جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تلازم ایمان و آزادی


تلازم ایمان و آزادی

ایمان , اساس دینداری و آزادی , گوهر و جوهره انسانیت است هرچند گروهی از اندیشمندان به ناسازگاری و عدم ارتباط و تلازم این دو رای داده اند اما غالب متفکران و اندیشمندان در گذشته و دوران معاصر معتقدند که این دو مفهوم از یکدیگر جدایی ناپذیر و همواره مکمل هم هستند

ایمان ، اساس دینداری و آزادی ، گوهر و جوهره انسانیت است هرچند گروهی از اندیشمندان به ناسازگاری و عدم ارتباط و تلازم این دو رای داده اند اما غالب متفکران و اندیشمندان در گذشته و دوران معاصر معتقدند که این دو مفهوم از یکدیگر جدایی ناپذیر و همواره مکمل هم هستند بنابراین در این نوشتار سعی شده است با بهره گیری از قرآن کریم این ارتباط یا عدم ارتباط بررسی شود.

در فرهنگ غرب به طورکلی دو نظریه در باب ایمان وجود دارد:

۱) نظریه گزاره ای و زبانی :

دیدگاه های مختلفی همچون دیدگاه توماس آکویناس ، شورای واتیکان ، بلز پاسکال و ویلیام جیمز را می توان جزو نظریه گزاره ای وحی برشمرد که همگی ایمان را به معنای پذیرش مجموعه ای از گزاره ها تعریف می کند.

۲) نظریه غیرگزاره ای و غیرزبانی :

در این نظریه نیز دیدگاه های مختلفی همچون دیدگاه های پل تیلیخ و جان هیک وجود دارد.

توماس آکویناس : در اندیشه آکویناس ، ایمان ماهیتی معرفتی دارد و عبارت است از تصدیق گزاره های وحی شده و قبول آنها. البته از نظر او ماهیت معرفتی ایمان به لحاظ درجه یقین ، کمتر از معرفت های علمی است.

به زعم وی ، ایمان بین رای و علم قرار دارد. رای عبارت است از اعتقاد بی شاهد و بی دلیل و از این رو احتمال خلاف آن می رود و علم عبارت است از اعتقاد مبتنی بر شواهد کافی برصدق ؛ از این رو یقینی است.

در حالی که ایمان هرچند مبتنی بر شواهد ناکافی و ناقص است ، براساس دخالت عنصر اراده و خواست آدمی ، همراه با یقین است.

ایمان کار عقل است ، ولی تصدیقی است که ریشه در خواست و اراده آدمی دارد. به هرحال در اندیشه آکویناس ایمان با آزادی نسبتی ندارد؛ چراکه ریشه ایمان در دیدگاه وی در نهایت به خواست الهی برمی گردد نه به انتخاب آدمی.

● دیدگاه کاتولیکی جدید:

شورای اول واتیکان در سال ۱۸۷۰ اعلام کرد که اساس ایمان به گزاره های وحیانی ، اعتماد به خداوند است نه معلوم بودن صدق آنها. آنان معتقدند وجود خداوند و اصل ارسال رسولان را با استدلال عقلی درمی یابیم ؛ اما دیگر اصول اعتقادی و سایر گزاره های وحیانی را با اعتماد به خدا می پذیریم بنابراین دیدگاه کاتولیکی نیز با آزادی انسان ناسازگار است و تصویر زشتی از نسبت ایمان و آزادی بر جای می گذارد.

▪ بلز پاسکال :

وی معتقد است درباره وجود خدا نمی توان برهان اقامه کرد؛ ولی وی براساس روش شناسی معروف به مصلحت اندیش یا شرطیه منسوب به خودش ، اعتقاد به خدا را تصمیمی معقول می داند براساس این روش معقولیت یک تصمیم ، تابع میزان انتظار و امیدی است که از آنجام آن می رود و بر این اساس اعتقادورزی به خدا و ایمان به او امری معقول است.

این تفسیر از ایمان نیز با اختیار و انتخاب و آزادی انسان ناسازگار است ؛ زیرا آزادی در جایی معنا دارد که انسان آگاهانه چیزی را برگزیند.

▪ ویلیام جیمز:

ازنظر ویلیام جیمز، معیار صدق و حقانیت ، سودمندی عملی و مراد از سودمندی عملی سازگاری آنها با مجموع دلبستگی های وجودی انسان است. به عقیده آنها باور به خدا چون آثار مثبتی در پی دارد، اراده آدمی آن را برمی گزیند.

▪ پل تیلیخ :

در نظر وی غایت نهایی فقط یک چیز و آن وجوب واجب الوجود است. به عبارتی معنا و واقعیت زندگی ما فقط در گرو اوست ، اگرچه وی انکار نمی کند که آدمیان دلبستگی هایی دارند که آنها را نهایی می دانند؛ ولی آنچه واقعا به صورت غایی و نهایی خواست و دلبستگی آدمی است ، وجود لایتناهی خداوند است.

▪ جان هیک:

در نظریه غیرزبانی ، وحی از مقوله حادثه است یعنی وحی عبارت از مجموعه ای از گزاره ها نیست ، بلکه همان حوادث خاصی است که در اثر دخالت خداوند در تاریخ به وجود می آید بنابراین ایمان هم از سنح دیدن آن حادثه هاست. ایمان عبارت از تصدیق و اذعان به چند گزاره نیست ، بلکه از سنخ دیدن ، ادراک و تجربه کردن است.

این تلقی از ایمان نیز نقش عقل در شناخت خدا و حقایق دینی را انکار می کند و با تلقی ادیان الهی از وحی منافات دارد. ادیان الهی ماهیت وحی را زبانی و نازل شده از سوی خدا بر پیامبر به شمار می آورند.

● مفهوم ایمان در جهان اسلام

ایمان از نگاه قرآن و سنت نه تنها با معرفت ، رفتار نیک و آزادی بشر منافات ندارد، بلکه ایمان واقعی آن است که معرفت ، رفتار نیک و آزادی را همراه داشته باشد و خالی از آنها نباشد. انسان با آزادی انتخابی که دارد باید تلاش کند با پیمودن راه معرفت به شناخت حقایق ایمانی نائل شود. سپس به رفتارهای نیکی که ایمان به آنها دعوت می کند ملتزم گردد و عمل کند به این ترتیب ریشه ایمان در آزادی انسان غرس می شود و رشد آن در راه شناخت حاصل می گردد و ثمره آن که اعمال شایسته است پدیدار می شود. دیدگاه امامیه با دیدگاه قرآن و روایات تناسب بیشتری دارد؛ زیرا براساس دیدگاه رایج شیعه در باب ایمان که همان نظریه خواجه نصیر طوسی است ؛ ایمان مبتنی بر تصدیق و معرفت است و اقرار و عمل نیز از همراهان و لوازم آن به شمار می روند و بستر آن انتخاب شایسته و آزادانه انسان است.

● مفهوم آزادی در جهان غرب

آزادی در فلسفه سیاسی غرب کاربردهای مختلفی داشته است. برخی از فلاسفه معتقدند آزادی دارای دو معنای سلبی و ایجابی است. آزادی منفی به معنی رهایی و آزادی مثبت به معنای در جهت اراده و خواست خود بودن است.

▪ آزادی منفی :

آزادی منفی بر فارغ بودن از موانع و محدودیت های خارجی یا بیرونی دلالت دارد. فرانتس نویمان می گوید: آزادی یعنی فقدان منع و در مورد ناکافی بودن آزادی منفی می گوید: آزادی منفی لازم است ولی کافی نیست ؛ زیرا نمی گوید که می خواهیم از این آزادی به چه منظوری استفاده کنیم و جوهر و محتوای آزادی ما بناست چه باشد. به هر حال یک معنای آزادی در تفکر غرب عبارت است از فقدان منع و جلوگیری که آزادی منفی یا آزادی سلبی نامیده می شود. دغدغه آزادی منفی محدودیت هایی است که در برابر فرد ایجاد می شود، لذا کلمه رهایی بهترین ترجمه فارسی آزادی منفی به شمار می رود.

▪ آزادی مثبت :

معنای مثبت آزادی در غرب ، در رابطه عقل شکل می گیرد، این گونه تعریف ها بر نقش خرد در اراده و انتخاب استوار است.

مثلا لایب نیتس می گوید: آزادی خودانگیختگی عقل است و پاولزن می گوید: آزادی برای انسان ، حکومت روح است. در حقیقت آزادی مثبت پاسخی به این پرسش است که حاکم و ناظر برانسان چه کسی می تواند باشد؟ و آدمی را چه کسی می تواند به انجام کاری وادار سازد؟ همچنین در تبیین این آزادی گفته شده است : این نوع آزادی براستی آزادی واقعی است.

کانون توجه به آزادی مثبت ، پرداختن به رهایی از محدودیت ها نیست بلکه تایید بر خودکفایی فرد و خودانتخابی عقلی یا وجدانی اوست.

وحدت معنا در اصطلاح آزادی : عده ای از فلاسفه مانند جنی تیچمن ، کاترین اوانز و مک کولوم معتقدند تفاوت های یاد شده در معنای سلبی و ایجابی از آزادی برخاسته از اختلاف جوهری در مفهوم آزادی نیست.

تیچمن و اوانز می گویند این تفاوت صرفا لفظی است و اهمیت فلسفی چندانی ندارد و مفهوم مثبت و منفی آزادی در واقع دو برداشت ایجابی و سلبی از مفهوم آزادی است. این دو برداشت باعث تمایز ماهوی مفهوم آزادی نمی شود. مک کالوم بر این باور است که آزادی همیشه رهایی و آزادی چیزی یا کسی از چیزی یا مانعی برای انجام دادن چیزی یا برخورداری از چیزی نیست.

وی معتقد است در مفهوم آزادی ۳ عنصر و مولفه وجود دارد: آزادی چه کسی؟ در قبال چه؟ و آزادی از چه؟ تفاوت ها در تبیین آزادی ، ناشی از اختلاف برداشت های مختلف در باب این سه عنصر است.

● تعدد معنای آزادی :

به نظر می رسد تفاوت میان آزادی منفی و مثبت از باب اختلاف صرفا لفظی و بیان یک معنا به دو شکل مثبت و منفی نباشد، بلکه از باب اختلاف شرط و مقتضی است.

به عبارت دیگر آزادی منفی در رهایی معنا شده که هماهنگ با معنای عرضی آن است.

یعنی آزاد کسی است که مانع و محدودیتی در پیش رو نداشته باشد. حال آن که آزادی مثبت در خوداتکایی ، توانمندی در انتخاب عقلی و توجه به هدف معنا می یابد یعنی آزاد کسی است که بتواند با خرد خویش و وجدانش به انتخاب بپردازد و ارباب خویش باشد نه پیرو دیگری.

▪ آزادی مثبت یا آزادی منفی :

انسان در زندگی نیازمند اندیشه ، خردورزی و حرکت براساس عقل در بستری است که محدودیت های آن مانع از رشد آدمی نباشد. از این رو هم به آزادی سلبی نیاز دارد و هم به آزادی مثبت. به عبارت دیگر هر دو نوع آزادی برای انسان ضروری است البته تفسیری که از آزادی منفی با آزادی مثبت شده است ، تفسیری ناقص و ناتمام است.

▪ بررسی آزادی منفی : این که آدمی باید آدمی رها باشد؛ سخن قابل پذیرشی است ولی اشکالی که به معنای آزادی منفی وارد شده است ، مشخص نبودن متعلق آن است یعنی مشخص نیست ما می خواهیم از این آزادی یعنی رهایی از مانع به چه منظور استفاده کنیم.

● ابزار بودن آزادی و هدف بودن کمال آدمی

در منطق قرآن ، آزادی در راستای رشد آدمی و سعادت حقیقی او پذیرفته شده است. آزادی قرآنی ، آزادی در راستای تحقق ارزشهای انسانی است. قرآن یکی از اهداف پیامبران را آزادسازی بشر معرفی می کند.

یکی از تفاوت های اساسی میان آزادی قرآنی و آزادی لیبرالی آن است که از دیدگاه قرآن ، آزادی فی نفسه مطلوب و هدف مطلق و ذاتی نیست ، بلکه در حقیقت برخورداری از نیروی خلاقه حیات است تا آدمی بتواند به وسیله آن به حیات معقول نائل شود.

● جمع مصالح فردی و جمعی در آزادی قرآنی :

از دیدگاه لیبرالیسم ، آزادی در حوزه رفتارهای فرد به طور کامل و محدود است. درحالی که در فلسفه سیاسی اسلام آزادی درصورتی ارزشمند تلقی می شود که برخلاف مصالح فرد نیز نباشد.

نتیجه آن که آزادی قرآنی با پذیرش مصالح جمعی به مصالح فردی هم توجه کرده و مصالح فردی و جمعی را مبنای آزادی انسان قرار داده است.

● عقل دینی اساس آزادی مثبت قرآنی :

آزادی مثبت از دیدگاه قرآن مبتنی بر خرد غایت اندیش و رستگاربخش است و چنین عقلی در پرتو تعالیم انبیا شکل می گیرد. حال آن که آزادی مثبت از نظر لیبرالیسم مبتنی بر خردابزاری و دنیااندیشی است.

کمترین اثر این تفاوت این است که مرزها و ابعاد این دو نوع آزادی با یکدیگر فرق دارد. آزادی لیبرالی در بهره گیری بیشتر از منافع مادی ارزش پیدا می کند ، حال آن که آزادی قرآنی در به فعلیت رسیدن بیشتر استعدادهای آدمی منزلت می یابد.

نتیجه این که عقل دینی ، عقل غایت اندیش است نه عقل محاسبه گر و لذت طلب. خودگردانی قرآنی ، خودگردانی سعادت بخش است نه خودگردانی هلاکت ساز.

به این ترتیب آزادی مثبت قرآنی ، آزادی عقل در هدایتگری آدمی به رشد استعدادها و به فعالیت رساندن آنها و وصول به سعادت است ؛ نه عقل لیبرالی که عبارت است از آزادی نفس و امیال حیوانی آدمی در رسیدن به اوج نفسانیات و لذتهای دنیایی.

دو ضعف اساسی مفهوم سلبی آزادی آن است که روشن نمی سازد آزادی از چه؟ و آزادی برای چه؟ همین ابهام زمینه موجب شده تا آزادی ، تفسیرهای متعدد و گاه متناقضی پیدا کند و نیز مایه سوءاستفاده قرار گیرد. اشکال دیگر آن است که آزادی سلبی مطلق قابل دفاع نیست زیرا برخی محدودیت های آزادی ، لازمه تداوم حیات انسان است.

▪ بررسی آزادی مثبت :

آزادی مثبت به معنای خودگردانی و فعالیت براساس عقل است. باید گفت : چنین معنایی از آزادی ، گامی به جلو در جهت شناخت درست مفهوم آن است ، چرا که عقل را به عنوان اساس و ریشه آزادی معرفی می کند اما از آن رو که عقلانیت و خردگرایی در نزد اینان در فلسفه مادی گری و دین گریزی ریشه دارد و جهتش ، سودطلبی و لذت جویی دنیوی است نمی تواند تصویر درست از آزادی ترسیم نماید. به عبارت دیگر عقلانیت غربی ابزاری است در دستان منفعت جویی ، آن هم سود مادی و دنیوی ؛ بدین جهت چنین عقلی ، از حیث شناختاری و کاشفیت یا حیثیت تحرک و انگیزش برخوردار نیست ، به این ترتیب نقش موثر و مستقلی در شکل گیری آزادی ایفا نمی کند زیرا عقل آن گاه می تواند نقش آفرین باشد و جهت آزادی را مشخص کند که در بند اهداف سودجویانه و خالی از حیثیت شناختاری و انگیزشی نباشد بلکه مبتنی به خود باشد و در پرتو وحی ، به کشف مشخصه ها و کاربردهای آزادی بپردازد.

● مفهوم آزادی در قرآن

از آزادی در زبان عربی با واژه های حریت ، استقلال و رهایی تعبیر شده است. به نظر می رسد حریت معادل آزادی در زبان عربی است و استقلال و رهایی لوازم آن هستند. مراد از استقلال ، خوداتکایی و خودگردانی است و رهایی به معنای عدم محدودیت است.

▪ واژه آزادی در قرآن :

در قرآن واژه حریت به کار نرفته است ولی مفهوم حریت یعنی آزادی مورد توجه بوده است به گونه ای که هدف بعثت پیامبر اکرم ص آزادسازی مردم و رهانیدن آنان از زنجیرها و اسارت ها ذکر شده است.

در تفاسیر به برخی زنجیرهایی که آزادی انسان را سلب می کنند و چگونگی رهایی انسان از آنها با توجه به تعالیم قرآن اشاره شده است ازجمله زنجیر جهل و نادانی که از طریق دعوت پیگیر و مستمر قرآن به علم و دانش برداشته شده است یا زنجیر بت پرستی و خرافات که از راه دعوت به شناخت خالق هستی و توحید از بین می رود یا زنجیر انواع تبعیضات و زندگی طبقاتی که از طریق دعوت قرآن به اخوت دینی ، برادری اسلامی و مساوات در برابر قانون از میان انسآنها رخت برمی بندد بنابراین هرچند واژه حریت در قرآن نیامده است ولی معنای حریت و آزادی در قرآن چنان منزلت یافته که نه تنها هدف پیامبراسلام ذکر شده بلکه هدف هر پیامبری ، رهانیدن انسان از عبادت غیر خدا و مبارزه با طاغوت بوده است.

آزادی قرآنی یعنی رهایی از هرگونه زنجیر و اسارت درونی و بیرونی و مبارزه با طاغوت درون و بیرون که نتیجه اش عبودیت ، خودیابی و بناکردن حیات و زندگی براساس معرفت خویش است. از دیدگاه قرآن ، میان خداپرستی و رستگاری و فراموشی خود در اثر فراموشی خدا تلازم وجود دارد.

▪ واژه آزادی در روایات :

واژه حریت و حر در روایات به کار رفته و برای آن ویژگی های زیر ذکر شده است : آزادی حقیقی ، آزادی درونی است ؛ به این معنا که آدمی در بند نفسانیات و امیال نباشد در روایات آمده است که اگر کسی در بند نفسانیات نباشد، آزاد واقعی است هرچند در بندهای بیرونی گرفتار گردد و اسیر دست دیگران باشد از این رو از دیدگاه متون روایی ، کسی که شهوات را ترک کند، آزاد است.

آزادی در بینش روایات ، ریشه الهی دارد یعنی آزادی ناشی از خلقت الهی است. انسان به لحاظ وجودی ، آزاد است و باید از این آزادی تکوینی خود استفاده کند و زندگی و سرنوشت خویش را به دیگران واگذار نکند بلکه خودگردان باشد و با آگاهی حیات خویش را بسازد بنابر این انسان علاوه بر آزادی تکوینی ، دارای آزادی تشریعی و هرگونه محدودیتی نیازمند دلیل است.

آزادی ذکر شده در روایات ، شامل آزادی درونی و بیرونی می شود. البته آزادی درونی مهمتر و اساسی تر از آزادی های بیرونی است ؛ شاهد بر اهمیت آن که در روایات ، بندگان به سه دسته تقسیم شده اند: بنده دیگری ، بنده شهوت و بنده طمع و بنده شهرت که آزادی درونی انسان را از بین می برد ، بدترین بندگی و اسارت شمرده شده است.

● آزادی در قرآن و آزادی در اندیشه غرب

از دیدگاه قرآن و روایت ، آزادی منزلتی بسیار والا دارد و به لحاظ تشریعی ، آزاد بودن همه انسان ها یک اصل است.

این آزادی شامل آزادی مثبت (خودگردانی و حرکت براساس معرفت) و آزادی منفی (رهایی از محدودیت ها و زنجیرهای بیرونی و درونی) می شود. از این جهات آزادی قرآنی با آزادی رایج در فرهنگ غرب تفاوتی ندارد ولی آزادی قرآنی از ابعاد دیگری با آزادی غربی و لیبرالی متفاوت است تفاوت هایی که در ادامه بررسی می شود و غالبا از اختلاف مبانی و بینش های این فرهنگ سرچشمه می گیرد.

▪ آزادی بیرونی همراه با آزادی درونی :

متعلق آزادی منفی در فرهنگ قرآن ، موانع رشد گوهر آدمی است چه این موانع از بیرون بر انسان تحمیل شود یا از درون سربرآورد. ولی در فرهنگ لیبرالی ، تنها به رفع موانع بیرونی توجه شده است و سلب آزادی فرد از سوی دیگران یا مزاحمت آزادی فرد با آزادی های دیگران را برنمی تابد. این تفاوت در نوع نگرش متفاوت به انسان ریشه دارد. اگر از منظری بالاتر از منظر مادی به انسان و جهان نگاه کنیم در آن صورت آزادی معنا و محدوده ای دیگر می یابد. آزادی از این منظر به معنای آزادی گوهر آدمی و تکامل روح و جان اوست ، نه آزادی امیال طبیعی و تمایلات نفسانی.

▪ حق طلبی معیار آزادی بیرونی :

حق طلبی و محوریت حق ، ویژگی دوم آزادی قرآنی است که با آزادی لیبرالی غرب متفاوت است. از دیدگاه قرآن ، آزادی بیرونی آن است که انسان ازسلطه و اسارت آنچه مایه گمراهی او از حق می شود رهایی یابد حال آن که در آزادی غربی تنها رهایی از دیگران اهمیت دارد.

حسن محمدی