سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
سرنوشت فرهنگ ها
● داوری: مفهوم فلسفه و فرهنگ ابهام دارد
در بررسی نسبت فلسفه و فرهنگ، هم مفهوم فلسفه چنانکه باید روشن نیست و هم در مفهوم فرهنگ ابهام وجود دارد. ممکن است هدف کسی این باشد که دین، فلسفه، اخلاق و سیاست از شوون فرهنگ و جزء آن هستند. در تلقی جامعهشناسی اینها اجزای فرهنگ هستند؛ این درست است ولی وقتی این تلقی را داشته باشیم هنوز نمیدانیم فرهنگ چیست؟ اگر دین و فلسفه و هنر و شعر را جزئی از فرهنگ بدانیم مشخص است نمیدانیم فرهنگ چیست، فرهنگ مجموعه اینهاست. در این مجال نمیتوانم بگویم که فرهنگ و فلسفه چیست اما اجمالا میتوانم بگویم وقتی ما از فلسفه و فرهنگ سخن میگوییم مراد ما کدام فلسفه و کدام فرهنگ است. در این نظر فلسفه و فرهنگ به چه معناست.
مستحضر هستید که در قدیم فرهنگ معنای امروزی خود را نداشت و به جای فرهنگ، ادب میگفتند. فرهنگ با ادبیات مترادف بود. دین، فلسفه و عرفان میتواند به ادبیات تبدیل شود. ما یک فلسفه داریم و یک ادبیات فلسفه. ادبیات فلسفه عین و جلوه فرهنگ است و شأن فرهنگی دارد. فلسفهای که در مدرسه درس داده میشود، درس فلسفه و علم فلسفه، فرهنگ است. یک فلسفه دیگری وجود دارد که ورای فرهنگ است یعنی فرهنگ را میسازد و آن را دگرگون میکند و حتی آن را از میان بر میدارد. فرهنگ هم ممکن است معنایش متفاوت باشد.
وقتی به فلسفه و نسبت آن با فرهنگ فکر میکنیم، ناگزیر به تاریخ فلسفه رجوع میکنیم. در تاریخ فلسفه، فلسفهها با فرهنگها چه کردند؟ مثلا سقراط با فرهنگ آتن چه کار کرد؟ سقراط بنایی گذاشت که یک مقدونیهای ـ ارسطو ـ به آتن آمد و مدرسهای درست کرد که آکادمی افلاطون را از رونق انداخت و به قول فیلسوفان ما معلم اول شد و زمینهای را فراهم کرد که شاگرد او بیاید و طومار مدینههای آتنی را در نوردد و به دورهای از تاریخ بشر پایان دهد. این یک حادثه معمولی نبوده است کاری بوده که سقراط انجام داده است. درست است که ارسطو آتنی نیست و آتنی شده است اما من آن را مظهر آتن میدانم، صحبت سر این نیست که آتنی نبودن او را ملامت کنم. آتن باید افتخار کند که ارسطو آتنی شده است. به هر حال سقراط، فرهنگ (به معنای ادب) یونانی را نشانه رفته بود. پرسشهای سقراطی پرسشهای ویرانگری بود و به همین خاطر او را کشتند و همه ما کسانی که آن حکم را برای قتل او صادر کردند ملامت میکنیم. اما آنها اراذل و اوباش نبودند. بهترین و لااقل مقبولترین مردم آتن و نمایندگان آنها و مظاهر فرهنگ آتنی این حکم را دادند. فلسفه میتواند ویرانگر فرهنگ باشد؛ بیخود که فلسفه مطرود و منفور نمیشود؛ هیچ علمی به اندازه فلسفه منفور و ملعون نیست؛ ما فلسفه خواندهها نیز گاهی اوقات در باطن خود با فلسفه دشمن هستیم یعنی پرسش را دوست نداریم. جامعه ذاتا پرسش را نمیخواهد چون پرسش ثبات و آرامش را بر هم میزند. پرسش برهم زننده غفلت است و غفلت آرامش دارد. بنابراین همه غفلت را دوست دارند.
سقراط در محکمه به جای اینکه از خودش دفاع کند، ادعانامه متهمکنندگان را تأیید کرد و گفت من باور دارم خرمگس مردم آتن هستم، اما فلسفه فقط ویرانکننده نیست، فلسفه سازنده هم است، اگر فلسفه افلاطون ویرانگری میکند، سازندگی هم میکند. گاهی میان سازندگی و ویرانی یک فلسفه قریب به ۲۰۰۰ سال فاصله میافتد و گاه هیچ فاصلهای میان این دو نیست. سقراط که اندیشه افلاطون را ویران کرد؛ ۲۰۰۰ سال طول کشید که در ساختن تأثیرگذار باشد. درست که دوره رنسانس در مخالفت با ارسطو و افلاطون آغاز شده است؛ اما رنسانس درس و نظم را از ارسطو و افلاطون گرفت و در جنبههای مختلف نیز از سقراط و اندیشههای او تأثیر پذیرفت. بیکن و دکارت براساس نظم عالم جدید بیش از ۱۰۰ سال با هم فاصله دارند و به قرن ۱۸ که میرسیم تجدد در عالم برقرار میشود. این افراد از پیشگامان تجدد در جهان هستند؛ اما کانت نیز اندیشههای آنها را ویران میکند و از نو میسازد. کانت بتشکن و بتساز است یعنی او بتی را میشکند و به جای آن بت دیگری را میسازد. توجیه این مطلب این است که فلسفه، فرهنگ نیست؛ فلسفه تابع شرایط جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی نیست. فلسفه محمول فرهنگ نیست. در واقع فلسفه در خدمت فرهنگ است؛ اما جزئی از فرهنگ میشود. بیشک ما درباره ارسطو، ابن سینا، کانت و دکارت مطالعه میکنیم؛ شاید مطالعه آنها بدون خواننده بیاثر باشد اما برای تفکر آموختن فلسفه ضروری است. اگر به صرف آموختن به فلسفه نگاه کنیم؛ فلسفه بیسودترین دانشهاست، فلسفهای که جزو فرهنگ است؛ فلسفهای که فرهنگ میسازد، اگر زمینه فرهنگ را فراهم نکند علم و بیهوده است. هر علمی بیشک باید برای فایده تدریس شود. درست است که ارسطو معتقد است شریفترین علوم بیسودترین آنهاست، اما این سخن را هم باید یک اندیشمند تفسیر کند. بیشک شریفترین مردم علمی را طلب میکنند که سود و فایده داشته باشد، اگر در فلسفه برای کسی سودی مطرح نباشد؛ اما فلسفه این قابلیت را دارد که مبنای سود و زیان را معین کند. اگر حمل بر غلو و ستایش نباشد، فلسفه تا زمان حاضر از چنین قابلیتی برخوردار بوده است.
بیشک هیچ چیزی در علم و ادب محدود نمیشود مثلا مولوی برای ادب مراتب مختلفی قائل بود و معتقد بود این افق از ادب پرنورتر گشته است و مرتبهای وجود دارد که ادب زیر پای سوخته جانان است یا حافظ میگوید: هزار عقل و ادب داشتم من خواجه/ کنون که مست و خرابم صلاح بیادبی است. در همه احوال ممکن است چیزی پدید آید که فرهنگ را ویران کند و آن را دگرگون سازد؛ همه کسانی که میگویند فلسفه خطرناک است بیشک بجا میگویند. تفسیری که از آن میشود نمود این است که باید از فلسفه پرهیز کنیم. ما با فلسفه ما میشویم. ما بیفرهنگ، هیچ هستیم شاید هم در مواردی مخالفت ما با فلسفه لازم باشد. بیشک میان فلسفه و فرهنگ رابطهای وجود دارد. اگر فلسفه را به معنای ادب بگیریم؛ فلسفهشأنی از فرهنگ خواهد بود. همه ما از خواندن شعر حافظ لذت میبریم و با آن میتوانیم نفس بکشیم؛ اما خواندن فلسفه دشوار است. از اینروست که معمولا به خواندن آن رغبتی از خود نشان نمیدهیم. فلسفه در واقع حال تفکر است؛ از این نظر نمیتواند جزئی از فرهنگ باشد این موارد فرهنگ را در هم میریزد و بنای فرهنگ دیگری را میگذارد و میان علم جدید و فلسفه جدید نیز میتوان به روابط علی و معلولی خاصی رسید. مثلا میان فلسفه دکارت و علم جدید تناسبی وجود دارد، البته این عالم که از بطن فلسفه دکارت بیرون نیامده است اما نظمی که در فلسفه دکارت وجود دارد با نظم عالم جدید تناسب دارد.
مصلح: اگر فرهنگ اروپایی در دورهای نقش مرکزی ایفا کرده و سایر فرهنگها نقش پیرامونی، امروزه فرهنگهای پیرامونی و مرکزی معنای جدیدی پیدا کرده است و خود متفکران برآمده از مرکز دستشان به سمت امکانات و استعدادهای سایر فرهنگها دراز است
با ظهور دکارت نوع جدیدی از ادبیات سیاست و آداب و رسوم بهوجود میآید که همه با هم در تناسب هستند و از نظر زمانی نیز در ادامه هم هستند. مقدم بودن به معنای علت هم بودن نیست بلکه این مقدم بودن در بسیاری از موارد زمینه ویرانی را فراهم میکند. اگر فلسفه مورد بیمهری و انتقاد قرار گیرد، اتفاق عجیبی نیست. من مخالفان فلسفه را بیفرهنگ نمیدانم. ما چگونه میتوانیم عطار یا مولانا را که با فلسفه مخالفت کردند بیفرهنگ تلقی کنیم؟ بیشک رد فلسفه و نقد فلسفه امری عادی است و باید چنین اتفاقی رخ بدهد، البته بسیاری از افراد که دانش و بینشی ندارند و به رد فلسفه میپردازند، از اهلیتی برخوردار نیستند و آنها باید حرمت خود و فلسفه را حفظ کنند و سکوت کنند.
● مصلح: فلسفه معاصر بشدت میان فرهنگی است
فلسفه در فهم فرهنگ در ۳ موقف قرار دارد، در این مجال بحث ما راجع به وضعیت تفکر فلسفی در فهم فرهنگ بعد از هایدگر است. فلسفه زمان ما بشدت میان فرهنگی است، اگر فلسفهای بخواهد جدی باشد باید میان فرهنگی باشد؛ میان فرهنگی بودن شاید توصیفی است برای پی بردن به اینکه فلسفه برخاسته از فرهنگهای مختلف به محدودیتهای خودش است.
در مورد تعریف فلسفه حداقل ۲ موضوع مطرح است، برخی فلسفه را با استناد به جمله هایدگر اساسا یونانی میدانند؛ تعبیر هایدگر این است که خود واژه فلسفه میگوید من یونانی هستم، لذا میتوان از این جمله چنین برداشت کرد که مقصود از یونانی بودن فلسفه این است که فلسفه جز در فرهنگ یونانی پدید نیامده و هرچه هست یونانی است. این جمله میتواند دلالت کند که فلسفه در خاک یونانی اینگونه شده است و با این برداشت میتوانیم برای فلسفه معنای عامتری مراد کنیم؛ یعنی براحتی میتوان گفت فلسفه چینی، فلسفه ژاپنی، فلسفه آفریقایی و...؛ چنانکه امروزه بسیاری از متفکران میان فرنگی این اصطلاح را به کار میبرند. با استناد به جمله خود هایدگر میتوان چنین برداشتی کرد؛ بخصوص در جملات پایانی نامهای در باب اومانیسم که بحث فلسفه کمتر و تفکر بیشتر را مطرح میکند. به نظر میرسد او هم به محدودیتهای فلسفی برخاسته از یونان و موقفی که در آن زمان قرار گرفته بود پی برده است. با این بیان میتوان گفت تفکر به معنای اعم از فلسفه یا فلسفه به معنای عام یعنی عامتر از آنچه در فرهنگ یونانی ظهور کرده وجود دارد؛ با نظر به همین سنت میتوان گفت اکنون تفکر فلسفی در یک موقف جدیدی در فهم فرهنگ به سر میبرد.
در یونان دوره سقراط و افلاطون به فرهنگ، به آفریده آدمی در برابر آنچه در طبیعت وجود دارد، توجه شد. تعریف «ویکو» از فرهنگ هم ناظر به همین برداشت است؛ وی فرهنگ را انسانی کردن طبیعت میداند. اولین بار یونانیان در برابر طبیعت به موجودیت دیگری که حاصل تفکر و کوشش آدمی است توجه کردند و آن را فرهنگ نامیدند. در دوره مدرن بخصوص از قرن ۱۸ به بعد این تصور غالب شد که فرهنگ، فرهنگ اروپایی است و بس! اوج این برداشت در هگل دیده میشود که همه فرهنگها را مقدمه و مراحل ما قبل پیدایش فرهنگ اروپایی میدانست؛ گویی همه آنچه در فرهنگهای چین، ایران، بینالنهرین و روم بهوجود آمده بود مقدمهای برای پیدایش فرهنگ مدرن شده بود. با این توصیف گویی در دوره جدید با فرهنگی که حاصل تمام کوششهای انسانی در آفریدن است روبهرو هستیم که در فرهنگ به معنای مدرن تبلور پیدا کرد.
در قرن ۲۰ بخصوص با هایدگر افق جدیدی باز شد، همه تعریفهایی که از فرهنگ تا قبل از نیچه صورت گرفته به معنای هایدگری متافیزیکی است که حاصل تصور تقابل انسان با طبیعت است؛ یعنی همه تعریفها و تفاسیری که از فرهنگ شده و بعد هم به نحوی در فلسفه فرهنگ انعکاس پیدا کرده، حاصل این است که آدمی در مقابل طبیعت قرار گرفته است و تاریخ حاصل کوشش آدمی برای رفع نیازهای خودش است. به تعبیری دیگر تاریخ حاصل آفرینش آدمی است در برابر آنچه در طبیعت وجود دارد. روسو هم آغاز فرهنگ و تمدن را خروج از حالت طبیعی میداند. هایدگر با مروری بسیار عمیق در تاریخ متافیزیک اروپایی به محدودیتهای تفکری که ریشه در یونان دارد توجه کرد، اگر ما انسان به نحو سوبژکتیو را معنای تعریف فرهنگ بدانیم، فرهنگ امری تاریخی خواهد بود و حاصل کوشش آدمی در طبیعت و در برابر طبیعت است، اما هایدگر با نامیدن انسان به عنوان «دازاین» و برجسته کردن نسبت آدمی با وجود، در واقع راه جدیدی در فهم فرهنگ گشود. آنچه در طول تاریخ در جغرافیاهای مختلف در زندگی اقوام مختلف به صورت فرهنگهای مختلف بهوجود آمده حاصل نحوه نسبت با وجود است. وجه بسیار مهمی که با این مبنای جدید هایدگری و طرح دازاین مطرح شد این است که فرآیند و تحولاتی که در زندگی انسان در جریان است منوط به نحوه نسبت انسان با وجود است؛ یعنی همه چیز در این نسبتداری انسان با وجود است که رقم میخورد و بعد بسط پیدا میکند.
هایدگر با توجه به فهمی که از زبان، فکر و نسبت داری داشت راهی را برای تفکر از طریق سایر فرهنگها گشود. آنچه در سالهای بعد از هایدگر رخ داده حاوی پیامی مهم و بصیرتی میشود، فلسفه هرچند از یونان آغاز شده، اما در مراحل نهایی خودش، در مراحلی که موسوم به پست مدرن میشود به این نقطه رسیده است که به محدودیت خود توجه کند و اگر کسی امروز بخواهد در باب انسان معاصر و فرهنگ معاصر سخن بگوید و بیندیشد باید به امکانات همه فرهنگها توجه کند و از طریق رفت و برگشت در فرهنگهای مختلف و سنتهایی که در آنها بهوجود آمده درصدد رسیدن به افق متفاوتی باشد؛ این نکتهای است که بتازگی در حدود ۲۰ تا ۲۵ سال اخیر توسط گروهی از متفکران که موسوم به متفکران و فیلسوفان میانفرهنگی است دنبال میشود. با این نگاه فرهنگهای مختلف با سرنوشتهای مختلفی که داشتهاند بعد از پیدایش وضعیت جهانی شدن سرنوشت مشترکی پیدا کردند؛ یعنی سرنوشتها به هم پیوسته است. آنچه امروز در فرهنگ آمریکایی، اروپایی، آفریقایی، آسیا و همه جا مشترک است، توجه پیدا کردن نسبت به محدودیتهای هر فرهنگ است و این راه را خود فلسفه اروپایی گشوده است. در سیر تفکر اروپایی اولینبار در آثار شوپنهاور دیده میشود که بشر در فهم شرایط پیشرو به میراث سایر فرهنگها یعنی به آیین بودا و هندو رو میآورد؛ این توجه دائم رو به افزایش است و بعد در متفکرانی مثل هایدگر یا متفکران دو سه دهه اخیر اوج میگیرد.
فلسفه، فرهنگ، متافیزیک و علم یونانی صورت غالب زندگیماست، اما ما ناچاریم به تنوع فرهنگها و میراثهای تمدنی و فرهنگی توجه کنیم و ضمن توجه داشتن به سرنوشت و مسائل مشترک انسان معاصر هرکس باید از منظر خودش در سایر فرهنگها رفت و برگشت داشته باشد. تنها راه خروج از این مسائل مشترک به رسمیت شناختن تنوع فرهنگها و کوشش برای قرار گرفتن در فرآیندی است که میراثهای مختلف زاد و توشه خود را عرضه کنند و در این فرآیند گفتوگو، سنتی که قدرتمندتر است نقشآفرینتر خواهد بود.
در چنین شرایطی به نظر میرسد امروزه فرهنگهای پیرامونی ـ اگر فرهنگ اروپایی در دورهای نقش مرکزی ایفا کرده و سایر فرهنگها نقش پیرامونی ـ و مرکزی معنای جدیدی پیدا کرده است و خود متفکران برآمده از مرکز بیشتر احساس نیاز میکنند و دستشان به سمت امکانات و استعدادهای سایر فرهنگها دراز است. امروزه ما تواناتر شدهایم که استعدادهای این بخشهای مختلف را بفهمیم و کوشش کنیم اینها را با هم مقایسه کنیم. این برداشت کهنه همان برداشتی است که در منظر میان فرهنگی مورد توجه قرار گرفته؛ یعنی زمانه ما زمانهای است که نگریستن از فرهنگ واحد و کوشش برای اینکه صرفا از منظر یک فرهنگ مسائل را بیان کنیم و بر آن اصرار ورزیم و آن را راهحل نهایی بدانیم بلاهت بزرگی است. یکی از توجهات خیلی مهمی که ایجاد شده و باید از نظر فلسفی و نظری بیشتر به آن بپردازیم کوشش برای عوض کردن افقها و رفت و برگشت در بین فضاهای فرهنگی مختلف به قصد فهم مسائل معاصر است.
سیدحسین امامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست