چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

ابتنا بر امتناع


ابتنا بر امتناع

بررسی کتاب «مفاهیم قدیم و اندیشه جدید» حسین آبادیان

بحران نظری در ایران از زمانی آغاز شد که سنت قدمایی نظراً در مخالفت با الزامات عمل زمانه قرار گرفت. به عبارتی این گسست میان نظر و عمل در نهضت مشروطه بود که موجبات بحران در اندیشه را فراهم آورد. اما باید دانست که مشروطه نتیجه منطقی برآیند اندیشه های عصر مشروطه و مفاهیم عصر ماقبل آن نبود. با نگاهی اجمالی به جغرافیای نظری و مفاهیم آن عصر و مداقه در مختصات هر اندیشه، مسلماً این گونه به نظر خواهد آمد که مجموعه یی از سلسله مفاهیمی با مبدأهای مختلف و گاه متضاد و سیر تحول همه آنها در بستر مشروطه، منظومه ناساز نظری مشروطه را رقم زده است. شاید بتوان گفت شاخصه اصلی اندیشه مشروطه، حرکت در سطوح بوده است، به این معنا که فارغ از شناخت و یادآوری نسبت به سنت فکری، و همین طور اشراف و آگاهی عمیق از بستری که اندیشه غرب و به تبع آن تمدن غرب ما بعد عصر روشنگری و انقلاب صنعتی در آن شکل گرفته بود، به ارائه پاسخ ها و راهکارهایی جهت یافتن راه برون رفتی از شرایط نامطلوب عصر قاجار دست یازیدند. حلقه مفقوده نظام اندیشه یی مشروطه، تفکر است؛ تفکری که نقطه عزیمت خودآگاهی است.

روحانیون که خود را حافظ و متولی دین می دانستند، به عنوان نمایندگان سنتی ظاهر شدند که یا در مقابل مفاهیم جدید مطرح شده ایستادند یا از منظرگاه خود به تبیین و توجیه مفاهیم جدید پرداختند. به دنبال کمرنگ شدن وجوه دیگری از سنت ایرانیان ماقبل، و طرد و حذف دیگر نحله ها، منجمله فیلسوفان، عارفان و صوفی مسلکان، فقیهان واجد پایگاه بسیار قدرتمندی در میان توده مردم بودند و از سوی دیگر از نفوذ بالایی نیز در دربار شاهان قاجار، که به نوعی در ادامه قدرت آنان از زمان صفویان بود، بهره مند بودند. این در حالی بود که فقه مسلکان که همه ملایان را تشکیل می داد، تنها آشنا و تبیین گر و مدافع بخشی از سنت بودند و آن احکام شرعی یا به عبارتی شریعت. حاملان اندیشه جدید در مقابل خود تنها ملایان را دیدند و از این حیث همه سنت با همه مولفه ها و ابعاد خود تنها به شریعت و احکام عملی فروکاسته شد و از این رهگذر عده یی که روحانیون بودند، از منظر شریعت به مفاهیم جدید نظر افکندند و غرب رفتگان و روشنفکران نیز با تلسکوپ مدرنیته به رصد شریعت پرداختند. اما از این مساله نیز نباید غفلت ورزید که آن بخش از حاملان سنتی که واکنشی در قبال اتفاق جدید نشان دادند در واقع آن زمان خود را ملزم به این کار دیدند که اندیشه جدید پس از ده ها سال از ورود خود اندیشه، وارد ساحت عمل سیاسی و کنش اجتماعی در میان روشنفکران شد. فی الواقع اینان آن زمان وارد میدان شدند که روشنفکران حامل این اندیشه را اثرگذار در میان توده مردم دیدند. مفاهیم اندیشه نو با عقبه یی که در غرب و قرون جدید در اروپا داشت، برابر و معادل با مفاهیمی از فقه، با بار معنایی پاک متفاوت قرار گرفت.

آزادی و حریت، برابری و مساوات، پارلمان و عدالتخانه، قانون و شریعت، دولت و بازوی اجرایی احکام و... آن دسته از روحانیونی که این اندیشه را ضمن غفلت از چیستی واقعی مفاهیم جدید عرضه شده، در واقع طرح جدیدی از مولفه های پیشینی فقهی می دانستند، در زمره موافقان مشروطه قرار گرفتند. روشنفکران نیز یا از سر فقه نشناسی و غفلت از این نکته که مفاهیمی چون حق و حریت و مساوات و عدالت که در شریعت طرح شده در تفاوت مبنایی است با آنچه در غرب مابعد عصر روشنفکری مطرح شد و اکنون وارد به مصاف فکری ایرانیان شده است، سعی به شرعی جلوه دادن این مفاهیم کردند یا اینکه ضمن آگاهی به این تفاوت ها اما به جهت همراه ساختن علما و توده مردم با خود، به امتزاج این مفاهیم و بیان آنها از طریق شریعت و فقه پرداختند.۱ تقلیل سنت به شریعت باعث شد تلاش برای تبیین و توجیه مفاهیم جدید تنها به تلاش برای هماهنگ کردن آنها با شریعت محدود شود. سنگ محک درستی یا نادرستی آزادی، قانون، برابری و... احکام شریعت شد.در این میان وضعیتی که بسته مدرنیته وارده پیدا کرد برتر از آنی نبود که سنت پیدا کرد. روشنفکران غرب دیده برای تحقق مشروطه، در واقع قصد طی طریق از میوه های مدرنیته به ریشه های آن را داشتند.

مواجهه با شکوه و عظمت پیشرفت تکنولوژی، رفاه، نظم و زیبایی های اروپا، آنها را به فکر یافتن چرایی پیشرفت آنان فرو برد که در یافتن دلیل راه به وادی برد. یکی قانون را، یکی سلطنت و استبداد را، یکی دین را، یکی شعر و ادبیات را، یکی حافظ را، و یکی روحانیت را عامل بدبختی و زوال و افول ملت ایران می دانست.تلاش برای همراه کردن سنت و مدرنیته، در عصر مشروطه نحله های مختلف از موافقان مشروطه را به اتخاذ روش های مختلفی کشاند؛ سنت و مدرنیته یی که تقلیل یافته به جزیی از اجزای خود شده بودند به طوری که موافقان و مخالفان مدرنیته و موافقان و مخالفان گزاره های سنتی، هر دو دسته، در درک و فهم از این دو مساله اشتراک داشتند. به عبارتی، تصوری که از مدرنیته مستفاد داشتند بین روشنفکران و سنتیان مشترک بود و همین طور در مورد سنت.در میان موافقان مشروطه، روحانیون پای در سنت به مدرنیته نظر می افکندند و روشنفکران، پای در مفاهیم جدید مدرنیته، به سنتی که روحانیون پای در آن داشتند، نگاه می کردند و هر دو گروه سعی در هماهنگ کردن این دو از روش خود را داشتند.روحانیون موافق مشروطه، تلاش بر هماهنگ کردن مدرنیته با سنت داشتند و از این رهگذر در آن دخل و تصرف می کردند و در مقابل روشنفکران از نظرگاهی مدرن سعی در ارائه تفسیری و توجیهی مطابق با اصول مدرنیته از سنت داشتند.

بررسی انتقادی مشروطه از منظر نظری، مضمون کتاب جدال اندیشه نو و قدیم حسین آبادیان است. جریان شناسی اندیشه یی که بر مبنای آن نحله های مختلف فکری با مشرب های مختلف به مصاف هم آمدند تا از قبل آن آنچه به عنوان حرکت مشروطه به وقوع پیوست، به وجود آید؛ شرح مواجهه جامعه یی که نسبت به خود چندان آگاه و آشنا نیست، با اندیشه یی نو، برآمده از ساحت ناشناخته یی دیگر.کتاب مفاهیم قدیم و جدید از حسین آبادیان چاپ انتشارات کویر، جهدی است در بررسی مصاف اندیشه ها در زمان مشروطه. همان گونه که در این کتاب نیز ذکر شده است، نویسنده در قالب کتاب خویش سعی در بررسی دو پرسش و جست وجو برای پاسخ آن است؛ دو پرسشی که ناظر بر عمل و نظر مشروطه است. نظری که بنا به خصوصیات و قد و قواره خود عملی را، کمابیش، آن گونه که امروز از مشروطه می دانیم، نتیجه کرد. تمام کتاب مقدمه یی است برای پاسخ به این دو پرسش؛ «نخست اینکه نظام سنت فکری ایران مقارن با ورود اندیشه های جدید و از آن جمله مشروطه چه بود و دوم اینکه فهم اندیشه های نوین در این نظام از سنت فکری چگونه صورت می گرفت؟»۲دو راه، امکان رهنمون ما برای بررسی این دو پرسش است؛ اولی بررسی چیستی ماهیت این موضوع، از طریق تفسیر است، که بررسی ظاهر متن آن از دریچه امروز خواهد بود و دیگری از طریق تبارشناسی متن و مولفه ها و مفاهیم آن، به بیانی مورد تاویل قرار گیرد.

آنچه در این کتاب در پیش گرفته می شود در واقع راه دوم است و آبادیان تاویلی را که خود مراد می کند ابزاری برای این مهم می گرداند. «تاویل منظور، در واقع به اول برگرداندن مفاهیم هست، یعنی اینکه می خواهیم مفاهیم ذهنی رایج در بین اندیشه گران ایرانی در این مقطع تاریخ مورد بحث این رساله در چارچوب معانی رایج از این مفاهیم در دوره مورد اشاره بکاویم.»۳

در واقع از این طریق در این کتاب بیش از همه و برجسته تر، به بررسی بستری که جریان مشروطه در آن شکل گرفت، پرداخته می شود. از این طریق ضمن ترسیم چارچوب مقطع مشروطه، از لایه های زیرین و زمینه های آن پرده برداشته می شود. در این مسیر البته شباهت بسیاری در منظر و تحلیل به سید جواد طباطبایی دیده می شود و به گونه یی نویسنده را تحت تاثیر انعکاس مشروطه در آیینه طباطبایی می توان یافت.

آنچه نویسنده به عنوان بحران نظری عصر مشروطه و گسستی که در آن نسبت به قدیم پیدا شد را آغاز طرح پرسشی در غرب تحلیل می کند که داخلیان به صرافت پاسخ به آن افتادند. و مشکل را در ترسیم محل نزاع در مصاف اندیشه های مشروطه، در این می داند که نزاع بر سر ارائه پاسخ به سوالی است که در داخل و در بستر سنت ایرانی جوشش نکرده بود. سید جواد طباطبایی می نویسد؛ «به خلاف آنچه که در کشورهای اروپایی اتفاق افتاده بود، جریان روشنفکری از درون اندیشه سنتی ایران برنیامد و از این رو نتوانست، در تحول خود، در نسبت میان روشنفکری و اندیشه سنتی تامل کند... در ایران، تجددخواهی از پیامدهای بی اعتنایی متاخران به قدما بود.»۴

و اما حسین آبادیان می نویسد؛ «مشروطه در مقابل پرسش هایی به وجود آمد که از غرب و پس از عصر روشنگری مطرح شده بودند و تلاش و تحرک جهت پاسخ به این پرسش ها راه هایی را در پیش رو گذاشت. پاسخ هایی که الزاماً الزامات پاسخ به یک پرسش را به همراه نداشت.»

اما در جاهایی دیگر حسین آبادیان به نوعی دیگر طرح پرسش از داخل سنت را غیرعملی می داند، به این گونه که تفکر از آنجا که محل بسته شدن نطفه سوال است و نقطه آغازی است بر سوالات بی شمار دیگر و از سویی دیگر قدسی بودن ساحت دین و چون و چرا برنداشتن آن؛ «اما در هرگونه ایمانی طرح پرسش اساسی ممتنع است زیرا در ایمان پای خالق در میان است و هیچ مومنی اساس ایمان خود را مورد پرسش قرار نمی دهد.»۵ از سویی نویسنده ابتر بودن نظام اندیشه مشروطه را ناشی از عدم جوشش خود پرسش در زمینه سنت می داند و از سوی دیگر به وجود آمدن پرسش در زمینه سنت را ممتنع اعلام می کند.

اما این را هم در فصولی از کتاب برجسته تر می توان دید که نویسنده به جای تاکید بر ایجاد سوال در بستر سنت بر ایجاد گفت وگو و دیالوگ بین خود و غیر(که غربیان و نظام فکری آنها بود) تاکید می کند اما باز در این مورد هم در جایی می گوید؛« مفاهیم و اجزا گفتار محصول سنن و صورت های حیات زندگی انسان ها هستند؛ این سنن فقط در چارچوبی خاص قابل دریافت هستند. انسان ها در ربط با محیط های اجتماعی و ارزش های ماتقدم خود زندگی می کنند و گفت وگوی آنان نیز از مجرای زبانی صورت می گیرد که خاص آنها است. در این ارتباط مجموعه یی از مفاهیم شکل می گیرد که مرزهای وجودی قومی را از قوم دیگر متمایز می کند... گفت وگو زمانی ممکن است که انسان ها در پیش فرض های خود مشترک باشند...»۶ اما آنچه بیش از پیش اهمیت دارد معرفی صاحب تاثیراتی در عرصه مشروطه ایرانی است که پیش از آن، کمتر به آنها پرداخته شده است و در آثار مورخان بزرگی چون فریدون آدمیت حتی نادیده انگاشته شده اند. به هر روی زمینه های بررسی که کتاب مشتمل بر آن است، مشخص است.

ابتدا به ترسیم شرایط فکری و فرقه های مذهبی و نحله های فکری و سلوکی در زمان مشروطه در ایران می پردازد و در ادامه در ۱۰ فصل به بررسی تفکرات و اندیشه های کسانی می پردازد که هر کدام به نحوی عقیده یی از معتقدان به آن فکر را به همراه داشتند و به شکلی اثر و دخالتی در روند مشروطه ایران داشتند.مولف به طور مختصر ولی در مجال این کتاب، مکفی، به معرفی و بررسی و همچنین در برخی به نقد اندیشه های شیخ فضل الله نوری، شیخ ابوالحسن مرندی، شیخ الرئیس قاجار، شیخ هادی نجم آبادی، سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ اسماعیل محلاتی، میرزای نائینی، آخوند خراسانی، شیخ حسین اردبیلی، حسین یزدی و همچنین حاجی آقا شیرازی می پردازد و در پرتو این بررسی به معرفی شخصیت های مشروطه خواه و مخالفان مشروطه که به نوعی صاحب اثر و دخالت در روند بودند، دست می زند.حسین آبادیان از طریق نگاهی کل نگرانه چارچوب نظری و زمینه یی که این نظر در آن حیات داشت و به ابراز وجودی می پرداخت را رسم می کند. هدف غایی نویسنده آن گونه که خود نیز در بخش اول این کتاب تصریح می کند، آشکار کردن این مساله است که اجزای فکری مشروطه در مقام نظر و تحقیق آن در مقام عمل و تاثیر آن بر روند آتی و صورت بندی هایی که تقدیر آینده بوده، روشن شود. و از این رهگذر ضمن آگاهی از حوادث گذشته، از زمان حال فاصله گرفته شود و افق وسیع آینده و انتخاب های مفروض تدارک دیده می شود و دورنمای آینده را مورد موشکافی قرار می دهد. کتاب مورد بحث ماحصل مطالعه و تحقیقی ارزشمند است که بدون نقد مطمئناً ابتر است. این نوشتار بهانه یی است تا مخاطبان را به مطالعه و ناقدان را به نقد پیشنهاد کند.

مهدی فاتحی

پی نوشت ها؛

۱- ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس قاجار از نوادگان فتحعلی شاه در کتاب اتحاد اسلام خود می نویسد؛«فرضاً مقتضیات دهریه و اتفاقات قهریه دولت را مجبور کرد بر قبول قانونی از قوانین خارجه آن قانون نافع را در قالب دیگر باید ریخت و با کلاه شرعی و لباس دینی به اجرا درآورد.» البته شیخ الرئیس قاجار خود از کسانی است که از اتحاد اسلام در مقابل غرب و اندیشه آن سخن به میان می آورد و در اینجا به خوبی بیان می دارد که اگر هم از غربیان نیاز به اتخاذی هم بود، باید چگونه آن را دینی کرد.

۲- مفاهیم قدیم و اندیشه جدید، ص ۱۵

۳- «منظور از این روش، شناسایی بنیاد، مبدأ و منشاء گفتارهای نظری قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم میلادی، در زمینه سنت دیالکتیکی ایرانی- اسلامی و اندیشه های واردشده از غرب است.»، ص ۱۶

۴- سیدجواد طباطبایی، مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، تهران، انتشارات ستوده، ص ۴۳

۵- البته حسین آبادیان در این گونه برخورد با مفهوم ایمان و دین از نوع نگاهی که آرامش دوستدار دارد بهره می جوید. آن چنان که آن تعریفی را که خود از خدا و دین و ایمان دارد تعریف صحیح می داند و دینی را که خود تعریف می کند دین می داند و بعد بر اساس آن داوری کرده که به عنوان مثال دینداری امتناع تفکر است.

۶- مفاهیم قدیم و اندیشه جدید، ص ۳۸۱.