۵). در جای دیگر، او می‌نویسد که در حکم منصفانة تاریخ، روی هم رفته باید گفت که تاریخ نشر اندیشه آزادی و بیداری افکار، به نام روشنفکران و تاریخ قیام ملّی، به نام ملایان ثبت شود. خدمت آن دو طبقه، خاصه روشنفکران، از این نظر ارزنده و بزرگ است(آدمیت، ۱۳۴۰، ص ۲۴۷) البته این دیدگاه فریدون آدمیت متقن نمی‎باشد چرا که فعالیت‎های علما و مراجع شیعه در این دوره بدون تردید در نشر آزادی و بیداری افکار ایرانیان اهمیت اساسی داشته است و در این ارتباط فتوای تحریم تنباکو و نیز حضور گسترده در تحولات مشروطیت و امثال آن به خوبی گویا است.

هر چند مشروطه‌خواهی، هواداری از قانون و حتی لفظ و واژه آن منشأ اروپایی داشت(حائری، ۱۳۶۴، صص ۲۵۲ ـ ۲۵۴)، ولی برخی از علمای شیعه این عصر معتقد بودند که با توجه به از نظر پنهان بودن و غیبت امام زمان(ع) از جهان، قدرت و اقتداری که کاملاً مشروع و برخوردار از حقانیت باشد، فی حد نفسه ناممکن است لذا، اعتقاد آنان بر این بود که تمام کاری که می‌شود در زمان غیبت انجام داد، عبارت است ازتحدید نامشروعیتی اقتدار و حکومت موجود. بدین ترتیب، آنان معتقد بودند که قدرت سلطنتی که از طریق قانون اساسی و انتخاب یک مجلس نمایندگان محدود شود، بر سلطنتی مطلقه، خودرأی و خودسر در اعمال قدرت مرجح خواهد بود. از این‌رو، اندیشة مشروطه‌خواه و هواداری از حکومت قانون که به وسیلة عناصر و افراد آموزش‌یافته در غرب وارد ایران شده بود، از سوی علما محمل و محتوای خاصی یافت. علمای شیعه، مشروطه‌خواهی را به عنوان ابزاری برای تحدید قدرت دربار و کاستن از نامشروعیتی تلقی می‌کردند، که از نظر ایشان کلاً در نهاد دولت در زمان غیبت اجتناب‌ناپذیر بود(الگار، ۱۳۶۰، ص ۳۱). بدین‌ترتیب، رویکرد حکومت مردمی و عرفی در فرآیند تاریخی نظریة حاکمیت شیعه پذیرفته شد، و طیف قابل توجهی از مجتهدان بزرگ شیعه سعی کردند که تعارض نداشتن دیدگاه سیاسی شیعه را با این رویکرد توضیح دهند. البته، کسانی بودند که چنین نگرشی را همراه و همپای اندیشة دینی شیعه ندانستند و آن را مباین و معارض با دین اعلام نمودند؛ چرا که آن را با نحوة حکومت مورد نظر شیعه یکسان قلمداد نمی‌کردند(دائرةالمعارف شیعی، ۱۳۷۳، ص ۲۹۵). ولی، شکی وجود ندارد، که ماهیت فکر سیاسی شیعه و نیز نبوغ اجتهادی برخی علمای آن زمان و توانایی ایشان در استخراج اصول حکومت ملی و مردمی از مبانی فقه و شریعت اسلامی[با وجود مخالفت برخی دیگر]، عامل پویایی و آزادیخواهی روحانیت شیعه در این عصر بود(عنایت، ۱۳۶۵، شمارة ۱۳۹۰۶) هر چند باید اضافه نمود که تلاش و تکاپوی علمای طرفدار مشروطه از باب اثبات مشروعیت حکومت مشروطه به نحو مطلق نبوده بلکه از باب تقلیل عدم مشروعیت این نوع حکومت و در مخالفت با استبداد قلمداد می‎گردد از این رو در این راستا میرزای نائینی نیز این نوع توضیح را متصل به ولایت فقیه می‎نماید.

به هر حال، ورود موجدار اندیشه‌های غربی، طیفی از علمای شیعی را واداشت تا در مقابل این چالش، ضمن رد فرآیند غربی شدن و وابستگی به غرب، سعی کنند جریان اصلاح‌طلبی دینی را جهت تبیین مشخص‌تر نقطه نظرات دینی مطمح نظر قرار دهند و اندیشة دین را در رابطه با حکومت بیان دارند. در فضای فکری مشروطه‌خواهی، سؤال اساسی پیش‌ روی علمای مذهبی این بود که در واقع اگر در عصر غیبت حکومتی بر مبنای رأی مردم شکل گیرد، آیا آن مشروع است؟ در این اندیشه، خاستگاه و بستر حکومت مردم بودند، و حکومت از آن مردم تلقی می‌شد. این اندیشه به هر توجیه آن، مقدمتاً مبانی نظری تثبیت شدة شیعه را در عرصة سیاست و حکومت که طی قرنهای متمادی نهادینه شده بود، با مخاطرة جدِی روبه‌رو کرد. از این رو، علمای شیعه می‌بایست این مهم را فراتر از دغدغة فکری آن، و در راستای حفظ حریم و حصار شریعت و اندیشة شیعی مورد مداقه قرار دهند. و با عنایت به زیر‌ساخت اجتماعی ایران که بافت سخت مذهبی داشت، ضرورت می‌یافت که آنها موضعی مشخص دربارة آن بیان دارند، همراهی قابل توجه توده‌های مردم از این انقلاب در ابتدا، حکایت از همپایی علمای مذهبی با چنین تحولی است. حمید عنایت در این باره می‌نویسد: این واقعیت که در طی انقلاب مشروطیت توده‌های شهری ـ که مطمئناً کمتر از توده‌های امروزی مذهبی نبودند ـ با آنهمه شور و اشتیاق که به صلای حکومت مشروطه اجابت می‌گفتند، دلیل کافی بر این اعتقاد است که علمای آزادیخواه نفوذ عظیمی بر آنها داشته‌اند(عنایت، ۱۳۶۵، ص ۲۸۴).

به هر حال، فارغ از این همپایی، اندیشة مشروطه‌خواهی که طیف وسیعی از علمای شیعه نیز از آن حمایت می‌کردند، به هر تعبیر آن در نظریة حکومت نخبگان شیعی شکاف ایجاد کرد؛ مگر اینکه فرض کنیم که طی قرون متمادی پس از عصر غیبت، نمایی مشخص از تئوری حکومتی در اندیشة سیاسی شیعه وجود نداشته است. البته، چنین فرضی نیز قابل قبول نمی‌باشد. بر همین اساس، علمای شیعی سعی می‌‌کنند راهی را حتّی برای تبیین فقهی و اصولی آن در مأخذ و مصادر دینی بیابند؛ به همان نحو که نائینی در کتاب تنبیه‌الامة و تنزیه‌الملة انجام داد(نائینی،۱۳۳۴).

مرحلة مشروطیت در ایران، عصر جدیدی در فکر سیاسی شیعه به حساب می‌آید؛ زیرا مفاهیم و پرسشهای تازه‌ای را در اندیشه و ذهنیت فقیهان شیعه مطرح کرد. مشروطه همراه با قانون اساسی، سلطنت را از حالت مطلقه خارج می‌گرداند و ‌آن را مشروط می‌کرد. مواجهة فقهای شیعه با مفاهیم اساسی سیاسی آن، همچون: حاکمیت مردمی، تفکیک قوا، وکالت، رأی مردم، انتخابات و قانون، باعث شد که دو رهیافت متفاوت در این دوره و در مقابل آن شکل گیرد؛ بویژه اینکه خلأ تئوریک موجود در زمینة ارائه یک نظریة حکومتی در سازمان عقیدتی شیعه و دست کم عدم اجماع‌نظر دربارة آن، جهتهای متفاوتی را به اندیشة اندیشه‌گران شیعی می‌داد. الگار در این زمینه می‌نویسد که در مرجعیت جدید، هنوز یک نظریة سیاسی که بتواند دولت را در نظام عقیدتی بگنجاند، پرورده نشده بود(الگار، ۱۳۵۶، صص ۳۵۶ ـ ۳۵۹)

گروه دانش آموزی تاریخ زیر نظر سرکار خانم اربابیان