چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا

ارتباط شعر و سیگار


ارتباط شعر و سیگار

چندی پیش به یک محفل شعری دعوت شده بودم که دوستان شاعر و متشاعر زیادی در آن جا گرد هم آمده بودند تا برای دقایقی, در یک محفل ادبی صرفا شاعرانه, از شنیدن اشعار همدیگر لذت ببرند و در این دنیای شلوغ و پلوغ دود و دم و ترافیک و ازدحام بی مورد, کمی به خود و داشته های قلبی شان, با تامل بیشتری شعریت بخشند

چندی پیش به یک محفل شعری دعوت شده بودم که دوستان شاعر و متشاعر زیادی در آن جا گرد هم آمده بودند تا برای دقایقی، در یک محفل ادبی صرفا شاعرانه، از شنیدن اشعار همدیگر لذت ببرند و در این دنیای شلوغ و پلوغ دود و دم و ترافیک و ازدحام بی مورد، کمی به خود و داشته های قلبی شان، با تامل بیشتری شعریت بخشند! محفل جالبی بود و انصافا شعرهای خوبی هم شنیدم و مستفیض حس و حال خوب و شاعرانه دوستان بودیم تا این که محفل به پایان رسید و دوستان حاضر در جلسه، در محوطه بیرون از آن، دقایقی به گپ و گفت های به بهانه معمول خداحافظی مشغول شدند و من نیز در گوشه ای ایستاده بودم و ناظر این قضایا بودم!

به جز من و تنی محدود از دوستان حاضر، تقریبا بقیه سیگاری روشن کرده بودند و در حالی که پک عمیقی به سیگارهایشان می زدند، و دودش را به سر و صورت همدیگر ارزانی می کردند، به حرف های پایانی خود نیز ادامه می دادند. یک لحظه به موقعیتی که در آن قرار گرفته بودم، عمیق تر اندیشیدم که نکند این مثل معروف که باید هم رنگ جماعت باشی صحت دارد و من از روی بی کلاسی و ناآگاهی، هم دعوی شعر و شاعری دارم و هم سیگار نیز بلد نیستم بکشم!؟ در این فکر ها بودم که سیگار کشیدن دختر خانم نسبتا کم سن و سالی توجه مرا بیشتر معطوف به قضیه نمود! دختر طفل معصوم که مشخص بود اصلا اهل دود و دم و سیگار و این قضایا نیست با هر پکی که به سیگارش می زد، ده سرفه، تحویل جماعت می داد و کم مانده بود از شدت سرفه و سوزش سینه اش خفه شود بنده خدا!

و من بار دیگر به رصد کردن اوضاع و احوال پرداختم و شم نقادی ام به من می گفت که شاید نصف بیشتراین دوستانی که پک های آن چنانی به سیگارهایشان می زنند اصلا اهل سیگار نیستند و شاید در چنین بزم هایی، برای خالی نبودن عریضه و عقب نماندن از قافله سیگار کشان، هم رنگ دیگران، به تولید دود و دم روی آورده اند و واقعا هم چنین بود! اما راستی چرا!؟ چرا این تفکر اشتباه و ناصواب در بین تعداد زیادی از دوستان ما جا افتاده است که شاعر و در حالت تعمیم یافته اش، هنرمند بدون دود و سیگار، مشروعیت چندانی ندارد!؟ آیا دود سیگار، طعم بهتری به شعر می بخشد یا آن را مقبول تر و دلچسب تر از آن چه که هست، می نماید یا این که یک نوع لجبازی بدون تفکر و تعقل و چشم و هم چشمی از روی سادگی و بی خیالی ست که دودش هم بیشتر از همه به چشم خود فرد مذکور می رود و در نهایت شاید به این نتیجه می رساندش که شاید شاعر خوبی نتواند بشود اما سیگاری خوبی از آب در آمده است!!

به نظر من، یک فرد قبل از آن که بخواهد هنرمند خوبی باشد، باید انسان خوب و موجهی باشد و اصولا انسان خوب، تندرست و سالم بودن، هیچ منافاتی با شاعر بودن ندارد و این طرز تلقی که یک شاعر خوب باید سیگار را با سیگار روشن کند تا شاعرتر بشود و شعرش دل نشین تر باشد، اشتباه محض است و هیچ محلی از اعراب نخواهد داشت! البته شاید به نظر خیلی از دوستانی که این مطلب را می خوانند این موضوع از بدیهیات باشد که انسان نباید به خود و سلامتی خودش آسیبی برساند حالا به هر بهانه و قیمتی که می خواهد باشد و شاعر بودن نیز یکی از این بهانه ها و قیمت ها است اما متاسفانه همین موضوع ساده و در ظاهر قابل هضم و حل، در اثر کج فهمی و رقابتی بیهوده و سو»تفاهمی بی نتیجه، خیلی ها را سیگاری کرده است بدون آن که شاعر کرده باشد.

اساسا شعر و هنر ناب ، هیچ بند و تبصره بیرونی و الحاقی نمی پذیرد و موضوعی است کاملا دلی که از دل بر میآید و باید بر دل بنشیند و کشیدن سیگار یا هر نوع ماده اعتیادآور دیگر، تنها یک نوع تلقین بی اساس است که نه می تواند به عمیق تر فکر کردن کمک کند ، نه عمیق تر حس کردن!

امیدوارم که هنرمندان و شاعران ما، در این مورد به خصوص و حساس، با دیدی باز تر و همه جانبه نگر تر مسائل را ببینند و دوستان تازه گرونده به شعر و هنر نیز این نکته را نصب العین خود قرار دهند که سیگار، جز ضرر و آسیب رساندن به شخصیت فردی و اجتماعی انسان، کارکرد دیگری ندارد و هنر و شعری که بخواهد با کشیدن سیگار و امثال آن شکل بگیرد ، بهتر است شکل نگیرد.

نویسنده : سالار عبدی