دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

امامت و ولایت خاتم الانبیاء


امامت و ولایت خاتم الانبیاء

به دلیل منصب امامت , اقتدا به آن بزرگوار و نیز متابعت نمودن از آن حضرت در تمامی امور معاش و معاد بر امت لازم است و بر ایشان فرض است كه او را راه وصول به سوی الله بدانند

بدانكه حضرت خاتم‌الانبیا(ص) را چهار منصب است: نبوت، رسالت، امامت و ولایت. «نبوت» از ریشهٔ «نبأ» به معنی خبر است و كسی را «نبی» می‌گویند كه از جانب خدا بدون واسطهٔ بشری به او خبر داده شده باشد؛ چه آنكه دارای شریعت باشد ـ مانند پیغمبر ما و سایر پیغمبران مرسل(ع) ـ یا آنكه صاحب شریعت نباشد ـ مانند حضرت یحیی و سایر پیغمبران غیرمرسل. و حضرت خاتم الانبیا(ص) به اعتبار اینكه از جانب خدای تعالی خبر می‌شنید، نبی خوانده شده و خداوند متعال در قرآن مجید، در بسیاری از آیات او را نبی خوانده و به ایشان خطاب «یا ایّها النّبی» فرموده است. منصب دوم آن حضرت كه «رسالت» باشد به معنی پیغام رساندن از جانب خدا به بندگان او است و پیامبر اكرم(ص) به همین دلیل «رسول» نامیده شده و نیز در بسیاری از آیات قرآن از ایشان با لفظ رسول و با ندای «یا ایّها الرّسول» یاد شده است.

منصب سوم آن حضرت «امامت» می‌باشد كه به معنی پیشوایی و استحقاق پیشوا و مقتدا بودن بر خلق است و به همین دلیل،‌ آن حضرت، امام بر همهٔ مردمان می‌باشد و به سبب دارا بودن این منصب بر همهٔ این امت واجب است به ایشان اقتدا و تأسی كنند.

چنانكه در قرآن حمید آمده است: «ولكم فی رسول الله اسوهٌٔ؛ مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیكویی بود. نیز این آیات مباركه: «و من یطع الرّسول فقد أطاع الله۲؛ كسی كه از پیامبر اطاعت نماید، خدا را اطاعت كرده است.»؛ « أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منكم۳؛ اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولی الامر را.»

و «ما آتاكم الرّسول فخذوه و مانهیكم عنه فانتهوا۴؛ آنچه را رسول خدا برایتان آورده بگیرید (تبعیت كنید) و از آنچه نهی كرده اجتناب نمایید.» و آیات دیگر، و بنابر آیهٔ مباركهٔ «قل ان كنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببكم الله؛۵ بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی نمایید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.»

به دلیل منصب امامت ، اقتدا به آن بزرگوار و نیز متابعت نمودن از آن حضرت در تمامی امور معاش و معاد بر امت لازم است و بر ایشان فرض است كه او را راه وصول به سوی الله بدانند.

منصب امامت آن جناب از منصب رسالت او بالاتر است زیرا [مقتضای] مقام نبوت، خبری است كه از جانب خدا به او می‌رسد و [مقتضای] مقام رسالت، پیغام آوردن او از جانب خدا است و این هر دو، در مقام گفتار و قول است اما [اقتضای] مقام امامت، آن است كه آن حضرت از جانب خدا مقتدای خلق قرار داده شده است یعنی خداوند بر تمام خلق واجب كرده كه در جمیع امور معاش و معاد خود پیرو و تابع او باشند و او را طریق به سوی خدا و محل اقتدا و اتباع بدانند و در هیچ امری از حكم و فرمان او خارج نشوند. نتیجه اینكه امامت، ریاست الهیه، بر جمیع مخلوقات از جانب خالق است.

منصب چهارم آن حضرت «ولایت» است یعنی «اولی به تصرف بودن» و منظور از آن این است كه خداوند او را نسبت به مؤمنین، اولی [صاحب امتیازتر] از خودشان قرار داده است و دلیل آن این آیهٔ مباركه است «النبّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم۶؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

پدران در امور مربوط به فرزندان خود ـ در صورتی كه صغیر یا نادان و نابینا باشند ـ دارای ولایت و اولویت (برتری) می‌باشند، این پیغمبر گرامی(ص) نیز بر مؤمنین ولایت و اولویت تصرف دارد و به منزلهٔ پدر برای آنان است و صلاح امور دنیا و دین ایشان در قبضهٔ اقتدار و اختیار او است.

به مقتضای همین منصب است كه رسول خدا(ص) فرمود:«من و علی دو پدر این امت هستیم»۷ و بیان این كلام به سبب همان اولویتی است كه خداوند متعال برای آن بزرگوار قرار داده و ایشان را ولی و صاحب اختیار تمام امت نموده به طوری كه حكم آن بزرگوار نسبت به مردم، از خواست خودشان نافذتر است. دو منصب امامت و ولایت، مقام باطنی و فعلی است كه از مقام ظاهری و قولی (گفتاری) ـ یعنی نبوت و رسالت ـ رفیع‌تر است.

بدانكه مرتبهٔ نبوت و رسالت با مرتبهٔ امامت و ولایت آن حضرت(ص) لازم و ملزوم یكدیگرند و انفكاك آنها از یكدیگر حقیقتاً متصور نیست و این ظاهر و باطن از یكدیگر جدا نمی‌شوند. پس هر وقت كه اطلاق «نبی» یا «رسول» به آن حضرت می‌شود... با شرط وجود مراتب دیگر امامت و ولایت است؛ به عبارت دیگر وقتی كه خدای تعالی آن حضرت را به خلعت نبوت و رسالت آراست، آن نبوت و رسالت با امامت و ولایت توأم بود و هیچ زمانی قابل تصور نیست كه نبوت و رسالت آن بزرگوار، خالی از دو مرتبهٔ امامت و ولایت باشد. پس باید گفت كه این دو مرتبهٔ ظاهری هیچ‌گاه خالی از دو مرتبهٔ باطنی نبوده و به همین دلیل است كه اطلاق دو اسم رسول و نبی بر آن حضرت(ص) ـ چه در قرآن و چه در غیر آن ـ زیاد آمده است بلكه بیشتر خطاب‌های قرآنی كه تعلق به آن حضرت دارد، از طریق همین دو لفظ ـ نبی و رسول ـ می‌باشد كه این از جهت استلزام مرتبهٔ نبوت و رسالت با مرتبهٔ امامت و ولایت است. لذا چون مرتبهٔ نبوت و رسالت آن حضرت مخصوص [خودشان] است، از سوی خداوند با این دو لفظ مورد خطاب قرار گرفته‌اند؛ برخلاف امامت و ولایت كه از مراتب و مناصب اختصاصی آن حضرت نیست، بلكه پس از انتقال پیامبر اكرم(ص) به عالم باقی، این دو مرتبه ـ امامت و ولایت ـ به جانشینان بر حق و اوصیای آن حضرت، یكی پس از دیگری انتقال یافته است.

از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: «ناصبی بدتر از یهودی است.»

از آن حضرت سؤال شد كه ای فرزند رسول خدا، چگونه ناصبی بدتر از یهودی است؟ فرمود: «به جهت آنكه یهودی منع كرده است لطف نبوت را و آن خاص [و مخصوص پیامبر] است. ولی ناصبی منع كرده لطف امامت را و آن عام [و شامل امامان(ع)] است.» نتیجه آنكه امامت مختص به شخص خاص و یا زمان خاص نیست و نسبت به زمان و شخص، عام است...

به عبارت دیگر امامت مطلقه در هر یك از ائمهٔ دوزاده‌گانه به صورت تناوبی با توجه به شخص و زمان هر یك از ایشان سریان دارد كه بعد از این به تفصیل شرح داده خواهد شد.

● برتری مرتبهٔ ولایت بر مرتبهٔ رسالت

بدانكه ولایت، نخستین فریضه‌ای است كه خدای متعال واجب كرده و نخستین خلعت كمالی است كه به نبی خود ـ محمد(ص) ـ پوشانیده، پیش از آنكه ردای نبوت و رسالت را بر او بپوشاند. و آن اسم اعظم اعظمی است كه هر چیزی به واسطهٔ آن آفریده شده، و به واسطهٔ آن نوشته و ختم شده است. و به واسطهٔ آن توحید خدا و دین پیغمبر به انجام می‌رسد. و آن فوق مرتبهٔ نبوت و رسالت است.

در تعریف ولایت و امامت بیان شده كه آن ریاست عامهٔ الهیه است. این تعریف مستلزم اجزایی است كه عبارتند از: تقدم، علم، قدرت و حكم كه بدون این اجزاء، ریاستی متصور نیست. پس «ولی» كسی است كه در خلقت خود، متقدم، عالم، قادر، حاكم و نسبت به دیگر مخلوقات تصرف‌كنندهٔ علی الاطلاق باشد. اما تقدم او برای آن است كه ولی مطلق انسانی است كه خداوند او را خلعت جمال و كمال پوشانیده، و قلب او را مكان مشیّت خود قرار داده و خزینهٔ علم خود گردانیده و لباس تصرف [در آفرینش] و حكم [بر مخلوقات] را بر قامت او پوشانیده است. امر الهی در عالم بشری در اختیار او می‌باشد. او مانند آفتابی درخشان است كه [خالق جهان] در آن درخشش، نور حیات و اشراق و احتراق برای اهل روزگارها قرار داده است.

چنانكه در دعای رجبیه،‌ در توقیعی از ناحیه مقدسه امام عصر(ع)، توسط یكی از نواب آن حضرت(ع) چنین آمده است: «از تو درخواست می‌كنم به واسطهٔ آنچه دربارهٔ ایشان (یعنی اولی‌الامر) بیان شده است، پس آنها را معدن‌های كلمات خود قرار دادی و ركن‌های توحید خود گردانیدی و ایشان را نشانه‌ها و مقامات خود قرار دادی، در هر مكانی كه تعطیلی برای آنها نیست. هر كه بشناسد تو را به واسطهٔ آنها می‌شناسد؛ [یعنی اگر آنها نبودند، خداشناسی نبود.] هیچ فرقی میان تو و میان آنها نیست مگر اینكه آنها بندگان و مخلوق تواند؛ [یعنی خدا و واجب‌الوجود نیستند.] بستگی و گشایش‌هایی كه می‌كنند به دست قدرت تو است؛ [یعنی در كارهایی كه می‌كنند از خود استقلالی ندارند.] پیدایش آنها از تو و بازگشت آنها هم به سوی توست. یاری كنندگان دین تو و گواهان كردار و رفتار خلق تو و آزمایش كنندگان ایشانند به امر تو و توشه دهندگان و حفظ كنندگان و طالب خیرند برای ایشان. پس به سبب ایشان پر كردی آسمان و زمین خود را تا ظاهر شد كه نیست خدایی غیر از تو.۹

بدانكه ضمیر تأنیث در عبارت «لافرق بینك و بینها؛ تفاوتی میان تو و آن نیست.» برمی‌گردد به ذوات مقدسهٔ اولوالامر ـ امامان اطهار(ع) ـ كه مظاهر صفات حق و جمال مطلقند و در عبارت « إنّهم عبادك؛ آنان بندگان تواند.» برگشت ضمیر به اجساد مقدسهٔ ایشان است كه ظرف‌های امر الهی و روح القدس است و به وسیله این عبارت در میان ایشان و ذات خدای متعال تفاوت‌گذاری می‌شود كه ایشان مخلوقند و خالقشان خداست و هر صفت كمالی كه به ایشان افاضه شده را خدا به آنها افاضه ‌فرموده، و ایشان بندگان خالص و مخلص خدایند و او پروردگار و آفرینندهٔ ایشان است.

علامه سید حسن میرجهانی اصفهانی

پی‌نوشت‌ها:

* برگرفته از كتاب ولایت كلیه، ضمن تلخیص و ساده نمودن عبارات.

۱. سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۲۱.

۲. سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۸۰.

۳. سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۵۹.

۴. سورهٔ حشر (۵۹)، آیهٔ ۷.

۵. سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۳۱.

۶. سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۶.

۷. «أنا و علیٌّ أبوا هذه الامّهٔ.» تفسیر صافی. ج۴، ص۱۶، به نقل از علل الشرایع صدوق.

۸. النّاصبی شرّ من یهود. قیل: كیف ذلك یابن رسول الله؟ فقال إنّ الیهودیّ منع لطف النّبوهٔ و هو خاصّ و النّاصبیّ منع لطف الإمامهٔ و هو عامٌّ.عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۱.

۹. و أسئلك بما نطق منهم من مشیتك فجعلتهم معادن لكلماتك و اركاناً لتوحیدك و آیاتك و مقاماتك التّی لاتعطیل لها فی كل مكانٍ یعرفك بها من عرفك لافرق بینك و بینها إلّا أنّهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بیدك بدءها منك و عودها إلیك، أعضادٌ و أشهادٌ و مناهٌٔ و أزوادٌ و حفظهٌٔ و روّادٌ منهم ملأت؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۸، ص۳۹۳، ح۱، باب «اعمال مطلق ایام شهر رجب و لیالیها»، اقبال، ص۶۷۴ ـ ۶۴۳.

۱۰. من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتهًٔ جاهلیّهًٔ. مجلسی، همان، ج۳۲، ص۳۳۱، ح۳۱۷.

۱۱. «استخلصه فی القدم علی سائر الامم و أقامه فی سائر عالمه مقامه فی الأداء.» مجلسی، همان، ج۹۷، ص۱۱۲، ح۸؛ مصبح المتهجد، ص۵۲۴.

۱۲. «هل أصابك من هذه الرّحمهٔ شیء؟ قال: نعم إنّی كنت أخشی عاقبهٔ الأمر فآمنت بك لما اثنی الله علیّ بقوله (ذی قوّهٍٔ عند ذی العرش مكین) و قد قال صلّی الله علیه و آل إنّما أنا رحمهٔ مهداهٔ.» سورهٔ تكویر (۸۱)، آیهٔ ۲۰.

۱۳. مجمع البیان، ج۴، ص۶۶، تفسیر صافی، ج۳، ص۳۵۹.

۱۴. مجلسی، همان، ج۱۰۰، ص۱۴۸، ح۱۲، باب ۲.

۱۵. «إجعل شرائف صلواتك و نوامی بركاتك علی محمد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن الحق بالحق». همان، ج۲، ص۳۷۸، ح۱۰.

۱۶. همان، ج۱۶، ص۴۰۲، ح۱.

۱۷. سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۸ و ۹.

۱۸. سورهٔ شرح (۹۴)، آیهٔ ۴.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.