چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

وحی; تكلّم الهی


وحی; تكلّم الهی

اشاعره می گویند كلام خداوند در واقع, «كلام نفسی» است; یعنی این الفاظ و عبارات و تركیبات كلامی از باطن ذات سرچشمه می گیرند و در واقع, به صورت بسیط موجودند, اگرچه به صورت امر ونهی و استفهام و تمنّی متمایز از یكدیگر و در قالب الفاظ بیان می شوند وحی قرآنی نیز چنین است

از كلمات لغویان استفاده می شود كه معنای اصلی «وحی» انتقال پنهانی است; همان گونه كه در اصطلاح، تفهیم اختصاصی احكام و معارف از جانب خدا بر بندگان خاص خویش برای هدایت مردم است، كه مخصوص انبیا(علیهم السلام)می باشد.

كلام» هم در لغت، اصوات پی در پی و دارای معناست، ولی «كلام الهی» لفظی و مانند كلام آدمیان نیست; چرا كه خداوند دارای شكل و هیأت و اعضا و جوارح نیست و قایم بر هوا یا اجسام دیگر نمی باشد، اگرچه ممكن است جسمی تجلّی گاه كلام خدا باشد.

كلام خداوند نفسی هم نیست، زیرا غیر از علم چیز دیگری به نام كلام نفسی منشأ كلام نخواهد بود.

می توان ادعا كرد كه تكلّم الهی (سخن گفتن) از صفات فعل است، اما كلام الهی در مواردی كه پیامبران مورد خطابند، همان حقایق و معارف الهی است كه بر قلب آن ها القا می شود و از طریق علم حضوری قابل درك است.

البته حقیقت كلام الهی (وحی رسالی) برای ما قابل درك نیست; زیرا اختصاص به انبیا دارد، اگرچه با دلایل و براهین قاطع به وجود آن می توان پی برد.

● مفهوم «وحی»

دانشمندان علم لغت برای واژه «وحی» كاربردهای متعددی، مانند نوشته، پیام، الهام، سرعت و كلام پنهان، بیان كرده اند،۱ اما همان گونه كه ابن فارس و بعضی دیگر از لغویان گفته اند، معنای اولیه وحی انتقال پنهانی مطلب است و این معنا در تمام كاربردهای آن لحاظ شده.۲ همان سان كه در قرآن، كلمه «وحی» در موارد متعددی، مانند «وحی غریزی» (نمل: ۶۸ـ۶۷)، وحی به معنای «اشاره» (مریم: ۱۰ـ۱۱)، وحی به معنای «الهام» (قصص: ۷) و «وحی رسالی» (شوری: ۵۱) به كار رفته است و در همه این موارد، مسأله پنهان بودن مطلب وجود دارد.

«وحی» در اصطلاح اسلامی، عبارت است از: تفهیم اختصاصی احكام و معارف از جانب خدا بر بندگان خاص خود برای هدایت مردم. چنین وحی ای ویژه انبیای الهی(علیهم السلام)است.

مرحوم علّامه طباطبایی در این زمینه می فرماید:

در ادبیات دینی در اسلام، چنین مقرّر شده است كه وحی جز بر تكلّم خدا با پیامبرانش اطلاق نشود.۳

«كلام» در لغت، عبارت است از: اصواتی پی در پی كه در بردارنده معنا و مفهومی است.۴ این واژه دارای دو ریشه و اصل است كه یكی از آن ها دلالت بر «بیان و نطق انتقال دهنده» می كند.۵

روشن است كه چنین كلامی در ظرف جامعه محقق می شود و نیاز به مخاطب دارد. مرحوم علّامه طباطبائی در این زمینه می نویسند: كلام ـ یعنی تفهیم ما فی الضمیر به وسیله اصوات تركیب شده ـ فقط در ظرف اجتماع میسوراست، و الاّ اگر انسانی به تنهایی زندگی كند، به طوری كه هیچ كس با او نباشد، كلام هم معنا نخواهد داشت; چرا كه تكلّم برای تفهیم و تفهّم است و چنین امری فقط در جامعه رخ می دهد.۶

● رابطه وحی و كلام الهی

اگرچه «كلام الهی» در لغت به معنای اصوات و حروف پی در پی و حامل معنا و مفهومی برای مخاطب است، ولی معنای كلام منحصر به همین نمی شود، بلكه می توان گفت: «كلام» عبارت است از: ابراز و اظهار افكار و منویاتی كه در باطن وجود دارند، به هر وسیله ای كه ممكن باشد۷ و بلكه هرچیزی را نیز كه علامت و نشانه شیء دیگری باشد و دلالت بر وجود آن كند، می توان «كلام» نامید. البته باید گفت: در همه مصادیق كلام، مسأله فهماندن معنا به مخاطب وجود خواهد داشت و این ویژگی كلام است. كلمه نیز چنین معنایی دارد: لفظی كه از حروفی تشكیل گشته و دارای معنا باشد.۸

بنابراین، اگر كلام را «كلام» یا كلمه را «كلمه» می گویند، به این لحاظ است كه حاكی و كاشف از وجود معنایی می باشد. و هیچ لزومی ندارد كه آن دو از حروف و تركیبات كلامی متشكّل باشند.

در قرآن نیز شواهدی براین مدعا داریم; مثلاً، خدای متعال وجود حضرت عیسی(علیه السلام) را «كلمه خود» می داند: «انّما المسیح عیسی بن مریمَ رسولَ الله و كلمته القاها الی مریم.» (نساء: ۱۷۱) و یا می فرماید: «اذ قالت الملائكهُٔ یا مریمُ انّ اللّهَ یبشرّك بكلمهٔ منه اسمه المسیحُ عیسی بن مریم.» (آل عمران: ۴۵)

دلیل آن هم ممكن است این باشد كه وجود مبارك آن حضرت به اذن خدا بدون پدر متولّد شد كه موجودی بسیار گران قدر و با عظمت و نشانگر وجود و عظمت خدا بود. از این رو، «كلمهٔ الله» بر او اطلاق می شود.

همین طور قرآن همه مخلوقات خدا و موجودات آفرینش را به عنوان كلمه خدا تلقّی می كند; زیرا بر وجود و عظمت و جلالت خدا دلالت می كنند: «قل لو كانَ البحر مداداً لكلمات ربّی لنفدَ البحرُ قبل ان تنفد كلماتُ ربّی ولو جئنا بمثله مدداً.» (كهف: ۱۰۹)

در آیه ۲۷ «لقمان» نیز همین مضمون آمده است.

و فی كلِّ شیء له آیهٌٔ تدلُّ علی انّه واحدٌ

كلام خدا نیز به هر نحوی باشد، چنین است; یعنی حامل و دربردارنده معنا و مقصود الهی و كاشف از غیب و نهان.

اگر خدا با حضرت موسی(علیه السلام) (نساء: ۱۴۴ / اعراف: ۱۴۳) و یا با بعضی از پیامبرانش (بقره: ۲۵۳) تكلّم می كند، به همین معناست; یعنی سخن او با آن بزرگان كاشف از حقایق و معارفی است كه در پشت پرده غیبت مستور بودند. و باز می بینیم وحی الهی هم همین معنا را می رساند; یعنی چیزی كه نهان را آشكار كرده و حقایق و معارف الهی را برای پیامبران و مردم كشف می كند.

● قرآن; كلام الهی

بعضی از آیات این معنا را می رسانند كه قرآن بر پیامبر وحی شده است:

▪ «و اوحیِ الیَّ هذا القرآنُ لاُنذركم به و مَن بلَغ»; (انعام: ۱۹)

▪ «و كذلكَ اوحینا الیكَ قرآناً عربیّاً لتنذر اُمَّ القُری و من حولَها»; (شوری: ۷)

▪ «لا تعجل بالقرآنِ من قبلِ ان یقضی الیكَ وحیُه»; (طه: ۱۱۴)

▪ «و اتلُ ما اوحیَ الیكَ مِن كتابِ ربِّكَ»; (كهف: ۲۷)

از سوی دیگر، قرآن خود را كلام الهی می شمرد; آیه ذیل دالّ بر آن است:

«و اِن احدٌ من المشركینَ استجاركَ فاجرهُ حتّی یسمعَ كلام اللّهِ» (توبه: ۶)

علّامه طباطبائی(قدس سره) در مورد تفسیر كلام الله در ذیل آیه شریفه می نویسند: «انّ المراد بكلام اللّه مطلقُ آیات القرآنِ الكریم. نعم، یتقیّد بما ینفع المستجیر مِن الایات الّتی توضّح له اصولَ المعارفِ الالهیّهِٔ و معالم الدّین و الجواب عمّا یختلجُ فی صدره من الشبهات كلُّ ذلك بدلالهٔ المقام و السیاق.»۹

از مجموع این دو دسته از آیات، نتیجه می گیریم كه قرآن، كه خود از طریق وحی الهی بر پیامبر نازل شده، همان كلام الهی است. همان گونه كه ذكر شد، در بعضی آیات، واژه «كلام الله» بر قرآن اطلاق شده است.

● كیفیت كلام الهی از دیدگاه متكلّمان

قبلاً در مورد معنا و مفهوم كلام مطالبی گفته شد. در این جا سؤالی مطرح است و آن این كه كیفیت كلام الهی چگونه است؟ به عبارت دیگر، خدای تعالی چگونه با بندگانش تكلّم می كند؟ در این جا، نظریات گوناگونی مطرح است كه اهمّ آن ها عبارتند از:۱۰

الف) كلام لفظی

عده ای از امامیّه و نیز معتزله قایل به لفظی بودن كلام خدا هستند و می گویند: كلام الهی اصوات و حروف۱۱ قایم به هوا یا اجسام می باشد; یعنی در واقع، كلام كیفیتی برای هواست و معمولاً حروف در اثر تموّج هوا ایجاد می شوند و كلمات و عبارات از آن ها به وجود می آیند. این كلمات رموز و علایم و نشانه هایی از معارف و حقایق موجود در لوح محفوظ هستند و خدا به وسیله این حروف و عبارات مقاصد خود را به پیامبرانش می فهماند.۱۲

ـ دلیل:

مرحوم شیخ مفید(قدس سره) در این زمینه می گوید: خداوند برتر از آن است كه شبیه مخلوقاتش و دارای هیأت و كیفیت باشد و یا در اوهام و اذهان وارد گردد. دارای زمان و مكان هم نیست.

از سوی دیگر، امر و نهی الهی برای حجج و سفرای الهی هم ثابت و هم معقول است، به گونه ای كه اولیای خدا از كیفیت آن آگاهی دارند و بر آن ها مشتبه و پوشیده نیست. بدین سان، خداوند كلامش را در محلی همانند هوا و دیگر اجسام ایجاد كرده و مخاطبان شایسته (پیامبران) را مورد خطاب قرار می دهد و آن ها را راهنمایی می كند كه این كلام اوست.۱۳

مرحوم لاهیجی نیز می گوید: كلام الهی در واقع قایم به ذات الهی نیست، بلكه قایم به هواست; چرا كه كلام از جنس اعراض است.۱۴ شبیه همین ادعا و دلیل را معتزله نیز دارند.۱۵

ـ نقد و بررسی:

با توجه به آنچه در معنای «وحی» گذشت، چنین معنایی برای كلام الهی بعید به نظر می رسد; زیرا:

۱) طبق این معنا، یكی از اموری كه در معنای وحی اخذ شده ـ یعنی «پنهان بودن» آن ـ نادیده انگاشته شده است; چرا كه معنایی همچون ایجاد صوت در هوا یا اجسام دیگر با پنهان بودن آن منافات دارد.

۲) این معنا با سریع بودن، كه از دیگر اموری است كه در معنای «وحی» اخذ شده است، سازگاری ندارد.

۳) به دلیل آن كه وحی از بالاترین مراتب علم حضوری است و نزول حقایق الهی از طریق وحی نزولی حقیقی و معنوی است و نه اعتباری و مادی، پس نمی توان قایل شد كه وحی الهی از طریق ایجاد صوت در اجسام محقق می شود:

▪ «قل من كانَ عدوّاً لجبریلَ فانّهُ نزّله علی قلبكَ باذنِ اللّهِ»; (بقره: ۹۷)

▪ «نزل به الرّوح الامینُ علی قلبك لتكونَ من المنذرین.» (شعراء: ۴ـ۱۹۳)

۴) اگر قایل به چنین معنایی شویم، آیا لازمه آن این نیست كه وحی نوعی معرفت حصولی باشد؟ و اگر حصولی باشد، آیا می توان گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تلقّی آن دچار اشتباه نشده است؟ (در حالی كه می دانیم امكان خطا و اشتباه در حواس پنج گانه وجود دارد و قابل اعتماد نیستند و لازمه منطقی علم حصولی امكان اشتباه و خطا در آن است و نمی توان برای آن استثنا قایل شد; یعنی این امر ذاتی علم حصولی است.)

۵) اگر چنین باشد، باید دیگران هم بتوانند كلام الهی را استماع كنند و مسأله لیاقت و شایستگی برای مقام رسالت مطرح نباشد، در حالی كه «اللّهُ اعلمُ حیثُ یجعل رسالته» (انعام: ۱۲۴); «عالمُ الغیبِ فلا یظهر علی غیبه احداً الاّ من ارتضی من رسول» (جن: ۲۶)

حاصل آن كه «اگر تكلّم خدا به وسیله همین اصوات و حروف و تركیبات كلامی معمول و متعارف انسان ها باشد و در مورد وحی هم همین اصوات و حروف به گوش پیامبر برسد، طبعاً باید افرادی دیگر كه به هنگام وحی حضور دارند نیز آن ها را بشنوند و به وحی الهی آشنا گردند، در صورتی كه به شهادت تاریخ چنین نبوده است. خانواده پیامبر و بسیاری از اصحاب به هنگام وحی حضور داشتند و حتی دگرگونی و تغییر احوال آن حضرت و آثار و علایم وحی را مشاهده می نمودند، اما نه فرشته وحی را مشاهده می كردند، نه سخنان او را می شنیدند.»۱۶

عایشه گوید: «هر آینه آن حضرت را در روزهای سرد و سرمای شدید می دیدم كه وحی بر ایشان نازل می شد و دوباره وحی منقطع می گشت، در حالی كه عرق فراوانی بر پیشانی داشتند.»۱۷

مرحوم علّامه مجلسی می گوید: در حدیثی مقبول آمده است: هنگامی كه آن حضرت سوار بر ناقه خود بودند، بر ایشان وحی نازل شد. ناقه (مثل این كه احساس سنگینی كند) فرو خوابیده، سینه خود را بر زمین چسباند و جلوی گردنش را روی زمین قرار داد.۱۸

امثال این روایات همگی دلالت بر دگرگونی حالات پیامبر به هنگام وحی دارند، ولی در هیچ جایی از تاریخ نقل نشده كه حاضران در محضر رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)صدای وحی را شنیده یا درك كرده باشند. و اگر در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه آمده است كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)به امام علی(علیه السلام)فرمودند: «تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، ولی تو پیامبر نیستی»، به دلیل مقام والای حضرت علی(علیه السلام)است، تا جایی كه او نفس پیامبر و دارای بالاترین مراتب كمال است، و این با آنچه گفته شد، منافاتی ندارد.

علی محمد قاسمی

پی نوشت ها

۱ مجدالدین فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۲، ج ۴، ص ۵۷۹: «الوحی الاشارهٔ والكتابهٔ و المكتوب والرسالهٔ والالهام و الكلام الخفی و كل ما القیته الی غیرك... و وحی وتوحیّ اسرع و شی وحی عجل مسرع....»

احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، بیروت، الدار الاسلامیه، ۱۴۱۰،ج۶،ص ۹۳: «... فالوحی الاشارهٔ و الوحی الكتاب و الرسالهُٔ و كل ما القیته الی غیرك حتّی علمه فهو وحیٌ كیف كان... و الوحیّ السریع.»

محمد بن علی الفیومی، المصباح المنیر، قم، دارالهجرهٔ، ۱۴۰۵، ص ۶۵۱: «... الوحی الاشارهٔ و الرسالهٔ و الكتابهٔ و كل ما القیته الی غیرك لیعلمه.»

۲ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغهٔ، لبنان، الدارالاسلامیهٔ، ۱۴۱۰، ج ۶، ص ۹۳: «وحی اصلٌ یدلَّ علی القاء علم فی اخفاء او غیره الی غیرك فالوحی الاشارهٔ و الوحی الكتاب و الرسالهٔ و كل ما القیته الی غیرك حتی علمه فهو وحی كیف كان.»

ابن منظور الافریقی، لسان العرب، بیروت، دارالفكر، بی تا، ج ۱۵، ص ۳۸۰: «الكسائی، وحیت الیه بالكلام احی بهواوحتیهٔ الیه وهو ان تكلّمه بكلام تخفیه من غیره.

مجدالدین فیروزآبادی، همان: «الوحی... الكلام الخفی.»

ابن منظور الافریقی، همان: «... ابن بری: وحی الیه و اوحی كلّمه بكلام یخفیه من غیره و وحی الیه و اوحی: اومأ»

ابن منظور الافریقی، همان، ص ۳۸۱ «... قال ابواسحق: واصل الوحی فی اللغهٔ كلها اعلام فی خفاء و لذلك صارالالهام یسمّی وحیاً.»

۳ محمدحسین طباطبایی، المیزان، قم، انتشارات اسلامی، بی تا، ج ۱۲، ص ۲۹۲

۴ محمدبن علی الفیومی، همان، ص ۵۳۹

۵ احمد بن فارس، همان، ج ۵، ص ۱۳۱

۶ علامه طباطبائی،همان،ج۲،ص ۳۱۵

۷ حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۶۸، ج ۱۰، ص ۱۰۷ـ۱۰۸

۸ ابن منظورالافریقی،همان،ج۱۲،ص ۵۲۴

۹ علامه طباطبایی،همان،ج۹،ص ۱۵۵

۱۰ برای مطالعه بیش تر، ر.ك: علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامین / احمد شهرستانی، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۹۵، ج ۱ / ابن قیم الجوزیهٔ، الصواعق المرسله.

۱۱ برای آگاهی بیش تر از حقیقت صوت و حروف ر.ك: علّامه حلی، نهایهٔ المرام فی علم الكلام، تهران، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، ۱۴۱۹، ج ۱، ص ۵۸۵ـ۵۶۰

۱۲ علّامه حلّی، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، صیدا، ۱۳۵۳، ص ۱۷۸ / علاءالدین علی بن محمد القوشجی، شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۱۶، بی تا، بی جا / الفاضل مقداد بن عبدالله السیوری الحلّی، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، قم، مكتبهٔ آیهٔ الله النجفی، ۱۴۰۵، ص ۲۰۸ / الشیخ المفید، المسائل العكبریهٔ، قم، مكتبهٔ آیهٔ الله النجفی، ۱۴۰۵، ص ۲۰۸ / الشیخ المفید، اوائل المقالات، قم، المؤترالعالمی لالفیهٔ الشیخ المفید، ۱۴۱۳، ص ۳۸ و ۸۲

۱۳ علّامه حلّی، نهج الحق، قم، دارالهجرهٔ، ۱۴۰۷، ص ۶۰ـ۵۹

۱۴ عبداالرزاق لاهیجی، شوارق الالهام، بی تا، بی جا، ص ۵۵۵

۱۵ ر.ك: قاضی عبدالجبّار، شرح اصول الخمسه، قاهره، مكتبهٔ وهبهٔ، ۱۴۰۸

۱۶ ابراهیم امینی، مقالات فارسی، شماره۵۹، كنگره جهانی هزاره شیخ مفید،۱۳۷۲،ص ۱۹

۱۷ ابن حجر العسقلانی، فتح الباری; بشرح صحیح البخاری، قاهره، دارالدیان للتراث، ۱۴۰۷، ج ۱، ص ۲۶

۱۸ محمدباقرالمجلسی، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلامیه، بی تا، ج ۱۸، ص ۲۶۳

۱۹ سعدالدین التفتازانی، جامع المقاصد، منشورات الشریف الرضی، ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۱۴۴ / احمد شهرستانی، پیشین، ج ۱، ص ۹۵ / علاءالدین علی بن محمد القوشجی، همان / الفاضل مقداد بن عبدالله السیّوری الحلّی، همان، ص ۲۱۱ / علّامه حلّی، همان/ فخرالدین رازی، البراهین در علم كلام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۱، ص ۱۵۰ـ۱۵۲

۲۰ سعدالدین تفتازانی،همان،ج۴،ص۱۴۴

۲۱ احمد شهرستانی، همان

۲۲ قاضی عبدالرحمن لاهیجی، شرح مواقف، منشورات شریف رضی، ۱۳۲۵، ج ۸، ص ۹۳ـ۹۴

۲۳ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۸۶

۲۴ محمدباقرمجلسی،پیشین،ج۴،ص۱۵۰

۲۵ همان، ج ۹۲، ص ۱۱۸

۲۶ علّامه حلّی، نهج الحق، همان

۲۷ ابراهیم امینی، پیشین، ص ۲۱

۲۸ قاضی عبدالجبار، همان، ص ۵۳۲

۲۹ محمدحسین طباطبایی، همان، ج ۲، ص ۲۱۴ـ۳۱۵

۳۰ محمدباقرمجلسی،پیشین،ج۴،ص۱۵۲

۳۱ محمدحسین طباطبایی، همان، ج ۸، ص ۲۴۴ـ۲۴۵/ همان، ج ۱۶، ص ۳۲/ همان، ج ۱۴، ص ۱۳۸ـ ۱۳۹

۳۲ محمدحسین طباطبایی، همان، ج ۸، ص ۲۴۴ـ۲۴۵/ همان، ج ۱۶، ص ۳۲/ همان، ج ۱۴، ص ۱۳۸ـ ۱۳۹

۳۳ محمدحسین طباطبایی، همان، ج ۸، ص ۲۴۴ـ۲۴۵/ همان، ج ۱۶، ص ۳۲/ همان، ج ۱۴، ص ۱۳۸ـ ۱۳۹

۳۴ ابن سعد، الطبقات الكبری، داربیروت، ۱۴۰۵، ج ۱، ص ۱۹۸ / ابن حجر العسقلانی، القاهره، دارالدیان للتراث، ۱۴۰۷، ج ۱، ص ۲۵

۳۵ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الاتقان، منشورات شریف رازی، ج ۱، ص۱۶۰

۳۶ محمدهادی معرفت، التمهید، چ دوم، قم، مؤسسهٔ النشرالاسلامی، ۱۴۱۶، ج ۱، ص ۶۷

۳۷ محمدباقرمجلسی،پیشین،ج۱۱،ص۵۶

۳۸ ابن نصر محمد بن مسعود عیّاشی، تفسیر العیاشی، تهران، المكتبهٔ العلمیهٔ الاسلامیّه، ج ۲، ص ۲۰۱ / سیدهاشم بحرانی، تفسیر البرهان، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ج ۲، ص ۲۷۶ / محمدباقر المجلسی، پیشین، ج ۱۸، ص ۲۶۲

۳۹ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، مؤسسه انتشاراتی التمهید، ۱۳۷۸، ص ۲۹

۴۰ صدرالمتألّهین، مفاتیح الغیب، مؤسسه التاریخ العربی، ج ۱، ص ۹۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید