شنبه, ۲۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 15 March, 2025
مجله ویستا

کاش می شد...


کاش می شد...

عابری آمد گذشت
یک سلام از دست رفت
کفتری بی دانه ماند
روی بام از دست رفت
¤
بارها و بارها
رفته اند این دست ها
من دلم تنگ است تنگ
مثل این بن بست ها
¤
کیف و ساعت ها به دست
شاد با کت می روند
از …

عابری آمد گذشت

یک سلام از دست رفت

کفتری بی دانه ماند

روی بام از دست رفت

¤

بارها و بارها

رفته اند این دست ها

من دلم تنگ است تنگ

مثل این بن بست ها

¤

کیف و ساعت ها به دست

شاد با کت می روند

از کنار مورچه

بی تفاوت می روند

¤

کاش می شد بشکفد

یک شب این احساس ها

تا سحر خوش بو شود

با سلام یاس ها

محمد عزیزی (نسیم)