شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
نگاهی به ترانه های احمد شاملو
![نگاهی به ترانه های احمد شاملو](/web/imgs/16/147/ti8fj1.jpeg)
ترانه متکی به موسیقی است و شعر متکی به وزن (وزن درونی یا بیرونی)
یک شعر یا ترانه را به اتکای استفاده از ابزار فولکلور نمیتوان فولکلوریک محسوب کرد. چراکه در ادبیات فولکلوریک، فولکلورمحور است نه ابزار. استفاده ابزاری از فولکلور یک شعر یا ترانه نوستالژیک میآفریند، که البته زیباست اما در تقسیمبندی شعر فولکلوریک نمیگنجد.
تفاوت عمده دیگر این است که در اشعار فولکلوریک، معمولاً آشکارا، افسانهای در خلال شعر روایت میشود چراکه داستانسرایی، زمینه مناسبی برای ایجاد ارتباط با مخاطب عام، که مخاطب اصلی و البته سازنده واقعی ادبیات عامه است، فراهم میآورد.
این ترانه را میتوان حاصل فضای تیره و تار و یأسآلود دهه ۴۰ دانست. فضای تیرهای که به واسطة شرایط اجتماعی سیاسی موجود، کل فضای هنر ایران و بهویژه شعر و ادبیات را تحت سیطره خود گرفته بود و میتوان آثار آن را در کار سایر نویسندگان آن دوره از هدایت گرفته تا نیما و اخوان و ... دید.
حرفهای این ترانه برای عشق پایان ندارد و هر بار خوانش، چیز تازهای را به مخاطب عرضه میدارد و اینهمه بدان خاطر است که شاعر درک کامل خود را از عشق، در موقعیت عاشقانه، با ظرافت و صداقت تمام، به ترانه بازپس داده است.
بیشک نوشتن در باب آثاری که با تمامی اقشار جامعه ارتباط برقرار کردهاند و حتی نوستالژی کودکانه
بسیاری از آنها هستند کار آسانی نیست اما لزوم بسیار دارد. چراکه همه مخاطبان تصویر ذهنی و حسی از این دست آثار در ذهن دارند و همین تصویرها سبب میشود که نگاه اندیشهورزانه به اثر مغفول واقع شود حال آنکه بررسی این آثار به جهت درک چرایی موفقیتشان در ارتباط درازمدت با مخاطب، به شعر معاصر و اصولاً کلیت شعر کمک بهسزایی خواهد کرد.
در میانه کاری این چنین دشوار، ترجیح میدهم فارغ از مغلقگوییهای فضلفروشانه، با واژگانی به صمیمیت خود ترانه به شکار حقیقت بروم تا شاید حاصل کار، اگر نه تمام و کمال، لااقل برآیندی صادقانه از درک من در باب این آثار ماندنی باشد.
به گمان من در اولین قدم، بزرگترین سؤال مطرح می شود: کدامیک از آثار احمد شاملو را می توان ترانه نامید؟!
برای پاسخ به این سؤال به تعریفی جامع از ترانه نیاز داریم. اما متأسفانه چنین تعریفی اصلاً وجود ندارد! نه در مورد ترانه، نه در مورد شعر و اساساً در باب هیچ هنری چنین تعریفی وجود ندارد. چراکه به قول کیومرث منشیزاده: «آنچه مشخصهاش شکستن قالبها و قراردادها و عادتهاست، منطقاً تن به چارچوپ تعریف و قاعده نمیدهد!»۱
اگر این تعریف را راجع به هیچ هنری نپذیریم، دربارة شعر و بالاخص ترانه کاملاً پذیرفتنی به نظر میرسد. ترانه، شعری سیال و سهل و ممتنع است. سیال است چون هیچ قالبی را به عنوان قالب قطعی نمیشناسد. چنانکه ترانه با دوبیتی آغاز شد اما به چهارپاره، مثنوی، غزل، نیمایی و حتی سپید تسرّی یافت.
همچنین ترانه سهل است، چون سادگی ویژگی عمده آن است. ترانه باید با سادهترین واژگان و عبارات و تصاویر به مفاهیم خویش دست یابد، آنگونه که با تمام افراد جامعه ارتباط برقرار کند و البته ترانه ممتنع است، چون دشواریاش در حفظ روح شاعرانه، صداقت و عمق آن است؛ اگر نه بهراحتی در گرداب ابتذال غرق میشود!
چنین معجون مردافکنی را به هیچ تعریفی نمیتوان پابند کرد. اما ناچاریم برای شروع بحث، درکی کلی از ترانه داشته باشیم که بیشک در این درک کلی، عقاید و سلایق نگارنده دخالتی غیر قابل انکار دارد.
با قبول این مطلب معتقدم که ترانههای شاملو این آثارند:
ـ شبانه (یه شب مهتاب...) / ۱۳۳۳ / هوای تازه
ـ راز/ ۱۳۳۴/ هوای تازه
ـ شبانه (کوچهها باریکن...) /۱۳۳۳/ لحظهها و همیشهها
ـ من و تو، درخت و بارون... /۱۳۴۱/ آیدا در آینه و این آثار نیز به عنوان شعر فولکلوریک، ارتباطی نزدیک با ترانه دارند:
ـ بارون /۱۳۳۳/ هوای تازه
ـ پریا /۱۳۳۲/ هوای تازه
ـ دخترای ننهدریا /۱۳۳۸/ باغ آینه
ـ قصة مردی که لب نداشت /۱۳۳۸/ در آستانه
باقی اشعار شاملو را در گسترة شعر میدانم نه در دنیای ترانه و البته برای این تقسیمبندی دلایلی دارم:
ابتدا به اشعاری چون «در این بست» و «بهار خاموش» بپردازیم.
این دسته اشعار بهرغم اینکه با همراهی موسیقی خوانده شدهاند اما در تقسیمبندی ترانه نمیگنجند. علاوه بر تصاویر سنگین و زبان فخیم این دو اثر و دور بودن از لحن گفتاری ترانه (تأکید میکنم که برشکسته بودن واژگان اصراری ندارم، بلکه مقصودم لحن گفتاری و ترتیب قرارگیری و جنس واژگان است) نکته مهم دیگری نیز وجود دارد. ترانه متکی به موسیقی است و شعر متکی به وزن (وزن درونی یا بیرونی). وزن به شکل کلاسیک از چینش هجاهای کوتاه و بلند با قاعدهای خاص شکل میگیرد اما موسیقی را توالی هجاها میسازد و چندان نیازی به رعایت کوتاهی و بلندی این هجاها نیست. چون لحن عامیانه ترانه، با اندکی تأکید بر یک هجای کوتاه از آن هجای بلند و بالعکس، با کمی تخفیف در ادا، از هجای بلند هجای کوتاه بیرون میکشد. در حقیقت در ترانه موسیقی را بیشتر با تعداد و نوع تأکید در خوانش هجاها برقرار میکنیم.
اشعاری که مورد بحثاند از کلیه قواعد شعری، پیروی میکنند نه از مختصات ترانه و در نتیجه احتساب آنها به عنوان ترانه مثل این است که غزل حافظ را به اتکای خوانده شدنش همراه با موسیقی، ترانه بنامیم!
اما به این بپردازیم که تفاوت شعر فولکلوریک و ترانه چیست.
فولکلور مشتقی از کلمه Folk است و نزدیکترین معنا به آن شاید هنر عامه باشد. افسانهها، متلها، ضربالمثلها، شعرهای کاملاً متکی به موسیقی و گاه اساساً بیمعنا (مثل: اتل متل توتوله...) را جزء فولکلور طبقهبندی میکنند.
مهمترین مشخصه یک اثر فولکلوریک، حس نوستالژیای است که به دلیل زنجیره تداعیهایش با فولکلور، ایجاد میکند. به همین سبب سرایش و خوانش یک اثر فولکلوریک نیازمند شناخت همهجانبه زبان عامه است. شناختی که گاه آنقدر علمی میشود که به پیچش میانجامد و همینجا تفاوت اصلی کار را با ترانه که شعری سرراست و بدون پیچشهای غامض است، آشکار میکند. در یک اثر فولکلوریک، ممکن است به واژگانی بربخورید که معنای آنها را نمیدانید، ترکیباتی که به واسطه کاهش استعمال از یاد رفتهاند و مانند اینها.
از سوی دیگر یک شعر یا ترانه را به اتکای استفاده از ابزار فولکلور نمیتوان فولکلوریک محسوب کرد. چراکه در ادبیات فولکلوریک، فولکلورمحور است نه ابزار. استفاده ابزاری از فولکلور یک شعر یا ترانه نوستالژیک میآفریند، که البته زیباست اما در تقسیمبندی شعر فولکلوریک نمیگنجد.
بهترین مثال برای این نوع ترانهها «کودکانه» (بوی عیدی، بوی توپ...) است.
اما «بارون»، «پریا»، «دخترای ننهدریا» و «قصه مردی که لب نداشت» اصولاً جزء ادبیات فولکلور محسوب میشوند. این آثار بازخوانی شاعر از ادبیات عامهاند. بازخوانیای که حرف و اندیشه شاعر در دل اثر اصلی نفوذ کرده است و در حقیقت یک نوافسانه (در مقایسه با نواسطوره) میآفریند!
تفاوت عمده دیگر این است که در اشعار فولکلوریک، معمولاً آشکارا، افسانهای در خلال شعر روایت میشود چراکه داستانسرایی، زمینه مناسبی برای ایجاد ارتباط با مخاطب عام، که مخاطب اصلی و البته سازنده واقعی ادبیات عامه است، فراهم میآورد. اما در ادبیات نوستالژیک معمولا چنین روندی مشاهده نمیشود. با تمامی این دلایل فکر میکنم که شعر فولکلوریک، اثری بسیار دشوارتر و سنگینتر و البته ماندنیتر از ترانه است؛ البته به شرط آنکه دانایی گستردهای از ادبیات عامه و البته اندیشهای عمیق در پس پشت داشته باشد.
با این مقدمه طولانی بپردازیم به خوانش مختصر و در حد وسع نگارنده از ترانهها و اشعار مذکور. با تأکید بر دو نکته:
اول اینکه هیچ خوانشی از شعر خوانش نهایی نیست و دوم اینکه برداشت هر مخاطبی از شعر وابسته به میزان دانستههای اوست که این اندک نیز حاصل چالش ذهنی من است با این آثار ماندگار. ضمن اینکه سعی کردهام با تکیه بر مطالب برجستهتر و پرهیز از ارائه خود شعر در اکثر موارد از اطاله کلام بکاهم. بدیهی ست که مراجعه به هر یک از اشعار مورد بحث، درک بهتری را از تحلیلهای ارائهشده ایجاد خواهد کرد.
● ترانهها:
▪ شبانه (یه شب مهتاب...) / ۱۳۳۲ / هوای تازه
«یه شب مهتاب...» ترانهای است که امضای زندان قصر را در پای خود دارد و بوی غربت و اسارت و امید در لابهلای تمامی واژگانش پیچیده است.
بند اول ترانه، بندی لطیف است که موسیقی آرام و ترکیب کودکانه واژگانش، به جنس آرزوی شاعر اشاره دارد.
آرزویی لطیف و کودکانه و البته دور از دست، برای دیدن پری قصهها که شاید با همه «ترسون و لرزون» بودنش و حکایت «موی پریشون»اش نمادی برای فرشته آزادی باشد.
بند دوم ترانه نیز همان موسیقی را امتداد میدهد اما حکایت این بار، حکایت امید است. حکایت امیدی که درخت بید، درختی ذاتاً بیثمر، به ثمریابی دارد. آنهم چه ثمری! ...
که یه ستاره/ بچکه مثه/ یه چیکه بارون/ به جای میوهاش/ نوک یه شاخهاش/ بشه آویزون.../ و برای یافتن چنین ثمری درخت بید، تنها باید دستش را دراز کند تا معجزه زیبایی اتفاق بیفتد!
بند سوم موسیقی ترانه را دیگرگون میکند. آرزو و امید دست به دست هم میدهند، تا شاعر از جا بکند و با ماه، از یاد نبریم که ماه در ادبیات عامه نمادی برای جنون نیز هست، به میدانهای شهر قدم بگذارد و همراه «شهیدای شهر» فریاد بزند: «عمو یادگار...»!
تغییر موسیقی در این بند به دو روش انجام شده است:
ـ تغییر ماهیت هجاها: به بندهای قبل که دقت کنیم، میبینیم که خطوط معمولاً با هجاهای کوتاه آغاز شده و جان گرفتهاند. به گفته دیگر تراکم هجای کوتاه در آنها بالاتر است:
«یه شب ماه میآد»، «منو میبره»، «یه پری میآد » و ...
درحالیکه در این بند و بهخصوص در جایی که ترانه اوج میگیرد هجاهای بلند میبینیم:
«از توی زندون/ با خودش بیرون»، «با فانوس خون/ جار میکشن»، «مرد کینهدار» و...
ـ استفاده از واژآواها: بدون هیچ توضیحی می توان به توالی حروف «خ» و «ش» در این بند نگاه کرد:
«../مث شبپره/ با خودش بیرون/ میبره اونجا/ که شب سیا/ تا دم سحر/ شهیدای شهر/ با فانوس خون/ جار میکشن/ تو خیابونا ...»
مجموعه این عناصر به اضافه خشونت معنایی کلمات، حالتی فریادگونه بهخصوص به نیمه دوم بند میدهد که به بند ۴ نیز تسرّی مییابد و قسمت آغازین آن را به شکل یک مارش نظامی درمیآورد:
«مستایم و هوشیار/ شهیدای شهر/ خوابیم و بیدار/ شهیدای شهر/ ...»
و نهایتاً در بند ۴ شاعر به واسطه جسارت فریادی که در بند ۳ به آن رسیده، به امیدی دیگرگون دست مییابد.
امیدی که بسیار قطعیتر و خروشانتر از امید خیالانگیز بند ۲ ترانه است.
«یه شب مهتاب...» در حقیقت دلتنگی اسیری است که از قفس آزرده است ولی نفسش هنوز رسایی فریاد را دارد. آن هم فریادی از جنس امید و ایمان به ماهی که خواهد آمد. ماهی که شاید در ابتدای ترانه در خواب میآمد اما در انتهای ترانه، به عینه، از «روی این میدون» خندانخندان، میگذرد.
▪ راز / ۱۳۳۲ / هوای تازه
«راز» ترانهای کوچک است در تأیید «سکوت سرشار از سخنان ناگفته است»!
شاعر از رازی میگوید که به واسطه درازای راه و تنهایی به «کوه» و «چاه» و «اسب سیا» و «سنگ» گفته میشود. اما آنگاه که فرصت حضور فرا میرسد، نیازی به سخن نمیبیند که این راز کهنه بهآسانی از چشمها خوانده میشود.
میتوان گفت که این ترانه، قدرت تصویری و واژگانی دیگر آثار شاملو را ندارد اما برای آنکه به این راز کهنه آشناست، یادآور حقیقتی غیر قابل انکار است.
▪ شبانه (کوچهها باریکن...) /۱۳۴۰/ لحظهها و همیشه
ترانه «کوچهها باریکن...» ترانه گلایه است، هرچند شاعر میگوید که از «بد» گله ندارد! چراکه تصریح کرده است که «کاری به کار این قافله» ندارد و ترانه نومیدی است چنانکه آشکارا میگوید که به «خوب» امید ندارد.
دلیل اینهمه تلخی شاید در بندهای آغازین ترانه نهفته است، جایی که توالی حرف «ک» معنای شکست را با موسیقیای بریدهبریده و هقهقوار ایجاد کرده است:
«کوچهها باریکن/ دکونا بستهاس/ خونهها تاریکن/ طاقا شیکستهاس/...»
از سوی دیگر در این فضا باریک و تاریک، صدای «تار و کمونچه» به عنوان نمادی برای شادی و هنر شادمانه بر نمیخیزد و تنها مرگ است که جولان میدهد. شاعر در ادامه توضیح میدهد که این خود مرگ نیست که اینهمه نومیدی را زاییده، که شکل مرگ است. او میبیند که مرگ هنگامی فرا میرسد که هنوز جانمایه حیات در وجود آدمی بسیار است و انسان، جوانجوان، به مسلخ مرگ میرود. شاعر در میان اینهمه اندوه، امید از اصلاح بریده است و تصریح میکند که اگرچه در میان جمع خواهد زیست اما دیگر کاری به کارش نخواهد داشت.
در مجموع این ترانه را میتوان حاصل فضای تیره و تار و یأسآلود دهه ۴۰ دانست. فضای تیرهای که به واسطه شرایط اجتماعی سیاسی موجود، کل فضای هنر ایران و بهویژه شعر و ادبیات را تحت سیطره خود گرفته بود و میتوان آثار آن را در کار سایر نویسندگان آن دوره از هدایت گرفته تا نیما و اخوان و ... دید.
این فضا آ نقدر تار است که در نسخه موسیقایی اثر، آهنگساز، اسفندیار منفردزاده، با استفاده از افکتهای صوتی در آغاز و پایان ترانه، صدای پچپچ مردم و صدای جغد در آغاز و صدای خروسخوان در انتهای ترانه، بر آن میشود که امید فرارسیدن صبح را در آن بدمد که البته به نظر می رسد در کار خویش موفق بوده است.
▪ من و تو، درخت و بارون ... /۱۳۴۱/ آیدا در آینه
ترانه «من و تو، درخت و بارون ...» اما، اصولاً حکایتی دیگر دارد.
شاعر به جادوی عشق بالیده است و در بهارش شکوفه میکند. ترانه در عین لطافت و سادگی، شوری طربانگیز در موسیقی خود دارد که تنها با یکبار خواندن به مخاطب منتقل میشود.
از لحاظ مضمون نیز این ترانه حرفهای ساده و در عین حال بسیار عمیقی دارد. نکته اول دایره عاشقانه آغازین ترانه است:
«من باهارم تو زمین/ من زمینم تو درخت/ من درختم تو باهار»
بهار برای اثبات شکوه حیات، زیبایی و البته زایاییاش به زمین نیاز دارد چنانکه زمین به درخت و درخت به باهار. در حقیقت، اینها در نگاه اول نیاز شاعر به معشوقش را فریاد میزنند اما نکته ظریفتر این است که شاعر از بهار بودن خویش به بهار بودن معشوق میرسد و دایرهای را ترسیم میکند که در آن بهراحتی جای عاشق و معشوق قابل تعویض است! یعنی در گستره دوجانبه بودن عشق، در هر لحظه، عاشق و معشوق در کسوت یک دیگر فرومیروند و به وحدت میرسند و این وحدت عاشقانه در هر آن، دو معشوق و البته دو عاشق را فراروی مینهد!
در این معادله، عشق است که اعتلا مییابد و البته متأثران خویش را نیز «باغی» میکند که «میون جنگلا»، «تاق» است!
نکته دوم، که نمودی واضحتر در تمامی شعر دارد، اشاره به حضور دائمی عشق در تمامی دقایق شاعر است. عشق در لحظهلحظه شاعر جاری است و او این جریان را در «شب» و «روز»، در «مخمل ابر»، «بوی علف»، «مه»، «برف»، «قله» و خلاصه همه وقت و همه جا میبیند؛ آن هم در زیباترین جلوه ممکن. یعنی شاعر نه زمان و نه حوادث بیرون را در کیفیت عشق خویش مؤثر نمیداند. این (عدم فراغت از عشق) رمز همان دایره عاشقانه آغازین و واپسین است. از سوی دیگر شاعر مشخصه این عشق را در خلال تصاویرش اینگونه بیان میکند: «بزرگ»، «گود»، «تمیز»، «ململ نازک»، «عطر علف»، «مغرور و بلند» و آنچه که به «سیاهی» و «بدی» میخندد و مگر عشق چیزی جر اینهاست: عظمت، ژرفا، پاکی، لطافت، غرور و سربلندی و نفی هرچه بدی و سیاهی آن هم با چهرهای شادمانه! و اتفاقاً تأکید بر همین شادمانی است. چنانکه خود او گفته است: «عشق شادیبخش و آزادکننده است و جرئتدهنده...۲»
نکات بسیار ظریف دیگری را هم در این ترانه میتوان جست. مثلاً جایی به ماهیت متناقض عشق و منطقی که بر مبنای تضاد دارد۳ نیز اشاره شده است:
«هاج و واج مونده مردد/ میون موندن و رفتن / میون مرگ و حیات ...».
معتقدم حرفهای این ترانه برای عشق پایان ندارد و هر بار خوانش، چیز تازهای را به مخاطب عرضه میدارد و اینهمه بدان خاطر است که شاعر درک کامل خود را از عشق، در موقعیت عاشقانه، با ظرافت و صداقت تمام، به ترانه بازپس داده است. همصدا با نزار قبانی بر این عقیدهام که باید معشوق را نیز در این میان سپاسی ویژه گفت که:
«شعرهای عاشقانهام/ بافته انگشتان توست/ و ملیلهدوزی زیباییات/ پس هرگاه مردم شعری تازه از من بخوانند / تو را سپاس میگویند...»۴
سیامک بهرام پور
پینوشت:
۱. نقل به مضمون از مصاحبهای با کیومرث منشیزاده در سایت ۷سنگ (www.۷sang.com )
۲. مهدی اخوان لنگرودی، یک هفته با شاملو، ص ۱۰۹.
۳. اریک فروم، برای درک بهتر منطق مبتنی بر تضاد در عشق رجوع کنید به: هنر عشق ورزیدن، ص ۹۴ تا ۱۰۲.
۴. نزار قبانی، بلقیس و چند عاشقانه دیگر، ترجمه موسی بیدج، ص ۵۷.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست