یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شط عشق دردیار شقایق ها


شط عشق دردیار شقایق ها

حاشیه نوشته های سفر استانی رئیس جمهور به خوزستان

حدود یک ماه قبل بود که رئیس جمهور برای بهره برداری از یکی از طرح ها راهی استان خوزستان شد ‎/ در آن سفر که چند ساعتی بیشترطول نکشید مسئولان استانی از رئیس جمهور خواستند که تا اواخر آذر ماه دور دوم سفر خود به استان خوزستان را انجام دهد تا قبل از اینکه لایحه بودجه سال ۸۸ به مجلس برود با مشکلات و نیازهای جدید این استان آشنا شود. رئیس جمهور هم در همان جلسه با زبان عربی به این دعوت پاسخ مثبت داد تا اینکه شرایطی فراهم شد که هنوز آذر به پایان نرسیده راهی استان شویم. صبح سه شنبه ۲۶ آذر که می خواستیم از پایتخت راه بیفتیم هوا چندان سرد و سوز دار نبود. بنابراین با احتساب اینکه آنجا اهواز است و هوا به مراتب گرمتر از اینجا و با به یادآوری این تجربه که در سفر چند ساعته قبلی به اهواز حسابی به خاطر پوشیدن لباس های گرم در هوای شرجی مضحکه عام و خاص شده بودیم این بار بارمان را سبک تر برداشتیم تا با حاشیه کمتری راهی این استان شویم. اما زمانی که خلبان در آسمان اهواز گفت که دمای هوا ۶ درجه بالای صفر است حسابی چشمان همه گرد شد که ای دل غافل عجب رو دستی خوردیم که تنها با یک دست لباس راهی اهواز شدیم.‎/‎/

«اینجا سرزمین ملائک است، برای دیدارتان شقایق ها صف کشیده اند و نخل های بی سر در پیش شما سر تعظیم فرود آورده اند ‎/ اینجا به قداست نام شهیدان آسمانش آنقدر نزدیک است که می توان از خاکریز ها بالا رفت و یک سبد ستاره چید آقای رئیس جمهور به دیار لاله رویان خوش آمدید مقدمتان گل باران.‎/.»

قبل از اینکه از هواپیما پیاده شویم از پشت پنجره هایی که طول و عرضش یک وجب هم نمی شد پسرک را با دسته گل زیبایی که در دست داشت دیده بودم فکر می کنم فرزند شهید بود. لهجه زیبایی داشت شاید اگر قرار بود با زبان عربی سخن بگوید بسیار زیباتر این جملات را بر زبان جاری می کرد. البته بماند که فارسی را هم با صلابت خاص و ته لهجه عربی بسیار شیرین سخن می گفت روی هر واژه تأکید خاصی می کرد؛ نخل، شقایق، خاکریز، ستاره، شهید و.‎/‎/ خیلی از خاطره ها برای مردم این خطه در این واژه ها خلاصه شده است و حال که فرصتی پیش آمده تا به معرفی دیارش و استقبال از رئیس جمهور بپردازد با تمام جان آنها را بیان می کرد.‎/‎/

مصلای شهر اهواز مقصد اول رئیس جمهور بود تا در جمع مردم اهواز سخنرانی کند. به گفته همراهانی که اصلیت خوزستانی داشتند تنها ۲۰ دقیقه فاصله بین فرودگاه و مصلی بود اما شلوغی خیابان ها برای استقبال از رئیس جمهور به حدی بود که پس از مدت زمانی در حدود ۲ ساعت و ۳۰دقیقه به ورزشگاه رسیدیم.

آنهایی که معمولاًدر شهرهای بزرگ زندگی می کنند کمتر شانس این را دارند که از نزدیک با مردم عشایر، روستانشینان، قبایل، اعراب و.‎/‎/‎/ آشنا شوند مگر اینکه سفری به دل این روستاها و ایل ها داشته باشند وگرنه باید به تصاویر تلویزیونی دل خوش کنند و قناعت. اما این شانس با سفر استانی به خوزستان برای ما مهیا شد روز استقبال به وضوح می شد تمام اقوام این خطه سرافراز را دید. گروههای مختلف عشایر با لباس هایی که نشانی از تعصب و غیرت به آئین های قبیله داشت در میان جمع دیده می شدند هر کدام بر روی پرچم های خاصی هم به زبان محلی به رئیس جمهور خوشامد گفته بودند و نام ایلشان را نوشته بودند.

اما نکته قابل توجه حضور مردان و زنان عشایر و عرب با لباس های محلی در میان جوانان خوزستانی با لباس های امروزی و مدل های موی آنچنانی بود. حضور این اقشار در کنار هم ترکیب بسیار جالب و دیدنی از تنوع فرهنگی و سنت ها و آداب و رسومی را نمایان می کرد که شاید کمتر بتوان آن را در یکجا دید.

سوارکاران ایل هم با اسب های خوش رکابشان در میان جمعیت به چشم می آمدند که در آن میان سوارکاری یک پسر بچه ۶-۷ ساله بسیار جالب وحیرت انگیز بود ‎/‎/‎/

● ببخشید رئیس جمهور با شماست !

پس از طی بخشی از مسیر از راه میان بر، مجدداً در مسیر استقبال مردمی قرار گرفتیم ‎/ البته جلوتر از رئیس جمهور. حال تصور کنید یک ماشین که حق تردد در محدوده ممنوعه را دارد با چند عکاس آویزان شده از پنجره و گروهی خبرنگار و عکاس تهرانی که جلیقه های فسفری شان از فاصله هزار کیلومتری حتی از داخل ماشین هم قابل رؤیت است برای مردمی که ساعت ها منتظر آمدن رئیس جمهور اند چه تصوری را ایجاد می کند

مردم با دیدن خودروی اصحاب رسانه و سردادن شعارهای استقبال تلاش می کردند که رئیس جمهور را ببینند که بعضی های آنها برای رسیدن به این هدف حتی پنجره های را باز کردند و می خواستند به داخل بیایند.غافل از این که خودروی رئیس جمهور دقایقی بعد به آن محل می رسید. در میان صداها هلهله زنان خوزستانی حسابی به گوش می رسید بچه ها سوت می زدند و آنهایی که توانسته بودند خود را به ماشین نزدیک تر کنند دائما می پرسیدند«پس رئیس جمهور کجاست چرا نمی بینیمش کجا پنهانش کردید.‎/.»

● دل نوشته ها به دنبال رئیس جمهور

نکته قابل توجه این اتفاق این بود که با باز شدن یکی از پنجره های مینی بوس خبرنگاران موجی از نامه هایی که برای رئیس جمهور نوشته شده بود و قرار بود داستان درد مردم را روایت کند به داخل سرازیر شد تعداد زیادی از این نامه ها در پاکت های بسته شده و با تشریفات خاصی نوشته شده بود اما تعداد دیگر تنها کاغذی تا خورده بود.‎/‎/

در یکی از نامه ها که نه نشانی داشت و نه شماره تلفن و معلوم نبود اگر کسی بخواهد سراغ نویسنده نامه را بگیرد چه باید بکند نوشته شده بود: «سلام علیکم رئیس جمهور من. امروز که تو به شهر من قدم می گذاری تا گوشه ای از مشکلات مردم را حل کنی می خواهم بگویم من هم نوجوانی ۱۳ ساله هستم که به دلیل فقر بسیار مجبورم هم کار بکنم و هم درس بخوانم ‎/ پدرم مرده است و مادرم باید به پنج بچه کوچک تر از من رسیدگی کند ‎/ من شکایتی از این وضعیت ندارم و راضی ام به رضای خدا اما مادرم بیمار است و من می ترسم که هرگز نتوانم کاری برای او بکنم چرا که با این دستمزد نمی توانم خرج بیماری اش را بدهم ‎/ حال شما بگویید من چه کنم »

آنقدر بی منت و با حیا خواسته اش را مطرح کرده بود که فقط تأسف نصیب آدم می شد که بچه تو که اینقدر زیبا و ساده نوشتی پس چرا آدرس و شماره تلفن ندادی چرا نامه ات را داخل پاکت نگذاشتی چرا آن را به داخل ماشین خبرنگاران پرتاب کردی چرا.‎/.بالاخره یکی از عکاسان محلی تمام نامه ای که به داخل ماشین ریخته شده بود و بعضاً زیر دست و پا لگد می شد با دقت خاصی جمع کرد و سری تکان داد و به یکی دیگر از هم استانی اش به عربی گفت: «همه را می برم تحویل می دهم. اینها امانت مردم است نباید گم شود.‎/.»

● قطره ای از دریای خوبی ها

جمعیت در مصلای شهر اهواز موج می زد. هنوز رئیس جمهور نرسیده بود و مسئولان برگزاری مراسم با توجه به اینکه فردای آن روز عید غدیر خم بود برنامه های شاد و مولودی خوانی را تدارک دیده بودند تا مردم از آن استفاده کنند. البته هر از چندگاهی آمار اینکه رئیس جمهور چقدر به مصلی نزدیک شده است به مردم داده می شد تا صدای شادی مردم و هلهله مردم دو چندان شود.‎/‎/

‎/‎/‎/ تا فهمید به میان جمعیت می روم تا صحبت های مردم را بشنوم خود را از میان جمعیت بیرون کشید و به نزدیکترین فاصله آمد. نمونه کامل یک زن جنوبی با همان چهره گندمی و چشمانی درشت و زیبا و لهجه ای که حلاوتش مثال زدنی است. نامش را نگفت اما بعد از هر جمله ای تکرار می کرد: « خانم ما که نمی توانیم از نزدیک رئیس جمهور را ببینیم تو را خدا شما اینها را انتقال بدهید. وجدانی مشکلاتمان را بگویید.‎/.»

یکی از همراهان رسانه ای حرف های مردم عرب زبان منطقه را به فارسی ترجمه می کرد. اکثر مردمی که با آنهاصحبت می شد اظهار می داشتند که بیکاری و نبود امکانات رفاهی بزرگترین مشکلشان است. اکثرشان از صبح بسیار زود از شهرستان های دور و نزدیک مثل رامهرمز، آبادان، شوشتر، لالی، هندیجان، اندیمشک، ایذه، حمیدیه و.‎/‎/ به اهواز آمده بودند و امیدوار که با حضور رئیس جمهور مشکلاتشان حل شود. بالاخره رئیس جمهور به مصلی آمد و در جمع مردم خوزستان سخنرانی کرد. وی در بخشی از سخنان خود با بیان اینکه بسیار خرسند می شود که مردم او را «محمود احمدی نژاد اهوازی» بدانند باعث شد که شور و هیجان جمعیت دو چندان شود. بعد از پایان سخنرانی، رئیس جمهور برای بهره برداری از پروژه نیشکر ،پروژه آبرسانی و بازدید از روستای «عطیش» که مردمش همچون نام روستا در تشنگی به سر می بردند، مصلای شهر را ترک کرد.

● روستایی که بعد از انقلاب هیچ مسئولی را ندیده بود!

با شهری بودن و توی دود ترافیک مدتی را سر کردن کم کم روستا و قریه و دهات و.‎/‎/ تبدیل می شود به یک خاطره و جایی که تابستان به تابستان اگر فرصتی شد راه بیفتی به سمتش تا از هوای پاک و غذاهای سالمش بی بهره نمانی یا در نهایت با زمزمه شعر «خوشا به حالت ای روستایی» حسرت سادگی زندگی آنها را به یاد آوری.اما وقتی پا در روستایی می گذاری که هیچ شباهتی به رؤیایی که از زندگی روستایی ساخته ای ندارد تمام شعر اول دبستان روی سرت خراب می شود و این سؤال تداعی می شود که پس چرا اینجا اینطوری است .‎/‎/

بعد از گذشتن از مسیر انحرافی سازمان آب اهواز و تماشای کانال های آبی که انعکاس نور خورشید به داخل آنها دنیایی از ستاره را روی آب رقم زده بود وارد بیابانی شدیم که حتی سرابی هم از دوردست برای آن متصور نبود. بالاخره رسیدیم «عطیش» روستایی که می گفتند چند کیلومتری بیش تر از اهواز فاصله ندارد اما خودش زمین تا آسمان با اهواز فاصله داشت. مردم روستا ایستاده بودند و هاج و واج ما را نگاه می کردند تعجب هم داشت آخر. به گفته یکی از ساکنین از سال ۱۳۵۷ تا به حال کسی برای سرکشی به مشکلات آنها راهی روستا نشده بود. رئیس جمهور هنوز از برنامه قبلی به روستا نرسیده بود و ما فرصتی تقریباً ۳۰ دقیقه ای داشتیم تا پای صحبت مردم بنشینیم و از نزدیک روستا را ببینیم. زنان روستاها با لباس های بلند عربی بر دیوار مدرسه ای که تنها نام مدرسه را یدک می کشید و نه آب و نه امکانات درستی داشت تکیه داده بودند. نزدیکتر رفتم که هم صحبتشان شوم اما عدم تسلط به زبان عربی مشکل ساز شد بخصوص اینکه این روستایی ها اصلاً فارسی نمی دانستند و تنها می توانستند عربی سخن بگویند. اکثر خبرنگاران تهرانی رفته بودند پروژه و یکی دو نفری هم که آمدن به روستا را انتخاب کرده بودند عربی نمی دانستند. بالاخره با کلی جست وجو یکی از خبرنگاران استانی قبول کرد که «دیلماج» ما بشود و درد این مردم را به فارسی برگرداند. زنان و دختران روستایی که حال هم زبانی پیدا کرده بودند تا بتوانند از آن طریق با من ارتباط برقرار کنند تند تند و بدون توقف مشکلاتشان را می گفتند. از نداشتن جاده و گاز و بهیار تا شوری آب رودخانه و درس نخواندن و ترس از دست دادن جانشان هنگام وضع حمل. دائماً پشت هم مصداق می آوردند چه زنانی مرده اند و چه مشکلاتی را قبل و بعد از زایمان متحمل شده اند.

جنبش پوپولیستی چیست دیگر ‎/ فقط آب می خواهیم

برایم جالب بود که کوله باری از مشکلات روی دوششان است اما لبخند می زدند می خندیدند با هم شوخی می کردند. بالاخره تاب نیاوردم و علت را جویا شدم. یکی شان می گفت: خنده و شوخی را که از خودمان نمی توانیم بگیریم این تنها دارایی ما است. اگر این را هم خودمان نابود کنیم دیگر هیچ چیزی نداریم.

آنها می گفتند و مترجم ترجمه می کرد. از اینترنت، موبایل، روزنامه و.‎/‎/ پرسیدم و جواب همشان «لا» بود. اصلاً اینطور چیز ها برای مردم عطیش مفهوم نداشت. آنها بزرگترین دغدغه شان آب و جاده و بهداشت بود. نه درد آزادی قلم و دموکراسی و.‎/‎/ داشتند نه غم نداشتن حقوق شهروندی. نه می دانستند جنبش پوپولیستی چیست نه می خواستند انقلاب های مخملی به راه بیندازند، آنها فقط امکانات حداقلی برای زندگی می خواستند.‎/‎/

همه چیز این روستا عجیب بود هم بی امکاناتی اش باور کردنی نبود و هم مردم صبور و مهربانش، آنچنان دوره مان کرده بودند و خوشامد می گفتند که انگار سالهاست ما را می شناسند. دائماً می گفتند که قدم روی سر ما گذاشتید. شما برای ما بسیار عزیزید و.‎/‎/ هیچ چیز این روستا باور کردنی نبود.‎/‎/

باد که می ورزید بوی نمناک مطبوعی فضا را پر می کرد. خبرنگار استانی می گفت به دلیل وجود شط است (همان رودخانه خودمان) و الحق که زیبایی توصیف ناپذیری داشت. حیرت انگیز بود که همچین رودخانه ای آنجا باشد و مردم در حسرت آب سالم بسر ببرند. دخترکان روستایی می گفتند آب شور است نمی شود به آن لب زد. مرا هم بردند تا از شوری اش بچشم.

● شورعشق در شط شقایق ها

صدای هلیکوپتر که از فاصله بسیار دور به گوش رسید مردم دوان دوان به سمت محل فرود هلی کوپتر رئیس جمهور رفتند. باور نمی کردند که قرار است رئیس جمهور تا دقایقی دیگر در میانشان باشد و به مشکلاتشان گوش دهد. هلیکوپتر ها به زمین نشستند و رئیس جمهور در میان استقبال مردم روستای عطیش به سمت شط رفت تا در کنار این رودخانه و حسینیه نه چندان آباد این روستای تشنه سخنرانی کند. زنان با دیدن رئیس جمهور کل می کشیدند و مردان پایکوبی می کردند و تا دقایقی با دادن شعارهای عربی به رئیس جمهور خوشامد می گفتند و.‎/.رئیس جمهور هم هنگام سخنرانی جملاتی را به زبان عربی به آنها گفت که با استقبال پرشور مردم همراه شد. رئیس جمهور در سخنانش قول داد که در جلسه فردای هیأت دولت بودجه مصوب کند تا راه آسفالته، آب آشامیدنی، مدرسه راهنمایی، بهیار و.‎/‎/ بزودی قدم به این روستا بگذارد تا با انجام این کارها هنگامی که باران الهی می بارد آنها نگران بسته شدن همان مسیر خاکی نباشند و یا هنگامی که مریض می شوند بتوانند چشم به کمک بهیار بدوزند.

دیدار با خانواده شهدا و ایثارگران، علما و روحانیون استان، ملاقات چهره به چهره و بی واسطه با مردم، کارگروه های تخصصی و نشست استانی دولت از جمله برنامه های دیگر رئیس جمهوری در این سفر بود. سفری که ۲۷۵ مصوبه دولت را برای توسعه و آبادانی دیار خوزستان، این قطعه طلایی سرزمین ایران اسلامی به همراه داشت.

مریم یارقلی



همچنین مشاهده کنید