پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
فقط برای دفاع از حیثیت تولید مانده ام
امروزه بسیاری از ایرانیان و شاید برخی از کشورهای هدف صادرات، ابزارمهدی را میشناسند. نام و نشان ابزارمهدی دیر وقتی است که برای جامعه آشناست. شاید بتوان آن را اولین کارخانه ابزارسازی کشور دانست. بنیان ابزارمهدی را محمدمهدی مظلومیان گذاشته است. کارخانه در زمینی به وسعت ۲۳ هکتار در ۲۵ کیلومتری دامغان (جاده سمنان دامغان) قرار دارد و شرکت یعنی کارخانه بهعلاوه دفتر مرکزی (تهران میدان هفت تیر) دارای ۳۴۵ نفر پرسنل است.
شرکت ابزارمهدی یکی از بزرگترین تولیدکنندگان آچار و ابزار صنعتی در خاورمیانه است که توانسته محصولات خود را در بازارهای ایتالیا و سوئیس نیز عرضه کند.
مهدی مظلومیان ۶۴ ساله است؛ مردی آرام و متین که چهرهاش حاکی از سختکوشی و تجربه است. اهل ایمان است و باور دارد که خدا را بارها مشاهده کرده که از در دفترش وارد شده. لیسانس زبان انگلیسی است و مسلط به زبان ایتالیایی. هفتهای سه روز هم والیبال بازی میکند.
در گفتوگویی که با وی انجام دادهایم، بخشی از تجربیات ارزشمند این صنعتگر با سابقه آمده و این که تولید و قطعهسازی کشور در این دوران با چه مشکلات و تحدیداتی روبهروست.
▪ آقای مظلومیان، به عنوان ورودی بحث قدری بیشتر از خودتان بگویید.
ـ اگر از دوران کودکی بخواهم شروع کنم که به طور قطع طولانی خواهد شد، اما در شهرستان دامغان به دبیرستان رفتم و در سال سوم یعنی کلاس نهم به تهران آمدم. دیپلم را از دبیرستان امیرکبیر واقع در خیابان ناصرخسرو روبهروی دارالفنون گرفتم. سپس برای طی دوره سربازی به سپاه بهداشت اعزام شدم و دوره خدمت را در آنجا به پایان رساندم. پس از سربازی در سال ۱۳۴۶ تجارت را شروع کردم و با همکاری برادرم که در کار واردات ابزار بود، مشغول شدم.
▪ یعنی یک جوان ۲۴ ساله دیپلمه بعد از طی دوره سربازی کار تجارت را شروع میکند. شما که دامغانی هستید، چرا به دنبال کار پسته نرفتید؟
ـ ما مزارع پسته هم داشتیم و روی آن هم کار میکردیم. در سال ۱۳۴۶ در دانشگاه پذیرفته شدم و از سال ۱۳۴۸ به همراه برادرم وارد کار واردات ابزار شدم و توانستم کارت بازرگانی بگیرم. سعیام بر این بود که از کارخانههای اصلی و نه از واسطهها ابزار تهیه کنم. تا سال ۱۳۵۶ تعداد ۲۹ نمایندگی از کارخانههای تولیدکننده ابزار در کشورهای مختلف گرفتیم. در همه این سالها فکر و ذکرم این بود که چرا ما نباید در ایران یک کارخانه ابزارسازی داشته باشیم.
▪ از کدام کشورها بازدید کردید و از کجاها ابزار وارد میکردید؟
ـ ما از ایتالیا شروع کردیم، سپس از ژاپن، امریکا، آلمان و بسیاری از کشورهای اروپایی نمایندگی گرفتیم. جنس از آنها میخریدیم و به صورت عمده در سطح کشور میفروختیم.
▪ خوب، این کار نیاز به پول دارد؛ سرمایهاش را چگونه تأمین کردید؟
ـ در آن زمان مقداری پول داشتیم. در سال ۱۳۴۶ حدود ۲۰۰هزار تومان پول داشتیم. اولین حساب اعتباری که باز کردم ۳۰۰۰ فرانک بود که هر فرانک در آن زمان ۲۱ قران ارزش داشت. اولین جنسی که وارد کردیم سنگهای جرقهزن بود. شکوفایی تجارت ما از سال ۱۳۵۰ شروع شد که اوضاع و احوال پولی مملکت به علت گران شدن دلار خیلی نابسامان بود. در سالهای ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ به فکر احداث کارخانه تولید ابزار افتادیم. در همان سالها بود که در سفری به ژاپن، یک کارخانه ابزارسازی مدرن و شیک دیدم که در بیابان بنا شده بود. پس از بازدیدهایی که از برخی کارخانهها در آلمان و ایتالیا انجام دادیم و بررسیهای لازم، در سال ۱۳۵۶ در خواست احداث کارخانه را به وزارت صنایع تحویل دادیم و پذیرفتند. در جریان ارزیابی و اجرای طرح بودیم که انقلاب شد. گفتیم فعلا صبر کنیم ببینیم تکلیف مملکت چه میشود. تا سال ۱۳۶۰ واردات کالا ممنوع بود؛ مگر از کانالهای دولتی. در سالهای بعد از انقلاب تا سال ۱۳۶۰ جنسهای قبلیمان را فروختیم و در این سال به فکر اخذ مجوز دوباره برای احداث کارخانه افتادیم. دیگر به دنبال احیای مجوز قبل از انقلاب هم نرفتیم زیرا همه چیز تغییر کرده بود و افراد و ساختارها بهکلی عوض شده بودند. اوایل انقلاب سختگیریها زیاد بود و مدام ما را تحقیر میکردند که شما از واردکنندگان قبل از انقلابید؛ الان جنگ است و شما به جای جنگ به فکر واردات هستید و...
بالاخره گفتیم بهترین زمان برای اجرایی کردن طرح احداث کارخانه همین الان است. فوری طرح خود را به وزارت صنایع تهران دادیم. گفتند خیلی خوب، بروید استان سمنان برای اخذ مجوز نهایی ساخت. در نهایت کار را در سال ۱۳۶۰ شروع کردیم. ظرف ۱۱ ماه ماشینآلات مورد نیاز را از ایتالیا وارد کردم. با اعتباری که پیش تولیدکننده ایتالیایی داشتیم و با ۲۰ درصد بیعانه سفارش ساخت ماشینآلات را دادیم و در نهایت شهریور ۱۳۶۱ کارخانه را افتتاح کردیم.
▪ انتقال تکنولوژی تولید ابزار برای شما هزینهای نداشت؟
ـ خیر، هیچ هزینهای برای این منظور پرداخت نکردیم. در آن زمان آن کارخانه ایتالیایی هم وضع مالی مناسبی نداشت و در ازای این انتقال تکنولوژی، از آنها میزان قابلتوجهی جنس پیشخرید کردیم. در سال ۱۳۵۸ حدود ۵/۱میلیون دلار جنس از آنها خریدیم. بنابراین در عمل هزینهای بابت انتقال تکنولوژی پرداخت نکردیم. بالاخره کارخانه در سال ۱۳۶۱ با ۷۶ نفر پرسنل ایرانی و ۱۵ نفر ایتالیایی راه افتاد.
▪ از ابتدا چه تولید میکردید؟
ـ ما قالبهای ساخت شش قلم کالا را از ایتالیا وارد کردیم: انبردست، سیمچین، دمباریک، گازانبر، قیچی باغبانی و سیملختکن. ظرف ۱۱ ماه ما ۳۰۰۰ متر بنای تولیدی و یک دفتر اداری در دامغان ساختیم. در مدت این ۱۱ ماه به کارگران ساختمانی و مهندسان ایتالیایی گفته بودم که ما باید کارخانه را در شهریور ۱۳۶۱ افتتاح کنیم که مصادف با نیمه شعبان است. ابزارمهدی باید در نیمه شعبان افتتاح شود.
▪ وجه تسمیه ابزارمهدی چیست؟ آیا چون اسم خودتان مهدی است، کارخانه را اینطور نامگذاری کردید؟
بله، چون اسم خودم مهدی است، کارخانه را ابزارمهدی نامگذاری کردم. یکی از کارخانههای ایتالیایی که از آنها تکنولوژی گرفتیم، نام صاحبش فومازی بود و نام کارخانه ابزار فومازی. بر این اساس من هم نام ابزارمهدی را گذاشتم. نام من هم قشنگ است و هم هیچگاه کهنه نمیشود. در واقع این سلیقه پدرم بود که از ابتدا نام مرا محمدمهدی گذاشت.
▪ شما فرزند چندم خانواده هستید؟
ـ فرزند پنجم و کوچکترین عضو خانواده.
▪ از برادران دیگرتان کسی در این کار وارد شد؟
ـ یکی از برادرانم که از ابتدا در کار تجارت (ابزار) بود و بقیه به کشاورزی مشغول هستند.
▪ خودتان صاحب چند اولاد هستید؟
ـ چهار پسر دارم. جواد و بهزاد را به سوئیس و فرزاد و امیرمحمد را به انگلیس فرستادم تا ادامه تحصیل دهند. جواد پس از فراغت از تحصیل و بازگشت به ایران مدتی در شرکت با ما همکاری کرد و مدیریت کارخانه را به عهده داشت که به علت مسائل کارگری اکنون به کار تجارت مشغول شده است. بقیه پسران نیز هر کدام علاوه بر ادامه تحصیل به دنبال کسب و کار و تجارت خویش هستند.
▪ خداوند بر تعداد فرزندانتان بیفزاید!
ـ ما زمانی که تولید کارخانه را شروع کردیم، تولید خودمان را متوقف کردیم! گرچه منافاتی با هم ندارد ولی یا کارخانه یا کارِ خانه!
▪ میگویند که "الهی در کمند زن نیفتی"، همسر شما چقدر در رشد و موفقیت شما نقش داشته است؟
ـ من میگویم خدا را شکر در کمند این زن افتادم. از روز اول که کار تجارت را شروع کردم میبایست سالی پنج بار به اروپا سفر میکردم. در تمام نمایشگاههای اروپا حضور داشتم. من در سال ۱۳۵۰ ازدواج کردم. همسرم از همشهریان و خویشان است. خدا شاهد است که در این ۳۶ سال زندگی مشترک این زن حتی یک ساعت برای من مزاحمت کاری ایجاد نکرده و مدام با مشارکت در کارهای خیر پشتیبان من بوده است.
▪ آیا ایشان را در کارهایتان دخیل نکردید یا این که عقیده دارید نباید زن در کار وارد شود؟
ـ شرایط آن زمان با امروز تفاوت داشت. امروزه خانمها درس میخوانند، تحصیل میکنند و به مشاغل مورد علاقهشان روی میآورند. همسر من در زمان ازدواج فوقدیپلم بود؛ آن زمان جو به گونهای نبود که زن وارد بازار کار شود چه در ادارات دولتی چه در شرکتهای خصوصی و خانوادگی اما ایشان در کارهای خیر پیشقدم است و مؤسسه خیریهای دارد. او در آن قسمت به دنبال دعا و قرآن است و ما در این قسمت به دنبال کار و تولید.
▪ دعا چقدر در کار شما تأثیر دارد؟ امروزه برخی افراد اعتقاد دارند یا ادعا میکنند کار را باید با هوشمندی و فراست پیش برد و دعا نقش چندانی ندارد.
ـ دعا در کار من بسیار تأثیر داشته و دارد. هوشمندی و فراست درست است، اما بحث دیگری است. بله، اگر من بخوابم و دعا کنم که پیشرفت کنم به هیچ جا نخواهم رسید. شاید مسخرهام کنید اما من خدا را بارها دیدهام که از این در (اشاره به در ورودی دفتر) وارد شده است. نه این که شکل و شمایل او را دیده باشم ولی حرکتهایی که کرده و کمکهایی را که در شرایط بسیار سخت کرده است، دیدهام. میتوانم هزاران مورد را برای شما بازگو کنم. بارها شده که در شرایط بحران شدید مالی قرار داشتهام و چکی که دست مردم داشتم در حال برگشت بوده، ناگهان یکی از در وارد شده و گفته: آقای مظلومیان من پولی کنار دارم، میخواهی چند وقتی در اختیارت باشد با آن کار کنی. یا این که کارم در قسمتی از ادارهای گیر پیدا کرده بود که واقعا انجام نشدنی بود اما در مسیری قرار گرفت که انجام شد. نمونهای را برایتان نقل میکنم.
در سال ۱۳۵۶ دولت و وزارت صنایع به بحران بیپولی خورده بود. از طرفی بخشنامه کرده بودند که هر تولیدی میتواند مواد اولیه مورد نیازش را خود تأمین کند. ما هم بدون گشایش اعتبار ۳۵۰ هزار دلار صرف خرید ۳۸۰ تن فولاد کردیم، یعنی ۱۹ کامیون ۲۰ تنی. آن روزها هم هر روز بخشنامه جدیدی صادر میشد. جنس ما که به مرز رسید، دولت بخشنامهای صادر کرد که گشایش اعتبار فقط باید از طریق بانک صورت گیرد یعنی ما میبایست جنسها را برمیگرداندیم و پس از گشایش اعتبار دوباره منتقل میکردیم. به این معنی که باید ۷ هزار دلار هزینه میکردیم تا جنس برگردد و دوباره ۷ هزار دلار هزینه میکردیم تا آن را وارد کنیم، به علاوه بیکار ماندن کارگران و توقف تولید. رفتیم اداره گمرک، گفتند آقا امکان ندارد، بخشنامه عوض شده و باید با هماهنگی بانک مرکزی و گذراندن مراحل لازم گشایش اعتبار کنید. از طرفی ما ۱۶۰ نفر پرسنل داشتیم که همه منتظر شروع کار بودند. نگران و مستأصل بودیم که چه کنیم. روزی یکی از همکلاسیهای دبیرستانم را دیدم. احوالپرسی کرد و گفتم که حال و احوالم خوش نیست. گفت: تو که کارخانه داری چطور روزگارت خوش نیست؟ جریان را برایش تعریف کردم. گفت: من آشنایی دارم به نام آقای آرام در اداره گمرک شاید بتواند مشکلت را حل کند. گفتم: آقای آرام را میشناسم، همسایه کناری ماست. با هم پیش آقای آرام رفتیم. پس از ساعتی گپ زدن و چاق سلامتی، گفت: این بخشنامه محکمی است و از من هم کاری ساخته نیست اما به تازگی آقایی از وزارت صنایع به اداره گمرک منتقل شده که معاون رئیس کل است. او شاید مشکلت را بفهمد و کمکی از دستش ساخته باشد. نام ایشان خاطرم نیست اما آقای آرام وقتی از ایشان برای ما گرفت و به دفترش رفتیم. مشکل را بازگو کردم؛ از بیکاری کارکنان گرفته تا پشت مرز گیر افتادن جنسها و احتمال ورشکستگی. گفت: بگذار شاید بتوانم یک کامیون را برایت رد کنم. تو هم ببین میتوانی تاریخ بارنامهها را تغییر دهی. البته من فکر میکردم که این کار عملی باشد اما با توجه به صدور گواهینامهای که بارنامه بر اساس آن صادر میشود، این کار انجام نشد. به او گفتم که نشد. ناگهان عصبانی شد و مشتی بر میز کوبید و گفت: من اگر نتوانم به تو خدمتی بکنم و کمکی از دستم برنیاید، به چه دردی میخورم؟! همه مدارکت را بده تا کارهایت را حل و فصل کنم. گفتم: مشکلی برایت ایجاد نشود. گفت: مهم نیست، من انگیزهام خدمت است، بگذار مشکل ایجاد شود! شما فکر میکنید چه کسی این آقا را سر راه من گذاشت تا مشکلم حل شود؟ آیا خدا را در این ماجرا نمیبینید؟ من حتی یک دانه انبردست هم به آن آقا ندادم. هزاران نمونه از این دست میتوانم برایتان نقل کنم.
▪ چرا این نمونهها و خاطرات را به صورت کتاب چاپ نمیکنید تا نسلهای بعدی هم از این تجارب استفاده کنند؟
ـ آن قدر درگیر کار شدهایم که فرصت نمیشود. این کار فکر آزاد میخواهد که فعلا نداریم.
▪ شما باید دیگر به فکر بازنشستگی و انتقال تجربهها باشید.
ـ باور کنید به اندازه یک کتاب مطلب برای گفتن دارم. امروز من در هر ادارهای که وارد میشوم رئیس اداره احترام میگذارد؛ البته به خاطر نوع کارم هست، اما اوست که باعث و بانی این گشایشهاست. من تا به امروز به در بستهای برخورد نکردهام که به رویم باز نشود. کارم همیشه انجام شده است.
▪ ما اگر بخواهیم خدا را ببینیم باید چه کنیم؟
ـ باید به او ایمان داشته باشید. باور داشته باشید که او هست و به شما کمک میکند. من شاید به لحاظ شرعیات خیلی هم قوی نباشم اما بدون تردید کمکهای بسیاری به من شده و میشود و اینها همه بر اثر ایمان به اوست.
اما از طرف دیگر، این روزها کارهای ما خیلی لنگ میزند زیرا سیاستهای دولت نابسامان است. چرا چین میتواند انبردست را به قیمت ۱۲۰۰ تومان وارد بازار ما کند؟ چون بهره بانکی اش ۵/۱ درصد است. در انتخاب کارگر و استخدام و اخراج او آزاد است. البته کارگرهای ما نسبت به بسیاری از کارخانههای دیگر خیلی خوب هستند. دولت و تأمیناجتماعی (چین) تولیدکنندگان را تشویق میکنند. این طور نیست که برای تأخیر پرداخت حق بیمه، ۲۵ درصد جریمه منظور کنند. الان تأمین اجتماعی برای ما ۴۰۰ میلیون تومان هزینه تأخیر بریده است. بانکهای ما برای تأخیر پرداختها ۷- ۶ درصد بهره اضافه میگیرند. سنگهای مختلفی جلوی پای تولیدکننده میاندازند. اگر هزینه برق را بهموقع پرداخت نکنی بهسرعت قطعش میکنند؛ در حالی که چین هرگز این کار را نمیکند. چین به برق و تأمیناجتماعی و کارگر گیر نمیدهد. هیچ کارفرمایی بدون دلیل کارگری را که بهخوبی برایش کار میکند، اخراج نمیکند؛ مگر ۳-۲ درصد کارفرمایی که شاید مغزشان درست کار نکند. شاید هم برخی از کارفرماها بنا به دلایل احساسی چنین کارهایی بکنند، مثلا کارگری سلام نکرده...
▪ شما به خاطر سلام نکردن، کارگری را اخراج نمیکنید؟
ـ شما میگویید سلام؛ من دست کارگرم را هم میبوسم.
▪ اگر بی احترامی و اهانت کرد چه؟
ـ چرا باید اهانت کند؟ در طول ۲۶ سال سابقه کاریام هنوز کسی در کارخانه به من اهانت و بیاحترامی نکرده. همیشه هم به مدیر کارخانهام میگویم که حق نداری به کارگر بیحرمتی کنی. حتی اگر کار نمیکند، نصیحتش کن و در نهایت او را در اختیار اداره کار قرار بده. هیچ دلیلی برای توهین وجود ندارد. حتی به مدیر مالیام در کارخانه گفتهام که من بیشتر روزها اینجا نیستم؛ مبادا به خاطر صرفه جویی و نشان دادن خوشحسابی از حقوحقوق کارگر بزنی که مدیونی اما اگر حسابی از من کم شود و به جیب کارگر برود از تو میپذیرم. من کارگری داشتم که در سال ۱۳۶۵ به او یک پیکان هدیه دادم. او برایم قالبی ساخت که تا پیش از آن از ایتالیا وارد میشد. البته او را دو دوره برای آموزش به ایتالیا فرستادم که هر بار هم ۸-۷ میلیون هزینه داشت اما قالب خوبی برایمان ساخت و به او یک پیکان هدیه دادم.
▪ حالا اگر برق شما را قطع نکنند و پول با بهره کم در اختیارتان بگذارند، میتوانید محصولی با قیمت تمامشده چینیها تولید کنید؟ با توجه به این که در برخی کالاهای چینی هزینه قیمت تمامشده تقریبا مساوی مواد اولیه مصرفی در آن کالاست.
ـ بله، اگر شرایط ما هم مثل چینیها باشد، ما هم با همان کیفیت و قیمت کالا تولید میکنیم اما از طرف دیگر باید این را هم لحاظ کرد که کارگر چینی ۱۰ برابر کارگر ایرانی کار میکند؛ وحشتناک کار میکند یعنی اگر کارگر من ۱۰۰ عدد انبردست در روز تولید میکند، او ۷۰۰ عدد تولید میکند؛ در حالی که دستمزدش نه تنها بیشتر از کارگر ما نیست بلکه به مراتب کمتر است.
▪ خوب چرا شما از ۵/۱ میلیارد نفر چینی، ۴۰۰ کارگر استخدام نمیکنید؟
ـ اولا دولت اجازه نمیدهد، بعد هم بچههای ایرانی مگر میگذارند؟ پدرشان را درمیآورند! بله، اگر بشود که بهطور قطع صرفه اقتصادی دارد.
من یک دستگاه پرس اروپایی دارم که قیمتش ۳۰۰ میلیون تومان است و کارگرم باید (برای ایمنی) دکمهای را فشار دهد تا دستگاه عمل کند. اما دستگاه پرس چینیها ۴۰ میلیونی است که به صورت اتوماتیک کار میکند و کارگر فقط باید قطعه را بهسرعت جابهجا کند اما کارگر ما باید حتما دکمه را فشار دهد تا مبادا دستش قطع شود. برای سرعت بخشیدن به کار باید قطعهای که از کوره بیرون میآید، بهسرعت زیر دستگاه پرس قرار گیرد و دستگاههای اتومات آنها این امکان را فراهم میکند.
▪ یعنی برای چینیها مهم نیست که دست کارگر قطع شود؟
ـ نمیدانم، شاید برایشان مهم نباشد اما میگویند کارگر خود باید مراقب دستش باشد که قطع نشود. آنها مسائل ایمنی را مثل ما رعایت نمیکنند.
▪ عدهای میگویند جماعت ایرانی سختکوش نیست.
ـ خدا پدر و مادر افغانیهایی که به ایران آمدند، بیامرزد؛ اگر از کشور بروند، بیچاره خواهیم شد. قیمتها بهویژه مسکن از این هم بالاتر خواهد رفت. من یک کارگر افغانی برای خانهام در لواسان استخدام کرده بودم که هر روز از ۸ صبح تا ۱۲ و از ۱ تا ۵ کار میکرد؛ بدون آن که به تذکر و نظارت نیازی داشته باشد؛ در حالی که پیش از آن به کارگر ایرانی باید میگفتی آقا آن قسمت چمنها به هرس نیاز دارد و آن قسمت دارد خشک میشود.
کاری که ما اخیرا در کارخانه انجام میدهیم، بستن قراردادهای حجمی با پرسنل است. به افرادی که قراردادی بودند و قراردادشان به پایان رسیده بود، پیشنهاد کردیم بیایند در قسمت پولیش به صورت حجمی با ما کار کنند؛ به این صورت که اگر در طول ۸ ساعت باید ۱۰۰ عدد تولید کنی، به ازای هر عدد بیشتر، مثلا ۲ تومان بیشتر میگیری. حقوق این افراد قبل از این طرح ۱۹۰ هزار تومان و با مزایا حدود ۲۲۰ هزار تومان بود. ابتدا مخالفت میکردند که نه نمیشود اما الان که چهار ماه از اجرای طرح گذشته است ، ماهانه ۴۰۰ هزار تومان درآمد دارند. در این طرح ما حتی عیدی و پاداش و حق بیمه کارگر را از محل عایدیاش پرداخت میکنیم و خالص ۴۰۰ هزار تومان دستش را میگیرد. این طرح سود ما را هم بالاتر برده اما تازه راندمان تولید کارگرمان ۲۰ درصد کارگر چینی شده است. تا کنون ۱۵ نفر از پرسنل ما این طرح را اجرا کردهاند اما بقیه خیلی راضی نیستند. شهریور ماه گذشته ۱۶ نفر را توجیه کردیم اما راضی نشدند به این روش کار کنند. میگویند اگر این کار را بکنیم زود پیر میشویم!
▪ محصولات ابزارمهدی در حال حاضر چند قسم است و چه بخشی از آن مربوط به صنعت خودروسازی است؟
ـ محصولات ما در حال حاضر بین سه قسمت توزیع میشود: بازار، خودروسازان و ادارهها و سازمانها.
▪ عمده سودآوری شما از کدام قسمت است؟
ـ سودآوری عمده ما از بخش بازار و فروش مغازههاست. قیمت ما در بازار بهتر است اما خودروسازان هر روز قیمت را کاهش میدهند. برای مثال کیف ابزار پژو قبلا ۷۹۰۰ تومان بود ولی الان آن را ۴۰۰۰ تومان کردهاند که قدرمسلم از کیفیت محصول کم خواهد کرد یعنی آن دسته محصولاتی که ما برای خودروسازان تولید میکنیم، آنقدر با کیفیت پایین تولید میشود که من روی خود را برمیگردانم و حاضر نیستم نگاهشان کنم. یک کیف ابزار ۴۰۰۰ تومانی اصلاً معنی ندارد! خودروساز پول ما را سهماهه میدهد اما از طرفی در بازار با این که قیمتمان دو برابر خودروساز است، وجود کالاهای چینی باعث شده پول ما ۹-۸ ماهه برگردد.
▪ پس از این که شما ابزارمهدی را تأسیس کردید، آیا افراد دیگری وارد این صنعت شدند؟
ـ بله، پس از ما دو کارخانه ابزارسازی تأسیس شد: یکی در اصفهان و دیگری در اردبیل. یکی از آنها ۸-۷ نوع محصول دارد و دیگری فقط ۵۰ نوع آچار تولید میکند ولی ما زمانی ۶۰۰ تا ۷۰۰ نوع کالا تولید میکردیم که البته الان به علت عدم صرفه اقتصادی ۳۵۰ نوع محصول داریم. روز به روز توان رقابتیمان پایینتر میآید.
▪ فقط مشکل وجود جنس چینی در بازار است؟
ـ بله، یکی از مشکلات اصلی رقابت برای ما وجود کالاهای چینی است.
▪ یعنی اگر جلوی ورودی کالای چینی گرفته شود، مشکلات شما حل میشود؟
ـ در این صورت موقعیت خیلی بهتر میشود. ما زمانی صادرات خوبی داشتیم. تا پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ حدود ۹۰۰هزار دلار به اروپا کالا صادر میکردیم. محصولات را بسته بندی میکردیم، لای زرورق میپیچیدیم و به شرکت ایتالیایی میفرستادیم. بعد او اگر میخواست دستهاش را عوض میکرد یا بستهبندیاش را تغییر میداد و روی آن مینوشت:.Made In Italy ما انبردستمان را ۵/۳ دلار به ایتالیا میفروختیم و او آن را ۱۱ دلار با مارک خود به بازار میفرستاد. اما بعد از ۱۱ سپتامبر ایران را محدود کردند. از طرفی بازار چین هم در حال رونق بود و همه (اروپاییها) به سوی چین هجوم آوردند. آنها همان محصول را با مبلغ ۵/۱ دلار از چین تهیه میکنند. آن محصول بیکیفیتی که از چینیها در بازار ایران میبینیم، محصول ۶۰ سنتی آنهاست؛ در حالی که چین ابزارهای باکیفیتی نیز تولید میکند که بالطبع قیمت بالاتری دارد.
▪ مواد اولیهتان همه از داخل تأمین میشود؟
ـ خیر، اغلب مواد اولیه ما وارداتی است. ما مجبوریم فولاد کروم را از خارج وارد کنیم. برای بخش بازار همه مواد اولیهمان وارداتی است اما در بخش خودروسازی به علت پایینتر بودن کیفیت که به آن اشاره کردم، بخشی از آن داخلی است.
▪ تولیدکننده فولاد کروم در داخل نداریم؟
ـ نه، فعلا امکان تولید کروم در داخل وجود ندارد. تکنولوژی بالایی میخواهد. البته میگویند یکی دو کارخانه در حال ساخت است که فکر نکنم بتواند پاسخگوی نیاز ما باشد.
▪ رمز و راز موفقیت را چه میدانید؟ آیا در شرایط امروز موفقیت در مسیر تولید حاصل میشود؟
ـ موفقیت به شرایط درونی فرد بستگی دارد و همچنین شرایط بیرونی که دولت به وجود میآورد. هنوز هم در مسیر تولید میتوان موفق بود. ۲۶ سال پیش من کارخانه را بنا به اعتقاداتی که داشتم احداث کردم. پشتکار زیادی داشتم و هدفم ایجاد توسعه بود.
▪ سرمایه شرکت چقدر است؟
ـ ۱۲ میلیون دلار.
▪ سود سال گذشته؟
ـ ۹۰۰ میلیون تومان ضرر!
▪ چند سال است ضرر میدهید؟
ـ دو سال است. ما تا سال ۱۳۷۵ وضعیت روبه رشدی داشتیم اما از آن سال بعد روند نزولیمان شروع شد تا این که در دو سال گذشته زیانآور بودهایم. البته انتظار داریم ضرر امسالمان کمتر باشد. اینها نتایج حمایت دولت از تولیدکننده است.
▪ اگر به ۳۰ سال پیش برگردید، آیا همین مسیر را دوباره طی میکنید؟
ـ نه، با توجه به شرایط فعلی مملکت و علمی که نسبت به آن دارم کارخانه نمیزنم و هرگز به تولید نمیپردازم. همان کار تجارت را پیگیری میکنم. در شرایط فعلی کشور تولید نخواهم کرد.
▪ پس چرا الان کارخانه را واگذار نمیکنید و مثلا به کار ملک و ساختمان رو نمیآورید؛ یا این که شاید اصلاً با این سن و سال دیگر وقت استراحت شما باشد.
ـ الان نمیتوانم. درگیر کار هستم. زندگیام آنجاست. بدهی زیادی دارم. کارگران رها میشوند. نمیتوانم بهراحتی رها کنم. اهل مهاجرت به کشور دیگر هم نیستم. ملک و املاک و پستهکاری در دامغان دارم. خانوادهام هم مذهبی هستند و بهراحتی نقل مکان را نمیپذیرند.
▪ خانواده شما آینده ابزارمهدی را چطور میبینند؟
ـ من که خودم امیدوارم اوضاع تغییر کند. قصد داریم با گرفتن کارگر بیشتر به روشهای جدید وضعیت را تغییر دهیم اما خانواده با مشاهده این مشکلات اصرار دارند که کارخانه را واگذار کنم، اما نمیتوانم.
در سال ۱۳۶۲ که طرح توسعه ساختمانی را در کارخانه داشتم، معمار به من گفت: آقای مظلومیان این فوندانسیونی که شما میخواهید سه لایه است، هزینهاش زیاد میشود، آخر چرا؟ گفتم: تو کارت را انجام بده، من میخواهم این کارخانه ۳۰۰ سال عمر کند. خندید و رفت بیرون و به اطرافیان گفت: این مظلومیان خیال میکند ۳۰۰ سال عمر میکند. روزی صدایش کردم و گفتم: آقای جهانیان! من آن ۳۰۰ سال را برای خودم نگفتم. آدم خیلی عمر کند ۸۰-۷۰ سال است. من این بنا را برای مملکتم درست میکنم تا پایه و ستونی برای کشورم باشد.
▪ الان اگر نگاهی به گذشته بیندازید، آیا فکر میکنید مهدی مظلومیان انسان موفقی بوده؟
ـ بله، میدانید چرا؟ به لحاظ مالی شاید امروز ضرر میدهم و موفق محسوب نمیشوم ولی به لحاظ معنوی موفق بودهام. علت این که شما امروز این مسیر را طی کردهاید و از سایپا به اینجا آمدهاید تا با من گفتوگو کنید چیست؟
▪ برای این که شما را فردی مجرب و موفق میدانیم.
ـ همین برای من افتخار بزرگی است. امروز پیش هر وزیر و رئیسی که میروم ابزارمهدی را میشناسند، احترام میگذارند و مرا تحویل میگیرند. شاید با داشتن پول بیشتر این احساس افتخار را نمیکردم. خدا شاهد است اگر من در کار تجارت میماندم الان بیش از ۵۰۰ میلیارد (تومان) پول داشتم. من در ۳۵ سالگی ۲۹ نمایندگی از کشورهای مختلف داشتم ولی واقعا کار کردهام. گاهی در شبانه روز ۱۸-۱۷ ساعت کار میکردم. هر روز از ساعت ۶ صبح بیدارم.
▪ از صبح زود به دفتر میآیید؟
ـ خیر، ورزش میکنم. در سن ۶۴ سالگی هفتهای سه روز از ساعت ۶ تا ۸ والیبال بازی میکنم. ساعت ۸ دوش میگیرم. ۱۵ دقیقه میخوابم و ساعت ۹ از خانه بیرون میزنم.
▪ امرار معاشتان از مسیر کارخانه تأمین میشود؟
ـ در طول این ۲۶ سالی که کارخانه دارم، ۲ قران از کارخانه برداشت نکردهام. ۲ میلیارد (تومان) هم علاوه بر سرمایه از کارخانه طلب دارم. اما خدا را شکر زندگیام تأمین است.
از روز اول یک ریال هم از کارخانه برداشت نکردم چون همیشه در حال توسعه بودیم. کارخانه در دل کارخانه ایجاد میکردم؛ هفت کارخانه در دل هم بدون آن که وامی بگیرم. من زمان انقلاب ۶ میلیون دلار پول در سوئیس داشتم. بنابراین مدام سرمایه کارخانه را اضافه کردم و برای توسعهاش خرج کردم. اولین وام را در سال ۱۳۷۰ گرفتم به مبلغ ۱۰ میلیون تومان از بانک صادرات با بهره ۷ درصد. تا سال ۱۳۷۸ میزان وام دریافتی من ۲۰۰ میلیون تومان بود.
▪ اقساط این وامها از مسیر کارخانه قابل پرداخت بود؟
ـ نه، فقط میتوانستیم بهرههای بانکی را بپردازیم و اصل بدهی ثابت میماند. من پول و ملک و املاک چه در ایران و چه در خارج داشتم و اکثر هزینهها و سرمایهگذاریها از جیب خودم بود.
▪ حتماً همه را در جریان کارخانه و تولید ذوب کردید؟
ـ نه، خوشبختانه اینطور نشد. تنها بخش زیادی از نقدینگیها را در کارخانه ذوب کردم. روزی در سن ۳۵ سالگی برای گرفتن بارنامه به ادارهای رفته بودم. خانمی که پشت میز نشسته بود وقتی اسمم را پرسید و فهمید که مظلومیان هستم، خنده بلندی کرد که من ناراحت شدم. بعد به من گفت: من همیشه تصویر یک مرد شکمگنده و سالدار از شما داشتم. در حالی که من ۳۵ ساله و بسیار لاغراندام بودم.
تجارت، شهامت و نترس بودن میخواهد و پشتکار زیاد. من از هیچ چیز نمیترسیدم. هنوز هم این جسارت را در خود میبینم. وقتی یکی از پسرهایم پس از گذراندن دوره تحصیل از انگلیس برگشت، به او گفتم: تو با آن که پنج سال لندن بودی، تحصیل کردی و به زبان مسلط شدی؛ با همه اینها حساب کن که هیچ نداری. اگر پشتکار داشته باشی با این سواد و مزیتها موفقی. با آن که ۶۰هزار پوند خرج تحصیلت کردهام اما هیچ به سوادت نناز؛ مگر این که پشتکار داشته باشی. من از اول اعتقاد داشتم و به همه بچههایم هم گفته بودم که باید تحصیل کنید، حتی اگر میخواهید در شمیران لبوفروشی کنید، بروید تا مقطع دکتری درس بخوانید. میگفتند چرا؟ گفتم برای این که در این صورت لبوی بهتری به مشتری عرضه میکنید و نسبت به لبو فروشی که سواد ندارد بهتر میتوانید سودآور باشید.
▪ حال این روحیه سختکوشی در فرزندان شما هست؟
ـ الان همه آنها برای خودشان کسب و کاری راه انداختهاند و مشغول کار هستند.
▪ به این علت که پدری ثرونمند دارند در این مسیر افتادهاند یا واقعا سختکوشند؟
ـ نه، واقعا تلاش میکنند. تنها یک سرمایهای در اختیار هر کدام قرار دادم که با آن به تجارت مشغول شدهاند. هنگامی که بچهها در اروپا درس میخواندند، من برای تحصیل، ورزش و کرایه سفر روزانه به طور حسابشده برایشان پول میفرستادم. پول بیحساب در اختیارشان نمیگذاشتم. به آنها گفته بودم اگر امکان کار و کسب درآمد دارید، حتما این کار را بکنید؛ اگر ۱۰۰۰ پوند در بیاورید من به شما ۱۰۰۰ پوند پاداش میدهم. میخواستم وارد اجتماع شوند و مشکلات مردم را بفهمند. پسر آخرم این کار کرد. بلیت سینما میفروخت و ۸۰۰ پوند عایدی داشت با این که دانشجو بود.
هدفم این بود که روحیه پشتکار و در اجتماع بودن را در آنها پرورش دهم. اگر در خانه بنشینی و بگویی که من مهندسم، به هیچ جا نخواهی رسید.
وقتی از میدان هفت تیر عبور میکنیم و تابلوی بزرگ ابزارمهدی را میبینیم، تصور میشود که آدم متولی پشت این میز نشسته است که با ثروت و شانس و اقبال به اینجا رسیده نه با تلاش و کوشش.
▪ من آنقدر در تجارت و کارم موفق بودم که در ۳۵ سالگی تصمیم گرفتم در ۴۰ سالگی بازنشسته شوم؛روزی دو ساعت به دفتر کارم سر بزنم، با مدیرانم صحبت کنم و به دنبال کارهای شخصیام بروم اما وقتی تولد ۴۰ سالگیام را برایم جشن گرفتند، همه میگفتند تو که الان کارخانهدار بزرگی شدهای و کارت رونق گرفته و مدام در سفرهای اروپایی، چرا بازنشسته شوی؟
ـ الان که ۶۴ سال دارم هنوز میگویم چند سال دیگر؛ هنوز زود است، هنوز هم توان کار دارم اما کار در شرایط کنونی یک اجبار است تا حیثیت کارخانه حفظ شود. الان فقط به خاطر حیثیت کارمیکنم؛ نه علاقه دارم خانهای اضافه کنم و نه پولی برای بچههایم پس انداز کنم.
▪ چرا، مگر پدر شما برایتان پولی نگذاشته بود؟
ـ درست است که بعد از فوت پدرم به من ۲۰۰ هزار تومان (در دهه ۱۳۴۰) به ارث رسید اما به بچههایم گفتهام تا مقطع دکتری مخارج تحصیلتان را خواهم داد، مخارج عروسیتان را خواهم پرداخت و خانهای هم در اختیارتان قرار میدهم اما دیگر از من ثروتی نخواهید. حالا اگر چیزی از کارخانه ماند، بعدا قسمت میکنند. اصلا این توقع را نباید داشته باشند که یک میلیون دلار برایشان بگذارم. باید خودشان تلاش کنند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست