یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

اسطوره باورها


اسطوره باورها

بررسی رمان روز هزار ساعت دارد نوشته فریدون حیدری ملک میان

● خلاصه داستان؛

مردی در روستای ملک میان پنج پسر و یک دختر دارد و در روزی شوم یعنی «پنجیک» هفتمین فرزندش به دنیا می آید. ملک میانی ها باور دارند پاقدم کسانی که در پنجیک به دنیا می آیند خیلی بد است و طبیعت هم بر این باور صحه می گذارد، چون سگ خانواده هم مانند زمان هایی که قبل از وقوع، خبر از فاجعه می دهد، بی وقت زوزه می کشد و مادر هم پیش از موقع دردش می گیرد. این فرزند که باقی نام دارد، همان راوی رمان است که هنگام مکتب رفتن معلم اش پیشگویی می کند او کتاب نویس خواهد شد. در این راه او سال ها آواره می شود تا عاقبت در روستایی به نام آقچری در طیران که همان تهران است، ساکن می شود و طبق «تقدیر محتومش» (ص ۱۵۵) به نوشتن این رمان می پردازد.

● نوع رمان؛

تمثیل اسطوره یی است و جامعه یی اسطوره یی با باورها و آیین هایی اسطوره یی را از ابتدای شکل گرفتنش (تا حدی شبیه به سرزمین ماکوندوی مارکز در رمان صد سال تنهایی) نشان می دهد. البته نویسنده به تاریخ بی اعتنا نیست، لذا خواننده در صحنه یی که راوی به اسم فیلم هایی که برادرش ایساق در شهر تهران می بیند، اشاره می کند؛ سنگام، گنج قارون و سلطان قلب ها می تواند دریابد که زمان رخدادها دوره محمدرضا پهلوی است.

● ساختار رمان؛

رمان از سه فصل تشکیل شده و هر فصل دربردارنده بخشی از نظام معنایی رمان است. فصل اول اوکار نام دارد. رمزگشایی از واژه اوکار در صحنه پایانی رمان صورت می گیرد؛ «گïل واژه کلیدی اوکار، رمزی مصنوع و برگرفته از فلان و بیسار یا مجهولی است که در معنای عام، عنداللزوم به هر کس و هر چیز و هر جای ناشناخته مجعولی اطلاق می شود.» (ص ۱۷۰) در کتابچه «آقا» آمده است؛ «اوکار به خاطر اوکار به اوکار آمد.» (ص ۱۷۰) یعنی راوی اوکار است که به اقلیم اوکار که تهران است آمده، تا اوکار یعنی همین رمان را بنویسد.

نام فصل دوم سراندیب است. این نام اشاره به مکانی اسطوره یی دارد که آدم وقتی از بهشت رانده شد به آنجا افکنده شد. در متون کهن آمده است؛ هیچ کوهی در همه جهان بلندتر از کوه سراندیب نیست. سراندیب اولین جایی در زمین است که گیاهان و سبزه ها روییدند و آدم و حوا یک بار دیگر در آنجا به هم رسیدند. در این رمان هم آژگلوم همان سراندیب است که راوی و رعنا در آنجا همدیگر را می یابند. آژگلوم از نظر راوی همان مینودر یا سرزمین رویایی است که آرزوی بنا کردن آن در طول تاریخ همواره با آدمیان بوده است. وقتی در رمان به اصول زندگی مردم آژگلوم اشاره می شود، درمی یابیم نوعی سرزمین آرمانی است؛ «به واقع آنها یک خانوار بزرگ واحد بودند. در نگاه کلی همه چیز برایشان حکم آب چشمه... داشت. چونان پرندگان و چرندگان - هر گاه که عطش تشنگی داشتند - همه از آن می نوشیدند و سیراب می شدند، بی آنکه منحصر به کس یا کسانی باشد.» (ص ۱۲۴) و خانه های آنها هم از این قاعده مستثنی نیست و محافظ همه از باد و بوران و سرما و گرماست. «آنان یک آبادی بودند که هر چه داشتند، همه با هم داشتند. همه با هم کار می کردند و با هم می خوردند و شاید اگر دست خودشان بود، حتی همه با هم می مردند؛ همه از هم، همه برای هم.» (همان صفحه)

فصل سوم دساتیر نام دارد. دساتیر در معنای اول و روشن آن به کتابچه ها و دفتر ها اطلاق می شود اما معنای فرعی و دوم آن نام کتابی است که در قرن دهم هجری به وسیله شخصی به نام آذر کیوان فراهم شده و در آن لغات ساختگی و جعلی به کار رفته است. این متن نیز همین گونه است. دساتیر در معنای اول آن شامل همین فصل سوم می شود که راوی در مکانی سکونت می یابد و به نوشتن رمان می پردازد. اما در معنای دوم آن به کل رمان «روز هزار ساعت دارد» ارجاع می دهد چرا که در این رمان هم نام های افراد و مکان ها و ماه ها همه غریب و نامانوس اند.

● نثر؛

نثر رمان نثری کهن نما و آهنگین است که دقیق و سلیس بیان شده است و هماهنگ با نوع رمان و حال و هوای موجود در آن است؛ نوعی برجسته سازی زبان برای انتقال مفاهیم اسطوره یی.

● دیدگاه؛

در سطح اول رمان، راوی آن دانای کل است؛ راوی از همه کس و همه چیز خبر دارد. اما در داستان طرح، مشخص می شود راوی رمان فردی به نام باقی است که تقدیرش نوشتن این رمان است. پس در اصل در می یابیم که راوی، اول شخص است و با ترفندها و تمهید هایی در جایگاه دانای کل، رمان را روایت می کند. به این ترتیب که او با همه شخصیت ها سخن می گوید و اطلاعات لازم را برای محمل روایتش در جاهایی که نبوده است، به دست می آورد. به همین خاطر هم هست که از نحوه به دنیا آمدن خود به شکلی لحظه به لحظه و دقیق خبر می دهد.

● وجوه اسطوره یی؛

ابتدا باید از به کار گیری عدد مقدس هفت سخن گفت. پدر راوی هفت فرزند دارد که از میان آنها هفتمین فرزند که همان راوی است، وظیفه یی خطیر بر عهده دارد؛ کتابت و در جایگاه کاتب قرار گرفتن. پنج نام از نام های این افراد هم نام هایی اسطوره یی است؛ یاقوب یا همان یعقوب. اîبلاسîن یا همان ابوالحسن. ایسمال یا همان اسماعیل. ایساق یا همان اسحاق. یایا یا همان یحیی. دو نام باقیمانده، بمانی و باقی است که نام هایی است مرسوم در جوامع روستایی.

از طرفی پدر راوی هفت گاو هم با نام هایی مشخص دارد؛ لاچمه، رîشه، سورگوله، مینگه، زîرجه، اوشکه، رعنه. مساوی بودن تعداد گاوها با فرزندان فرد، بیانگر اهمیت گاو در جوامع اسطوره یی است. و نام داشتن آنها هم که نشان دهنده هویت بخشی و تفرددهی به آنهاست، بیانگر جایگاه والایی است که این حیوان در این گونه جوامع دارد. مانند اهمیت شتر در جوامع بدوی عرب.

دومین وجه اسطوره یی کشمکش اسطوره یی است. مïلک میانی ها و خانسری ها ابتدا گروهی واحد در مکانی واحدند. میان آنها اختلافی مانند اختلاف ازلی هابیلی ها و قابیلی ها بروز می یابد و باعث هجرت ملک میانی ها یا رانده شدن شان از سرزمین اجدادی می شود. آنها به مکان تازه می آیند و آنجا را ملک میان نامگذاری می کنند. اما سرزمین تازه، مردگان آنها را نمی پذیرد و پس می زند. آنها ناچار می شوند مردگان خود را به سرزمین مادری ببرند. و این تنها موردی است که با مخالفت خانسری ها روبه رو نمی شود. در اینجا شاهد دو مساله هستیم؛ ابتدا باور کهنی که معتقد است خاک زادگاه در نهایت فرد را می طلبد. دوم و مهم تر، تقدس مردگان است. هر فرد با مردن تطهیر می یابد و سخن گفتن درباره او یا مخالفت با جسمش جایز نیست. اولین باری هم که این مساله بروز می یابد، خاستگاهی اسطوره یی دارد؛ در سیزدهمین سال سکونت ملک میانی ها در سرزمین تازه، اولین مرگ رخ می دهد. نحوه رخ دادن مرگ هم جالب است؛ پلنگی گلوی جوانی را می درد. این رخداد بر شوم بودن عدد سیزده، همپای برخی دیگر از رخدادهای شوم در این رمان دلالت دارد. به عبارت دیگر بلایای نازل شده بر این قوم اغلب منشایی بیرونی و مقدر و ناگزیر دارند.

سومین وجه اسطوره یی بودن نام رمان است؛ در متن آمده است؛ «روز هزار ساعت دارد و هر ساعت، آبستن هزار حادثه است، هزار خبر.» (ص ۵۳) این عبارات بر حضور اجتناب ناپذیر حادثه دلالت دارد و عظیم بودن عدد هزار در جوامعی که چندان با اعداد سر و کار ندارند و هزار برایشان بزرگ ترین عدد است. به علاوه روز برای آنها مفهومی گاهشمارانه ندارد و در حکایت های اسطوره یی می تواند دلالتی چندقرنه داشته باشد.

چهارمین وجه شخصیت های اسطوره یی است؛ «اسدالی، دعاگر یاسوری کسی است که رخدادها را از پیش می داند و به کمک کلمات به رخدادها زندگی می بخشد. راوی درمی یابد آنچه را که خود از گذشته ها می نویسد، قبل از وقوع شان اسدالی دعاگر، آنها را بر پوست درختی نوشته است. شخصیت بعدی آسد شقالی است که آینده راوی را پیشگویی می کند. شخصیت بعدی سرکرده آژگلومی ها میر اîوîرسیا نوتاش است که چریکی صدساله است و اطرافیانش اعتقاد دارند هرگز پیر نمی شود و زمانی می میرد که خودش مقرر کرده است. (ص ۱۰۴) شخصیت بعدی «آقا» است؛ کهنسال مردی دنیاگرد که به هر دیاری که پا می نهاد، ورودش را خود پیوسته به بانگی چند اما رسا... اعلام می داشت. (ص ۷۵) و کتابچه خردلی رنگ او را پدر راوی در نوجوانی پنهان کرده است.

پنجمین وجه متون اسطوره یی است؛ کتاب «از جنین تا جنازه که دیرزمانی دور، دعاگری کالیوه از اسلاف اسدالی یاسوری ترتیب آن را رقم زده بود.» (ص ۶۷) کتاب بعدی کتابچه خردلی رنگ آقاست که به ظن راوی شاید از همان رساله موروثی رقم زده شده بود.

(ص ۹۱) کتاب بعد «رساله زنجه زوجین زنجیری» نوشته مîلîک دïویر آژگلومی است که در آن نوشته است؛ «آدمیان چه بخواهند چه نخواهند، در اصل و اساس یک خانواده اند و نه بیش، و همه یا برادرند یا خواهر، یا پدرند یا مادر...» (ص ۱۱۷)

ششمین وجه تقدیر اسطوره یی است؛ «از دامن مادر که افتادی، برگشتنی نیست، دیگر آمده یی... آمده یی تا بمیری.» (ص ۱۰۰) تقدیر در این رمان نقشی بسیار مهم ایفا می کند که اغلب شوم است. در این متن اعتقاد بر این است که همه چیز از قبل معین شده است و انسان ها تنها ایفاگران منفعل این نقش ها هستند، حتی راوی نیز که نویسنده است، نویسنده شدنش مقدر بوده است. هفتمین وجه باورهای اسطوره یی است؛ «آنها» موجوداتی هستند نادیدنی که در خانه عمه سمرقند مستقرند و عاشق او هستند و نمی خواهند او ازدواج کند. «آنها» در واقع یا اجنه هستند یا پریان که گاه به صورت مار سیاه درمی آیند. یا باور به شوم بودن بعضی از روزها مانند پنجیک. همچنین باور به اینکه در بعضی از روزها نباید از خانه خارج شد، وگرنه بلا به سر فرد می آید. به همین خاطر زمانی که پدر و مادر راوی از ییلاق به قشلاق می روند و دچار حادثه می شوند، زنی از اهالی گیاماس با شگفتی به آنها می گوید؛ «اما آخر شما، بیست و یکم روز ماه، کجا راه افتادید؟،... نمی دانستید اگر فلک هم پایین می آمد، نباید پا بیرون می گذاشتید؟،» (ص ۲۴)

● تقابل ها؛

سه تقابل مهم در این رمان هست؛ اول تقابل جامعه آرمانی - جامعه روزمره که پر از ناراستی و سختی است. این تقابل تا پایان رمان باقی می ماند و به دلیل دخالت قدرت ها حل نمی شود. تقابل دوم تقابل ممکن بودن نوشتن و ناممکن بودن آن است. چه چیزی را می توان نوشت و چه چیزی را نمی توان؟ آیا نوشتن کامل ممکن است؟ در این باره نویسنده در صفحه ۱۷۰ نوشته است نویسنده چیزهایی را می نویسد و چیزهایی هم نویسنده را می نویسند. این تقابل هم تا پایان شاید به دلیل ذات دوگانه زبان حل ناشده باقی می ماند. تقابل سوم تقابل واقعیت و ناواقعیت، یا خیال است. مرز میان این تقابل برعکس آن دو به مرور محو می شود و آنها در رفت و برگشت نسبت به هم قرار می گیرند.

● پایان رمان؛

رمان عملاً با پایانی خوش بسته می شود. راوی و رعنا به «خلوت خیال انگیز روستایی» پناه می برند و با خوشی و خرمی با هم زندگی می کنند و راوی هم عاقبت رمانش را به پایان می برد.

● نتیجه گیری؛

این رمان، رمان جامعه یی اسطوره یی است که غرق در باورهای اسطوره یی است و همچنان نیز اسطوره یی باقی می ماند. رمانی است گفتارمحور که همچون متون روایی کهن، بر نقل و گفته شدن به جای نوشته و مکتوب شدن استوار است. این گونه متون از دیدگاه نقد مطالعات فرهنگی نکته های درخورتاملی دارد که از روی آنها می توان به دلالت های تاریخی - فرهنگی بسیاری پی برد مانند باورها، آداب، آیین ها و گویش ها. در نهایت می توان گفت تولد راوی در روزی شوم را باید طنز تلخی از شوم بودن نقش نویسنده در باور قدرت های اقتصادی - سیاسی به حساب آورد.

محمدرضا گودرزی