دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تناقض های جنگ بر ضد ترور


تناقض های جنگ بر ضد ترور

عصر حاكمیت نومحافظه كاران در آمریكا با ادبیات سیاسی جدید آغاز شد برخورداری از این ادبیات یا ایدئولوژی سیاسی, وجه اصلی تفاوت این جناح از حاكمان كاخ سفید باهمه دولت های پیشین این كشوراست

عصر حاكمیت نومحافظه كاران در آمریكا با ادبیات سیاسی جدید آغاز شد. برخورداری از این ادبیات یا ایدئولوژی سیاسی، وجه اصلی تفاوت این جناح از حاكمان كاخ سفید باهمه دولت های پیشین این كشوراست. نتیجه عملی ایدئولوژیك شدن كابینه جدید آمریكا این بودكه آنها جهان را از دریچه ای متفاوت ازنه فقط شهروندان آمریكا كه حتی متمایز از همه جوامع غربی نگریستند.

ایدئولوژی یا گفتمانی كه به نام نومحافظه كاران درتاریخ روابط بین الملل ثبت شد دربطن خود ملغمه ای از هنجارها وارزش هاست كه قراربود جایگزین ارزش ها وتعاریف نظام به اصطلاح جهان كهنه شود، و دولتمردان كنونی آمریكا- چنان كه درگفتاربوش بارها تأكید شده - تحقق آن ارزش ها را نوعی رسالت تاریخی برای خویش فرض كردند.

مثال ها ومصداق های ملموس این هنجارها همان بود كه جهان را به دو قطب خیروشر یا دوستان ودشمنان آمریكا تقسیم می كرد. این ایدئولوژی با حادثه بحث انگیز ۱۱سپتامبر، تولد یافت و با دو جنگ ویرانگر عراق و افغانستان بارور شد و اكنون كه نزدیك ۶ سال از عمر سیاسی آن می گذرد، فرصت آزمون و خطای آن سپری شده است.

شایدكالبد شكافی این تفكر و پیداكردن تیره وتبار آن برای اندیشوران وكسانی كه «همزاد» های بسیاری در تاریخ اندیشه غرب برای آن سراغ داشتند چندان دشوار نبود اماتامدت ها كسی نمی دانست كه كاروان ایدئولوژی نومحافظه كاران سر ازكدام منزل درخواهد آوردو برای افكارعمومی، دست كم تا زمان اوج گرفتن جنگ عراق ،نقطه پایان استراتژی نومحافظه كاران پیدا نبود . این استراتژی بر ۳ پایه استوار است كه درمرحله عمل هرسه مؤلفه یكجا به كار گرفته شد : جنگ پیشدستانه، جایگزینی ابزار نظامی به جای منطق دیپلماسی و ترجیح اصل تهدید بر مذاكره و تروریسم.

از میان این اصول سه گانه مانیفست نومحافظه كاران، شاید تاكنون بیش از همه به دواصل نخست پرداخته شده وموضوع سوم یعنی تلقی وتعریف این گروه ازمقوله تروریسم چندان مورد توجه قرارنگرفته است. براین اساس درنوشتار حاضر به آنچه در این ۶ سال دررفتار و اندیشه آمریكایی ها در حیطه بحث تروریسم گذشت، نگاه افكنده ایم. ضرورت ورود به بحث تروریسم دردستگاه فكری نومحافظه كاران آنجاست كه این بخش امروز به كانون آسیب پذیری دولت بوش تبدیل شده است وبه باور اغلب ناظران، كارنامه تناقض آلود نومحافظه كاران در وادی تروریسم، نقطه آغاز رویگردانی از این جریان در داخل و خارج آمریكا است.

چالش هایی كه آمریكا در حیطه بحث تروریسم با آن روبه رو شده است محدود به میدان جنگ عراق یا ناكامی این كشور درمهار گروه های تروریستی نیست، بلكه مسأله اصلی امروزتوجیه وقبولاندن اندیشه كاخ سفید در وادی مبارزه با ترور هست در واقع همان چیزی كه اعصاب تصمیم گذاران نومحافظه كار را به هم ریخته است.

این چالش ها درچند زمینه مشخص بروز و ظهوریافته است از جمله تناقض های پیش آمده در اندیشه و عمل و یا تضاد میان رفتارهای دیروز و امروز، پرهیز از پذیرش یك تفاهم و توافق جهانی بر سر تعریف تروریسم، نادیده گرفتن ویا انكار تفاوت ها وتمایزهای گروه های افراطی وشبه مسلمان با گروه های اصیل اسلامی مخالف خشونت، برخورد گزینش شده با موارد و مصداق های ترور به ویژه درسرزمین های اشغالی، بی اعتنایی نسبت به زمینه های اجتماعی و بسترهای اقتصادی جریان های تروریستی و سرانجام چشم پوشی از پدیده ملموس تروریسم دولتی .

● دردسرهای فقدان تعریف تروریسم

ازهمان زمان كه بزرگ ترین واقعه تروریستی در۱۱سپتامبرموضوع تروریسم را به بنیادی ترین مبحث جهان جدید تبدیل كرد، هر سه گروه افكارعمومی ،دولتمردان ونخبگان كشورهای مختلف بر ضرورت وجودیك تعریف وداشتن معیار مشترك برای این موضوع مناقشه انگیز پای فشردند، گویی همه می دانستند كه در خلأ چنین معیارومبنایی چه فتنه هایی گریبان ملت ها و دولت ها و مذاهب راخواهد گرفت.

زاویه اصلی این تضاد بویژه در نگاه دوجبهه جهان اسلام وغرب نمایان شد . پیدا بودكه دولت ها ومتفكران دوطرف، با دونگرش ودومعیار متفاوت به قضاوت دراین زمینه نشسته اند. اختلاف نظر میان مسلمانان و دنیای غرب در این زمینه از یك اختلاف ترمینولوژیك بر سر واژه تروریسم شروع می شد و تا مرحله تعیین مصداق ها و مثال ها تداوم می یافت.

چیزی را كه اكثر غربیان تروریسم می نامیدند، اكثر مردم شرق، دفاع از شرافت خود می دانند و پدیده هایی كه دولت ها و ملت های مسلمان مصداق بارزتروریسم دولتی می دیدند درپایتخت های غربی با عنوان دفاع ازخود توجیه می شود. طبیعی است تا وقتی واژگان ونگاه ها، این چنین نامأنوس اند خشونت وتروراجتناب ناپذیرو آسان به راه خود ادامه می دهد . درماندگی كشورها دریافتن این تعریف مشترك، برای نومحافظه كاران آمریكا فرصتی بود تا ایدئولوژی خود را پیش ببرند. بنابراین درحالی كه هنوز درتالارها واتاق های كنفرانس سازمان ملل، بحث برسر تروریسم ادامه داشت دولت بوش عملیات های خود رابرروی نقشه ضدتروری كه خود ترسیم كرده بود، پیش برد دراین مدت نه معطل توافق جهانی برسر تعریف ترور ماندند و نه به سؤال هایی كه برای مثال از تناقض های تروریسم در خاورمیانه می پرسید، گوش سپردند.

● ۲مسأله غامض

استراتژی جنگ ضد ترور، كه كاخ سفید درپیش گرفت یك آماج بیش تر نداشت وآن مسلمانان وگروه های اسلامی بود؛ با این توجیه كه پشت حادثه ۱۱ سپتامبر گروه های به اصطلاح دارای تبار اسلامی وعربی قرارداشتند.

جهت گیری فلش های جنگ ترور بر ضد گروه های اسلامی، ازهمان ابتدا كاخ سفید رابامجموعه ای از پرسش ها روبه روكرد. این پرسش ها اغلب حول روابط گذشته آمریكا با گروه های مذكور ونیز دولت های حاكم برخاورمیانه دور می زد .

ومسأله غامض دیگر دراین زمینه این بودكه نومحافظه كاران آمریكا از یك سو سیاست خویش را به ریسمان دموكراسی آویخته بودند وازسوی دیگردرقالب مخالفت با ترور، با گروه هایی وارد ستیز شده بودند كه آرای مردم را پشت سردارند ومصداق نیروهای دموكراتیك شناخته می شوند.

اما مسأله نخست یعنی مناسبات گذشته آمریكا با گروه هایی كه این بارنامشان درصدرلیست تروریسم قرارگرفته بودند، جنجالی بیش تر ازموضوع دوم انگیخت وهضم آن برای افكارعمومی دشوارتر شد .

دست كم به لحاظ زمانی، مدت چندانی ازهمپیمانی آمریكا با گروه هایی كه واشنگتن ازآنها برای مقابله با كمونیسم بهره گرفت ، نمی گذشت. پیمان آن روز آمریكابا گروه های موسوم به اعراب افغان موجب شددراغلب اوقات این كشور حتی از جریان هایی از جمله «اخوان المسلمین» در جهان عرب حمایت كند. این درحالی است كه در دورجدید، كل گروه هایی كه به نحوی دنباله های فكری وتشكیلاتی اخوان درافغانستان ؛اردن یا حتی فلسطین وعراق شناخته شده اند در لیست تحریم آمریكا قرار گرفتند.

از ۱۱ سپتامبرتاكنون صدها سند منتشر شد كه همگی دلالت بر این داشت كه سیاست های ایالت متحده چه غیر مستقیم و چه مستقیم، بسترساز رشد جریان های افراطی و تروریسم در چارچوب جنگ سرد به ویژه در افغانستان بوده است كه محصول بارز آن پدیده هایی مانند اسامه بن لادن و جماعت القاعده، طالبان است.

فقط یك تغییر مسیر در سیاست آمریكا پس ازسقوط دشمن مشترك یعنی كمونیسم وجود دارد كه این گروه ها ودوستان دیروز رابه صف دشمنان سوق می دهد، یعنی از زمانی كه سلاح ها و موشك های آمریكا ازسمت شوروی و اروپای شرقی در آغاز دهه ۹۰ به سوی عراق نشانه روی می كند و همپیمانان دیروز او نیز نگاه خود را برمی گردانند. پس ازاین است كه در این جنبش ها، احساسات بر ضد دیگران به ویژه غرب برانگیخته شده وشور به مبارزه با سیاست های آمریكا اوج می گیرد. به هرحال آنچه پیداست آمریكایی ها و نظریه پردازان آن از جریان «نومحافظه كاران» پیش بینی این بخش از قضیه را نكرده بودند وگرنه بر روی ایجاد تغییراتی در ماهیت این جنبش ها كه اكنون در میان توده عرب ها از نفوذ بالایی برخوردارند و نیز سوق دادن آن ها به سمت همگامی با سیاست آمریكا ، حساب باز می كرده اند.

اما ریشه های دومین تناقض جنگ ترور را باید در مقطعی جست وجو كرد كه همه گروه هایی را كه امروز در لیست سیاه تروریسم خود قرار داده است به حضور درمیدان انتخابات تشویق كند. درست از فردای فروپاشی شوروی كه واشنگتن خود را بر بام رهبری جهان حس كرد، دولتمردان كاخ سفید به امید مدیریت یك تغییر هدایت شده درنظام های بسته منطقه طرح اصلاحات گام به گام را مطرح كردند. آن روزهیچ كس از عاقبت گشودن دریچه فضای جهان عرب پیش بینی روشنی نداشت.

آمریكایی ها غرق در گرمای این تب تغییر، فقط به انتظار چیدن میوه های این نهال بودند. همچنان كه ناظران روایت كرده اند، واشنگتن آن روزها درافق های این طرح «دموكراسی هدایت شده» - طرحی كه موج آن همزمان با طلوع عصرارتباطات به سرزمین های عربی راه یافته بود- چند آرزو را در سر می پروراندند: از جمله این كه درگام نخست عامه مردم عرب را جذب كنند. به این بهانه كه با این طرح خواسته های آنها را در زمینه اصلاحات، تغییرات و دموكراسی برآورده سازند.

در وهله دوم امتیازات استراتژیكی از رهبران و حكومت های عربی كسب می كردند با این تهدید كه درصورت همراهی نكردن آنان از طریق دموكراسی و انتخابات، گروه های اسلامی را جایگزین خواهد كرد. هدف سوم طرح، بهبود وجهه آمریكا در جهان عرب و اسلام و ایجاد این تلقی بود كه ایالت متحده در مقایسه با دولت های سكولار اروپایی، حامی حقوق همه نیروها از جمله احزاب اسلامی است.البته دركنار این، كاخ سفید سودای حذف جناح های انقلابی و روی كار آوردن طیفی موسوم به اسلام سیاسی میانه رو را در سر می پروراند.

به هر حال واشنگتن آن روزدر قالب این طرح كه با نام برنامه اصلاحات درخاورمیانه نوین، ارائه شد. مجبور شد به برگزاری انتخابات در ۳ نقطه مهم منطقه یعنی : مصر، لبنان وفلسطین تمكین و دولت های عربی وهمه جناح ها را به حضور درانتخابات ترغیب كند. در عرصه فلسطین از برگزاری انتخابات در موعد مقرر پشتیبانی كرد و حتی «اسرائیل» را وادار ساخت كه اقداماتی را برای تسهیل كار انتخابات انجام دهد و از خواسته خود در خارج كردن حماس از روند انتخابات چشم پوشی كند.

اما نتیجه همه این انتخابات ها، عكس خواسته های سیاسی آمریكا شد، در هر ۳ پهنه انتخاباتی خاورمیانه یعنی: فلسطین، مصر، لبنان و سپس عراق سیر وقایع برخلاف انتظار و محاسبات دولت بوش پیش رفت. انتخابات این كشورها هرچند با فاصله زمانی متفاوت برگزار شد و هركدام شكل وموضوع مختلفی را دربر می گرفت، اما نتایج بدست آمده زنجیره ای ازیك اتفاق واحد را تشكیل می داد. هر سه انتخابات برنده ای با یك شناسنامه داشت وآن نیروی مقاومت یا انقلابیون بودند. بنابراین در نخستین آزمون دموكراتیك منطقه، جناح حامیان آمریكا سخت ترین شكست سیاسی را چشیدند. اتفاقی كه اغلب ناظران از آن به بزرگ ترین زلزله سیاسی خاورمیانه و سونامی سیاسی جهان عرب تعبیركردند.

مهم نبود كه جناح مبارزان عراق یا گروه اخوان المسلمین درمصر یا حماسی ها درغزه چند كرسی رادراین انتخابات ها كسب كرده اند، بلكه شگفتی دراین بود كه جریانی كه كاخ سفید ازآمدن آنها به عنوان غلبه اسلام سیاسی، احساس خطر كرده بود به كرسی های پارلمان یا حكومت در این كشورها راه یافت.

دولت آمریكا باور نداشت كه نتیجه انتخابات فلسطین این گونه باشد، چرا كه از توان «حماس» و میزان ناامیدی توده ملت فلسطین از جناح سازش وطیف محافظه كار عرب خبر نداشت.

همه واكنش ها و رفتار واشنگتن در فردای گشودن صندوق های رأی، نشان از یك شوك وكابوس داشت وسرانجام همین كابوس حاكمیت انقلابیون بر خاورمیانه بودكه به فاصله اندكی پس از نشستن منتخبان مردم فلسطین، مصر و لبنان، كاخ سفید را به در پیش گرفتن دكترینی با ۱۸۰ درجه اختلاف با سیاست قبلی كشاند. همه ترتیباتی كه قبل از انتخابات با عناوین مختلف، از جمله اصلاحات درجهان عرب چیده بود كنارنهاد.

سلیمان دعویسرا


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.