دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
شیـفـته بنـیامین هـستم
روبهرویش که مینشینی، شباهت زیادی به عمویش «حسین یاری» دارد، او جوان موفقی است که از دوران نوجوانی به هنر تئاتر علاقه وافری داشت. و توانست پلههای ترقی را طی کند. او هم مانند عمویش از مصاحبه فاصله میگیرد، اما راضی شد که با ما مصاحبه کند و گفت که تاریخ این مصاحبه سه تا شش ماه اعتبار دارد... با او بیشتر در مورد سریال حضرت یوسف(ع) گفتگو کردیم، چرا که در قسمتهای آخر این مجموعه حضوری پررنگ داشته و میتواند ناگفتههای زیادی به همراه خاطرات زیادی مجموعه برایمان بگوید. گرچه گوشهای از این مصاحبه به زندگی او هم پرداخت، به خصوص اینکه رشته تحصیلیاش «علوم سیاسی» است، اما حالا به عنوان یک بازیگر جوان در عرصه هنر کشور فعالیت میکند. با شما پس از پایان سریال هم میتوانید او را از تلویزیون ببینید، روزهای فرد، برنامه «صبح عالی بخیر» از شبکه اول ساعت ۱۵/۸ صبح...
● بیوگرافی
در ۲۶ فروردین سال ۵۹ به دنیا آمدم، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران دارم. یک برادر به نام شُعِیب دارم که از من کوچکتر است. پدرم کارمند امور بینالملل وزارت ارشاد و مادرم محقق علوم دینی است و تحصیلات او در زمینه ادیان است...
شاید اسامی ما برای شما سوالبرانگیز باشد، اما پدرم همیشه دوست داشت که نام فرزندانش عربی و بر وزن «فُعِیل» باشد، به همین خاطر نام ما را «زُهِیر و شُعِیب» گذاشت، البته نام خودشان «محمد اسماعیل» است...
پس از پایان درسم، اول رفتم خدمت سربازی اما از ۱۴، ۱۵ سالگی به تشویق عمویم «حسین آقا»، به کلاسهای کارگردانی در انجمن سینمای جوان رفتم و پس از مدتی دیپلم کارگردانی گرفتم. سپس، چند فیلم کوتاه ساختم. آن زمان هنوز در دبیرستان تحصیل میکردم، مطالعاتم در رابطه با مقوله سینما و تئاتر زیاد بود، در دبیرستان کمی حرفهایتر تئاتر کار کردم، تا جایی که یک تئاتر در تالار آوینی دانشکده هنرهای زیبا، اجرا میکردم. دوستی در دوران دبیرستان داشتم به نام «روزبه حسینی» که به من میگفت: بیا این تئاتر را در تالار شهر هم اجرا کنیم. آن زمان یک معلم تاریخ داشتیم به نام مجید شریف خدایی که از قضا ایشان مدیر مرکز هنرهای نمایشی هم بود. روزبه یک متن را به ایشان نشان داد و گفت میخواهیم آن را کار کنیم. او هم ما را حمایت کرد و به ما اجازه اجرا داد. نام آن کار «سهراب اسب و سنجاقک» که من نقش سهراب را بازی میکردم و از همان زمان، تئاتر به شکل جدیتری شروع شد. حتی در دوره لیسانس و سربازی هم تئاتر ادامه یافت و با دوستان خوبی چون افشین هاشمی و محمود استادمحمد کار کردم...
● صبح عالی بخیر
سه سال پیش به شکل تولیدی در یک برنامه صبحگاهی از شبکه دوم به نام «بیدار شو، آفتاب شد» مجریگری را تجربه کردم، طی آن دو ماه، یک روز من مجری بودم و یک روز هم خانم ژیلا صادقی... یک برنامه صبحگاهی بسیار خوبی که در واقع به شکل «مجری بازیگر» پخش میشد. اما چندی پیش سر تئاتر «شکار روباه» بودم از برنامه «صبح عالی بخیر» که از شبکه اول پخش میشود، آمده بودند گزارش تهیه کنند، آنجا بود که به من پیشنهاد دادند راجع به شغل خودم یک روز در میان، به مدت ۲۰ دقیقه برنامه اجرا کنم. من هم دیدم که این نوع اجرا به حرفهام نزدیکتر است، قبول کردم، که تجربه خوبی هم بود. از گذشته هم دوست داشتم که در کار تحلیل و نقد حضور داشته باشم، این شد که ما هم جزوگروه شدیم «صبح عالی بخیر»... باید بگویم که اجرای برنامه زنده سخت است، چرا که وقتی شما مقابل دوربین برنامه زنده قرار میگیری، کاملا حضور مردم را احساس میکنی، البته اگر بخواهم از سختیهای دیگر اجرا بگویم، یکی اینکه در گوشی دائما به تو میگویند که این دوربین را نگاه کن، آن دوربین را نگاه کن یا مطالبی دیگر که گوشزد میکنند، از این رو باید سریعا بتوانی «تجزیه تحلیل» کنی. من در این برنامه که از ساعت ۶ تا ۹ صبح هر روز از شبکه اول پخش میشود، روزهای فرد بین ساعات ۸:۱۵ تا ۸:۳۵ حضور دارم... و هیچ وقت هم اشاره نکردم که من بازیگر نقش بنیامین هستم.
● عمویم، مشاور خوبی است
پس از اینکه وارد حیطه بازیگری شدم و به نوعی کارم روی غلتک افتاد، عمویم «حسین آقا» خیلی به من کمک و مرا راهنمایی کرد. من همیشه سعی کردم از او کمک بخواهم. در دوران نوجوانی زمانی که فیلم کوتاه میساختم، به اولین کسی که نشان میدادم، عمویم بود، اگر در تئاتری بازی میکردم، به دیدن تئاترهایم میآمد. از طرفی عمویم با اینکه گزیده کار است، اما به خوبی فضای سینما و تئاتر را میشناسد. اگر بد بازی کنم، خیلی سریع و رک به من میگوید. در مهمانیهای فامیلی هم، از بس با هم در مورد سینما صحبت میکنیم، حوصله همه را سر میبریم، اجازه بدهید به صورت کلی بگویم، من از داشتن چنین مشاور خوبی به خودم میبالم، شما اگر هزار دانش هم داشته باشید، اما مشاور یا مشاوران خوبی نداشته باشید، شاید هیچ وقت نتوانید به پیشرفت برسید، گرچه من هنوز اول راه هستم، حالا که صحبت به مشاوره کشید، چیزی به ذهنم خطور کرد که اجازه بدهید بگویم.
علی دایی برای من شخصیت بسیار ارزشمندی است، حالا کار ندارم که در این روزهای اخیر، مورد بیمهری قرار گرفته است، من به اعتماد به نفس و عنایتی که خداوند به او داده، شک ندارم. همیشه این جمله او را به یاد دارم که میگفت: «من فوتبالیست عادی بودم، اما چون مشاوران خوبی داشتم، توانستم پیشرفت کنم» به نظر من بازیکنان فوقالعادهای هم در این ورزش بودند که خیلی زود فراموش شدند.
● چرا علوم سیاسی؟
من دیپلم علوم انسانی داشتم. پدر و مادرم شدیدا میترسیدند که من به خاطر علاقهام به هنر از درس غافل شوم، در صورتی که من در دبیرستان نمرات بسیار خوبی میگرفتم. هر وقت به همراه پدر و مادرم از کنار دانشگاه تهران عبور میکردیم، آنان به من میگفتند، ما نمیدانیم، تو دوست داری چه کاره شوی؟ اما از در این دانشگاه باید داخل شوی. ما دلمان میخواهد فارغالتحصیل این دانشگاه شوی! از طرفی خود من هم زیاد به کنکور فکر نمیکردم، اما طی دو ماه تا حدی درس خواندم که رتبهام در کنکور سراسری سال ۷۷ شد ۳۴۸... مدت دو ماه، روزی، ۱۷ ساعت درس میخواندم. طی این مدت اصلا از منزل خارج نشدم و ۲۰ کیلو هم اضافه وزن پیدا کردم. چون کارم شده بود، خواندن و خوردن... ابتدا علاقهای به این رشته نداشتم چون به خاطر پدر و مادرم به این رشته رفتم، اما کمکم به علم سیاست علاقهمند شدم. پس از اینکه لیسانس گرفتم، دیگر پدر و مادرم کاری به من نداشتند و مرا آزاد گذاشتند تا به دلمشغولیام، یعنی هنر برسم، البته بگویم در دوران دانشگاه هم، کار تئاتر میکردم، ضمن اینکه در همان زمان تحصیل، عمویم به من گفت که آقای سلحشور میخواهد اصحاب کهف که بعدها نامش «مردان آنجلس» شد را کلید بزند. من قرار است در آن بازی کنم، تو هم بیا تست بده، من هم تست دادم و به من نقش پسر ماکسیمیلیان را دادند که فکر کنم شش سکانس بود و من مقابل دوربین حرفهای «مازیار پرتو» قرار گرفتم که برای من تجربه لذتبخشی بود. در سریال «مریم مقدس(س)» هم در یک سکانس بازی کردم، در آن سریال نقش جبرئیل را بازی کردم. سپس سریال امام حسین(ع) به کارگردانی شهریار بحرانی(کارگردان مریم مقدس (س)) به من پیشنهاد شد، دو ماه هم فیلمبرداری شد، اما بعدها بنا به دلایلی عوامل از ساخت کار صرفنظر کردند، در همان سریال بود که من اسبدوانی و تیراندازی و... را برای پروژههای تاریخی یاد گرفتم. بعد هم که سریال یوسف(ع) در همان مراحل پیش تولید به من پیشنهاد شد... از همان ابتدا قرار بود در نقش «بنیامین» بازی کنم... هنوز فیلمبرداری سریال آغاز نشده بود که قراردادم را نوشتم، اما به من گفتند که یک سال دیگر تصویربرداری تو آغاز خواهد شد که همینگونه هم شد. طی آن یک سال هم در چند فیلم تلویزیونی بازی کردم و البته تئاتر هم کار کردم... این بود حکایت بازیگر شدن من...
● شیفته بنیامین
من شیفته نقش «بنیامین» بودم! میخواهم حکایتی برایتان بازگو کنم که عین واقعیت است. تازه مدرسه رفته بودم که یک روز پدرم به من گفت: باید قرآن خواندن را یاد بگیری. با اینکه بایداز ابتدا و صفحه اول قرآن به من میآموخت، ناخودآگاه قرآن را باز کرد و «سوره یوسف(ع)» آمد، به من گفت: بخوان و فردا برای من روخوانی کن. همین مسئله باعث شد که پدرم داستان یوسف(ع) را برایم تعریف کند... همان زمان هم که داستان را تعریف کرد، خدا شاهد است، که من شیفته برادر کوچک یوسف(ع) شدم. از این رو وقتی که سالها بعد این نقش را به من پیشنهاد دادند، تعجب کردم، خاطرات آن روز برای من تداعی شد، به همین خاطر سریعا پذیرفتم. نکته دیگر در مورد این نقش گریم آن بود که چهرهای معصومانه به بنیامین داده بود... البته پلانهایم با یوسف کم بود.
● من و مصطفی
در سکانسی با مصطفی که همان وصالمان بود، باید گریه میکردیم و این گریه هم باید طبیعی میبود. آن پلان جور درنمیآمد، سرتان را درد نیاورم، ۷، ۸ بار من گریه کردم و ۱۰، ۱۲ بار هم مصطفی زمانی. هر بار میگفتیم که خدا کنه این آخریش باشه که اتفاقا پلان خوبی هم از آب درآمد.بگذارید یک خاطره دیگر از مصطفی بگویم: روزی که من رفتم و قرارداد بستم، هنوز بازیگر نقش یوسف(ع) انتخاب نشده بود گویا قرار بود، ابتدا یک بازیگر غیرایرانی این نقش را بازی کند، از طرفی از همه اشخاصی هم که ادعا داشتند چهرهای زیبا دارند، عکس گرفته بودند. روزی که من آنجا بودم، فکر کنم چیزی بین پانصد، ششصد عکس روی میز آقای سلحشور بود که او داشت آنها را میدید، زمان خداحافظی از آقای سلحشور، بین آن همه عکس، تصویر مصطفی به چشمم آمد، حسی به من گفت که او نقش یوسف(ع) را بازی خواهد کرد. از طرفی آن زمان مصطفی در حالت تعلیق بود و به همراه تعدادی دیگر از افراد کاندیدای این نقش در حال آموزش سوارکاری و شمشیرزنی بود. من که نمیدانستم قرار است او انتخاب شود، به مصطفی گفتم که تو نقش یوسف(ع) را بازی خواهی کرد، پس از مدتی که او برای بازی در این نقش انتخاب شد، یادآوری کرد که پیشبینی من را فراموش نکرده است!
● شاگرد اصغر حاجیلو
در نوجوانی در تیم پایهای صنایع دفاع بازی میکردم و مربی من هم اصغر حاجیلو، بازیکن سابق تیم ملی و استقلال بود. اما در حال حاضر هفتهای یک بار فوتبال بازی میکنم، بیشترش هم با عمویم به فوتبال میروم...
● هیچ وقت یادم نمیرود
میخواهم خاطرهای بگویم که هیچ وقت یادم نمیرود. در زمان فیلمبرداری سریال یوسف(ع)، من از سرویسی که به دنبالم میآمد، جا ماندم. منزلم سیدخندان بود، محل فیلمبرداری کجا بود؟کیلومتر ۲۰ جاده قم زنگ زدم آژانس بیاید، چون که باید سریع میرفتم، سکانسم هم همان بود که آن جام را نزد بنیامین پیدا میکنند و آغاز فیلمبرداری هم با من شروع میشد، از طرفی مدت گریم من هم یک ساعت و نیم طول میکشید. ساعت ۳۰/۴ صبح بود، وقتی که به راننده آژانس گفتم میخواهم جاده قم بروم، کمی ترسید و گفت: برای چی آنجا میخواهی بروی؟ من که دیدم او ترسیده، شیطنتم گل کرد و به خودم گفتم، به او چیزی نگویم تا در شک بماند. ماشین که حرکت کرد، به من گفت: فرودگاه میخواهی بروی دیگر؟! گفتم: نه فرودگاه کار ندارم، کیلومتر ۲۰ جاده قم میخواهم بروم. وقتی که به مسیر انحرافی و شهرک دفاع مقدس رسیدم، خیالش راحت شد، گفت: آهان، اینجا میخوای بروی! گفتم نه، اینجا کار ندارم، برو جلوتر... از شهرک دفاع مقدس که رد میشدی، چند کیلومتری باید در بیابان میرفتی که این مسئله باعث ترس شدید او شد، واقعا ترسیده بود، هیچ وقت چهره او یادم نمیرود، وقتی که از پیچ آخر رد شدیم، سر در مصر باستان را دید، آن مجسمههای عظیم ۳۰، ۴۰ متری، هنروران آقا و خانم با آن لباسهای مصری... یک لحظه فکر کرد که دارد خواب و رویا میبیند که وسط آن بیابان، اینها چه میکنند! چون نمیدانست که سریال یوسف(ع) در حال ساخته شدن است، یا اطلاعی نداشت. با لحن عجیبی به من گفت: داداش، جون مادرت بگو، اینجا کجاست؟ اینجا چه خبره، من کجام که به او گفتم اینجا سریال تاریخی ساخته میشود. به من گفت که میتواند، اینجا باشد، گفتم: آره. من رفتم گریم شدم و آمدم در محوطه که دیدم، او همان طور در حال گشت و گذار است، رفتم نزدیکش و دستم را به شانهاش زدم و گفتم اینجا چه میکنی؟ با حالتی خاص گفت: یک آقایی را آوردم، بازیگر بود، گفتم: کجاست؟ گفت: نمیدانم. وقتی که متوجه شد، خودم هستم، یک بار دیگر غافلگیر شد.
● دلخوری عمو از مطبوعات
عمویم «حسین یاری» از مطبوعات دلخور است، عقیده او این است که توفیقاتی در دنیای هنر داشته، اما هیچگاه مطبوعات آن را ندیده، او حتی از جشنواره «رلیجن تودی» در ایتالیا که آنجا بازیگران نقش اول و دوم مرد و زن جایزه نمیگرفتند بلکه کلا یک بازیگر انتخاب میشد که عمویم برای بازی در فیلم «دم صبح» این جایزه را از آن خود کرد، اما هیچ انعکاسی در مطبوعات ایران نداشت. عمویم هم گفت: وقتی که مطبوعات، اخبار مرا پیگیری نمیکنند، پس من هم دلیلی برای گفتگو نمیبینم... (خانوادهسبز: خداوکیلی یاری خیلی درست میگوید حق با اوست...)
● قربون خدا برم
همیشه به خودم میگویم، قربون خدا برم، آخر این چه فیلمنامهای بوده که او نوشته، چقدر زیبا، «احسن القصص» به معنای واقعی است! اما باید بگویم که ساخت آن کار مشکلی بود، حالا شاید هم انتقادهایی به ساخت آن شده، اما تا درگیر کار نباشی، نمیتوانی متوجه شوی که چقدر ساخت این مجموعه میتواند مشکل باشد. انتقادها هم در ابتدا به این خاطر بود که مردم دوست داشتند زودتر ادامه داستان را ببینند، در واقع عجول بودند و به همین خاطر عجولانه هم اظهارنظر میکردند، اما بعد دیدیم که دیگر از انتقادها خبری نشد. وصال این داستان، پایان بخش این داستان است، همان زمانی که تمام برادران جمع هستند و یعقوب(ع)، یوسف(ع) را در آغوش میگیرد.
● گریم سنگین
بیشترین بازی را با محمود پاکنیت داشتم و از بودن در کنارش لذت بردم، چون انسانی است بسیار خوشذوق، مثبت و خوشفکر... کتایون ریاحی هم فوقالعاده بازی کرد به خصوص با آن گریم سنگین که در مقطع پیری روی صورتشان انجام میگرفت. آن همه «لاتکس» روی صورت برای پیری و سپس لیفتینگ برای جوانی، وقتی پوست کشیده میشود، خیلی به پوست فشار میآورد، به خصوص، آن مادههایی که در زمان پیری دور چشم ایشان بود، اگر داخل چشمشان میرفت، حتی میتوانست ایشان را نابینا کند، به همین خاطر کار حساسی بود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست